انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان ترسناک... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان ترسناک... (/showthread.php?tid=97791)



داستان ترسناک... - علی خوشگل - 24-03-2014

روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستانآماده خواب شده بود.وقتیلباس خواب راپوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را باز کرد راهرو بیرون خالی بود. به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورتگرفته و پای پله ها خاموش ایستاده است.
بعد از چندثانیه زن از پله پایین رفت. شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگر چیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882بود و هفت سال پیاپی شیح سیاهپوش توسطاعضا خانوادهمکرر دیده شد . حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بود. روزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین میانداخت و ناپدید می شد . مراسم شام درخانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماند. گاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبتبودند ظاهر می شد . یکی از آنها آنرا میدید وگفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح بر آنها ظاهر می شد نمی توانستند با اورابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن هابدقت توسطروزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند . کسی که بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکیبود خانم "ایموژن سوبین هو" معشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقر وفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهورشبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح درسال 1889 متوقفگشت. این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت و توسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشتر موضوع را از اهمیت انداخت و همگانآنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958 واقعی شگفت رخ داد. مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاستو زنی را در قاب پنجره مشاهدهکرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرش را پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورتگرفته بود می گریست وقتی مرد ازترس فریادی کشید زن ناپدید شد . مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارها دیده شد که در اتاق ها وپله هاسرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدا بود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است . اما اینکه چرا خانم محل ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد....
. ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد.امید وارم سال خوبی داشته باشیدnky


ا3پاس ونظر فراموش نشه:cool::cool:



RE: داستان ترسناک... - BlAcK dAy - 24-03-2014

جالب بود منونHuh


RE: داستان ترسناک... - علی خوشگل - 24-03-2014

مرسی:29dz:Big Grin



RE: داستان ترسناک... - MR.FARZAM - 24-03-2014

بد نبود ممنون


RE: داستان ترسناک... - چرا؟ - 24-03-2014

با این که سنم کمه ولی ترسناک نبود


RE: داستان ترسناک... - Meteorite - 24-03-2014

واقعی بود؟؟؟!؟؟؟


RE: داستان ترسناک... - Sieiry - 24-03-2014

چه جالب