15-04-2020، 17:30
پارت۱۷
درد ی تو دستم احساس کردم .بی رمق چشمامو باز کردم.روشنی اتاق چشممو زد . دوباره بستمشون که صدای بم و نااشنایی گفت_ستوان نادری... ناتاشانادری...اروم چشمامو باز کردم. با دیدن اون چشماعسلی دوباره قلبم به شدتتپید.اون اینجا چیکار میکرد . ؟ هر سمتی هم داشت حق ورود به خوابگاه زنا رونداشت. حتما دچار توهم شده بودم._صدای منو میشنوی ستوان؟نه انگارواقعی بود ._ناتاشا ؟ خواهرت برات بمیره...چشات که بازه پس چرا جواب نمیدی؟ یه چند تاازاون فحشای بد بد تو نثارمون کن بدونیم به هوشی..._ چی میگی مسخره ؟ چیشده؟نیوشا_الهی . الهی که من دور اون نوک امپولتون بگردم که معجره میکنه ...الهی که خدا عمر با عزت به خودتو خانوادت بده سردار . ای که من دست اون پدر ومادرتونو ببوسم که هم فرستادنتون دکتری بخونید هم سر دار بشید ...میدونستم که باپارتی بازی این درجه رو نگرفتید .خدایا این نیوشا چی میگفت .. اعصابم داشتمیریخت به هم نیم خیز شده که بپرسم اینجا چه خبره ..چشمام سیاهی رفت .حس کردمزیر دستم خالی شد انگار داشتم از تخت می افتادم که کسی از پشت یقمو گرفت و کشیدعقب..گلوم درد گرفت یقمو خیلی محکم کشیده بود تقریبا مثل این بود که از طنابدار اورده باشنم پایین .هنوزم یقعه لباسم تو دستش بودکه نیوشا گفت_سرداردکتر خیلی ببخشیدا . اول خیلی ممنون که نذاشتی خواهرم با مخ بیفته زمین...اما اگهدفعه بعد خواستی جلو افتادن کسی رو بگیری بهتره بازوشو یا کمرشو بگیری نه اینطورخرقه کشش کنی. گناه داره خواهرم ببین هنوز نفسش جا نیومده...سردار_خواهرتالان خوبه ورشدار ببر . الان چون در حال انجاموظیفه نیستیم میذارم راحت صحبت کنیداما اگه حین خدمت اینجوری بخوای حرف بزنید باید انتظار تنبیه بدتر از مال ژنرالباشید
درد ی تو دستم احساس کردم .بی رمق چشمامو باز کردم.روشنی اتاق چشممو زد . دوباره بستمشون که صدای بم و نااشنایی گفت_ستوان نادری... ناتاشانادری...اروم چشمامو باز کردم. با دیدن اون چشماعسلی دوباره قلبم به شدتتپید.اون اینجا چیکار میکرد . ؟ هر سمتی هم داشت حق ورود به خوابگاه زنا رونداشت. حتما دچار توهم شده بودم._صدای منو میشنوی ستوان؟نه انگارواقعی بود ._ناتاشا ؟ خواهرت برات بمیره...چشات که بازه پس چرا جواب نمیدی؟ یه چند تاازاون فحشای بد بد تو نثارمون کن بدونیم به هوشی..._ چی میگی مسخره ؟ چیشده؟نیوشا_الهی . الهی که من دور اون نوک امپولتون بگردم که معجره میکنه ...الهی که خدا عمر با عزت به خودتو خانوادت بده سردار . ای که من دست اون پدر ومادرتونو ببوسم که هم فرستادنتون دکتری بخونید هم سر دار بشید ...میدونستم که باپارتی بازی این درجه رو نگرفتید .خدایا این نیوشا چی میگفت .. اعصابم داشتمیریخت به هم نیم خیز شده که بپرسم اینجا چه خبره ..چشمام سیاهی رفت .حس کردمزیر دستم خالی شد انگار داشتم از تخت می افتادم که کسی از پشت یقمو گرفت و کشیدعقب..گلوم درد گرفت یقمو خیلی محکم کشیده بود تقریبا مثل این بود که از طنابدار اورده باشنم پایین .هنوزم یقعه لباسم تو دستش بودکه نیوشا گفت_سرداردکتر خیلی ببخشیدا . اول خیلی ممنون که نذاشتی خواهرم با مخ بیفته زمین...اما اگهدفعه بعد خواستی جلو افتادن کسی رو بگیری بهتره بازوشو یا کمرشو بگیری نه اینطورخرقه کشش کنی. گناه داره خواهرم ببین هنوز نفسش جا نیومده...سردار_خواهرتالان خوبه ورشدار ببر . الان چون در حال انجاموظیفه نیستیم میذارم راحت صحبت کنیداما اگه حین خدمت اینجوری بخوای حرف بزنید باید انتظار تنبیه بدتر از مال ژنرالباشید