![]() |
ارمغان تنهایی... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: ارمغان تنهایی... (/showthread.php?tid=86172) |
ارمغان تنهایی... - ✘v!☻lent girl✘ - 06-02-2014 در دستش فانوس خیسی بود...اشک هایش همچون باران از چشم های سیاه و وحشی اش چکه می کرد...در آن کوچه ی تنگ و سرد و نمناک و تاریک کسی جز او و تنهایی اش نیست. راه می رود، راه می رود... باخود می گوید: آیا این کوچه پایانی هم دارد؟ آیا تنهایی من در این شب سرد پایان دارد؟ آیا عشق من می آید؟ آیا رخنه ای هست در این تاریکی؟ در و دیوار به هم پیوسته.در دنیای من هر نشاطی مرده است. دختر آهی کشید و به راهش ادامه داد. راه می رفت و می گریست. ناگهان بانگی از دور او را خواند: دخترک! دخترک! می ایستد، فانوس را بر زمین میگذارد. آرام بر میگردد، پشت سرش را نگاه می کند، مردی کهن سال و با ریش های بلندی می بیند... دخترک با افسوس به او می گوید: تو بگو...عشق کجاست؟ مرد لبخندی زد و گفت: عشق؟ مگر گم شده؟ دختر سرش را پایین انداخت، درنگی کرد و گفت: آری. من او را گم کرده ام. حال در این سرمای زمستان چه کنم؟ چگونه او را پیدا کنم؟ مرد گفت: پرواز را به خاطر بسپار... پرنده مردنی است. RE: ارمغان تنهایی... - دنیای بی معرفت - 06-02-2014 مرسی. سپاس |