امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دانلود رمان به صورت [PDF]

#16
نقل قول:
دانلود رمان به صورت [PDF]

نام رمان :
 ته دیگمو پس بده

نویسنده : آرام رضایی
ژانر : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان عاشقانه  ، دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان طنز

تعداد صفحات : ۲۲۷
فرمت فابل : PDF
نقل قول:
خلاصه رمان ته دیگو پس بده از آرام رضایی :
یه دختر و یه پسر که تو کار خرابکاری زیاد دارن. برای مستقل شدن نیاز به کمک دارن. کمک از یه بزرگتر. کمک از پدر بزرگشون و این دست یاری شرط و شروط داره.شرایطی که با قبولش مستقل می شن و با ردش … زمین خورده.یه رستوران راه نجاته به رستوران مخروبه ودور افتاده تو جاده و شرط کمک سر پا کردن این رستورانه اونم نه تنها شریکی .حالا ببینیم این شراکت دونفره با این دختر و پسر…یکی تخس و یکی آروم چی میشه.یه شراکت دو نفره یه شراکتی که مجبور به خیلی کارها میکندشون…



بخشی از پارت اول رمان ته دیگو پس بده از آرام رضایی :
بچه ها تو رو خدا بس کنید بذارید ببینم چه خاکی میشه تو سرم بریزم … با دعوا و زدن تو . ..ولسر و کله ی هم هیچی درست نمیشه سرم رو میون دستام گرفتم…به شقیقه هام فشار آوردم…دریغ از یه کلمه…هیچی به ذهنم نمیومد که برای دلداری بچه ها و خودم به زبون بیارم. به یک ساعت قبل فکر کردم، وقتی که آقای محمدی اومده بود اینجا از همون اولم چشمش دنبال مغاره ما بود. هی هر روز می رفت و میومد و آیه یاس می خوند.
که این محل زیاد بزرگ نیست شما جوونید و نمی تونید از بس اداره اینجا بر بیاید و .آخرم با اون سق سیاهش چشممون زد. ورشکست شدیم رفتیم روز اولی که اینجا رو باز کردیم چقدر هیجان زده بودیم.
با چه عشقی رفتیم کلی وسیله برای اینجا خریدیم. از میز و صندلی گرفته تا وسایل آشپزخونه همه چیز خریدیم می خواستم یه کافی شاپ شیک بسازیم. به جای خوب و دنج برای دختر پسرای جوون همه چیز خوب بود. محیط دنج، خلوت عاشقانه، فضای رمانتیک، آهنگهای ملایم عشقولانه ….
اما نمی دونم کدوم از خدا بی خبری رفته بود گزارشمون ورد کرده بود به اماکن که اینجا دختر پسرا میان پائوف می کنن و فلان و بهمان. اومدن ریختن.
هر کی بود و جمع کردن و بردن .وای چه آبرو ریزی بود، حتی به خانواده، دو تا نامزد و هم بردن. چه شرفی آزمون رفت همون شد. دیگه اینجا امن نبود. نه به دوست دختر پسرا رحم کردن نه به نامزدای جوون و نه .به زن و شوهر چند ساله و بچشون من نمی دوم آخه توی یک مکان عمومی.
توی یه کافی شاپ جلوی چشم مرد و زن و بچه و خانواده چه غلط منافی عفتی میشد انجام داد که این بدبختها رو مثل دزد و جانی سوار ون کردن و بردن .
کارمون خوابید، از فرداش مگس می پروندیم. مشتریهاموت پریدن, مغازه خلوت خلوت شد کارو کاسبی کساد شد، همه سرمایه امو ریخته بودم تو این مغازه و اینجا هم که روزی دو .زارم در نمیاورد .فقط چهار نفری میومدیم همدیگرو نگاه می کردیم دیگه موندن اینجا فایده نداشت. هر روزش ضرر بود.
باید جمع می کردیم. همون روزا بود که دوباره سرو کله این محمدی لاشخور پیداش شد قرار بود اینجا رو می خواست کافی شاپ من و جایی که قرار بود همه آرزوهامو براورده کنه کمکم کنه رو پای خودم بایستم، مستقل شم.
به همه نشون بدم بزرگ شدم، عرضه انجام .کارو قبول مسئولیت رو دارم اما نشد. محمدیم اومد ونمک ریخت رو زخم سر باز ماها رو رفت. گفت اینجا رو برای پسرش می خواست، همون پسر هیزه که هر روز اینجا پلاس بود و مثل گفتار به در و دیوار مغازه و .ماها نگاه می کرد. مطمنتن به خود پسره بود ماها رو هم رو مغازه می خواست


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دانلود
پاسخ
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: دانلود رمان به صورت [PDF] - sober - 10-05-2020، 9:42

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان