انجمن های تخصصی  فلش خور
انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+--- موضوع: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) (/showthread.php?tid=80578)



انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - مونا 14 - 12-01-2014

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - ★MoRpHeUsS★ - 12-01-2014

خخخخ
ب این میگن ی بچه چیز فهم(:
شیر بلال(:


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - کلوپاترا - 12-01-2014

Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinTongueBig GrinTongueTongueTongue


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - Mιѕѕ UηυѕυαL - 12-01-2014

این بیشتر مآهآ میفهمه .. جونم انشآشو .. ^_^


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - ★~Ѕдула~★ - 12-01-2014

الهیییییییی.....................ههههههههه...........مثل انشای پسر عموی منه 8 سالش بود........ بهشون گفته بودند در مورد آرزوهاتون ی انشا بنویسید ...............تو انشا ش نوشته بود : خدایا یعنی میشه ساینا دختر عموم به من جواب بله بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بزرگترین آرزوم اینه که با ساینا از دواج کنم...........هیچی دیگه معلمش باباشو خواسته بود به عموم گفته بود ی فکری ب حال این بچه عاشقتون بکنید..................ولی پسر عموم حالا برگتر شده یاد اون انشا که میفته میخنده.......الان 11 سالشه.......Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - PISHY - 12-01-2014

خییلی باحال بود
ایول
Tongue


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - amir521 - 12-01-2014

دمش گرم چه قدر فهمیدست:cool:


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - مونا 14 - 13-01-2014

عزیزان چرا نظر و سپاس نمیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


RE: انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - ( lιεβ ) - 13-01-2014

بیچـــآره..!!