امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفت گو در مورد،نقش،اهمیت وجود،استراتژی المان ها در جنگ جهانی دوم

اول اینکه تاریخ رو انسان باید دوست داشته باشه
بحث فقط رفتن به رشته انسانی نیست
من خودم سوم ریاضی هستم و تاحالا 1 کتاب در مورد ارسطو یا سقراط نخواندم
ولی بیشتر کتب من تاریخ هستند
**********************
نکته دوم که خودم به این نتیجه رسیدم اموخت یک یا دو زبان مهم جهان هست تا با کتب تاریخ سای جهان هم اشنا بشیم
من خودم زمانی به این نتیجه رسیدم که کتاب هایی که می خوام همه انگلیسی هستند
پس به سرعت و فشرده زبان انگلیسی رو فرا تا به راحتی کتب انگلیسی رو هم بخونم
***********************
به نظر من تاریخ خیلی جذاب هست و اگه کسی تاریخ رو نخونه واقعا ضرر کرده
گفت گو در مورد،نقش،اهمیت وجود،استراتژی المان ها در جنگ جهانی دوم 18
پاسخ
 سپاس شده توسط 1939 ، ☭Nicola☭
آگهی
هر حادثه‏اى در جهان طبيعت(خواه طبيعت‏بيجان يا طبيعت جاندار)جنبشى مى‏آفريند و موجى گرداگرد خويش به وجود مى‏آورد.بلكه هر حادثه‏اى خود موجى و جنبشى است كه بر سطح اين اقيانوس بيكران نمودار مى‏گردد.

اين اقيانوس كه ما آن را با نامهاى جهان،طبيعت،گيتى و غيره مى‏خوانيم و از طول و عرض و عمق آن فقط خدا آگاه است،همواره از درون خويش امواجى برون مى‏فكند و جنبشهايى توليد مى‏كند.آنچه بر ما از اين اقيانوس نمودار مى‏شود و در حيطه حواس ما قرار مى‏گيرد و عقل ما در جستجوى كنه و ماهيت آنها بر مى‏آيد-از نظرى-همين امواج و چين و شكن‏هاست كه آنها را«حادثه‏»مى‏خوانيم و نامهاى مختلف بر آنها مى‏نهيم و در جستجوى معرفت آنها بر مى‏آييم.اگر اين امواج و چين و شكن‏ها و به عبارت ديگر اگر اين‏«تعينات‏»نمى‏بود راهى براى معرفت نبود،زيرا نشانى نبود بلكه طبيعت و جهانى در كار نبود.چه،جدايى طبيعت از جنبش و تموج امكان پذير نيست.

همين نشانه‏ها و علامتها و پيچ و خم‏ها و نشيب و فرازهاست كه به حواس ما امكان عكسبردارى از اشياء مى‏دهد و آن عكس و تصويرها به دست قاضى عقل سپرده مى‏شود.

از اين رو،هر چيزى در طبيعت تا هست متموج است و در جنبش و تكاپوست، و تا متموج است و در تكاپوست هست. بى‏موجى و بى‏جنبشى مساوى نيستى است:

ساحل افتاده گفت گرچه بسى زيستم آه نه معلوم شد هيچ كه من چيستم موج ز خود رفته‏اى تيز خراميد و گفت هستم اگر مى‏روم،گر نروم نيستم

امواج طبق خاصيت ذاتى خود،به محض پيدايش رو به وسعت و گسترش مى‏نهند،متواليا بر وسعت دايره خويش مى‏افزايند و فاصله محيط و مركز را بيشتر مى‏كنند.و از طرف ديگر،به هر نسبت كه بر وسعت دايره خود مى‏افزايند،از قوت وشدت طول آنها كاسته مى‏شود،تدريجا ضعيف و ضعيفتر مى‏گردند و طولشان كم و كمتر مى‏شود تا آنكه به نيستى و نابودى-لا اقل از نظر ما-مى‏گرايند و به دنياى عدم مى‏پيوندند.

برخورد امواج با يكديگر سبب خنثى شدن موج ضعيفتر مى‏گردد.امواج قويتر جلو توسعه امواج ضعيفتر را مى‏گيرند و آنها را به ديار نيستى مى‏فرستند.از اين رو،برخورد با موانع و عوامل قويتر عامل ديگرى است‏براى نابود شدن امواج و حوادث و پديده‏هاى جهان.حكما اين نوع از نيستى و نابودى را كه در اثر برخورد با موانع است‏«موت اخترامى‏»و نوع اول را كه از پايان يافتن نيروى بقا ناشى مى‏شود«موت طبيعى‏»مى‏نامند.

هو الذى...ثم قضى اجلا و اجل مسمى عنده .

محيط اجتماع بشرى با مجموع حوادث بزرگ و كوچك،سودمند يا زيان آورى كه در آن رخ مى‏دهد،خود دريايى است پر از موج و جنبش و توفان و لرزش.امواج اين دريا نيز به تدريج رو به وسعت مى‏نهند و در برخورد با هم،يكديگر را مغلوب مى‏نمايند.اما برخى از امواج اين درياى عظيم بر خلاف ساير امواج-كه هر چه بر وسعتشان افزوده مى‏شود از قدرت و قوتشان كاسته مى‏شود و رو به نابودى مى‏روند-به موازات وسعت دايره،بر قوت و قدرت و طول آنها افزوده مى‏شود و توان مقابله آنها با امواج مخالف فزونى مى‏گيرد،گويى از نوعى خاصيت‏حياتى بهره‏مندند و نيروى مرموز«نمو»و رشد در آنها نهفته است.

آرى،برخى از امواج اجتماعى زنده‏اند.امواج زنده همانهاست كه از جوهر حيات سرچشمه مى‏گيرد،مسيرشان مسير حيات و جهتشان رقاء و تكامل است.پاره‏اى از نهضتهاى فكرى،علمى،اخلاقى و هنرى از آن جهت جاويد مى‏مانند كه خود زنده‏اند و از نيروى مرموز حيات بهره‏مندند.

زنده‏ترين امواج اجتماعى،امواج و جنبشهاى دينى است.پيوند اين امواج و اين نهضتها با جوهر حيات و فطرت زندگى از هر چيز ديگر اصيلتر است.در هيچ حركت و در هيچ موج ديگر اين اندازه نيروى حياتى و قدرت رشد و بالندگى وجود ندارد.

تاريخ اسلام،از اين نظر سخت آموزنده و تكان دهنده است.اسلام در ابتدا به صورت يك موج بسيار كوچكى پديد آمد.آن روز كه حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله از كوه حرا به زير آمد در حالى كه دنياى درونش دگرگون شده بود و با[دنياى]غيب و ملكوت اتصال يافته و از فيوضات الهى لبريز شده بود و فرياد بر آورد:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»اين موج شروع شد،بر خلاف هزاران امواج پر سر و صدا و پر دبدبه جهان،در روزهاى اول از چهار ديوار خانه‏اى كه تنها سه تن: محمد صلى الله عليه و آله و خديجه و على عليه السلام را در بر مى‏گرفت تجاوز نمى‏كرد.اندكى طول نكشيد كه به ساير خانه‏هاى مكه سرايت كرد.پس از حدود ده سال به خارج مكه بالخصوص مدينه كشيده شد و در مدت كمى به ساير نقاط جزيرة العرب امتداد يافت و در كمتر از نيم قرن دامنه‏اش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوايش به همه گوشها رسيد.

اين موج-همان طور كه خاصيت موجهاى زنده است-به موازات اينكه رو به وسعت و گسترش نهاد،بر قوت و قدرت و طول خويش افزود.هيچ دين،آيين،مسلك و نهضتى را نمى‏توان يافت كه در طول اين چهارده قرن تحت تاثير اسلام قرار نگرفته باشد،و هيچ نقطه متمدن را نمى‏توان پيدا كرد كه در آنجا اسلام نفوذ نكرده باشد.امروز نيز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمين قرن بعثت،بشر شاهد وسعت تدريجى و قوت و قدرت روز افزون آن است.

تاريخ و آمار نشان مى‏دهد كه اين آيين پاك قرن به قرن پيشتر رفته و بر عدد پيروان خويش افزوده است و اين پيشرفت تدريجى و طبيعى بوده است،و اگر سرزمينى را مانند اندلس به زور از زير سايه پرچم مقدس و پرجلالش بيرون برده‏اند، سرزمينهاى بزرگتر و پرجمعيت‏ترى مانند اندونزى و چين و غيره به طوع و رغبت،افتخار پيروى‏اش را پذيرفته‏اند.

قرآن كريم خاصيت رشد و نمو جنبش اسلامى را چنين توصيف مى‏كند:

«...و مثل آنها در انجيل مثل زراعتى است كه اول فقط سبزه نازكى از آن از زمين بر مى‏دمد،پس خداوند او را نيرومند مى‏سازد،آنگاه ستبر مى‏گردد،پس روى تنه خويش مى‏ايستد،رشد و نمو سريع و سبزى و خرمى اين زراعت موجب شگفتى همه كشاورزان مى‏شود،تا خداوند كافران و بدخواهان را به خشم آرد. ..

موج اسلامى در طول تاريخ چهارده قرنى خود با امواج مخالف سهمگين نژادى،مذهبى،سياسى و فرهنگى روبرو شده است.بگذريم از سدها و ديوارهايى كه مردم لجوج و متعصب و جاهل عرب صدر اسلام در جلو اين موج مقدس كشيدند و يكى پس از ديگرى در هم شكست.تاريخ اسلام،مخصوصا در دويست‏ساله اول پر است از امواج مخالف مذهبى،نژادى و سياسى كه هيچ كدام تاب مقاومت نياورده،نيست و نابود شده‏اند و اكنون جز نامى از آنها در تاريخ نيست و تنها در اين قرن،استعمارگران غربى-كه به هر ريسمان پوسيده‏اى عليه اسلام دست مى‏يازند-درصدد بهره‏بردارى از آنها افتاده‏اند.

از آنها بالاتر،نهضتها و موجهاى فكرى و فلسفى و علمى و بالاخره فرهنگى اين چهارده قرن است.نهضتهاى فرهنگى با كسى و چيزى سر عناد ندارند،اما هر مانع و سدى را از جلو خود بر مى‏دارند و هر درخت كهنسالى را كه سر راه را بگيرد ريشه‏كن مى‏كنند.

اسلام در تاريخ چهارده قرنى خود نه تنها ضربه و صدمه‏اى از نهضتهاى فرهنگى نديده است،بلكه خود موجد نهضتهاى عظيم فرهنگى شد،تمدن و فرهنگ را در خدمت‏خويش گرفت و رهبرى كرد و به آنها جان و ايمان داد و قوى و پايدارشان ساخت.

اكنون نيز كه نيمه دوم قرن بيستم است و دوران جنگ ايدئولوژيها و عقايد است،اسلام رقيب سرسختى براى آنها به شمار مى‏رود،آنها را يا به خدمت‏خود مى‏گمارد و يا پيروزمندانه با آنها دست و پنجه نرم مى‏كند.چه نشانى براى جاندار بودن و جاويد ماندن بهتر از اين؟!

اسلام از طرفى پيمان خويش را با عقل،سخت استوار كرده است،عقل را به عنوان يكى از اركان اصلى دين پذيرفته،بالاتر، پيامبر درونى‏اش خوانده است.از طرف ديگر،ملك و ملكوت،دنيا و آخرت،جسم و روح،ظاهر و باطن،ماده و معنى را يكجا در نظر گرفته و همه جانبه نگريسته و از هر افراط و تفريطى دورى جسته است.از اينها گذشته،«برنامه كامل‏»خويش را به وسيله رهبرى شايسته و مجريانى لايق به جهان عرضه كرده است.

از اين رو عجيب نيست كه وقتى امروز در فاصله چهارده قرن تمام،كارنامه مشعشع اين آيين پاك را مطالعه مى‏كنيم آن را مملو از افتخارات مى‏بينيم.

بگذريم از گروهى مغرض و جاهل كه به عللى-كه بر كسى پوشيده نيست-گاه بيگاه قضاوتهاى مغرضانه درباره اسلام كرده‏اند.وجدان جهان،ترازوى عدل الهى است.حقيقت‏براى هميشه مكتوم نمى‏ماند.حقيقت،خود به تجربه نشان داده است كه در نهايت امر وجدان و انصاف دشمن را بر مى‏انگيزد.

نيرومندترين و مجهزترين مخالفان اسلام در طول اين چهارده قرن،مسيحيان بوده‏اند.هنگامى كه به تاريخچه داورى اين رقيب نيرومند مى‏نگريم مى‏بينيم دوره به دوره به سوى انصاف گراييده است،و اين خود از طرفى نشانه وجدان جهانى است و از طرف ديگر نشانه حقيقت اسلام است.

موجى چنان زنده كه فرهنگهاى جهان را در خود جذب،و عقلهاى نيرومند مفكران و فلاسفه و دانشمندان را در پيشگاه خود خاضع،و انصاف دشمن را!36 برانگيزد،و پيوسته در حال رشد و نمو باشد تا آنجا كه در حدود هفتصد ميليون جمعيت‏بشرى را در پيشگاه خود خاضع نمايد،جز اينكه از صميم‏«وحى‏»سرچشمه بگيرد و پيام خداى بشر براى بشر باشد و براى نجات بشر رسيده باشد چيز ديگرى نمى‏تواند باشد.هرگز موجى كه از دماغ يك بشر برخيزد،نمى‏تواند اين اندازه خاصيت و اثر داشته باشد.

راستى حيرت‏آور نيست كه مردى‏«امى‏»و درس نخوانده از ميان مردمى بى سواد(اميون)و در سرزمينى كه جز جهل و فساد و خودخواهى و خودپرستى اثرى در آن نيست،بپا خيزد و نهضتى چنين مبارك و ميمون و پر ثمر ايجاد نمايد؟!آرى، فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض .صدق الله العظيم.
خدایا التماست میکنم.
تمام دنیایت ارزانی دیگران
ولی آن که مال من است
مال دیگری نباشد.....................
پاسخ
عجب.......
Би садар эм нь бэлгийн хавьталд орсон

Тэр ...  нэртэй байсан
پاسخ
به نظرمن تاریخ خیلی با ارزشه
مثلا شما تلویزیون میبینید و داره درباره کوروش کبیر حرف میزنه
شما ازخودتون میپرسید کوروش کیه و چیکار کرده
تاریخ هم مثل درسای دیگه شیرینه
اونایی که میگن از تاریخ متنفرن یا میگن گذشته ها گذشته این حرف بیهودست.
ما باید از گذشتمون خبر داشته باشیم.
پس تاریخ با ارزشه و باید ازش عبرت بگیریم.
گفت گو در مورد،نقش،اهمیت وجود،استراتژی المان ها در جنگ جهانی دوم 18


پاسخ
(04-06-2014، 11:31)آتوسا(1) نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
به نظرمن تاریخ خیلی با ارزشه
مثلا شما تلویزیون میبینید و داره درباره کوروش کبیر حرف میزنه
شما ازخودتون میپرسید کوروش کیه و چیکار کرده
تاریخ هم مثل درسای دیگه شیرینه
اونایی که میگن از تاریخ متنفرن یا میگن گذشته ها گذشته این حرف بیهودست.
ما باید از گذشتمون خبر داشته باشیم.
پس تاریخ با ارزشه و باید ازش عبرت بگیریم.

این که بدونی کوروش کبیر کی بوده و چی کرده چه دردی از تو دوا میکنه مثلا؟
البته ارزش تاریخ هم در جای خود .اما نمیدونم چرا بعضی هارو تا حد تاریخ گذشتشون تقلیل میدن که افتخارشون میشه تاریخ 3000 سال قبلشون!
    
    گفت گو در مورد،نقش،اهمیت وجود،استراتژی المان ها در جنگ جهانی دوم 18
پاسخ
 سپاس شده توسط tyjtfhdhr
(12-06-2014، 23:14)ستاره پرک نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(04-06-2014، 11:31)آتوسا(1) نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
به نظرمن تاریخ خیلی با ارزشه
مثلا شما تلویزیون میبینید و داره درباره کوروش کبیر حرف میزنه
شما ازخودتون میپرسید کوروش کیه و چیکار کرده
تاریخ هم مثل درسای دیگه شیرینه
اونایی که میگن از تاریخ متنفرن یا میگن گذشته ها گذشته این حرف بیهودست.
ما باید از گذشتمون خبر داشته باشیم.
پس تاریخ با ارزشه و باید ازش عبرت بگیریم.

این که بدونی کوروش کبیر کی بوده و چی کرده چه دردی از تو دوا میکنه مثلا؟
البته ارزش تاریخ هم در جای خود .اما نمیدونم چرا بعضی هارو تا حد تاریخ گذشتشون تقلیل میدن که افتخارشون میشه تاریخ 3000 سال قبلشون!


تاریخ حکم یک شناسنامه برای یک ملت است
مثلا وقتی از شما می پرسند که نامتان چیست راحت جواب می دهید چون شناسنامه خود را می شناسید این مطلب در مورد یک تمدن و ملت صادق است .
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان