![]() |
همه قهرمانان افسانه باشکوه «تروا» - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: همه قهرمانان افسانه باشکوه «تروا» (/showthread.php?tid=93760) |
تروا - .ali. - 21-01-2012 هیچ میدانستید جنگ افسانه ای تروا واقعا ً اتفاق افتاده است؟ با جنگ تروا بشر وارد مرحله جدیدی از تمدن شد و از عصر مفرغ یه عصر آهن روی آرود. سال 1871، باستان شناس آلمانی زیر نگاههای متعجب کارگران ترک، پیهای باستانی شهری را از زیر خاک بیرون کشید که به هیجانانگیزترین کشف باستان شناسی تاریخ تبدیل شد. هاینریش شلمان آلمانی شهر تروای افسانه ای را پیدا کرده بود. اکتشافات شلمان و باستان شناسهای بعدی علاوه بر اثبات وجود تاریخی تروا و جنگ تروا، نشان داد که ماجرا آن طور که در افسانه آمده، تنها برای نجات یک زن نبوده. تروا که در جنوب تنگه داردانل قرار دارد (در پایین استانبول امروزی) از موقعیتی سوقالجیشی برخوردار بوده و تنها راه عبور و مرور از دریای سیاه به دریای اژه و برعکس را تحت کنترل داشته. در واقع یونانیها برای جلوگیری از قدرت تروا و حفظ منافع خودشان در دریا بوده که به تروا حمله کردهاند. در واقع این جنگ، سر آغاز نبردهای شرق و غرب بوده که بعدها در ماراتن و سالامیس (همان ماجرای فیلم «300»)، در غرناطه و اندلس، در جنگهای صلیبی، در جنگ جهانی اول و درگیریهای امروز سرزمین فلسطین ادامه پیدا کرده است (به قول ویل دورانت «بله، تازهترین بهانهها برای جنگ چنین قدمتی دارند.»). جنگ تروا 10 سال طول کشید؛ از 1194 قبل از میلاد تا 1184 قبل از میلاد. هومر میگوید با افسانه تروا عصر افسانهها تمام شد و عصر آهن شروع شد. اکتشافات باستانشناسی هم نشان میدهد که آتش سوزی بزرگ تروا در پایان عصر مفرغ بوده و همین جنگ بزرگ بوده که بشر را به استفاده از آهن و شروع «عصر آهن» رهنمون شده. (در «ایلیاد» نصف کشتهها توسط «مفرغ بی رحم» کشته شدهاند.) مثل همیشه مشکلات باعث پیشرفت شده و مشکلی به این حجم و ابعاد _ یعنی 10 سال جنگ _ مسلما ً تأثیر زیادی در زندگی بشر داشته (در تمام طول قرن بیستم فقط یک جنگ، یعنی جنگ ویتنام بیشتر از 10 سال طول کشیده). با این حال هر چقدر که جنگ زشت، بد و نفرتانگیز است، داستانهایی که بر اساس جنگ تروا ساخته شده، زیبا و باشکوه هستند. افسانه جنگ تروا اولین بار 400 سال بعد از وقوعش توسط هومر یونانی تبدیل به 2 منظومه بزرگ شد؛ بعد باقی حماسه سرایان یونان کار او را ادامه دادند، آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید _ 3 تراژدینویس بزرگ تاریخ در قرن 2 و 3 قبل از میلاد _ با آن تراژدی ساختند. یک قرن بعد ویرژیل رومی این کار را ادامه داد ... و این سنت به روزگار ما و جیمز جویس ایرلندی هم رسید که رمان معروف «اولیس» را بر مبنای «اودیسه» هومر سرود (اولین تلفظ لاتین اسم یونانی اودیسه است). با چنین پشتوانه ادبی برگی است که داستان جنگ تروا به داستانی نمادین تبدیل شده که هر کدام از شخصیتهایش نماینده یکی از حالات انسانیاند. افسانه تروا مثل همه افسانههای باستانی، افسانهای است باشکوه، شامل همه جور ماجراجویی، اکتشاف، جنگ، عشق، نیرنگ بازی و مرگ. کاشفان فروتن تروا اینها کسانی بودند که افسانه تروا را احیا کردند هاینریش شلمان (1890 _ 1822): این مرد آلمانی از بچگی عاشق ایلیاد بود و در بزرگسالی هم به دنبال افسانه شخصی خودش رفت و با کشف تروای واقعی و آثار آتشسوزی در آن و تخمین زمان جنگ تروا، نشان داد که هومر چه جغرافیدان و تاریخ نویس دقیقی است. پایان جنگ تروا 11 ژوئن 1184 قبل از میلاد بود. هومر (درگذشت احتمالا ً 850 ق م): مردی که جهان را در تاریکی میدید، 2 منظومه بزرگ سرود که هنوز هم برترین آثار ادبیات غرب به حساب میآیند. البته بر خلاف تصور عموم، «ایلیاد» داستان کل جنگ تروا نیست و تنها بخشی از وقایع 9 سال جنگ (از قهر آشیل تا بازگشت او و قتل هکتور) را روایت میکند. این ور آب، آن ور آب اینها قهرمانان جنگ هستند اهالی تروا و متحدانشان توانستند 10 سال در برابر همه مهاجمان دوام بیاورند و آخر سر هم فقط با حقه و نیرنگ شکست خوردند. نویسندگان داستان جنگ هم به ترواییها بیشتر از یونانیها علاقه دارند. تنها نکته باریک در کارنامه اهالی تروا، حمایت اولیه آنها از پاریس است؛ آن هم وقتی در نظر بگیریم که پاریس شاهزادهشان بود و قابل چشم پوشی است. یونانیها که به بهانه برگرداندن هلن و در واقع برای مبارزه با سلطه دریایی تروا به این شهر حمله کردند. همگی در پایان داستان سرنوشت شومی پیدا میکنند. یونانیها بر خلاف ترواییها در عصر مفرغ زندگی میکردند و هنوز با آهن آشنایی نداشتند. آنها تا قبل از جنگ دولتشهرهای کوچک و پراکنده بودند که اولین اتحادشان در جنگ شکل گرفت. پریام: پادشاه پیر و منفعل تروا. او مظهر کسانی است که قدرت تصمیم گیری ندارند. در زمان پادشاهی پدرش _ یک بار هرکول به تروا حمله کرد و پدرش را که مزد خدمت او را نداده بود، کشت. پریام هم با حمایت بیجا از پسرش، کشور خود را به تباهی کشید. در پایان جنگ، او و همه فرزندانش کشته شدند. پاریس: نماد سقوط؛ او در جوانی چنان پهلوان درستکاری بود که الهههای کوه المپ برای قضاوت پیش او میآمدند. اما از وقتی که هلن را ربود، به موجودی تبدیل شد که برای سود خودش همه کار میکرد. پاریس چند بار از میدان جنگ فرار کرد اما به کمک آفرودیت _ یکی از همان الههها _ به راز آشیل پی برد و با هدف گرفتن پاشنه او، آشیل را کشت. هومر با نشان دادن الهههایی که طرفدار مردی مثل پاریس هستند، در واقع خدایان یونانی را مسخره کرده است. هکتور: شاهزاده بزرگ تروا و قهرمان آرمانی از نگاه هومر. او نقطه مقابل آشیل است. با این که ابتدا موافق اخراج پاریس است اما وقتی که اهالی تروا به حمایت از او و جنگ با یونان رأی میدهند. فرماندهی جنگ را به عهده میگیرد و با این که میداند حریف آشیل نخواهد شد، هیچ وقت از برابر او فرار نمیکند. هکتور به دست آشیل کشته میشود و بعدها پسرش هم به دست پسر آشیل میمیرد. درباره او: «ایلیاد» داستان کشته شدن هکتور است. سرنوشت همسر او را هم سنکا (همان فیلسوف معلم و مشاور نرون) در نمایشنامه «زنان تروا» آورده. کاساندرا: دختر پریام و تراژیکترین چهره داستان؛ در افسانه آمده که کاساندرا قدرت پیشگویی داشت و همان لحظه ورود هلن، سرنوشت شوم تروا را به بقیه هشدار داد اما کسی حرفش را باور نکرد چون کاساندرا به این نفرین دچار بود که حرفش را گوش نکنند؛ یعنی که نفهمیدن حرف همدیگر، نفرین خدایان است. کاساندرا در آخر جنگ، کنیز آگاممنون شد. انئید: داماد پریام و پادشاه بعد از پریام؛ مظهر خانواده دوستی است. وقتی که تروا گشوده شد، یونانیها دیدند بر خلاف بقیه که فقط میخواهند خودشان را نجات بدهند، انئید پدرش را به دوش گرفته و بچههایش را به بغل و سعی دارد خانوادهاش را نجات بدهد. آگاممنون دستور داد به او کاری نداشته باشند و به این ترتیب انئید نجات پیدا کرد. انئید و باقیمانده اهالی تروابه ایتالیا رفتند و شهر رم را بنیان گذاشتند. یکی از پسران انئید به اسم بروتوس هم به جزیرهای رفت که امروزه به نام او «بریتانیا» خوانده میشود. درباره او: شاعر بزرگ رم _ ویرژیل _ حماسه «انئید» را درباره سفر انئید به رم و بنیانگذاری این شهر سروده. آنتنور: سردار تروایی آرام و خردمندی که وقتی اودیسه یه نمایندگی از یونانیها به تروا آمد، نگذاشت ترواییها به مهمانان آسیبی برسانند. اودیسه هم در پایان جنگ تلافی کرد و نگذاشت یونانیها او و خانواده اش را بکشند. آنتنور هم مثل انئید رفت و شهر ونیز ایتالیا را بنیان گذاشت که هنوز هم به «تروای دوم» معروف است. پادشاهان فرانسه نسب خود را به یکی از پسران آنتور میرسانند. در افسانههای یونانی امده که برج و باروی شهر تروا را خدایان ساخته بودند و منظورشان این است که این حصار دفاعی خیلی محکم بوده. امروز به منطقه باستانی تروا میگیوند «حصار لیک». هلن: زیباترین زن روی زمین و مظهر بی وفایی؛ پدرش تیندار دوست هرکول بود و برادرانش اسطورههای دریانوردی. تیندار وقتی خواستگاران متعدد هلن را دید، با خواستگارها شرط کرد که حامیکسی باشند که هلن انتخاب میکند. همین قول خواستگارها بعدا ً دلیل جنگ تروا شد. درباره او: اوریپید نمایشنامه نویس در تراژدی «هلن» سعی کرده او را بیتقصیر جلوه بدهد (این نمایشنامه به فارسی ترجمه نشده) اما باقی منابع همگی او را گناهکار میدانند. منلاس: پادشاه اسپارت، همسر هلن و برادر آگاممنون؛ وقتی در سفر بود، پاریس همسر او را دزدید و او به سراغ خواستگاران قبلی هلن رفت و قولشان را به آنها یاداوری کرد. منلاس ضعیفترین و بیشهامتترین سرکرده سپاه یونان است، در هیچ جنگی مستقیما ً با دشمن رو به رو نمیشود و حتی بعد از پس گرفتن هلن از تنبیه او عاجز است. منلاس در راه بازگشت به اسپارت 8 سال سرگردان میشود و یک بار دیگر هم هلن را که این بار به مصر رفته گم میکند. آگاممنون: پادشاه کرت و نماد جاه طلبی؛ سعی داشت خودش را پادشاه کل سپاه یونانیها بکند. به خاطر همین بارها با اودیسه و آشیل درگیر میشود و همین باعث طولانی شدن جنگ است. در پایان جنگ با کاساندرا ازدواج میکند و آخرین جاه طلبی، کار دست او میدهد؛ همسرش که خواهر هلن هم هست، او را میکشد. آژاکس: پسر تلاون پادشاه تالامیس و خواهر زاده پریام؛ آژاکس درشت هیکلترین و شجاعترین مرد یونان بود که زره هرکول را به تن میکرد و به قول هومر «سنگر یونانیها» بود. وقتی آشیل کشته شد، سران سپاه سر این که بین او و اودیسه چه کسی پهلوان بزرگتری است، رأی به برتری اودیسه داندند. آژاکس دلش شکست و از سپاه رفت. شب گلهای از گوسفندان را به خیال دشمن کشت و صبح از این رسوایی چنان ناراحت شد که خودش را کشت. آژاکس مردی بود که فرق خوب زیستن با زیرکانه زیستن را نمیدانست. درباره او: سوفوکل _ دومین تراژدی نویس بزرگ یونان _ سرگذشت آژاکس را تبدیل به یک نمایشنامه کرده. سوفوکل میگوید از خون آژاکس، گل سنبل به وجود آمد. دیومدس: شاهزاده تب که در پلوانی به شجاعت آشیل است و یک بار در جنگ حتی آرس _ خدای جنگ _ را هم زخمی میکند. با این حال فرق او با آشیل در این است که ذرهای غرور ندارد. دیومدس تنها یونانیای است که سرنوشت تراژیک ندارد. امروزه او نامش را به جزیرهای در ایتالیا داده است. فلوکتتیس: پهلوانی که هرکول تیر و کمانش را به یادگار به او داده بود. در ابتدای جنگ پای فلوکتتیس با یکی از همین تیرها زخمی میشود و چرک میکند. یونانیها او را در جزیرهای سر راه رها میکنند تا از شر بوی چرکش خلاص شوند. اما وقتی پیشگویی به آنها میگوید که بدون تیرهای هرکول تروا فتح نخواهد شد، اودیسه میرود و فلوکتتیس را بر میگرداند. داستان او تراژدی کسانی است که بین وظیفه وطن پرستی و عواطف انسانی گیر میافتند. درباره او: سوفوکل، نمایشنامه ای به همین اسم _ فلوکتتیس _ دارد که داستان آمدن اودیسه به دنبال قهرمان طرد شده از اجتماع است. پنلوپ: همسر اودیسه و مظهر وفاداری؛ در 10 سالی که بازگشت اودیسه طول کشید، پنلوپ (برخلاف بقیه زنان این داستان) به همسرش وفادار ماند و خواستگارهایی را که برای پادشاهی ایتاک نیاز به ازدواج با او داشتند، سردواند. درباره او: فنلون «تلماک» را در قرن 17 نوشت تا ضمن داستان پنلوپ و تلماک (پسرش)، طعنه ای هم به بی عرضگیهای پادشاه وقت فرانسه _ لویی پانزدهم _ بزند که جناب شاه پیامش را گرفت و او را روانه زندان باستیل کرد. اودیسه: پادشاه ایتاک زیرکترین فرمانده یونانی است که آخر سر هم ایده اسب چوبی را میدهد. هومر به او 2 صفت کاملا ً متضاد داده: «رنجدیده» و «غارتگر شهرها». ماجرا این است که اودیسه در کنار همه شجاعت و اهمیتش کارهای خبیثانه هم زیاد کرده. او سر یکی از دوستانش را زیر آب کرد و به همین خاطر، خدایان او را نفرین کردند و اودیسه در راه بازگشت از جنگ به خانه 10 سال سرگردان شد. اودیسه قد کوتاهی داشت. هومر، داستان سرگردانیهای اودیسه در راه بازگشت را در «اودیسه» آورده. لغت «نوستالژی» به معنای رنج بازگشت، اولین بار در همین کتاب آمده. آشیل: قویترین و زیباترین پهلوان جنگ تروا که خشم و خودخواهیاش سبب هلاکتش میشود. برخلاف اودیسه که همواره قهر میکند و یونانیها را تنها میگذارد. وقتی که به جنگ برمیگردد، هکتور را میکشد تا این که پاریس به تنها نقطه بدنش که رویین تن نیست، ضربه میزند. آشیل پسر پلیوس بود که در حمله هرکول به تروا، او را همراهی کرد. در یونان هنوز هم این ضربالمثل رایج است: «اودیسه باشیم، نه آشیل». درباره او: کل داستان «ایلیاد» داستان خشم آشیل است. RE: تروا - mohammadreza... - 26-01-2012 جنگ تروآ جنگ تروا (به انگلیسی: Trojan War) (سدهٔ ۱۲ یا ۱۳ یا ۱۴ پیش از میلاد) یکی از بزرگترین جنگها در اسطورهشناسی یونان است. نبرد بین مردم آخایی و کوچنشینهای یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام شاه تروآ که مهمان منلائوس شاه اسپارت بود هلن دختر وی را ربود و با خود به تروآ برد. مهمترین منابع مربوط به این جنگ اثر منظوم هومر ایلیاد در سده 9 پیش از میلاد و آثار نویسندگان رمی ویرژیل و اووید و استاتیوس هستند.[۱] بخشهای دیگر داستان امروز تنها در نمایشهای بازمانده از یونان باستان به صورت ناقص یافت میشود. همچنین پیآمدهای این جنگ ۱۰ ساله هم بخش مهمی از ادبیات کلاسیک را به خود اختصاص دادهاند. داوری پاریس در میان ایزد بانوان هرا و آفرودیت و آتنا، سر یک سیب طلایی که نوشته بود: «تقدیم به زیباترین ایزد بانو»، اختلاف افتاد. آنها از زئوس ایزدایزدان طلب داوری کردند. امّا زئوس دخالت نکرد و پاریس را به داوری برگزید. هرا به پاریس وعده ی حکمرانی بر کلّ آسیا را داد و آفرودیت وعده ی هلن اسپارتی، زیباترین زن جهان و آتنا، پیروزی تروا. پاریس آفرودیت را برگزید و همین باعث شد تا در نبرد تروا هرا و آتنا به پشتیبانی از یونانیان بر ضد تروجانها برخیزند. محاصره ی ده ساله منلائوس وقتی خبردار شد، به دیدن برادرش آگاممنان رفت و از او خواست از کلّ یونان هزار کشتی گرد آورد و به تروی حمله کند. آگاممنون پذیرفت و هزار کشتی در ساحل تروا نشست. هکتور هکتور بهترین جنگجو در کلّ آسیای شرقی، برادر پاریس پسر شاه پریام بود که بدست آشیل کشته شد. آشیل بهترین جنگجوی جهان. مادرش ایزد بانو تتوس، او را در کودکی در رود استوکس غوطه ور کرد به همین ترتیب آشیل رویین تن شد. بجز پاشنه ی پایش که تتوس گرفته بود. او در جنگ تروآ شرکت داشت. مرگ هکتور، پاریس و آشیل در نبردی بین سپاهیان تروی و یونان، پاتروکلوس زره ی آشیل را پوشید و به جنگ رفت و به دست هکتور کشته شد. آشیل برای انتقام، تنها جلوی دروازه ی تروا با هکتور جنگید و هکتور را کشت و جسد او را به ارابه ی اش بست و در تمام طول راه به دنبال خود کشاند اما سرانجام به خواهش شاه پریام، جسد هکتور را به مردم تروا تحویل داد تا در مراسم آبرومندانه ای سوزانده شود. در جنگی دیگر، پاریس ناجوانمردانه آشیل را با زدن تیر به پاشنه ی پا کشت. خود او در همان جنگ کشته شد. اسب تروا در سال دهم نبرد، هنگامی که هیچکدام بر دیگری برتری نیافته بودند، اودیسه (به فرانسوی اولیس) یکی از جنگاوران پیشنهاد کرد که اسبی غول پیکر از چوب بسازند و حدود 30 تن از جنگجویان یونانی را در آن جا قرار دهند. بقیه سوار کشتی ها شده، و پنهان شوند. وقتی ساحل خالی شد، مردم تروا فکر کردند که پیروز شده اند و به بیرون ریختند. آنها فکر کردند که آن اسب غول پیکر، هدیه ای از یونانی هاست. پس آن را به داخل شهر آوردند و جشن و پایکوبی کردند. پیروزی یونان وقتی همه خوابیدند، کشتی ها به ساحل برگشتند. یونانی های داخل اسب هم بیرون ریخته و دروازه را بازکردند. بقیّه ی یونانی ها، به داخل شهر ریختند و همه را کشتند و مردم را به بردگی گرفتند. شاه پریام در این جنگ کشته شد. تروا نام محوطه ای باستانی با قدمت بیش از ۴ هزار سال در ناحیه آسیای صغیر واقع در ترکیه امروزی است که در حماسه جاودان هومر، ایلیاد، از آن یاد شده است. این محوطه باستانی به خاطر ارزش تاریخی و فرهنگی خود، از سال ۱۹۹۸ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. محوطه باستانی تروا، در دهه ۱۸۷۰ و در پی حفاری های هاینریش شلیمان، باستان شناس آلمانی در این ناحیه کشف شد. حفاری های بعدی نشان داد که در این محوطه، در طول تاریخ شهرهای مختلفی ساخته شده است که یکی از نخستین آن ها که با نام تروا ۷A شناخته می شود، به عنوان همان تروای مورد اشاره هومر شناخته می شود. تروا در شمال غربی ترکیه و در نزدیکی شهر امروزی کاناخال واقع است، و سهل الوصول ترین نقطه در میان آسیا و اروپا را اشغال کرده است. در عهد باستان، این محوطه ناظر بر ورودیِ داردانل یا هِلس پونت بود، تنگه باریکی که دریای اژه را به دریای مرمره، استانبول، و دریای سیاه متصل می کرد. هر چند شواهد جغرافیایی و تاریخی زیادی در دست است که نشان می دهد محوطه باستانی تروا در ترکیه همان تروای مورد اشاره هومر است، اما این بدان معنا نیست که تمام آن چه در حماسه ایلیاد درباره تروا آمده است، واقعیت تاریخی دارد. در واقع اثر هومر، ترکیبی از افسانه و واقعیت است. موقعیت جغرافیایی و استراتژیک تروا باعث شد که در طول تاریخش همواره هدف حملات رقبای خود باشد. در واقع از هزاره سوم پیش از میلاد تا سال ۱۹۱۵ که نبرد گالیپولی در آن سوی تنگه اتفاق افتاد، جنگ های بسیاری در این منطقه درگرفت. در آن زمان هر قدرتی حکومت تروا و گالیپولی را در دست داشت می توانست ترافیک دریایی میان دو دریای اژه و سیاه را کنترل کند. به بیان دیگر، هدف از این جنگ ها پول و قدرت بود، نه مطابق آن چه در افسانه هومر آمده است، زنی به نام هلن. در حال حاضر محوطه باستانی تروا تشکیل شده است از تپه ای به ابعاد تقریبی ۲۰۰ در ۱۵۰ متر با ده آبادی یا شهرک که یکی بر روی دیگری ساخته شده و بیانگر یک دوره تقریباً ۴۵۰۰ ساله زندگی در این منطقه اند. اولین آبادی در حدود سال ۳ هزار پیش از میلاد ساخته شده و آخرین آبادی به حدود ۱۴۰۰ پس از میلاد یعنی اواخر دوره بیزانس بازمی گردد. در طول این سال ها تپه ای که تروا بر آن واقع است حدود ۱۰ متر از دشت های اطراف بالاتر قرار گرفت. در زمانی که اولین آبادی در این ناحیه ساخته شد، آب داردانل تا بخش شمالی تپه جریان داشت، اما خط ساحل به تدریج عقب رانده شد تا آنجا که در اواخر عصر مفرغ این تنگه دست کم یک مایل از تروا فاصله داشت. ناحیه شمالی تپه به باتلاق تبدیل شد و کشتی ها مجبور بودند در نزدیکی شهر امروزی بِسیک تپ در دریای اژه لنگر بیندازند. مطابق آن چه در ایلیاد هومر و دیگر منابع باستانی آمده است، جنگ تروا دو طرف عمده داشت: شهرهای متحد یونان علیه تروا و متحدانش (یعنی آمازونی ها و لیسه ای ها). بنابراین جنگ میان شرق و غرب بود و در این میان هر دو طرف مخاصمه زن های یکدیگر را می ربودند: تروایی ها هلن، زن منلاس از اسپارت را دزدیدند، و یونانی ها بریسئیس و کریئیس از تروا را به عنوان معشوقه به اسارت گرفتند. پس از چندین نبرد که مجموعاً ده سال طول کشیدند شهر ویران شد، و در این میان یونانی ها از اسبی چوبی برای ورود به شهر استفاده کردند. در منابع باستانی این طور آمده که این جنگ ها در اواخر عصر مفرغ و در ربع اول قرن دوازده پیش از میلاد رخ داده است. با بررسی بقایای تروا در این دوره درمی یابیم که دو تخریب و ویرانی صورت گرفته است، یکی در اواخر قرن سیزدهم (آبادی ششم) و دیگری در آغاز قرن دوازدهم پیش از میلاد (آبادی هفتم). آبادی ششم مستحکم ترین و بزرگ ترین آبادی عصر مفرغ در این محوطه را شامل می شده است (به طور کلی از ۳ هزار تا هزار سال پیش از میلاد عصر مفرغ قلمداد می شود). تاریخ تقریبی این آبادی را می توان ۱۷۰۰ تا ۱۲۷۵ پیش از میلاد در نظر گرفت، و مشخص است که سیستم دفاعی آن دو جزءِ عمده داشته است: دیواری مستحکم که قلعه را احاطه کرده بوده و یک خندق که کل شهر را در احاطه خود داشته است. اما سازندگان این سیستم دفاعی چه کسانی بودند؟ به رغم حفاری های گسترده ای که در ۱۳۰ سال گذشته در محوطه تروا انجام شده است، فقط یک اثر مکتوب متعلق به اواخر عصر مفرغ داریم که می تواند به ما در این زمینه کمک کند. این اثر مکتوب مهری برنزی است که در سال ۱۹۹۵ کشف شد و فقط چند میلی متر قطر دارد. بر این مهر نوشته هایی به زبان لوویان نقش شده است، زبانی که در هزاره دوم پیش از میلاد در پادشاهی هتیت در مرکز ترکیه مرسوم بوده است. اما چرا تروا این قدر برای مردم آن زمان اهمیت داشته است؟ برخی از کارشناسان بر این عقیده اند که اهمیت تروا در مکان استراتژیک آن بوده است. بنا بر این نظریه، تروا از این جهت هدف دلخواه دیگر حکمرانان بوده است که فاتح جنگ فرصت پیدا می کرده بر عبور و مرور کشتی های تجاری در دریای سیاه نظارت و کنترل داشته باشد و از کشتی هایی که از این قسمت از دریا می گذشته اند عوارض بگیرد. این عوارض دریافتی احتمالاً شکل کالا و مواد خام را داشته است، چرا که تا آنجا که می دانیم سکه تا قرن هفتم پیش از میلاد اختراع نشد. در مورد هلن هم هیچ شواهدی در دست نیست که نشان دهد او بهانه جنگ تروا بوده است، گرچه این را به یقین می دانیم که در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد زن ها کالا به شمار می آمده اند. بهترین شواهد ما در این زمینه از کاخ پیلوس در جنوب غربی یونان به دست آمده است. کارل بلگنِ باستان شناس در این کاخ تعداد زیادی لوح گلی کشف کرده است که به خط یونانی ابتدایی نوشته شده و بر یکی از این الواح که به قرن سیزدهم بازمی گردد از زنانی سخن به میان آمده است که از خلیج غربی ترکیه به عنوان برده گرفته شده و به پیلوس آورده می شدند تا در صنعت نساجی آنجا مشغول به کار شوند. از این که اسبی بزرگ و توخالی در جنگ تروا نقشی مهم بازی کرده است هیچ نشانی در دست نیست، اما ظاهراً دیوارهای مستحکم پیرامون تروا با اهرم بزرگی تخریب شده اند. زره جنگجویانی هم که به تروا حمله کردند از برنز ساخته شده بود. اما در یافته های ما از حفاری ها هویت مهاجمان مشخص نشده است، و چیزی که این قضیه را پیچیده تر می کند این است که در حوالی سال ۱۲۰۰ قلاع بسیاری در ترکیه و یونان بر اثر جنگ تخریب شدند، از جمله تیرینز و پیلوس و هاتوسا. در مورد دلایل این تخریب گسترده هنور اتفاق نظر وجود ندارد، اما فقط یک عامل در این امر دخیل نبوده است: زلزله و جنگ و احتمالاً تغییر شدید آب و هوا از جمله دلایل این رخداد بوده اند. البته با این جنگ زندگی در تروا خاتمه نیافت: بخش هایی از دیوارها و باروهای آن تعمیر شدند و خانه های جدیدی هم ساخته شد و به این ترتیب آبادی هفتم در این محل شکل گرفت. کارشناسان بر این عقیده اند که در همین زمان عده زیادی از جنوب شرقی اروپا به این منطقه کوچ کردند. زلزله دیگری احتمالاً در قرن دهم پیش از میلاد رخ داد که پس از آن ما هیچ مدرکی حاکی از زندگی در این محل در دست نداریم تا قرن هشتم پیش از میلاد که ایلیاد هومر نوشته شده است. در قرن هفتم معروف شد که جنگ تروا در این منطقه رخ داده است. در این زمان هنوز بخش هایی از دیوارهای قلعه متعلق به اواخر عصر مفرغ پا بر جا بود، و ظاهراً رسم «دوشیزگان لوکریایی» هم در همین زمان پا گرفت. آژاکس، قهرمان یونانی، در معبد آتن در تروا به کاساندرا، دختر پریام، تجاوز کرد، و بنا بر سنت به عنوان مجازات مقرر شد که شهر لوکریس، زادگاه آژاکس، سالانه دو دوشیزه به تروا بفرستد تا در معبد آتن خدمت کنند و به این ترتیب حریم این الهه از لوث این گناه پاک شود. این سنت تا اوایل قرن اول پیش از میلاد ادامه یافت، و شاید حضور همین دوشیزگان یونانی در تروا باعث این تصور شد که جنگ هومری در این منطقه رخ داده است. در این مدت افراد بزرگی هم از این ناحیه عبور و دیدار کردند: کوروش، پادشاه ایران، هنگام جنگ با یونان، اسکندر کبیر هنگام جنگ با ایرانی ها، و بسیاری از امپراتوران رومی که اخلاف تروایی های عصر مفرغ به شمار می رفتند. در بین شبه جزیره یونان و کرت، ۲۲۰ جزیره وجود دارد و در شرق آنها جزیره ای بود که مس فراوان داشت و از این رو به آن قبرس میگفتند. تجارت از قبرس به سوریه و سواحل آسیا کشیده شد و به تروا رسید. تروا را شامل ۹ شهر دانستهاند و تمدن آن را از جهتی مینوسی، از لحاظی آسیایی و به اعتباری دانوبی میدانند. مردم آن به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان را پرستش میکردند. تروا در نزدیکی مدخل داردانل بوده و سرزمینهای مجاور آن در پیرامون دریای سیاه باعث شد تا این سرزمین در سراسر تاریخ رزمگاه امپراطوران باشد. مردم تروا در رام کردن اسب مهارت داشته و الوار، طلا و گورخر صادر میکردند. بر طبق کاوشهای باستانشناسان در خرابههای تروا، این شهر یکی از شهرهای متعدد این منطقه بود که اکنون ترکها آن را حصاریک مینامند. اجساد کشف شده حاکی از کشتار خشونتبار آنان است و وجود ذخیرههای آذوقه نشان میدهد که شهر در شرف محاصرهای طولانی بود و در نهایت این شهر به سال ۱۲۵۰ طعمه آتش شد. تروا در بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۱۵۰ شاهد نبردی خانمان برانداز بود و سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا واقعاً چنین محاصرهای روی داد؟ همه تاریخنگاران و شاعران یونان و تقریباً تمام اسناد معابد و روایات یونانی وقوع آن را تایید کردهاند. اما در مقابل عدهای آن را افسانه دانستهاند. اهالی باستان علت این نبرد را ربودن زنی زیبا میدانند. چه کسی باور میکند مردم تروا به خاطر یک زن ده سال مقاومت کرده باشند و یونانیان به خاطر همان زن ده سال جنگیده باشند؟ شاید این مساله تنها یک بهانه برای این حمله بود و ماهیت اصلی آن را باید مبارزه دو گروه قدرت طلب برای تصاحب داردانل و سرزمینهای پر نعمت اطراف دریای سیاه دانست. برخی معتقدند زمان حقیقی وقوع آن سال ۱۱۸۴ میباشد. پاریس پسری بود از اهالی تروا، فرزند پریام و هکوب که چون شهره زیبایی هلن را شنیده بود، خواست تا او را در اختیار داشته باشد. پس روانه اسپارت شد و مدتی را میهمان هلن و همسرش منلاس بود. در این مدت هلن را مجذوب خود کرده و روزی که منلاس در منزل نبود، آن دو با یکدیگر گریختند و یا به عبارتی پاریس، هلن را ربود. منلاس توسط ایریس از قضیه مطلع شد. بزرگان را فراخواند و خواستار بازپسگیری هلن شد. ابتدا منلاس به همراه اولیس جهت مذاکره راهی تروا شدند اما تحقیر گشته و حتی تهدید به مرگ شدند. با بازگشت این دو، آگاممنون فرمان جنگ را صادر کرد. ریاست قوای یونان به عهده آگاممنون و فرماندهی ۵۰ فروند کشتی بر دوش آشیل بود. در حمله اول کشتیهای یونانی راه را گم میکنند و با رسیدن به میزی در جنوب تروا به اشتباه به ویران کردن این بندر میپردازند. در این حمله تلفوس پادشاه میزی یونانیان را سرکوب کرده اما پای او در شاخه تاکی که دیونیزوس (خدای شراب) در سر راه او قرار داده بود میپیچد و آشیل ران او را با نیزه مجروح میکند. به گفته پیشگویان این زخم فقط به دست آشیل درمان میشود پس تلفوس به شکل یک گدا خود را به اردوی یونانیان میرساند و با درمان شدن زخم پایش، هدایت ناوگان یونان را عهدهدار میشود. نیروی دریایی یونان خواستار حرکت شد که باد از وزیدن باز ایستاد. این صبر برای وزش باد جز تاخیر و افسردگی سپاه چیزی برایشان به ارمغان نیاورد. در همان زمان ماری از دریا بیرون آمد، از درختی بالا رفته و ۸ جوجه گنجشک و مادر آنها را بلعید. بر طبق آن پیشگویان گفتند محاصره تروا ۹ سال طول میکشد. در اساطیر یونان دختران را برای پیروزی سپاهیان قربانی میکردند. آگاممنون به دخترش ایفی ژنی وعده نامزدی با آشیل را داد و او را به سمت خود کشید و میخواست جهت وزش باد و امکان حرکت، دخترش را در راه آرتمیس قربانی کند. آشیل مخالفت کرده و از نبرد رویگردان شد. در روایات آمده در لحظه قربانی کردن ایفی ژنی، ماده غزالی از سوی آرتمیس به جای آن دختر سر بریده شد. آشیل نیز به درخواست آژاکس به جنگ برگشت. ناوگان یونان حرکت کرده و به یکی از جزایر تروا به نام تندوس وارد شدند. آشیل شهریار آنجا راکشت و با رسیدن یونانیان به تروا مردم از بازگرداندن هلن سر باز زدند. در اولین برخورد، نبرد منلاس و پاریس رخ داد که هردو زخمی شدند. در ادامه، پاتروکل دوست صمیمی آشیل کشته شد و آشیل غضبناک وارد جنگ میشود و هکتور برادر پاریس را کشته، قوزک پای او را سوراخ کرده و جسد وی را به ارابه میبندد و در تروا میگرداند اما همان شب به درخواست پریام (پدر هکتور) جواب مثبت داده و جسد را باز میگرداند. در ادامه نبرد آشیل با پاریس روبرو میشود. پاریس دو تیر به بدن آشیل زده و تیر سوم به قوزک پای آشیل فرود میآید، جایی که خاصیت روئین تنی ندارد و آشیل کشته میشود. سلاح آشیل را نه به آژاکس که به اولیس میدهند. آژاکس که خود را شایسته این میراث میدانست دیوانه میشود و خود را میکشد و به روایتی با صاعقه زئوس کشته میشود. در ادامه نئوپتولم پسر آشیل وارد صحنه نبرد گشته و یونانیان جان تازهای میگیرند. هلنوس هم وارد ماجرا شده و دستور ساخت یک اسب چوبی میان تهی را صادر میکند. مدتها وقت صرف ساخت اسب میشود و آن را به عنوان فدیهای برای آتنا در نظر میگیرند. بر پهلوی اسب چوبی چنین می نویسند: «یونانیان به شکرانه بازگشت به میهن این اسب را به درگاه آتنا هدیه میدهند.» تعداد افرادی که در بدن اسب چوبی جای میگرفتند،۲۳ نفر و به روایتی ۳۰۰۰ نفر بود. شبانگاه که همه در خواب بودند، اسب چوبی را وارد شهر میکنند. هلن به فرمان آفرودیت پیرامون اسب میچرخد و صدای همه آنان که در اسب چوبی پنهان هستند تقلید میکند و از آنان میخواهد بیرون آیند. اولیس در درون اسب همه را به سکوت وامیدارد.نخستین کسی که بدون استفاده از پله و نردبام از اسب بیرون میجهد، میمیرد.و بقیه با دیدن روشنایی آتشی که تندوس بر گور آشیل افروخته بیرون میآیند، و دروازههای شهر را در تاریکی شب گشوده و شهر خفته را تاراج میکنند. نئوپتولم، پریام را به معبد زئوس برده و گردن میزند. آستیاناکس نوزاد بازمانده از هکتور را از دیوار شهر به زیر میاندازد. پولیکسین، دختر پریام را بر گور آشیل قربانی میکند. منلاس نیز از شکم اسب چوبی خارج گردیده و چون هلن را در منزل دئیفوب مییابد، صاحبخانه را کشته و میخواست هلن را به قتل برساند که اولیس مانع میشود. کشتیهای اسپارت به همراه منلاس و هلن بازگشتند و برخی سپاهیان از جنگ برگشته به موطن، شاهد نیرنگ و دسیسه زنان خود بودند که در طی این سالها جانشینانی را به جای همسرانشان برگزیده بودند. از علتهای طولانی شدن این نبرد خانمان سوز میتوان گرد آوری قهرمانان و تشویق آنها به حضور در جنگ و حمله اشتباه یونانیان به میزی را نام برد. همه قهرمانان افسانه باشکوه «تروا» - MOHSENEBRAHIMI - 06-03-2014 [rtl]همه قهرمانان افسانه باشکوه «تروا»[/rtl]
![]() [rtl]با این حال هر چقدر که جنگ زشت، بد و نفرتانگیز است، داستانهایی که بر اساس جنگ تروا ساخته شده، زیبا و باشکوه هستند. افسانه جنگ تروا اولین بار 400 سال بعد از...[/rtl]
پایان عصر افسانهها هیچ میدانستید جنگ افسانه ای تروا واقعا ً اتفاق افتاده است؟ با جنگ تروا بشر وارد مرحله جدیدی از تمدن شد و از عصر مفرغ یه عصر آهن روی آرود. سال 1871، باستان شناس آلمانی زیر نگاههای متعجب کارگران ترک، پیهای باستانی شهری را از زیر خاک بیرون کشید که به هیجانانگیزترین کشف باستان شناسی تاریخ تبدیل شد. هاینریش شلمان آلمانی شهر تروای افسانه ای را پیدا کرده بود. اکتشافات شلمان و باستان شناسهای بعدی علاوه بر اثبات وجود تاریخی تروا و جنگ تروا، نشان داد که ماجرا آن طور که در افسانه آمده، تنها برای نجات یک زن نبوده. تروا که در جنوب تنگه داردانل قرار دارد (در پایین استانبول امروزی) از موقعیتی سوقالجیشی برخوردار بوده و تنها راه عبور و مرور از دریای سیاه به دریای اژه و برعکس را تحت کنترل داشته. در واقع یونانیها برای جلوگیری از قدرت تروا و حفظ منافع خودشان در دریا بوده که به تروا حمله کردهاند. در واقع این جنگ، سر آغاز نبردهای شرق و غرب بوده که بعدها در ماراتن و سالامیس (همان ماجرای فیلم «300»)، در غرناطه و اندلس، در جنگهای صلیبی، در جنگ جهانی اول و درگیریهای امروز سرزمین فلسطین ادامه پیدا کرده است (به قول ویل دورانت «بله، تازهترین بهانهها برای جنگ چنین قدمتی دارند.»).
جنگ تروا 10 سال طول کشید؛ از 1194 قبل از میلاد تا 1184 قبل از میلاد. هومر میگوید با افسانه تروا عصر افسانهها تمام شد و عصر آهن شروع شد. اکتشافات باستانشناسی هم نشان میدهد که آتش سوزی بزرگ تروا در پایان عصر مفرغ بوده و همین جنگ بزرگ بوده که بشر را به استفاده از آهن و شروع «عصر آهن» رهنمون شده. (در «ایلیاد» نصف کشتهها توسط «مفرغ بی رحم» کشته شدهاند.) مثل همیشه مشکلات باعث پیشرفت شده و مشکلی به این حجم و ابعاد _ یعنی 10 سال جنگ _ مسلما ً تأثیر زیادی در زندگی بشر داشته (در تمام طول قرن بیستم فقط یک جنگ، یعنی جنگ ویتنام بیشتر از 10 سال طول کشیده).
با این حال هر چقدر که جنگ زشت، بد و نفرتانگیز است، داستانهایی که بر اساس جنگ تروا ساخته شده، زیبا و باشکوه هستند. افسانه جنگ تروا اولین بار 400 سال بعد از وقوعش توسط هومر یونانی تبدیل به 2 منظومه بزرگ شد؛ بعد باقی حماسه سرایان یونان کار او را ادامه دادند، آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید _ 3 تراژدینویس بزرگ تاریخ در قرن 2 و 3 قبل از میلاد _ با آن تراژدی ساختند. یک قرن بعد ویرژیل رومی این کار را ادامه داد ... و این سنت به روزگار ما و جیمز جویس ایرلندی هم رسید که رمان معروف «اولیس» را بر مبنای «اودیسه» هومر سرود (اولین تلفظ لاتین اسم یونانی اودیسه است). با چنین پشتوانه ادبی برگی است که داستان جنگ تروا به داستانی نمادین تبدیل شده که هر کدام از شخصیتهایش نماینده یکی از حالات انسانیاند. افسانه تروا مثل همه افسانههای باستانی، افسانهای است باشکوه، شامل همه جور ماجراجویی، اکتشاف، جنگ، عشق، نیرنگ بازی و مرگ.
کاشفان فروتن تروا اینها کسانی بودند که افسانه تروا را احیا کردند هاینریش شلمان (1890 _ 1822): این مرد آلمانی از بچگی عاشق ایلیاد بود و در بزرگسالی هم به دنبال افسانه شخصی خودش رفت و با کشف تروای واقعی و آثار آتشسوزی در آن و تخمین زمان جنگ تروا، نشان داد که هومر چه جغرافیدان و تاریخ نویس دقیقی است. پایان جنگ تروا 11 ژوئن 1184 قبل از میلاد بود. هومر (درگذشت احتمالا ً 850 ق م): مردی که جهان را در تاریکی میدید، 2 منظومه بزرگ سرود که هنوز هم برترین آثار ادبیات غرب به حساب میآیند. البته بر خلاف تصور عموم، «ایلیاد» داستان کل جنگ تروا نیست و تنها بخشی از وقایع 9 سال جنگ (از قهر آشیل تا بازگشت او و قتل هکتور) را روایت میکند. ![]() این ور آب، آن ور آب اینها قهرمانان جنگ هستند اهالی تروا و متحدانشان توانستند 10 سال در برابر همه مهاجمان دوام بیاورند و آخر سر هم فقط با حقه و نیرنگ شکست خوردند. نویسندگان داستان جنگ هم به ترواییها بیشتر از یونانیها علاقه دارند. تنها نکته باریک در کارنامه اهالی تروا، حمایت اولیه آنها از پاریس است؛ آن هم وقتی در نظر بگیریم که پاریس شاهزادهشان بود و قابل چشم پوشی است. یونانیها که به بهانه برگرداندن هلن و در واقع برای مبارزه با سلطه دریایی تروا به این شهر حمله کردند. همگی در پایان داستان سرنوشت شومی پیدا میکنند. یونانیها بر خلاف ترواییها در عصر مفرغ زندگی میکردند و هنوز با آهن آشنایی نداشتند. آنها تا قبل از جنگ دولتشهرهای کوچک و پراکنده بودند که اولین اتحادشان در جنگ شکل گرفت.
پریام: پادشاه پیر و منفعل تروا. او مظهر کسانی است که قدرت تصمیم گیری ندارند. در زمان پادشاهی پدرش _ یک بار هرکول به تروا حمله کرد و پدرش را که مزد خدمت او را نداده بود، کشت. پریام هم با حمایت بیجا از پسرش، کشور خود را به تباهی کشید. در پایان جنگ، او و همه فرزندانش کشته شدند. پاریس: نماد سقوط؛ او در جوانی چنان پهلوان درستکاری بود که الهههای کوه المپ برای قضاوت پیش او میآمدند. اما از وقتی که هلن را ربود، به موجودی تبدیل شد که برای سود خودش همه کار میکرد. پاریس چند بار از میدان جنگ فرار کرد اما به کمک آفرودیت _ یکی از همان الههها _ به راز آشیل پی برد و با هدف گرفتن پاشنه او، آشیل را کشت. هومر با نشان دادن الهههایی که طرفدار مردی مثل پاریس هستند، در واقع خدایان یونانی را مسخره کرده است. هکتور: شاهزاده بزرگ تروا و قهرمان آرمانی از نگاه هومر. او نقطه مقابل آشیل است. با این که ابتدا موافق اخراج پاریس است اما وقتی که اهالی تروا به حمایت از او و جنگ با یونان رأی میدهند. فرماندهی جنگ را به عهده میگیرد و با این که میداند حریف آشیل نخواهد شد، هیچ وقت از برابر او فرار نمیکند. هکتور به دست آشیل کشته میشود و بعدها پسرش هم به دست پسر آشیل میمیرد. درباره او: «ایلیاد» داستان کشته شدن هکتور است. سرنوشت همسر او را هم سنکا (همان فیلسوف معلم و مشاور نرون) در نمایشنامه «زنان تروا» آورده. کاساندرا: دختر پریام و تراژیکترین چهره داستان؛ در افسانه آمده که کاساندرا قدرت پیشگویی داشت و همان لحظه ورود هلن، سرنوشت شوم تروا را به بقیه هشدار داد اما کسی حرفش را باور نکرد چون کاساندرا به این نفرین دچار بود که حرفش را گوش نکنند؛ یعنی که نفهمیدن حرف همدیگر، نفرین خدایان است. کاساندرا در آخر جنگ، کنیز آگاممنون شد. انئید: داماد پریام و پادشاه بعد از پریام؛ مظهر خانواده دوستی است. وقتی که تروا گشوده شد، یونانیها دیدند بر خلاف بقیه که فقط میخواهند خودشان را نجات بدهند، انئید پدرش را به دوش گرفته و بچههایش را به بغل و سعی دارد خانوادهاش را نجات بدهد. آگاممنون دستور داد به او کاری نداشته باشند و به این ترتیب انئید نجات پیدا کرد. انئید و باقیمانده اهالی تروابه ایتالیا رفتند و شهر رم را بنیان گذاشتند. یکی از پسران انئید به اسم بروتوس هم به جزیرهای رفت که امروزه به نام او «بریتانیا» خوانده میشود. درباره او: شاعر بزرگ رم _ ویرژیل _ حماسه «انئید» را درباره سفر انئید به رم و بنیانگذاری این شهر سروده.
آنتنور: سردار تروایی آرام و خردمندی که وقتی اودیسه یه نمایندگی از یونانیها به تروا آمد، نگذاشت ترواییها به مهمانان آسیبی برسانند. اودیسه هم در پایان جنگ تلافی کرد و نگذاشت یونانیها او و خانواده اش را بکشند. آنتنور هم مثل انئید رفت و شهر ونیز ایتالیا را بنیان گذاشت که هنوز هم به «تروای دوم» معروف است. پادشاهان فرانسه نسب خود را به یکی از پسران آنتور میرسانند. در افسانههای یونانی امده که برج و باروی شهر تروا را خدایان ساخته بودند و منظورشان این است که این حصار دفاعی خیلی محکم بوده. امروز به منطقه باستانی تروا میگیوند «حصار لیک». هلن: زیباترین زن روی زمین و مظهر بی وفایی؛ پدرش تیندار دوست هرکول بود و برادرانش اسطورههای دریانوردی. تیندار وقتی خواستگاران متعدد هلن را دید، با خواستگارها شرط کرد که حامیکسی باشند که هلن انتخاب میکند. همین قول خواستگارها بعدا ً دلیل جنگ تروا شد. درباره او: اوریپید نمایشنامه نویس در تراژدی «هلن» سعی کرده او را بیتقصیر جلوه بدهد (این نمایشنامه به فارسی ترجمه نشده) اما باقی منابع همگی او را گناهکار میدانند.
منلاس: پادشاه اسپارت، همسر هلن و برادر آگاممنون؛ وقتی در سفر بود، پاریس همسر او را دزدید و او به سراغ خواستگاران قبلی هلن رفت و قولشان را به آنها یاداوری کرد. منلاس ضعیفترین و بیشهامتترین سرکرده سپاه یونان است، در هیچ جنگی مستقیما ً با دشمن رو به رو نمیشود و حتی بعد از پس گرفتن هلن از تنبیه او عاجز است. منلاس در راه بازگشت به اسپارت 8 سال سرگردان میشود و یک بار دیگر هم هلن را که این بار به مصر رفته گم میکند. آگاممنون: پادشاه کرت و نماد جاه طلبی؛ سعی داشت خودش را پادشاه کل سپاه یونانیها بکند. به خاطر همین بارها با اودیسه و آشیل درگیر میشود و همین باعث طولانی شدن جنگ است. در پایان جنگ با کاساندرا ازدواج میکند و آخرین جاه طلبی، کار دست او میدهد؛ همسرش که خواهر هلن هم هست، او را میکشد. آژاکس: پسر تلاون پادشاه تالامیس و خواهر زاده پریام؛ آژاکس درشت هیکلترین و شجاعترین مرد یونان بود که زره هرکول را به تن میکرد و به قول هومر «سنگر یونانیها» بود. وقتی آشیل کشته شد، سران سپاه سر این که بین او و اودیسه چه کسی پهلوان بزرگتری است، رأی به برتری اودیسه داندند. آژاکس دلش شکست و از سپاه رفت. شب گلهای از گوسفندان را به خیال دشمن کشت و صبح از این رسوایی چنان ناراحت شد که خودش را کشت. آژاکس مردی بود که فرق خوب زیستن با زیرکانه زیستن را نمیدانست. درباره او: سوفوکل _ دومین تراژدی نویس بزرگ یونان _ سرگذشت آژاکس را تبدیل به یک نمایشنامه کرده. سوفوکل میگوید از خون آژاکس، گل سنبل به وجود آمد.
دیومدس: شاهزاده تب که در پلوانی به شجاعت آشیل است و یک بار در جنگ حتی آرس _ خدای جنگ _ را هم زخمی میکند. با این حال فرق او با آشیل در این است که ذرهای غرور ندارد. دیومدس تنها یونانیای است که سرنوشت تراژیک ندارد. امروزه او نامش را به جزیرهای در ایتالیا داده است. فلوکتتیس: پهلوانی که هرکول تیر و کمانش را به یادگار به او داده بود. در ابتدای جنگ پای فلوکتتیس با یکی از همین تیرها زخمی میشود و چرک میکند. یونانیها او را در جزیرهای سر راه رها میکنند تا از شر بوی چرکش خلاص شوند. اما وقتی پیشگویی به آنها میگوید که بدون تیرهای هرکول تروا فتح نخواهد شد، اودیسه میرود و فلوکتتیس را بر میگرداند. داستان او تراژدی کسانی است که بین وظیفه وطن پرستی و عواطف انسانی گیر میافتند. درباره او: سوفوکل، نمایشنامه ای به همین اسم _ فلوکتتیس _ دارد که داستان آمدن اودیسه به دنبال قهرمان طرد شده از اجتماع است.
پنلوپ: همسر اودیسه و مظهر وفاداری؛ در 10 سالی که بازگشت اودیسه طول کشید، پنلوپ (برخلاف بقیه زنان این داستان) به همسرش وفادار ماند و خواستگارهایی را که برای پادشاهی ایتاک نیاز به ازدواج با او داشتند، سردواند. درباره او: فنلون «تلماک» را در قرن 17 نوشت تا ضمن داستان پنلوپ و تلماک (پسرش)، طعنه ای هم به بی عرضگیهای پادشاه وقت فرانسه _ لویی پانزدهم _ بزند که جناب شاه پیامش را گرفت و او را روانه زندان باستیل کرد.
اودیسه: پادشاه ایتاک زیرکترین فرمانده یونانی است که آخر سر هم ایده اسب چوبی را میدهد. هومر به او 2 صفت کاملا ً متضاد داده: «رنجدیده» و «غارتگر شهرها». ماجرا این است که اودیسه در کنار همه شجاعت و اهمیتش کارهای خبیثانه هم زیاد کرده. او سر یکی از دوستانش را زیر آب کرد و به همین خاطر، خدایان او را نفرین کردند و اودیسه در راه بازگشت از جنگ به خانه 10 سال سرگردان شد. اودیسه قد کوتاهی داشت. هومر، داستان سرگردانیهای اودیسه در راه بازگشت را در «اودیسه» آورده. لغت «نوستالژی» به معنای رنج بازگشت، اولین بار در همین کتاب آمده. آشیل: قویترین و زیباترین پهلوان جنگ تروا که خشم و خودخواهیاش سبب هلاکتش میشود. برخلاف اودیسه که همواره قهر میکند و یونانیها را تنها میگذارد. وقتی که به جنگ برمیگردد، هکتور را میکشد تا این که پاریس به تنها نقطه بدنش که رویین تن نیست، ضربه میزند. آشیل پسر پلیوس بود که در حمله هرکول به تروا، او را همراهی کرد. در یونان هنوز هم این ضربالمثل رایج است: «اودیسه باشیم، نه آشیل». درباره او: کل داستان «ایلیاد» داستان خشم آشیل است. ![]() ایده این اسب چوبی را که جایی برای پنهان شدن 32 نفر داشت، اودیسه داد. میگویند اودیسه اگر میخواست میتوانست جنگ را خیلی زودتر تمام کند
|