امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آدم ها ...( آپدیت شد)

#1
آدمي مهلكه ي پوچي هاست.
آدمي قرص خواب است، آدمي بسته هاي دوازده تاييست.
آدمي تاريخي گذشته است. آدمي گذشته اي تاريخيست.
آدمي از امروز به ديروز تا به فردا همان است، آدمي تكرار است.
آدمي دوش است. آدمي آدم است! آدمي به دوش برنده ي آدم است، آدمي نوكر و غلام خويش است.
آدمي جبر خويش است، صبر خويش است، قبر خويش است.
آدمي ابر خويش است. گر ببارد آدمي باران است. آدمي آسمان است. آدمي كهكشان است.
آدمي پشتِ پشتِ پشتِ ستاره ي آخر است، آدمي خداست.
آدمي خويش را بداند ديگري را دانسته، آدمي احمق است.
آدمي سوار را برساند بي سوار است. آدمي معطل است.
آدمي سيگار است، آدم دم است، بازدم است.
آدمي گفته بودم، تكرار است.
آدمي بلوغ است، جنس است، لمس است، عشق است. آدمي دروغ است.
آدمي زياد است. بي نهايت است. راحت است. پيچيده است.
آدمي هجران است. آدمي كوله ي پاره است، توشه ي ساده است.
آدمي مرگ است. آدمي مرگ نيست، مرگ آدمي دارد.
مرگ خدا دارد، مرگ همه را دارد.

+نوشته فرنوش


آدم هایی هستند که نمی گذارند یادشان فراموش شود.

با تارهایی که در زوایای پنهان خاطراتت بسته اند

با پینه هایی روی انگشتانت که همیشگی اند

با آهنگی که مدام در گوشت زنگ می خورد

آدم هایی هستند که نمی روند

فقط ظهور می کنند

درست همان وقت که خیال می کنی، هیچ چیز نبوده؛ هیچ اتفاقی نیفتاده، همیشه همین بوده و همیشه همین است...

همان وقت؛ چشمت می افتد به تارهای گوشه ی دلت

و آی دلت می گیرد...

آدم ها خوشبخت می شوند. آدم ها بدبخت می شوند. آدم ها همه چیز را به یاد می آورند. آدم ها فراموش کار می شوند.

من آدم آهنی می شوم. دست هایم فقط آن چیزی که در برنامه بوده را لمس می کند.

اما ذهنم... خیلی چیزها هست که شبیه خواب در بیداری به سراغم می آید، چشم هایم را می سوزاند، آب دهانم را قورت می دهم و می گویم: این ها همه اش خیال است.

من آدم برفی می شوم. بی اراده، گرما را که ببینم آب می شوم و کسی که دستانش برای ساختنم یخ زده است زودتر از خودم فراموشم می کنم. می گویم: کسی از آدمی که مثل برف آب می شود، چه توقعی خواهد داشت؟

من آدم کاهی مزرعه می شوم. مترسکی که فقط با ترساندن می تواند اوج و پرواز یک دسته پرنده را ببیند. و کسی که امید به من بسته، تنها با چهره ی وحشتناکم مرا می شناسد.

من آدمک قصه ای هستم که نه در آن یکی هست و نه نبود کسی قصه می شود. کلاغی که سر این دیوار نشست، خانه نداشت...

+نوشته فَرنوش



پی نوشت: من را از نظرات سازنده ، محروم نکنید!
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط *yoksel* ، sardar20 ، sama00
آگهی
#2
بسیار عالی
Sleepy Dodgy
ته چشمان تو خدا شیطنت میکند ته چشمان من شیطان خدایی
پاسخ
 سپاس شده توسط PhilosophiasScientiae
#3
وِری گووووود Heart
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ،
این بغض لعنتی است …
پاسخ
 سپاس شده توسط PhilosophiasScientiae
#4
پـست آپدیـت شد!
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
#5
واوع ساچ عع واع._.
پاسخ
 سپاس شده توسط PhilosophiasScientiae


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  از یادداشـت هــای ویـرایش نشده!(آپدیت می شه...)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان