امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را / حضرت مولانا

#1
گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را
بوی سلام یار من لخلخه بهار من
باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی
ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا
پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن
پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم
پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا
جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود
تا سوی گولخن رود طبع خسیس ژاژخا
دیدن خسرو زمن شعشعه عقار من
سخت خوش است این وطن می‌نروم از این سرا
جان طرب پرست ما عقل خراب مست ما
ساغر جان به دست ما سخت خوش است ای خدا
هوش برفت گو برو جایزه گو بشو گرو
روز شدشت گو بشو بی‌شب و روز تو بیا
مست رود نگار من در بر و در کنار من
هیچ مگو که یار من باکرمست و باوفا
آمد جان جان من کوری دشمنان من
رونق گلستان من زینت روضه رضا
مولانا
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۰
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۵
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۶
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۸
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۹
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۰
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱
  "مولانا خداوندگار"

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان