امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق جاودانه ی من

#11
یک دست لباس راحتی برداشتم و پریدم تو حموم لباسامو به جالباسی اویزون کردم

یک حموم درست حسابی کردم رفتم حولمو برداشتم ودورم پیچیدم لباسامو برداشتم از حموم بیرون اومدم

رفتم کنار بخاری برقی وایسادم تا گرم شم هی خدا چه روزگاری!!!

نمیدونم جریان سارا رو به بابا بگم یانه؛بهتره فعلا کسی چیزیی ندونه تا ببینیم چی پیش میاد

گوشیمو از روی میز برداشتم . صفحشو روشن کردم که دیدم سهراب 6 بار بهم زنگ زده  کلی هم پیام داده

یعنی چیشده  پیامارو باز کردم روی اسمش لمس کردم انگشتم رو روی صفحه کشیدم تا از اولین پیام

بخونم نوشته بود سلام سحر کجایی؟جواب بده

سحر صد بار گفتم گوشیتو نزار رو سایلنت

سحررررررررررررررررر

ای بابا اگه دستم بهت برسه

سحر نمیخواستم مامان بابارو نگران کنم وقتی گوشیتو دیدی حتما زنگ بزن

به ساعت ارسال نگاه کردم نیم ساعت پیش  سریع رفتم توی مخاطبینم و بهش زنگ زدم

بعد دو تا بوق صداش تو گوشم پیچید الو الو سحر

الو سهراب سلام چیشده؟_

سلام سحر یه چیزی میگم فقط از دستم عصبانی نشو خب_

باز چه دسته گلی به اب دادی_

کاش دسته گل اب میدادم!!!!_

ببین مزه نریز وگرنه قطع میکنم هاا_

باشه باشه میگم قطع نکنی خب_

سهراب میگی یانه؟_

خب خب من تصادف کردم_

چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالت خوبه کجایی؟؟الهی بمیرم برات ؟بگو کدوم بیمارستانی تا بیام؟_

ابجی من تصادف نکردم ماشین تورو برداشتم تا با دوستام بریم یه دوری بزنیم با اون تصادف کردم زدم به درخت  کاری نشدهفقط سپرش  داغون شد

هااااااااااااااااااااااا؟؟!!!چییییییییییییییییییییی؟؟!!ببین سهراب دستم بهت برسه میکشمتتتتتتتتتت الوووو کجا رفتی قطع میکنی ها بزار من میدونم باتو_

رو من قطع میکنه ادمتتتتت میکنم سهراب گودزیلای بیتربیتتتتتت

بهم پیام داد معذرت میخوام الانم دم تعمیر گاهیم تعمیر گاه عدل میدون ولیعصر؛منتظرتم بیای

بهش پیام دادم منتظررم بمون ادمتتتت میکنم هم تو هم اون دوستای سوسولتو ؛خر

رفتم سمت کمد درشو باز کردم که دوباره لباسا ریخت روم اه خاک برسر شلختت کنن سحر

وجی(وجدان)تو کی اومدی_

وجی:همین الان اومدم اه اه سحر تو چه شلخته ای

خفه_

وجی:بیتربیتم که شدی

اه برو گمشو اعصاب ندارم میزنمتااا_

وجی:جدی !!!پس خودزنی هم به صفات جدیدت اضافه شده چند وقته نبودم چقدر عوض شدی

اه سحر چت شده تواین اوضاع خود درگیر شدی

یک دست لباس بیرونی برداشتم پوشیدم ارایش ملایمی کردم و شالمو سرم کردم کیفمو برداشتم واز خونه زدم بیرون

رفتم سر خیابون تاکسی داشت رد میشد که براش دست تکون دادم جلوم ترمز کرد

گقتم میرم میدون ولیعصر

راننده تاکسی:سوار شو

سوار ماشین شدم بیست دقیقه بعد رسیدم کرایه رو پرداخت کردم و از ماشین پیاده شدم از همونجا

سهرابو دیدم که تنهایی واستاده و داره با تعمیرکاره حرف میزنه پس دوستاش در رفتن

رفتم جلو و سهرابو صدا کردم سهراب برگشت وقتی منو دید رنگ از رخش پرید دستمو به نشونه تهدید براش تکون دادم

وارد تعمیرگاه شدم بدونه اینکه باهاش حرف بزنم رفتم سمت ماشینم خدارو شکر همه جاش سالم بود ولی از جلو سپرش داغون شده بود

میدونستم بهترین تنبیه براش اینکه کم محلی کنم که شاید پشیمون میشد ودیگه اینکارو نمیکرد

بهتر بود تا وقتی ماشین درست میشد هممینجا میموند و بعد باهاش میومد خونه عمو

اینکه میزارم دوباره سوار ماشین شه این بود که خونه عمو نزدیک همینجا بود

رفتم سمتش و گفتم من میرم خونه عمو تو هم وقتی ماشین درست شد با ماشین با احتیاط میای اونجا

تاکید میکنم با احتیاط فهمیدی؟

باشرمندگی نگام کردوگفت بله فهمیدم ؛ابجی سحر ؛سحر جونی ببخشید دیگه تکرار نمیکنم

بدون اینکه حرفی بهش بزنم مبلغ تعمیر رو بهش دادم و از تعمیرگاه اومدم بیرون وبه صدا زدنای سهراب توجهی

نکردم ساعتو نگاه کردم هنوز 5 بود

تصمیم گرفتم یک سر برم سر مزار مامانم یک تاکسی گرفتم و رفتم بهشت زهرا

نیم ساعت بعد رسیدم بعد از پرداخت کرایه از ماشین پیاده شدم

رسیدم سر مزارش اشک تو چشمام جمع شدروی صندلی که برداشته بودم نشستم"  


ادامه دارد..........
==================

زندگیـ سختـ استـ اما منـ از آنـ سختـ ترمـ …

===================
پاسخ
 سپاس شده توسط ساحل♥♠♣ ، MLYKACOTTON ، @ساحل@
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عشق جاودانه ی من - دلارام1383 - 30-12-2020، 15:20

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان