امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شیطان و فرعون

#1
شیطان و فرعون 1

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.
پاسخ
 سپاس شده توسط ملیحه عالیانی ، Волшебник
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Star شیطان و کوتوله ها [رمان]قسمت2
Star داستان کوتاه سوال حضرت یحیی و رنج شیطان / داستان کوتاه ایمان واقعی بازرگان
Star راه کار شیطان
  داستان کلبه شیطان(قسمت دوم)
  داستانی از کتاب "شیطان و دوشیزه پریم"
  10 سال آزار جنسی خواهر 4 ساله به دست برادران شیطان صفت
  خداپرست و فرعون
  شیطان و زن
Music در حوالی بساط شیطان(بخون,ضرر نمیکنی)
Star شیطان و کوتوله ها

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان