امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان غرور،عشق و غیرت(:

#1
یکی که بهش اعتماد داری ..
بهت اعتماد داره ..
از دلتنگی هاش برات میگه ..
از دلتنگی هات براش میگی ..
آروم میشه ..
آروم میشی ..
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ..
این حس مثل قطره های بارون پاکه
اگه خاکم اگه سنگم
اگه دلتنگم با خودم با تو و با این فاصله میجنگم
اگه رودم با تو بودم
به تو دلبستم
بعد از این من بعد از این تو از همه خستم
اگه خاکمممممممممم
اگه سنگمممممممممم
اگه دلتنگمممممم
با خودم با تو و با این فاصله میجنگم
اگه رودم با تو بودم به تو دلبستم
من از این من من از این تو از همه خستم
اگه بغضم اگه گریه
اگه میبارم
کی میدونه سر روی دوش کی میذاره؟
آی خدا نفسای من سرگردون
به همون روز تولد من و برگردون
گل و پرپر کن عزیزم چشام وتر کن
من و باور کن عزیزم من و باور کن
آی خدای نفسای من سرگردون
به همون روز تولد من وبرگردون
اگه خاکم اگه سنگم
با خودم با تو لا این فاصله میجنگم
) اگه خاکم پویا بیاتی(
با آهنگ همخونی میکردم ، یک دستم روی فرمون یک دستم روی دنده بود چقدر من با آهنگ های پویا بیاتی
آرامش میگرفتم به قول مامیم واقعا صداش سوز داره آدم باهاش دوست داره همدردی کنه .
تو افکار خودم بودم که هستی صداش و بلند کرد:
-فکر کنم اینجا جاشی همینجا نگهدار که جلو تر دیگه جا نیست .
-کجا؟
-پشت بی ام و خاکستریه
ترانه: نه آیناز خر نشی اونجا تنگه میزنی ماشین به این جیگری رو داغون میکنی
-همه که مثل تو دست فرمونشون افتضاح نیست عزیزمممممممم
ترانه یک چشم غره ای از آینه واسم اومد که خندم گرفت آخه این تران خانوم تا حالا امکان نداشته ماشین و ببره
سالم برگردونه
هستی: راست میگه تران، یادت رفته دفعه پیش ماشین زن عمو رو داغون کردی حالا داغون کردی به درک زدی به
یک بنزه سان روف هم آبروی خودت وبردی هم زن عمو مجبوره از بیمش استفاده کنه.
ترانه داشت حرص میخورد ، از ماشین پیاده شد دستشو گذاشت روی شیشه طرف هستی :
بار آخرتون باشه از دست فرمون من ایراد میگیرین
به طرف هستی برگشت و گفت :
و شما هستی خانوم خیرات سرت دختر عمومی به جای اینکه پشتم باشی همش واسم سوسه میای دفعه دیگه به قول
نازنین)خواهرم( یک اجیکسو میام حساب کار دستت بیاد.
بعد نیش خندی زد رفت اون طرف خیابون
من و هستی یک نگاه به هم کردیم :
وا این چرا پاچه گرفت؟-
هستی شونه ای بالا انداخت:
آخه بعد اون تصادف دیگه عموم بهش ماشین نداد حرصش گرفته
خنده ای کردم ماشین و از دوبله در آوردم رفتم سمت بینوه یک نگاه بهش انداختم کسی توش نبود کاش بود
میگفتم یکم جلو تر بره
موازی با بینوه جیگره واستادم دنده عقب گرفتم رفتم تو پارک یکم جلو عقب کردم قشنگ مماس با جدول پارک
کردم.
ترانه یک نگاه بهم کرد و گفت:
میگم آیناز تو هیچیت واز مامانت به ارث نبردی نه چشای به خوشگلی مامانت نه اخلاقه درست حسابی نه سفیدی
مامیت باز خوبه پارک دوبله و دست فرمونت و از مامیت دست و پا شکسته به ارث بردی وگرنه شک می کردم
افسانه جون مامیت باشه.
داشتم میترکیدم دختره ی پروو گوشش و گرفتم یکم تابوندم تو چه زری زدی عزیزممممم؟
-من ...من هیچی بابا گفتم چقدر خوبه که علاوه بر زیبایی شرقی مامیت و اخلاقه خوبشون دست فرمونم به ارث
بردی
-آها حالا شد قبلش بد شنیدم
دستم و از گوشش برداشتم دستش و به گوشش گرفت یکم زیرلبی فحشم داد ولی من خودم وبه نشنیدن زدم .از
ماشین پرید پایین.
آینه کوچیکمو از کیفم در آوردم یک نگاه به خودم کردم آرایشم مات ، کم و دخترونه بود دستی به شالم کشیدم
مرتب کردم موهام همیشه انقد میکشیدم که نیاز نباشه مثل بعضی ها همش دستم به شالم باشه و با عشوه موهام و
درست کنم که یک وقت تو صورتم نیاد!!!
از ماشین پیاده شدم ماشینم 602 مشکی بود که مادر جونم ،عشق خودم واسه تولد 81 سالگیم واسم خریده بود
قربونش بشم....
با هستی به سمت تران رفتیم تا مارو دید پشت چشم نازک کرد و جلوتر از ما راه افتاد.
به سمتش رفتم دستش و محکم گرفتم
-چته دیوونه دستم
-وقتی با دوستات بیرون میای باید کنارشون راه بری نکه سرت و مثل یابو بندازی جلوتر بری
ترانه با تعجب بهم نگاه کرد
-آیناز یک سوال بپرسم ؟
-بپرس
-تاحالا شده ناز کسی رو بکشی یا از کسی معذرت بخوای؟
یکم فک کردم سری تکون دادم
-تاحالا شده از دل کسی در بیارم ولی نه که، ازش معذرت بخوام
-گفتم چون یاد نمیدم تاحالا حداقل از ما معذرت خواسته باشی همیشه حتی اگه تو مقصری ما معذرت میخوایم...
اخمام و تو هم کشیدم اون قدر غرور داشتم که خودم و خوار نکنم و جلو کسی سر خم کنم ممکنه عذر خواهی نکنم
ولی همیشه تو دلم شرمنده میشم و سعی میکنم با کارام معذرت بخوام خوب اینم یکی از خصلت های بد منه دیگه
یک دفعه با دیدن یک مانتو تنه مانکن اخمام باز شد به جاش خنده اومد رو لبم
-وای بچه ها اون مانتو رو نگاه کنید
با حرف من، هستی و تران سرشون و برگردوندند و مانتو نگاه کردن
هستی:معرکه چقدر شیکه
تران: آره من این و میخوام
-بریم تو اگه سایزمون وداشت بگیریم
مانتو سرمه ای بود که فون و چسب بود جای سینش با نخ های مشکی سرمه ای روشن و آبی طرح داشت انگار روش
کت میخورد جای شونه هاش از همون طرح ها کار شده بود و کمربندی از جنس مانتو داشت که اونم از همون طرح
هامیخورد در عین سادگی شیک بود.
باهم داخل شدیم مغازه بزرگی بود سه تا پسر فروشندش بودن یکی از پسرا با اومدن ما به سمتمون اومد قدش
حدود 810 بود لاغر بود صورت استخونی داشت ،بینی استخونی چشای درشت مشکی، جذاب بود شلوار سرمه ای
چسبون کتون با تیشرت سرمه ای پوشیده بود .
-سلام خانوما خیلی خوش اومدین
یک نگاه بهش کردم که دیدم درسته داره قورتمون میده با اون لبخند کزاییش
اخمام و تو هم کشیدم
-ممنون میخواستیم اون مانتو سورمه ای که پشت ویتیرین تن مانکنه امتحان کنیم
-بله خواهش میکنم فقط متاسفانه از اون یک سایز واسمون مونده
اه به خشکی شانس
-چه سازی واستون مونده؟
یک نگاه به من از بالا تا پایین کرد بعد به هستی بعدم به تران
-فک کنم فقط باید تن شما بشه چون سایز 81 ش مونده
بعد دوباره لبخند مزخرفش و بهم زد و مانتو رو طرفم گرفت با اخم یک قدم رفتم جلو و مانتو رو از دستش چنگ
زدم
به سمت پرو رفتم در و بستم و مانتو رو تنم کردم خیلی شیک بود پسره مزخرف با اون چشاش، کثافت فهمید
قشنگ کیپ تنمه
آخه هستی تپل بود ولی خوش تیپ بود صورت بانمکی داشت بینی عروسکی که اولین چیز که تو صورتش به چشم
میومد همین بینی خوشگلش بود ، قدش 826
ترانه خیلی لاغر بود 54 کیلو قدش حدود 841 اولین چیز تو صورتش گونه های برجستش تو چشم بود .
منم وزنم 44 قدم 821 بود تو صورتم لبام بود که تو پر وقلوه ای بود و صورتی همیشه بابت این لبا خدا رو شاکر
بودم گونه هام برجسته بود و چشام درشت وکمی کشیده رنگش قهوه ای روشن ابروهام کمونی بود بینی معمولی
داشتم که اصلا ازش خوشم نمیومد. پوستم گندمی بود......
تقه ای به در خورد
صدای هستی میومد:
- آیناز پوشیدی؟
در و باز کردم اول هستی اومد جلو :
-خیلی بهت میاد فیت تنته
تران هستی رو کنار زد اومد جلو آروم گفت:
- این پسره یک چیزی میدونست .
درو بستم سریع لباسم و عوض کردم اومدم بیرون
پسره با لبخنده مکش مرگما بهم نزدیک شد :
-چطور بود؟
-ممنون برش میدارم.
-میدونستم فقط برای شما دوخته شده
61 ساله قد بلند حدود 818 یا 815 چهار همون موقع در مغازه باز شد برگشتم طرف در یک پسر حدود 62
شونه هیکل توپ، پوست برنز شلوار راسته مشکی کالج های سرمه ای ، تی شرت جذب سرمه ای با خطای مشکی که
به خوبی بازو های ورزیدشو به نمایش میذاشت چشای درشت مشکی بینی متوسط لبای پر با ته ریش کمی که رو
صورتش داشت و اون ابرو های پر مشکی که خدادای تمیز بود واقعا جذابش کرده بود.
عینک پورشه شو بالای سرش گذاشته بود موهاش مشکی بود به طرف بالا وکج برده بود با اون ساعت سواچ
دستش معلوم بود که وعض مالی توپی داره
بدون اینکه نگاهی به کسی بندازه راست رفت طرف یکی از فروشنده ها
-سلام سینا
-به سلام آقا آرتام چطوری داداش؟
عجب تیکه ای این پسره برگشتم طرف تران که داشت غش میکرد ، هستی یک سلقمه به من زد و با چشم وارو به
پسره اشاره کرد چشک غره بهش اومدم
چشم ازش گرفتم و برگشتم طرف پسره ، عوضی داشت با چشاش قورتم میداد
به پوزخند زل زدم تو چشاش :
-همیشه آنالیزور خوبی هستید و با چشاتون طرف و میکاوید ؟؟
احساس کردم پسر خوشتیپه بهم نگاه کرد:
باخنده یک قدم اومد جلو اخمام و کشیدم تو هم واز جام تکون نخوردم با نگاه سردم زل زدم تو چشاش
-نه واسه هر کی فقط واسه آدمای خاص
منم یک قدم اومدم جلو
-واسه اینکه بتونی آدمای خاص رو آنالیز کنی باید خودت خاص باشی
یک قدم رفتم عقب و به دور و برم نگاه کردم و از عمد یک نگاه سرسری به همه پسرایی که تو فروشگاه بودن
مخصوصا جیگره انداختم و دوباره به پسره نگاه کردم
-و من اینجا آدم خاصی نمیبینم
و دوباره پوزخنده صدا داری زدم و ساک مانتوم و از رو پیشخوان که حسابش کرده بود برداشتم و بدون اینکه به
پسره که تو بهت بود دوباره نگاه کنم به طرف در رفتم و در آخر صدای یکیشون و شنیدم که گفت
- سعید خورد تو پرت داداش؟؟
تا تو باشی که اول ببینی طرف اهلش......
بقیش و نفهمیدم و با بچه ها از در اومدم بیرون از اینکه کنفش کردم خیلی خوشحال بودم .
اول تران به حرف اومد:
- وای آیناز دمت گرم حاش و گرفتی ،اساسی
هستی : وای پسر جیگر رو دیدی عجب تیکه ای بود وای وقتی داشتی به پسره تیکه مینداختی یا یک غروری زل
زده بود بهت.
خنده ای کردم و باهم گشتی تو پاساژ های سجاد زدیم.

سپاس بدی تا بقیشو بزارم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان