امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر داستان خودکشی یک جوان عاشق

#1

تو یه یک کویر دور یه درختی خسته بود

یه درختی نا امید که دلش شکسته بود

روی اون درخت پیر یه طناب پاره بود

اون طناب دار یه عاشق بیچاره بود

شبی از شبهای غم که هوا گرفته بود

رفتنش رو به کویر به کسی نگفته بود

رفت و رفت تا که رسید اون طناب دار و بست

به دلش گفت که باید دیگه از دنیا گسست

طناب دار و گرفت دور گردنش گذاشت

چشماشو بست و دیگه رو لبش خنده نداشت


اما پاره شد طناب تا جوون قصه مون

بدونه که حتی مرگ نمیشه چاره ی اون

چشمش افتاد به درخت به طناب بوسه ای زد

طناب دارش و کشت یه دفعه ناله ای زد

ناله زد از بی کسی که فقط یه چاره داشت

رنگ خود باوری را توی خاطرش گذاشت

رفت و تا آخر عمر دست به خودکشی نزد

به شبای بی کسیش رنگ خودباوری زد

حالا اون تو این زمونه دیگه دل شکسته نیست

بی کسی شو پس زده فکر عمر رفته نیست
شعر داستان خودکشی یک جوان عاشق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط rezaak ، ☆รคђคг★
آگهی
#2
خُ ـشَم نیومد از این شعر-_-
پاسخ
 سپاس شده توسط ☣kHuN aShAm GiRlS☠


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان