امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بازی خطرناک

#5
قسمت پنجم:امیلی
رفتم بیرون با آندریا و داریم خرید میکنیم من یه خرس عروسکی گرفتم آندریا هم چند دست لباس گرفت و رفتیم خونه من ولی وقتی رفتم داخل و رفتم توی اتاقم همه چی از دستم افتاد شوکه به فرد روبروم نگاه میکردم که بیهوش شدم

وقتی بهوش اومدم آلی بالای سرم بود با آندریا آلی هر چی ازش پرسیدیم چیزی نمیگفت و فقط گفت که نمیتونم بگم آلی قرار شد پیش من زندگی کنه ازش هیچ سوالی نپرسیدم چون نمیخواستم اذیت شه داشتم میخوابیدم که صدای تق از آشپزخونه اومد آلی با تعجب و نگرانی بهم نگاه کرد رفتیم پایین که دیدم یه نفر داخل خونه است رفتم پایین و وایستادم که به طرفم اومد فکر کردم با من کار داره که منو به شدت کنار زد و به سمت آلی رفت که آلی خواست فرار کنه که موهاشو گرفت منم سریع رفتم و گلدون اوردم و زدم توی سرش که افتاد زمین سریع زنگ زدم آندریا و پلیس وقتی پلیس اومد از منو آلی بازجویی کرد و رفت واقعا ترسیده بودیم تقصیر خود خاک برسرم بود که درو قفل نکردم یه دفعه برام پیام اومد

_خوب نجات پیدا کردین ولی منتظر اتفاقه بعدی باشین

ترسیده به خودم لرزیدم سریع کل درو پنجره هارو بستم و قفل کردم که صدا شکستنه پنجره اومد به کل پنجره ها سنگ داشت پرتاب میشد ترسیده بودیم که یکی از سنگ ها به سرم برخورد کرد و خون زد بیرون به آلی گفتم بره توی اتاق و درو ببنده و قفل کنه منم همونجا بیهوش شدم

وقتی بیدار شدم آلی بالای سرم بود و داشت گریه میکرد

_چته آلی مگه مردم انقدر گریه میکنی

+تقصیر من بود امیلی نباید اینجا میومدم

دوید بیرون خواستم برم دنبالش که سرم گیج رفت و برای گوشیم پیام اومد

_خیلی خیلی زود اتفاق جدیدی میوفته امیلی مواظب خودتون باشید

خیلی ترسیدم خیلی ممکن نبود دیگه بخواد چیکار کنه و اصلا نمیتونستم حدس بزنم

قسمت ششم:امیلی
بعد از اون اتفاق دیگه اتفاق جدید نیوفتاد ولی یه روز که داشتم توی خونه ورزش میکردم یه دفعه صدای از اتاقم اومد رفتم بالا که با صحنه ای که روبرو شدم از ته دلم جیغ کشیدم اون اون آلی بود که از سقف با یه طناب اویزون بود و دور لبش هم خونی بود نوشته ای هم روی تختم بود

_امیلی این دوستتم از دست دادی اول آریانا و تاریانا بعد مامانت الان هم آلی به نظرت قربانی بعدی کیه؟خودت حدس بزن

زیر لب زمزمه کردم

_آندریا

سریع به سمت گوشی رفتم و شمارشو گرفتم ولی جواب نمیداد که برای بار پنجم که زنگ زدم جواب داد

+الو

_الو و درد سریع بیا خونم یه چیز بد پیدا کردم

زنگ زدم پلیس و همه چیز رو گفتم و توضیح دادم از اول موضوع تا اخر موضوعات و پیام ها و تحدیدها همه رو که گفتم قطع کردم که آندریا اومد توی اتاقم خواست حرفی بزنه که با دیدن آلی سرجاش خشک شد چند لحظه نگاه کرد به آلی و بعد جیغ خیلی بلندی کشید و زد زیر گریه گرفتمش توی بغلم

+امیلی امیلی آلی هم از دست دادیم چیکار کنیم همش تقصیر توئه تو گفتی اون بازی رو انجام بدیم تو باعثشی و بیشتر زد زیر گریه که زنگ در خورد درو که باز کردم پلیسا ریختن تو و همه جا رو وارسی کردن و دوتا سرنخ پیدا کردن نامه و یه چاقو که احتمالا طنابو بریده خیلی سخت بود که دوستتو ببینی که یه نفر دارش زده واقعا بخت بود باز هم شدیم دونفر سه نفرمون مرد دونفرمون زنده موندن نمیدونم این چه سرنوشتیه واقعا سخت بود اتفاق بعدی هم خب قراره رخ بده ولی معلوم نیست میخواد چیکار کنه هنوز هم توی شوکم سخت بود که دوستتو اینجوری ببینی

قسمت هفتم:امیلی
دوباره توی خونه نشسته بودم و آندریا پیشم نشسته بود از ترس هر دومون مچاله نشسته بودیم که برای گوشیم پیام اومد از ناشناس بود

_اگه میخوای قاتل دوستات رو پیدا کنی بیا به این آدرس

بعد ته پیام نوشته بودB یعنی اینکه اول اسمش Bهست ولی این چه معنی میده

+بلند شو امیلی باید بریم اونجا تا ببینیم این کیه هی سر به سر ما میزاره

_باشه بریم

در خونه رو قفل کردم و با ماشینم رفتیم به آدرس برخلاف تصورم یه مغازه بود در باز بود حس خوبی نداشتم  ولی پاهام منو یاری میکرد به سمت در بی اختیار درو هول دادم و رفتم تو آندریا هم پشت سرم بود که در محکم بسته شد نفسم گرفت یه آدم به سرعت از جفتم گذشت که جیغ بلندی کشیدم یه دفعه یه سطل خون روم ریخت روی آندریا هم یه سطل دیگه ای ریخته شد دوتامون جیغ بلندی کشیدیم خواستم درو باز کنم که موهام از پشت کشیده شد آندریا درو باز کرد دست منو کشید و رفتیم بیرون سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم و گرنه اگه میموندیم دوباره میومد سراغمون و ماهم بدبخت بودیم واقعا ترسیده بودم هر روز یه اتفاق جدید که برای گوشیم پیام اومد

_خوب فرار کردی وگرنه مرده بودی

B

خیلی ترسیده بودیم هم من هم آندریا کلی خون رومون ریخته بود رسیدیم خونه سریع رفتیم حمام اول من بعد آندریا احساس سبکی داشتم وقتی اون همه خون از روی بدنم پاک شد ولی باز هم ترسیده بود انگارB خیلی بدتر از اون ناشناس بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان بازی خطرناک - ghazale657 - 28-09-2017، 2:30

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان