امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دانلود رمان به صورت [PDF]

#13
دانلود رمان به صورت [PDF]
×همسایه من×

خلاصه داستان :

  دختری به اسم کیانا که یک بار طعم شکست رو چشیده بهش این فرصت داده میشه تا روی پاهای خودش وایسه و زندگیشو اونجور که دوست داره بسازه تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی رو با تمام پستی و بلندیهاش بچشه…


قسمتی از متن رمان :

   تقریبا ۴ ماهی از اون صبح کذایی میگذره .. اون روز صبح مامان به هوای اینکه بیدارم کنه میاد توی اتاقم و و میبینه وسط اتاق بیهوش افتادم و هر کاری میکنه بهوش نمیام خلاصه با کمک کتی خواهرم دوباره منو رو تخت میکشونن و زنگ میزنن اورژانس و پزشک اورژانس بلافاصله با تشخیص شوک شدید روحی منو منتقل میکنه به بخش اعصاب یکی از بیمارستان های مطرح شهر با پیشنهاد بابا با محمد تماس میگیرن که هم در جریانش بگذارن هم اینکه شاید دلیل بیهوش شدن من رو بدونه که اونام دقیقا با همون چیزی که من مواجه شدم مواجه میشن یعنی خط از شبکه خارج شده ی محمد . این وسط فقط کتی به ذهنش میرسه که شاید توی sms های گوشی یا کامپیوترم چیزی پیدا شه که کلید این معما باشه و دلیل این شوک روشن بشه که با sms های محمد مواجه میشه و تقریبا همه چیز براشون روشن میشه بعدها فهمیدم توی مدت بیهوشیه من پدرم به هر دری میزنه تا ردی از محمد و خونوادش پیدا کنه .. دم خونشون میره که همسایشون میگه سه روز پیش بدون گذاشتن آدرس یا شماره تلفن از اینجا نقل مکان کردن .به نمایشگاه ماشین عموش میره که نوچه های عموش بابای نازنینمو از مغازه بیرون میکنن خلاصه دلیل رفتن ناگهانی حمد برای من و تک تک اعضای خونوادم یه معما میشه … منم که تقریبا بعد از دو هفته از بیهوشی در اومدم با حال زارم با تک تک دوستاش تماس گرفتم و متاسفانه هیچکس هیچ خبری از اون نداشت ..انگار محمد یه قطره آب بود و توی زمین فرو رفته بود…از اون روزا هر چی بگم کم گفتم … از همه درد آورتر بی خبری بود .. اینکه دلیل رفتن یه عزیز رو ندونی…چندین دفعه بهش e-mail زدم که لا اقل بگه چرا چی شده و …نامردی بود فاصله ی بین خوشبختی و بد بختیت فقط یه sms باشه..محمد جوری رفت انگار از اول اصلا نبوده ..ولی خدارو شکر از اونجایی که آدم قوی و خودداری بودم تا حدودی تونستم کنار بیام ولی حرف حدیث های آدما گاهی بد جور دلمو میسوزوند … اینکه خالم آروم به مامانم بگه نکنه عیب و ایراد از کیانا بوده و من ناخواسته بشنوم .. اینکه دوستام با یه حالت دلسوزی همراه با هزارتا شک و تردید نگام کنن.. خلاصه .. دو ماه دیگه به همین منوال گذشت و توی اون روزها تنها خبر خوبی که تونست تا حدودی حال و هوای منو عوض کنه ..خبر قبولیم تو مقطع فوق لیسانس معماری توی یکی از بهترین دانشگاههای تهران بود .



دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
همسایه من

پاسخ
 سپاس شده توسط Tɪɢʜᴛ ، Ɗєя_Mσηɗ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: دانلود رمان به صورت [PDF] - sober - 14-01-2016، 13:10

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان