10-11-2020، 13:08
پارت6:دهنمان در اردو سرویس شد._.
خندیدم.سه تا از دانشجو های دختر بلند شدن تا کمکش کنن ولی داد زد:ولم کنین خودم میتونم.دخترا با ترس و لرز رفتن و نشستن.
یه اخم وحشتناک در حد تیم ملی اروپا بهم کرد.یعنی فهمید کار من بوده؟
بعد از ناهار قرار شد ساعت 4:15 بریم تو سالن هتل تا درباره برنامه هتل بهمون بگن.رفتیم تو اتاقمون.لباسامونو عوض نکردیم.ارایشم رو تمدید کردم .در حالی که با ترس و لرز به اتفاقات فکر میکردم پریا رو صدا زدم.
چرا جواب نمیده؟
رفتم تو اتاق رو دیدم.بلههههه!خانوم از فرصت استفاده کرده و خوابیده.!
چون خوابش سنگین ود خیلی طول کشید.بعد از کلی سرزنش و دعوا ساعت 4:25 رسیدیم به سالن هتل.وقتی وارد شدیم عنتر با یه نگاه وحشتناک اشاره کرد که بشینم.
بعد از پرس و جو فهمیدم که قراره از ساعت 5 تا 7 بریم بازدید از حمام فین!(تو رمان مثلا حمام فین الان جز مکان های دیدنیه)
روز بعد از قرار بود بریم بازیدید از روستا و خونه های ابیانه!
به تموم شدن جلسه به سمت اتاقامون رفتیم!
یه تیپ پسر کش بزنم چشم همتون در اد.!!!!
مانتوی جلو باز و کوتاهی که تا یکم پایین تر از باسنم میومد که رنگشم فندقی بود با سارافون مشکی.یه شلوار قد نود کرم خردلی هم پوشیدمو شال کرم قهوای هم انداختم رو سرم.ولی قبلش موهامو کج دادم سمت چپ.
این منم؟این که هم پسر کش شد هم دختر کش!بهتر از این تیپ وجود نداره!
پریا:اوا!ایا به من اجازه میدی که باهات عروسی کنم راحت شم؟خیلی ناناز شدی!
من:اره بیا با ه عروسی کنیم و به هم عشق بورزیم.!
خندم گرفت از خل بازیامون.
رفتیم پایین تو لابی هتل.ساعت 4:45 بود.
دو قلو ها رو از اون دور دیدم و براشون دست تکون دادم.
اومدن سمتمون.
دیدم تبسم قرمز شده و همش سعی داره یه چیزی رو مخفی کنه.
من:بسم چی شد؟
تبسم:هیچی خوابم میومد رفتم خوابیدم.بعدش وقتی بیدار شدم که بیام با همین شلوار گل گلیه اومدم بیرون،بعد تو اسانسور فهمیدم که وقتی خوابم میومده هیچی نفهمیدم فقط لباسمو پوشیدمو اومدم.
نگاهم رفت سمت شلوارش.شلوار خوابشو پوشیده بود!
خندم رفت هوا!
تبسم:چرا میخندی؟حالا چیکار کنم؟دیگه وقت بالا رفتنم ندارم!
پریا:تو وسطمون بیا ما دورتو میگیریم با هم میریم تا کسی نبینتت!
اوکی گفتیم و دور تبسم رو گرفتیم.
با هم رفتیم و رو مبلا نشستیم.همزمان 5 تا پسر که معلوم بود اوناهم با یه گروه اومدن اردو.اومدن و کنارمون نشستن.
یکیشون که قد بلند و لاغر بود اومد سمتمون.ولی قیافش برعکس اندامش جذاب بود اومد سمتم:سلام خوشگلا!
بهش اهمیت ندادم ولی انگار نه انگار!
اون:شمام اومدید اردو؟
من:بلع
اون:کجا؟
من:بازیدی از حمام فین!
اون-چه جالب ما هم.
سری تکون دادم.
اون:میشه شمارتون رو داشته باشم؟
زدم به سیم اخر.
من:اقای محترم بفرمایید من اهل این خراب بازیا نیستم.
اون:مگه اینکار خراب ابزی؟
من:بله از نظر من!
-اینجا چه خبره؟
یه اقای خوشتیپ که معلوم بود بیست و هشت/نه سالشه اومد سمتمون.
پسره گفت:هیچی استا د دارم با دانشجو های دوستتون اشنا میشم.
مغزم داشت سوت میکشید.یعنی این استاده دوست عنتره؟
من:شما دوست استادمون هستید؟
اون:بله و از نظرم خیلی ادم خوش شانسیه!
من:چرا؟
-چون همچین دانشجو های با کمالات و زیبایی داره!
هیز بی پدر بی مادر!!
من:لطف دارین!
عنتر اومد سمتمون .
عنتر:به به سلام اقای شریفی!بالاخره اومدید!
شریفی:بله داداش! راستی خیلی خوش بخت و اقبالیا!
عنتر:چرا؟
شریفی:دانشجو هات خیلی خوشگل و با شخصیتن!
قرمز شده بود و دستاشو مشت کرده بود.
بیچاره نمیدونم چشه خود ازاری میکنه!مرتیکه مازوخیسمی!
بعدش اشاره ای به منو دخترا کرد و گفت:برید تو اتوبوس بشینید!
سری تکون دادم و با دخترا رفتیم.(انگار بادیگاردا دور تبسم هم گرفته بودیم)
خندیدم.سه تا از دانشجو های دختر بلند شدن تا کمکش کنن ولی داد زد:ولم کنین خودم میتونم.دخترا با ترس و لرز رفتن و نشستن.
یه اخم وحشتناک در حد تیم ملی اروپا بهم کرد.یعنی فهمید کار من بوده؟
بعد از ناهار قرار شد ساعت 4:15 بریم تو سالن هتل تا درباره برنامه هتل بهمون بگن.رفتیم تو اتاقمون.لباسامونو عوض نکردیم.ارایشم رو تمدید کردم .در حالی که با ترس و لرز به اتفاقات فکر میکردم پریا رو صدا زدم.
چرا جواب نمیده؟
رفتم تو اتاق رو دیدم.بلههههه!خانوم از فرصت استفاده کرده و خوابیده.!
چون خوابش سنگین ود خیلی طول کشید.بعد از کلی سرزنش و دعوا ساعت 4:25 رسیدیم به سالن هتل.وقتی وارد شدیم عنتر با یه نگاه وحشتناک اشاره کرد که بشینم.
بعد از پرس و جو فهمیدم که قراره از ساعت 5 تا 7 بریم بازدید از حمام فین!(تو رمان مثلا حمام فین الان جز مکان های دیدنیه)
روز بعد از قرار بود بریم بازیدید از روستا و خونه های ابیانه!
به تموم شدن جلسه به سمت اتاقامون رفتیم!
یه تیپ پسر کش بزنم چشم همتون در اد.!!!!
مانتوی جلو باز و کوتاهی که تا یکم پایین تر از باسنم میومد که رنگشم فندقی بود با سارافون مشکی.یه شلوار قد نود کرم خردلی هم پوشیدمو شال کرم قهوای هم انداختم رو سرم.ولی قبلش موهامو کج دادم سمت چپ.
این منم؟این که هم پسر کش شد هم دختر کش!بهتر از این تیپ وجود نداره!
پریا:اوا!ایا به من اجازه میدی که باهات عروسی کنم راحت شم؟خیلی ناناز شدی!
من:اره بیا با ه عروسی کنیم و به هم عشق بورزیم.!
خندم گرفت از خل بازیامون.
رفتیم پایین تو لابی هتل.ساعت 4:45 بود.
دو قلو ها رو از اون دور دیدم و براشون دست تکون دادم.
اومدن سمتمون.
دیدم تبسم قرمز شده و همش سعی داره یه چیزی رو مخفی کنه.
من:بسم چی شد؟
تبسم:هیچی خوابم میومد رفتم خوابیدم.بعدش وقتی بیدار شدم که بیام با همین شلوار گل گلیه اومدم بیرون،بعد تو اسانسور فهمیدم که وقتی خوابم میومده هیچی نفهمیدم فقط لباسمو پوشیدمو اومدم.
نگاهم رفت سمت شلوارش.شلوار خوابشو پوشیده بود!
خندم رفت هوا!
تبسم:چرا میخندی؟حالا چیکار کنم؟دیگه وقت بالا رفتنم ندارم!
پریا:تو وسطمون بیا ما دورتو میگیریم با هم میریم تا کسی نبینتت!
اوکی گفتیم و دور تبسم رو گرفتیم.
با هم رفتیم و رو مبلا نشستیم.همزمان 5 تا پسر که معلوم بود اوناهم با یه گروه اومدن اردو.اومدن و کنارمون نشستن.
یکیشون که قد بلند و لاغر بود اومد سمتمون.ولی قیافش برعکس اندامش جذاب بود اومد سمتم:سلام خوشگلا!
بهش اهمیت ندادم ولی انگار نه انگار!
اون:شمام اومدید اردو؟
من:بلع
اون:کجا؟
من:بازیدی از حمام فین!
اون-چه جالب ما هم.
سری تکون دادم.
اون:میشه شمارتون رو داشته باشم؟
زدم به سیم اخر.
من:اقای محترم بفرمایید من اهل این خراب بازیا نیستم.
اون:مگه اینکار خراب ابزی؟
من:بله از نظر من!
-اینجا چه خبره؟
یه اقای خوشتیپ که معلوم بود بیست و هشت/نه سالشه اومد سمتمون.
پسره گفت:هیچی استا د دارم با دانشجو های دوستتون اشنا میشم.
مغزم داشت سوت میکشید.یعنی این استاده دوست عنتره؟
من:شما دوست استادمون هستید؟
اون:بله و از نظرم خیلی ادم خوش شانسیه!
من:چرا؟
-چون همچین دانشجو های با کمالات و زیبایی داره!
هیز بی پدر بی مادر!!
من:لطف دارین!
عنتر اومد سمتمون .
عنتر:به به سلام اقای شریفی!بالاخره اومدید!
شریفی:بله داداش! راستی خیلی خوش بخت و اقبالیا!
عنتر:چرا؟
شریفی:دانشجو هات خیلی خوشگل و با شخصیتن!
قرمز شده بود و دستاشو مشت کرده بود.
بیچاره نمیدونم چشه خود ازاری میکنه!مرتیکه مازوخیسمی!
بعدش اشاره ای به منو دخترا کرد و گفت:برید تو اتوبوس بشینید!
سری تکون دادم و با دخترا رفتیم.(انگار بادیگاردا دور تبسم هم گرفته بودیم)