انجمن های تخصصی  فلش خور
ی داستان کوتاه و خیلی باحال - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: ی داستان کوتاه و خیلی باحال (/showthread.php?tid=83226)



ی داستان کوتاه و خیلی باحال - atish78 - 24-01-2014

ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات

حرف میزنیم، بابایمان هم همینطور. بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز

بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟و هر وقت ما پول می خواهیم

می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟ چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه

زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه

گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی* زن

دایی . بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و

بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین

خروس جنگی بپری به مردم؟


RE: ی داستان کوتاه و خیلی باحال - charmer - 08-02-2014

ای بابا عجب پسری بوده×


RE: ی داستان کوتاه و خیلی باحال - mahdi0191 - 08-02-2014

انشاییه با حالی بودHeartBig Grin


RE: ی داستان کوتاه و خیلی باحال - صوصن - 18-03-2014

راست میگه به حیوونا علاقه داشته