اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان گیتا

#1
گیتا

: جانم ، باز چی شده ؟
ببین گیتا من اصلاً به این کار راضی نیستم
: فقط یکم اذیت کردن ، تو که ترسو نبودی غنچه
غنچه به من نگاهی کرد : ترسو نیستم ولی با این نمیشه شوخی کرد یادت رفته چطوری با بچه ها برخورد کرد اون دفعه که اذیتش کرده بودند
: آره بابا اونا بلد نیستند اذیت کنند من بلدم
غنچه : من زیاد ازش خوشم نمیاد
: منم مثل تو ولی دوست دارم روش و کم کنم
غنچه : بیچاره
: غنچه پایه باش دیگه
غنچه : حالا می خواهی چکار کنی
: بیا بریم تا بهت بگم
رفتیم بیرون از دانشگاه جلوی یک کیوسک ایستادم
غنچه : می خواهی بهش زنگ بزنی
: آره
غنچه : صدای تور و می شناسه
: می دونم
غنچه : چه فکری تو اون سرت
: تو صبر کن همه چیز درست میشه
گوشی رو برداشتم و شماره بابک و گرفتم
بله
سلام آقا بابک
بابک : خانم ظفری شماید ؟
: بله آقا بابک شرمنده مزاحم شدم می خواستم بدونم شما جزوه ادبیات تون کامل
بابک : بله
: می تونم ازتون بگرم و براتون بعد بیارم
بابک : بله شما کجا هستید تا براتون بیارم
: بیرون از دانشگاهم
بابک : باشه شما برید سمت کتاب فروشی من میام اونجا بهتون میدم
: ممنون
گوشی رو گذاشتم و سریع گوشیم و خاموش کردم
غنچه : این چه ربطی داره به اذیت کردن
: خوب حالا بیا بریم
غنچه : چرا گوشی تو خاموش کردی
: چون اگه پرسید چرا از گوشی خودم زنگ نزدم بگم شارژش تموم شده
غنچه : خوب میگه از من می گرفتی
: نه اون از این سوال ها نمی کنه بچه مثبت تر از این حرف هاست
غنچه : آره راست میگی
رفتیم سمت کتاب فروشی همون جا منتظرش شدم تا اومد
: اومدش
کمی قدم هاش و تند تر کرد تا به ما رسید : ببخشید دیر کردم
: من باید عذرخواهی بکنم که شما رو اذیت کردم
بابک : این چه حرفیه ، لطفاً این جزوه فقط فردا برام بیارید
: شاید تا آخر وقت بهتون دادم
بابک : اینقدر عجله ندارم
: نه بهتون زود میدم ، با اجازه
ازش دور شدم
غنچه : می خواهی چه بلایی سر جزوه اش بیاری
: به خدا هیچی
غنچه : تو سر تو یک چیزی می گذره امروز داشتی با بچه ها حرف می زدی موضوع چیه ؟
: هیچی بابا با بچه ها شرط بسته بودم جزوه ادبیاتش و بگیرم همین
غنچه : گیتا کاری نکن بعد پشیمون بشی اون تو رو دوست داره
: غلط کرده
غنچه : باشه هر کاری دوست داری بکن بعد نگی بهت نگفتم
: باشه با بریم
رفتیم توی تایپ و تکثیری از جزوه کپی گرفتم ، داشتم بر می گشتیم سمت دانشگاه
غنچه : می خواهی بری بهش بدی ؟
: آره بابا همین برم بهش بدم
غنچه : پس اون اذیت کردین که گفتی
: من که بهت گفتم فقط شرط بستم جزوه رو ازش بگیرم و کپی کنم بعد به بچه هام بدم
غنچه سرش و تکون داد : از دست تو
گیتا گیتا
برگشتم دیدم یکی از بچه هاست
: چی شده ؟
به خودم که اومدم دیدم روی زمین افتادم برگه ها دورم ریخته شده بود
گیتا خوبی ؟
: چی شد غنچه
خانم خوبید بیان ببرمتون تا بیمارستان
غنچه : این چه طرز رانندگی کردن توی این جای به این شلوغی این طوری باید رانندگی کنی
^__^

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان گیتا

پاسخ
 سپاس شده توسط ㄎムÐ Ǥノ尺レ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان گیتا - pink lady - 02-10-2013، 19:51

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان