انجمن های تخصصی  فلش خور
بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد (/showthread.php?tid=81248)

صفحه‌ها: 1 2


بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - ♥مادام ایزابلا♥ - 15-01-2014

مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود. اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می‌پخت.

یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره .خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم . 

روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره .فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی‌میری ؟ اون هیچ جوابی نداد.... 

حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم . احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت. دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم .

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم .اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی... از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم. 

تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من. اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو .وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا، اونم بی‌خبر؟

سرش داد زدم ": چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا

اون به آرامی جواب داد: " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد . 
یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه 

ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم . بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی كنجكاوی .

همسایه ها گفتن كه اون مرده. ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم. اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن .
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا. ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم. وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم .

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی .به عنوان یك مادر نمی‌تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم.

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو .برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

با همه عشق و علاقه من به تو!!!



RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ - 15-01-2014

قــبــلــا خــونده بودم|:

خــعــلی قــشــنــگعT__T


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - mahdi0191 - 15-01-2014

Heart
                       Heart         HeartHeart
                       Heart       Heart                 Heart
HeartHeartHeart         Heart      Heart                  Heart
HeartHeartHeartHeartHeartHeart        HeartHeart        Heart 
                                                            Heart


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - اریانا دولت ابادی - 15-01-2014

چه آدمایی پیدامیشن میبینی توروخدا؟؟؟؟AngryAngrycryingcryingcrying


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - ( lιεβ ) - 15-01-2014

چــه پسَرِع ب***ر بـــوده....!!

اصلا دوستم بخنده جفت پــا میرم تــو......Angry


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - سعاد......... - 15-01-2014

Sadبیچاره مامانه.cryingcryingcryingAngryپسره خیلی......بوده.آشغال

Heartشاید دور شاید نزدیک...فاصله ای نیست بین قلب هایی که به یاد هم میتپندHeart
بسپاسسسسسسسسس.ناسپاسسسسس


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - ها نا - 17-01-2014

با حال بود مر30


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - sahar bano - 18-01-2014

cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingعالی بود عزیزمcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - ✞ Ϧ ʝ ᔣ ✞ - 18-01-2014

باحال بود عزیزم


RE: بیا تو این داستان رو بخون اشکت در میاد - ارتان - 19-01-2014

خیلی قشنگ بود cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying