امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 3.79
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!!

#21
.نتیجه هیچ وقت غذای بیرون نخورید
تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !Big Grin
Heart
پاسخ
آگهی
#22
میگم کامیون چه رنگی بودBig Grin
پاسخ
#23
چرا این توی داستان باید مرده بمیره.مگه ما چیکار کردیم که باید تو داستان ها هم بمیرم.
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! 3
پاسخ
#24
اگه شوهرش مرده پس چجوری تعریف کرده؟
پاسخ
#25
جیگر انسان بودهConfused
وقتی داری گناه میکنی چپ و راست رو نگاه میکنی یکبار بالا رو نگاه کن . . .

«اللهم عجل لولیک الفرج» یعنی گناه نکنیم ...!
پاسخ
#26
ا مادریروز جاجرود بودیم ولی این رستوران رو نداشت رودهن هم که رفتیم این جور چیزی نبود چون رفتیم پردیس این جاجرود رودهن رو گشتیم چون گم شده بودیمBig GrinBig GrinBig Grin فکر نکنید دارم پز میدم نه من این جوری نیستم من خاکی ام
داستان تکراری بود ولی خوب بود

داستان واقعی نیست چرا چون اول مرده داره داستان رو میگه و بعد میمیره یعنی روحش داره داستان رو تعریف میکنه Dodgyمزخرف
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! 3
پاسخ
آگهی
#27
من دیگه نمی تونم تنها جایی برم
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! 3
منـ دیگـر به گذشتهـ نگاهـ نمی‌کنمـ. پشیمانـ نیستمـ. منـ بهـ آیندهـ نگاهـ می‌کنمـ. همهـ چیز بهـ یکدیگر متصـلـ هستند و منـ از آنـ برایـ افشاگریـ استفادهـ میـ کنم، برایـ محافظتـ و اگر لازمـ شد ... برایـ مجازاتـ.

(Aiden Pearce)
پاسخ
#28
وقتی شوهرش میمیره انگار یه نفر دیگه میگه ولی به جز مهسا چون میگه مهسا انکارو کرد مهسا اون کارو کرد
پاسخ
#29
وای ما خونمون تو شماله من میترسمcrying
اگر روزی دیدی دختری بر درخت تکیه کرده
                              
                              بدان گیره ی سرش بر درخت گیر کرده
                                      (پاشو برو کمکش کن)


داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! 3
پاسخ
#30
خیلی باحال بود ممنون چرا نوشتی وحشتناک به نظرم داستان رمانتیکی بود اصلا ترس نداشت چطوری وقتی که میخوای دکتر شی شیکم مرده را باز میکنن یکی یکی باید کلیه هرچی که تو شیکمش داره رو برداری یا وقتی میخوای عمل جراحی بکنی این کارارو میکنن اما این جیگر آدم و میداد آدما بخورن پس خودش چی میخوردHuh
راستی اون جایی که هم دست پیره مرده میاد مهسارو ببره میخواست با مهسا چیکار کنه که گفت تو دیگه مال من شدیHuh
اما مهسا کار خوبی کرد و موبایل شوهرشو برداشت .
خیلی باحال بود اصلا نترسیدم رمانتیک بود هرچی بخونم دوباره دوست دارم بخونم.
ممنون اگه عکس داره عکس بذار راستی کنار عنوانت بذار کسایی که میترسن نیان این همه آدم ترسیدن و میگن خونه مام شماله
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! 3
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان