امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زنان مغولی در پیوند با تاریخ ایران

#1
زنان مغولی در پیوند با تاریخ ایران 1
زندگی اجتماعی و حیات سیاسی زن در تاریخ میانه ایران با فراز و فرودهای فراوان همراه بوده است.
پس از حمله مغولان به ایران كه از بسیاری جهات به مثابه نقطه عطفی در تحولات تاریخی به آن نگریسته می‌شود، مطالعه چگونگی نقش و حضور زن در تاریخ ایران با ماهیت و چگونگی نقش زن در حیات شبانی و شمنیستی مغولان درهم تنیده شد.


این درهم تنیدگی وقتی جلوه روشن‌تر و جذاب‌تری به خود می‌گیرد كه نقش و موقعیت زنان قبل و بعد از حملات مغولان مطالعه شود. به نظر می‌رسد در دل زندگی صحرانوردی مغولان، زن همواره مسوول انجام كارهای بی‌شماری بوده است و همین امر او را به عضو مقتدری از خانواده مغولی تبدیل می‌كرده است؛ اما داده‌های ناچیز تاریخی اجازه نمی‌دهد كه این اقتدار را به طور كامل پذیرفت و از كنار دیگر داده‌ها گذشت.

 
 
مری هال در اثری كه درباره امپراتوری مغولان می‌نگارد، در مطلبی خارج از بحث اصلی خویش به زندگی زنی اشاره می‌كند به نام كائی یان، زنی چینی كه به سبب دانش و توانایی شاعری خود شهرت داشته است و از سوی مغولان به اسارت گرفته می‌شود و بعد‌ها وقتی از سوی چینی‌ها آزاد می‌شود، اثری منظوم به نام 18 سروده یك نی كوچ‌نشین بر جای می‌نهد.

روایت این زن از روزهای اسارت در حصار مغولان، گرچه روایتی شاعرانه است، اما ردپایی از تاریخ را نیز بر پیشانی خویش دارد، ردپایی كه مغولان را در رویارویی با زندگی می‌نمایاند، زندگی‌ای كه بخشی از آنچه را دارد، از صحراگردان دریغ می‌كند.
كائی یان از جاده‌ای با 10 هزار قله ابری سخن می‌گوید و بادهایی كه خاك و شن را به جلو می‌رانند و اهالی این سرزمین شنی كه به مارها تشبیه‌شان می‌كند كه كمان می‌كشند و زره پوشیده‌اند و در سراسر شب بر طبل‌های جنگ می‌كوبند.



هر چند توصیفات شاعرانه این زن از زندگی مغولان، بیش از هر چیز از احساسات او ریشه می‌گیرد، اما در پس این توصیفات می‌توان واقعیت‌های تاریخی را نیز باز جست. واقعیت‌های تاریخی كه بعد‌ها رنه گروسه‌ها درباره آن به نگاشتن كتاب‌های هزار صفحه‌ای پرداختند و این همه تلخی را كه در توصیفات كائی یان‌ها از زندگی و مشی و شیوه مغولان نهفته است، به جغرافیای اقلیمی نسبت دادند؛ مقوله‌ای كه رنه گروسه از آن به عنوان یك بغرنج اجتماعی یاد می‌كند و معتقد است احساسات و عواطفی كه شهرنشینان نسبت به بیابان‌گردان دارند مانند احساسات و عواطفی است كه یك جامعه سرمایه‌دار كاپیتالیست و یك جامعه كارگری پرولتر در دنیای امروز و مدرن نسبت به یكدیگر آشكار می‌سازند.

 

شاید بخشی از این توصیفات شاعرانه را بتوان در كلیت تاریخی كه گاه از آن به تاریخ مذكر تعبیر شده است نیز تسری داد. تاریخ به مفهوم كلی آن در اكثر موارد تاریخی است كه مردان در آن كمان می‌كشند و زره می‌پوشند و می‌رزمند و این تاریخ مردانه تنها به حیات مغولان اختصاص ندارد. تاریخ اجتماعی اما بخشی از گیرایی و اهمیت خود را از حضور زنان می‌ستاند. زنانی كه گاه می‌سرایند و گاه می‌پرورند. بی‌گمان حیات اجتماعی و تاریخ حماسی مغولان صحرانورد نیز از چنین قواعدی مستثنا نیست.

 
رنه گروسه چنین مشی و روشی را به جغرافیا نسبت می‌دهد؛ ساندرز اما از این تقابل به گونه‌ای دیگر سخن می‌گوید. او با مطالعه چگونگی تعامل صحراگردان با بستر و زیستمانی كه در آن زندگی می‌كنند به این باور رسیده است كه صحراگرد یا چادرنشین از فضای باز و میدان‌های پهناور و دگرگون‌ شدن مناظر لذت می‌برد و اغلب، كشاورز را تحقیر می‌كند چون به زمینی كه زراعت می‌كند چسبیده و محكوم است به یك زندگی سخت كه گاهی زحمات دردناك جسمانی دارد. شاید چنین تقابلی را در تقابل میان زنان و مردان نیز در تاریخ مغولان به طور خاص و تاریخ به طور عام نیز بتوان باز جست.
 


دیگر روایت‌های بازمانده از روزگار حیات ایلخانیان در ایران گویای آن است كه سال‌ها پس از روایت این زن چینی از خشونت مغولان در برابر یك زن بی‌دفاع، نقوشی از زنان مغولی با باق‌تاق‌هایی بر سر، در شمعدان‌ها و ظروف مغولان بر جای می‌ماند، زنانی كه در دل شمسه‌هایی نقر شده‌اند كه احترام و بزرگی را می‌نمایاند و این تصاویر خود تنها گوشه‌ای می‌تواند باشد از تاثیری كه مغولان از حملات و جهانگشایی‌های خویش می‌پذیرند و كم‌كم از كسوت مردانی كه تنها می‌تازند و می‌بلعند، خارج می‌شوند و خود تاج امپراتوری بر سر می‌نهند، منسوجاتی با كتیبه‌های دعایی می‌پسندند و ققنوس چینی را با سیمرغ افسانه‌ای ایرانی كه عطار درباره‌اش افسانه رهایی و كمال سروده است، آشتی می‌دهند. از پس همه این تحولات است كه زنان حامی ادیان می‌شوند و مشوق فرمانروایان برای آبادانی و بناسازی. گاه این خود زنان‌اند كه بر اریكه قدرت تكیه می‌زنند. نمونه چنین زنانی در تاریخ ایلخانان از شماره انگشتان یك دست نیز فراتر می‌رود.

 

اما كائی یان همچنان از مفقوده‌ای به نام زن در تاریخ مغولان می‌سراید: یك وحشی اهل قبیله‌های شمال غرب به اجبار مرا به همسری خود درآورد‌‌/‌‌ او مرا به سفری به سرزمین‌های واقع در افق برد.../‌‌ آنها كمان‌های خود را می‌كشند‌‌/‌‌ آنها زره پوشیده‌اند‌‌/‌‌ آنها متكبر و بی‌رحمند‌/‌‌ اراده‌ام خرد شد/‌‌ قلبم شكست‌‌/‌‌ من سوگواری می‌كنم و آه می‌كشم‌‌/‌‌ خانه‌ام گم شد‌‌/‌‌ كاش هرگز زاده نشده بودم. این اشعار بخشی از همان اثر منظوم به زبان چینی پیش گفته است و در واقع سرگذشت منظوم یك زن اسیر در میان مغولان است. این اشعار موقعیت زنان را در جامعه مغولی در سال 192 قبل از میلاد بسیار تلخ و غم‌انگیز توصیف می‌كند. اما واقعیت آن است كه چنان كه پیش از این هم اشاره شد، زنان مغولی همیشه هم در تلخكامی نبوده‌اند و گاه در منابع از آنها به‌رغم همه اجحافاتی كه در حقشان روا می‌شده است، به مثابه زنانی قدرتمند و نقش‌آفرین یاد شده است؛ افزون بر این تصاویر منقوش بر كاسه‌های سفالی ساخته شده در روزگار مغولان هم نشانگر همین موقعیت برجسته زنان در فرهنگ و تفكر آنان است.

 

تصاویری از زنانی سوار بر مركب و بدون پوشش كامل كه به پیش می‌تازند، هر چند شیوه طراحی پیكره‌ها، شیوه‌ای انتزاعی است، اما بی‌تردید با الهام از رسوم رایج جامعه كشیده شده ‌است، در واقع نقشمایه زنان در این سفالینه‌ها نه تزئین كه واقعیت حیات اجتماعی زن مغولی است. انعكاس این زن مغولی را در متون دیگر و در ادوار مختلف تاریخ می‌توان دنبال كرد.

 

كالین فالكنر، رمان‌نویس بزرگی است، شاید به این جهت بزرگ كه دستمایه داستان‌های او را روحی تاریخی می‌سازد. روحی تپنده در نبض واژه‌هایی كه به مثابه رگ‌هایی پیچان، تاریخ را در خود دارند. فالكنر نفرین دختر آفتاب را درباره اقوام بومی آمریكا می‌نگارد و مفتش و راهبه‌اش را درباره پیام فراموش شده صلح در اروپای قرون وسطی به نگارش در می‌آورد، اما دختر مغول فالكنر روایتی است از زنان مغولی. زنانی با هیبتی شكوهمند. گرچه جستجوی زن مغولی در روایتی داستانی، ارجاع چندان معتبری در یك مقاله با رویكرد و هدف تاریخی نیست، اما داده‌های ناچیز تاریخی خود گواهی‌اند بر این كه دختر مغول و روایت‌های داستانی مشابه آن را می‌توان بازتاب‌هایی از واقعیت تاریخی حیات زنان مغولی انگاشت، زنانی آزاد، زنانی كه خود دشت‌ها و بیكرانگی زندگی در استپ‌ها را به یاد می‌آورند.

 
زنانی با باق‌تاق‌هایی بر سر، نشسته بر نقش و نگار سفالینه‌ها، زنانی كه فرزندانشان را سوار بر اسب به دنیا می‌آوردند. داستان دختر مغول فالكنر داستان همین زنان است. نیمه‌ دوم قرن‌13‌ میلادی و ارائه تصویری از امپراتوری‌ بزرگ‌ مغول‌ كه در آستانه فروپاشی‌ است‌.


ماجرا از این قرار است كه همزمان‌ با جنگ‌های‌ داخلی‌ خان‌های‌ مغول‌، ویلهلم‌ آگسبورگی،‌ راهب‌ فرقه‌ دومنیكن‌ و ژوسران‌ سارازینی‌، شوالیه‌ فرقه‌ دلاوران‌ معبد، سفری‌ دراز را به‌ سوی‌ قراقوروم‌ آغاز می‌كنند تا به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ پاپ‌ و شاهان‌ صلیبی‌، قوبیلای‌ قاآن‌ خان‌بزرگ‌ مغول‌ را به‌ عقد پیمان‌ علیه‌ مسلمانان‌ ترغیب‌ كنند. این‌ دو همسفر در مسیر جاده‌ رویایی ابریشم‌ سرزمین‌هایی‌ فراخ می‌بینند. كویر و كوهستان، زیبایی و عظمت و مردمی‌ كه هركدام با رنگین كمانی از سنت‌ها و آداب و رسوم زندگی‌شان را می‌آرایند، سفری‌ كه‌ در دل داستان به یك ماجراجویی‌ بزرگ تبدیل‌ می‌شود.

 
گره‌گاه داستان، سمرقند تاریخی است. جایی كه 2 همسفر در آن با خوتلون‌ دختر یكی‌ از خان‌های‌ بزرگ‌ مغول‌ آشنا می‌شوند كه‌ نه‌تنها شكارچی‌ و سواركار ماهری‌ است‌، بلكه‌ دستی‌ شفابخش‌ دارد و او را در میان طایفه اش پیشگو و شَمن‌ می‌خوانند. دختری كه با جسارت‌ و اعتماد به‌ نفس فراوان‌ در ویلهلم‌ نفرت‌ و ترس‌ و در شوالیه‌ سارازینی‌ شیفتگی‌ و احترام‌ برمی‌انگیزاند. سارازینی‌ می‌كوشد آن‌ دختر «وحشی‌» را فراموش‌ كند، اما به‌ بن‌بستی‌ می‌رسد كه‌ هیچ‌ راه‌ نجاتی‌ ندارد... گرچه روایت رنگ داستانی به خود می‌گیرد اما دختر مغول، خاتلون، بن مایه تاریخی خود را از چنگ نمی‌دهد. بر چنین واقعیتی، زمانی می‌توان مهر تایید نهاد كه رد پای چنین دخترانی را در دیگر روایت‌های داستانی ـ تاریخی بازمانده از زنگار گذر زمان، بازجست، روایت‌هایی برخاسته از آداب و سنن و خاطره جمعی ایلات دشت‌های شرقی ایران.
 

ویترفورد یكی دیگر از نویسندگانی است كه نسبت به موضوع زنان در فرهنگ و سیاست مغولان توجه ویژه‌ای ابراز داشته و كتابی با این موضوع تحت عنوان تاریخ پنهان ملكه مغول‌ها نوشته است؛ ویترفورد كه سال‌ها در دانشگاه مك آلیستر ایالت مینه‌سوتای آمریكا كرسی درس انسان‌شناسی را در اختیار داشته است و سال‌ها نیز در دانشگاه‌‌های مغولستان به تحقیق و مطالعه مشغول بوده است، با استفاده از اسناد و مدارك تاریخی در این كتاب از دختران چنگیز خان نوشته است كه در قانونگذاری و تصمیم‌گیری‌های كشوری دخالت مستقیم داشتند.

 


در واقع به نظر می‌رسد كار ویتر فورد مستند كردن رمان‌های ادبی فالكنر درباره زنان مغولی و اهمیت آنها باشد. در این كتاب، نویسنده با اتكا به منابع ثابت می‌كند كه درست در روزهایی كه مردان مغول در حال فتح و نبرد و خونریزی‌اند، زنان مغول به گسترش تجارت در جاده ابریشم می‌اندیشند. این زنان و دختران همان كسانی هستند كه با عشق خود به ساختن، الهام‌بخش شاعران و نویسندگانی بزرگی همچون گوته، پوچینی و چاوسر می‌شوند و آیا پرتره همین زنان قدرتمند است كه نقاش ایرانی معاصر را به كشیدن تابلویی با نمایی از زنی ایستاده در باد و آمده از تاریخ وا می‌دارد، تابلویی كه گویی پرتره‌ای از یك زن مغولی است ایستاده در باد با گیسوانی آویخته بر شانه‌هایش. اهمیت برجستگی زن مغولی و مطالعه آن در پیوند با تاریخ ایران آن‌گاه پررنگ‌تر می‌شود كه به مطالعه رد پای آن در فرهنگ عامه و فولكلور ایران بپردازیم.

 
در میان طومارهای مجلس عشق‌های قصه‌های موسیقایی خراسان و در تار و پود فولكلور جماعتی از كرد‌هایی كه به خراسان كوچیده‌اند و به نام كرمانج معروف‌اند، قصه‌ای است كه آن را قصه مغول دختر می‌خوانند. روایتی از دلباختگی و عشق به دختری مغولی از قبیله كرائیت‌های مغول كه تا یورت‌های ایران، تا النگ لیلی، تا مرغزار فاروج تا دشت تیتكانلو تا هیرمند و دشت چناران می‌تاختند. مغول دختر، افسانه دختر مغولی دشت چناران است.
اما در پس این افسانه چشم‌اندازی از اهمیت و قدرت زنان مغولی را می‌توان بازیافت.

 
سایه روشنی از تاریخ را چنان كه فالكنر به زبان داستان روایتش می‌كند. كرمانج‌ها روایتی از كوچ‌های خود به ذهن جمعی خویش سپرده‌اند كه تا امروز به زبانی موسیقایی روایت و باز خوانی‌اش كرده‌اند. كورسویی از آخرین نغمه‌های بازمانده از این مجلس عشق را با گشت و ‌گذاری میان ایلات خراسان و سیستان، پاكستان، افغانستان و هند می‌توان شنید. ترانه‌ای كه در دشتی اجرا می‌شود، بازگویی عشق دیرینه سال مردان ایلات ایران به دختر مغولی كرائیت‌هاست. دختری كه عاشقان فراوان دارد. عاشقانی ناكام در عشق. اما یكی از این عاشقان كه هفت‌خوان رسیدن به معشوق را به دشواری می‌گذراند، در نهایت موفق به برقراری پیوند می‌شود. گرچه سرگذشت این رویداد اهمیت چندانی در مطالعه حاضر ندارد، اما خود موید اهمیت زنان در حیات مغولان است.
 


ترانه‌خوان‌ها این روایت دشوار را در قالب این ابیات باز می‌گویند:
از این سنگر به اون سنگر‌‌/ ‌‌از این لنگر و اون لنگر‌‌/ ‌‌شترها می‌خورن كنگر‌‌/ ‌‌نمی‌تونم كنم باور‌‌/‌‌ ببینم من مغول دختر....


عاشق، دختر مغول را بعد از پیمودن فرسنگ‌ها می‌بیند. دختر مغول اما قرار است به عقد ازدواج شاهزاده‌ای از هند درآید. ترانه‌هایی كه مردان ترانه‌خوان ایلات ایران در روایت دلدادگی این عاشق دلباخته روایت می‌كنند، از منظر تاریخی چند نكته را برجسته می‌كند؛ موضوع نامزدكردن دختر مغولی برای بهبود روابط سیاسی میان مغولان و هندی‌ها، بازتابی از تاریخ است چرا كه در حیات مغولان ازدواج همواره یكی از پایه‌های ارتباط و بهبود آن بوده است و فراوانی لفظ و عنوان گوركان به معنای داماد، این امر را تقویت می‌كند. در واقع می‌توان با قبول چنین واقعیتی بر این باور تاكید كرد كه ازدواج زنان مغولی هم در منافع اقتصادی ایل تاثیرگذار بود و هم تاثیرگذاری زنان را در معادلات سیاسی زمان می‌نمایاند.

 
زنان از این منظر گاه وجه‌المصالحه بودند. نمونه چنین ازدواج‌هایی را در پیوند میان حاكمیت‌های محلی از جمله اتابكان فارس و قتلغ خانی‌های كرمان در این مقطع از تاریخ می‌توان دریافت. به همین دلیل است كه محققان با مطالعه نقش و جایگاه زنان مغولی به این نتیجه‌گیری جالب توجه دست یافته‌اند كه برخلاف بسیاری از اقوام قدیم، داشتن دختر نه‌تنها در میان مغولان، ننگ شمرده نمی‌شد بلكه بسیار مسرت‌بخش بود.
 

از دیگرسو این اشعار و ابیات موید پیوند و همزیستی تاریخی است كه میان ایرانیان و مغولان برقرار می‌شود چیزی كه بازتاب‌هایی از آن را در روایت‌های تاریخی منابع از همزیستی مغولان فرمانروا و ایرانیان دست‌اندركار امور دیوانی می‌توان بازجست و دیگر آن‌كه اهمیت و ارزش دختران و زنان مغولی را باز می‌تاباند. در فرهنگ و فولكلور مغولی مشابه چنین قصه‌هایی بازتاب دارد از جمله مهم‌ترین آنها قصه ازدواج چنگیز با 2 خواهر به نام‌های یاسوگان و یاسویی است كه به افسانه می‌ماند.

 

اما داده‌های تاریخی گویای آن است كه زنان مغولی در زندگی روزمره مغولان اهمیت برجسته‌ای دارند؛ پلان كارپن یكی از مهم‌ترین سیاحان غربی كه از نزدیك با زندگی مغولان آشنا شده است، درباره زنان مغول می‌نویسد: «همه كارها با زنان است: دوختن پوستین، جامه، چكمه و كفش و همه چیز‌های چرمی، بردن ارابه و باركردن و تعمیر آن و بار كردن شتر نیز با زنان است. آنها در كار خود بسیار تندكار و بردبار هستند. همه زنان شلوار می‌پوشند و برخی از آنان همانند مردان تیرانداز زبردستی هستند.»

 


با اتكا به چنین داده‌هایی است كه می‌توان با اطمینان و صراحت درباره زن مغولی گفت: زن مغول می‌جنگد، رئیس ایلات می‌شود، حكومت می‌كند و قدرتمند است. به همین ترتیب در یاسانامه چنگیزی نیز اختیارات جالب توجهی به زنان مغولی داده شده است از جمله در یكی از این بند‌ها به زنانی كه همسران خود را از دست داده‌اند، چنین دستور داده شده بود كه زنان در غیاب شوهران خود موظف به حفظ و نگهداری دارایی آنان هستند و حق دارند هر طور صلاح بدانند خرید و فروش كنند. در منابع از خیمه‌های زنان مغولی یاد شده است، خیمه‌هایی كه گاهی در آن جشن‌هایی زنانه برپا می‌كردند، پای می‌كوفتند و دست می‌افشاندند و گاه می‌توانستند آن را به دیگران ببخشند.

 

با این‌كه در میان مغولان گاه به زنان ظلم زیادی می‌شده است، اما زنان همواره از اقتدار ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند؛ حتی گزارش شده كه زنان در نبرد‌های بزرگ مغولان حضور داشته‌اند و پس از خاتمه نبرد از چنان جسارتی برخوردار بوده‌اند كه قدم به میدان كشته‌ها بگذارند و مجروحان را بكشند.
این گزارش را مری هال بدون ارجاع در كتاب خود ذكر می‌كند.

 

زنان اسب سوار یكی از نقش‌مایه‌های اصلی تاریخ مغولانند كه تا امروز به حیات خود ادامه داده است و حضور زنان اسب سوار در جشنواره نادام كه همه ساله در مغولستان امروزی برگزار می‌شود، موید همین اهمیت و ماندگاری است. یكی از حرفه‌های اصلی زنان مغول دوختن لباس از پوست حیوانات و پرداخت این پوست‌ها بوده است و در واقع می‌توان گفت زنان مغولی در این كار ورزیده و توانمند بوده‌اند.
درباره كارها و وظایفی كه زنان مغولی بر دوش می‌كشیده‌اند هم در منابع فراوان سخن گفته شده است از جمله روبروك، سیاحی كه مدت زمانی با مغولان زیسته است، در این باره می‌نویسد:

 
«شغل زنان عبارت است از راندن ارابه‌ها، قرار دادن چادر‌های متحرك روی ارابه‌ها و همچنین برداشتن آن، دوشیدن گاوها، درست كردن كره و قری اوت یا پنیر، دباغی پوست حیوانات و دوختن با ریسمان... ایشان كفش، گالش و سرانجام تمام انواع لباس را می‌دوختند... زنان نمد نیز می‌مالیدند و اطاقك‌ها و خانه‌ها را با آن می‌پوشاندند.»
 

زنان فرمانروای مغولی نیز در ایران گاه با خوش نامی همراهند، زنانی كه مسبب آبادانی و ساخت ابنیه بوده‌اند و گاه حضور و نقش‌آفرینی آنها به حمایت از مسلمانان نیز می‌انجامید. از مهم‌ترین اقداماتی كه منگوقاآن، ایلخان مغولی، پس از رسیدن به قدرت سرلوحه كار خود قرار داد، جلب رضایت دوباره مسلمانانی بود كه در روزگار گیوك بشدت تحت فشار تعصب مذهبی قرار داشتند. او فرزند همان مادری بود كه در تاریخ به حمایت از مسلمانان معروف است و نماد این حمایت را در مدرسه‌ای باز جسته‌اند كه به دستور این زن مسیحی، در بخارا بنا نهادند، مدرسه‌ای كه در واقع برای یكی از مشایخ مسلمان بزرگ وقت یعنی سیف‌الدین باخرزی ساخته شده و به نام مدرسه خانیه شهرت یافت.

 


اما مطالعه‌ای در آیین‌ها و مراسم زندگی اجتماعی مغولان نیز می‌تواند گوشه‌های دیگری از موقعیت زنان مغولی را بازتاباند. سنت ازدواج در میان مغولان، سنتی نمادین و جالب است. از جمله رسم‌های نهفته در آیین ازدواج رسم هدیه عروس به مادر شوهر بود كه از آن تحت عنوان شیتكول یاد می‌كردند و این شیتكول در واقع هدیه‌ای بود كه عروس هنگام معرفی به خانواده داماد از طرف مادر خود به مادر همسرش می‌داد.  مشابه چنین هدیه‌ای را بالگان می‌نامیدند كه داماد به پدر نامزد خود اهدا می‌كرد. شاید مطالعه رسوم ازدواج در میان عشایر و اقوام ایرانی موید در هم تنیدگی و پیوندی باشد كه از رهگذر حضور مغولان در ایران در فرهنگ ایرانیان می‌توان بازیافت.
از دیگر سو بر اساس سنت‌های مغولی زنی عروس را هنگام ورود به خانه مادرشوهر همراهی می‌كرد كه او را ایجه می‌نامیدند كه به خانواده داماد تعلق می‌گرفت.

 

درباره پوشش زنان مغولی نیز در منابع اطلاعاتی آمده است ظاهرا آنان از پارچه، لباسی كیسه مانند می‌دوختند و زنان در زیر این لباس شلوار بلند می‌پوشیدند. آنان این لباس را روی شانه راست گره می‌زدند و در سمت چپ كاملا آزاد بود...  كارپن نیز به پوشش زنان و مردان مغول اشاره می‌كند كه هم شكل بوده و یك برش و یك دوخت داشته است، لباس‌هایی بلند و از پارچه‌ای به نام بالداكن؛ اما نكته مهمی كه از مطالعه كارپن درباره پوشش مغولان به دست می‌آید، تفاوت پوشش زنان متاهل با زنان مجرد است؛ او در این‌باره می‌نویسد:

 

«جامه زنان شوهردار بسیار گشاد بوده و تا زمین می‌رسد و دارای یك چاك است. آنها روی سر چیزی از حصیر یا پوست درخت بافته شده دارند كه به درازی 2 آرنج است و بخش پایانه آن مربع شكل می‌باشد. در بالای آن میله نازكی ا‌ست كه از طلا، نقره و چوب می‌باشد و گاهی به جای آن پیه مرغ می‌گذارند. این حصیر بافته برای نگهداری دستمال نازكی است كه از سر روی شانه‌ها می‌افتد. زنان شوهردار پیوسته این آرایش را بر سر دارند و با آن از زنان بی‌شوهر مشخص می‌باشند.»

 

و در پایان باید گفت حضور زنان مغولی در جامعه ایرانی همراه با اقتدار و اهمیت در لفافه‌ای كه زنان ایرانی داشته‌اند بیش از هر زمان پای زنان را به متون باز كرد. زنانی كه زندگی اجتماعی و حضور تاریخی آنها را در پیوند با مغولان باید مطالعه كرد.
زنان مغولی در پیوند با تاریخ ایران 1
پاسخ
 سپاس شده توسط **li@**
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  معرفی کتاب های تاریخ
Science بزرگترین معما‌های تاریخ که هیچ گاه حل نخواهند شد.
  برگی از تاریخ فلشخور
  دوست داشتی در تاریخ چه اتفاقی هرگز روی نمی داد ؟؟؟؟؟؟؟؟
  " تاریخ چیست "
Book ☽تاثیرگذار های تاریخ☾اسحاق نیوتون Isaac Newton
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ ابن رسته
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ابن حوقل
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ استرابون
Book تاریخ دموکراسی در ایران باستان✔

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان