اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


نظرسنجی: آیا تا جایی که رمان را خواندید از آن خوشتان آمد؟
بلی
خیر
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در دهکده دل

#1
Heart 
در دهکده دل من
انسانها ابعاد کوچکتر و بزرگتری هستند
یاذشان فکرشان بزرگ
تصویرشان کوچک است
دهکده شهر من پر شده است از درد ها غم ها
آری عجیب دل من مرد است
که تحمل دارد اشک های صاحبش را
ای دل من
مردان شهر واقعی نامردند
همگان رفتند
تنهایت گذاشتند
سنگ شو
سرد شو
که در این دنیا باید سنگ بود تا زنده بود
خودت را ببین
چگونه نابود شده ای
اینک باید سنگ بود تا زنده بود
آری باید....
میبینی چه سخت است؟
آخر چگونه انسانی میتواند
از کسی انتقام بگیرد
که قلبش برای خود آنان میزند؟
بگذار هر چقدر دوست دارند دلم را بشکند
دلم دارایی خودشان است
سند مالکیت خورده است
آری ای دل من
زندگی کن
محکم بزن
با طراوت
با مهربانی
بزن به یاد صاحبانت
بزن بر سینه ام
تا صدایت گوش فلک را کر کند
آری ای دل
تو برای خودت دهکده که نه
شهر عظیمی هستی
مردمانی داری
یادگاری خاطره ای
حرفی سخنی
همه اینها را داری
تازه تو فکر هم میتوانی بکنی
اما آیا به صاحب اصلی خود به من فکر کرده ای؟
او فقط در دهکده شهرش جای دارد
حتی دهکده قلبش نیز او را از یاد برده
فراموش شده است
و در باد ها گم گشته است
(از خودم بود)
تا به حال توانستی به باور این نکته برسی که پول خوشبختی نمیآورد؟
در این رمان متوجه میشئید      
پایان خوش
در ضمن اصلا نمیتونید داستان رو پیش بینی کنید و اونطور کهفکر میکنید نیست
______________________________________
ای بر پدر هر چی مدرسه است ای بر جد پر فتوح معلما صلوات اصلا به شما ها چه نمیخوام درس بخونم اه....
از بس دلم پر بود وقت نشد خودمو معرفی کنم اینجانب زینب آبیاری پایه دهم در مدرسه نمونه دولتی شهر تهران رشته ریاضی هستم
پر حرف و شیطــــــــــون و چادری ام مهربونم که خیلی چوبشو خوردم ولی خوب از قدیم الایام گفتن ترک عادت موجب مرضه. قبول دارید منم نمیخوام مرض بگیرم(وجی جون : تو خودت مرضی ---به وجدان جون نبودی راحت بودیم  نیومده چی میگی؟ پرو)خوب منم الان اعصابم از مدرسه خورد همهشون بهم حرف میزنن خوب منم ساکت نمیمونم که منم جواب میدم تا بسوزن اصن همه  تقصیرا گردن معلم زبانونه همه مشکلای ایرانی هم تقصیره اونه...
ایام همینجوری میگذشت و من مثل ربات عمل میکردم:مدرسه شیطنت خونه رمان اندکی درس و خـــــواب خودمم خسته شدم از این یک نواختی دلم یه هیجان درست و حسابی میخواد هه هیجان پارسال خوب معناشو فهمیدم وقتی که..... بیخیال بابا
الان دارم رمانی رو که صد بار خوندم برای صد و یکمین بار مرور میکنم و هیچی درس نخوندم و قراره امتحانای ترممو تر بزنم قشنگ      
________________________________________
امتحانا تموم شدن و من برگمو سیاه تحویل ندادم که قشنگ قهوه ای ملایم تحویل معلما دادم
ایام میگذره و من همچنان آدم نشدم باز م رمان میخونم آهان امروز معلم جغرافیا رو کله پا کردم به سوی زمین هاهاهاها معلمه حالش از من بهم میخوره ولی خوب دل به دل راه داره امروز راه پله جای شلــوغ بدون دوربـــــین و حواس پرت معلم و لنگ دراز من اوه اوه باید گوشیمو داشتم تا ازش عکس میگیرفتم چه خوب بود ولی حیف گوشی نبود هیییی خدا نوکرتم Blush
اوه اوه فردا چهارتا با امتحان دارم با دروس طلایی  Confused جان من نگاه کن برنامه رو (شیمی/زبان—ریاضی—فیزیک—ریاضی) اصن برنامه طلاییه الان برم کمی درس بخونم هیچی نخوندم ای ول به خودم  از خواب بیدار میشم به چپ و راست نگاه میکنم نمیدونم چرا بازاین دل زبون نفهمم گرفته یعنی میدونما ولی نمیخوام باور کنم برای اونه موقع شستن دست و صورتم تو آیینه به خودم نگاه میکنم به چشمام که هیچکس حرفشو نشنید و نفهمید به چشمایی که یه روز پر از حرف بودن و همه اونو به لب خندون فروختن به چشمایی که روزی برق میزد به چشمای قهوه ای که خودم از دیدنشون وحشت دارم هه چه تناسب خوبی چشمان سرد من همچون این روزگار ســــرد ،است چشمایی که حتی یه بار هم درست گریه نکرد دست میکشم به بینیم که همیشه خدا آبش آویزونه به لبای قرمزم که همیشه به لبخند باز شده نگاه میکنم و هیچ وقت به پایین خم نشد حتی اون روز لعنتی
دست میکشم به صورتم و میخندم با بغــض میخندم  Shy مثل دیوونه ها {زندگی را اگر دیوانگی نکنی دیوانه ای}میخندم تا به خودم یادآوری کنم این زندگی ارزش یه قطره اشک منو هم نداره این زندگی فقط شوخیه که خیلی جدی با ما شد و خیلی جدی به نظر میرسه پسمیخندم کسی که خونه نیست  و من خدا را برای داشتنش شکر میکنم انگار یادم رفته تو دستشویی هستم فقط و فقط گذشته رو جلوی خودم میبیننم همونقدر شیرین ولی الانم از قهوه تلخ تره هیچکسو ندارم فقط منم و خدای خودم پدر و مادرم نیستن هر دوشون منو تنها گذاشتن و منو تو این سیاهی شهر ول کردن برادرم یه موقع هایی میاد فقط همون موقع است که خونه یه کم روح میگیره (درد مرا زمانی میفهمی که کسی دردت را نفهمد)الان خونه از گورستون سرد تر و ترسناک نره و من از درون آتیش میگیرم آخه چرا رفتن خداااااا کجاییی و من باز حس میکنم کسی از ته ته قلبم نجوایی بیرون داد دیوونه نیستم به خدا فکر میکنم خدا با من  حرف میزنه و اون صدا این بود(آروم باش من هستم همه چیز درست میشه) و من باز خدا را برای هزارمین بار برای داشتنش شکر میکنم و اعتماد میکنم به کسیکه میدومم منو بیشتر از خودم دوست دارهد .... اوه مدرسم دیر شد crying  crying  crying
زندگـــــــــــــــــــــــــــــی جدی ترین شوخـــــــــــــــی ناراحــــــــــت کننــــــــــده خدا بود  crying  crying
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان در دهکده دل - نرگس 11 - 27-12-2018، 6:29

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان