امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مرغ بریان بهشتی و پیشگویی پیامبر

#1
حضرت علی (ع) :
با رسول خدا (ص) در مسجد بودم. آن حضرت پس از ادای فریضه صبح برخاستند و از مسجد خارج شدند. من نیز از پی او بیرون آمدم.

برنامه همیشگی رسول خدا (ص) این بود که اگر آهنگ رفتن جایی را داشت ، مرا مطلع می ساخت. من هم وقتی که احساس می کردم ، درنگ او برخلاف انتظار قدری به طول انجامیده است ، به همان مکان می رفتم تا از حال او خبر گیرم ؛ چه اینکه دلم تاب و تحمل دوری او را ، هر چند برای ساعتی ، نداشت.

با توجه به همین برنامه ، آن روز صبح ، پیامبر گرامی هنگام خروج از مسجد به من فرمود :

من به خانه عایشه می روم این را گفت و روانه گردید. من نیز به منزل بازگشتم و لحظاتی را در منزل ماندم ، ساعات خوشی را در جمع خانواده با حسن و حسین سپری کردم و در کنار همسر و فرزندان خود احساس شعف و شادمانی داشتم ... (اما ناگهان حالتی در خود احساس کردم ، که گویا کسی مرا به سوی خانه عایشه فرا می خواند ، این بود که بی اختیار) از جا برخاستم و راهی منزل عایشه شدم.

در زدم. صدای عایشه بود که پرسید : کیستی ؟ گفتم : علی

گفت : رسول خدا (ص) خفته است !

ناچار برگشتم. اما با خود گفتم : جایی که عایشه در منزل باشد ، چگونه پیامبر خدا فرصت خواب و استراحت پیدا نموده است ؟!

پاسخ او را باور نکردم. باز گشتم و دوباره در زدم ، این بار هم عایشه بود که پرسید : کیستی ؟ گفتم : علی

گفت : رسول خدا (ص) کاری دارند.

من در حالی که از در زدن خود شرمگین شده بودم ، برگشتم. (ولی مگر بازگشت ممکن بود ؟) شوق دیـــدار رسول خدا (ص) حالتی در من پدید آورده بود که جز با دیدار او آسوده نمی گشتم ، این بود که به سرعت بازگشتم و برای بار سوم در کوفتم ، اما شدیدتر از دفعات پیش باز عایشه پرسید : کیستی ؟ گفتم : علی

(که خوشبختانه) آواز رسول خدا (ص) به گوشم رسید که به عایشه فرمود : در را باز کن !

عایشه ناگزیر در را بگشود و من داخل شدم. پیامبر خدا (ص) پس از آنکه مرا (کنار خود) نشاند ، فـــرمـــود : اباالحسن ! آیا نخست من قصه خود را باز گویم یا ابتدا تو از تاخیر خود سخن گویی ؟

گفتم : ای فرستاده خدا! شما بگویید که سخن شما خوش تر است.

آنگاه فرمود :

مدتی بود که گرسنگی آزارم می داد و من آن را مخفی می داشتم. تا اینکه به خانه عایشه آمدم ، اینجا هم بااینکه توقفم به طـــول انجامید چیزی برای خوردن پیدا نشد. از این رو دست به دعا گشودم و از ساحت کریمانه اش مدد جستم که ناگاه دوستم جبرئیل از آسـمان فرود آمد و این مرغ بریان را به همراه خود آورد و گفت : هم اینک خدای عزوجل بر من وحی فرمود که این مرغ برشته را که از بهترین و پاکیزه ترین غذا های بهشتی است برگیرم و برای شما بیاورم.

و جبرئیل به آسمان صعود کرد. من نیز به پاس اجابت و عنایت پروردگار، به شکر و ستایش او مشغول شدم ، آنگاه گفتم :

پروردگارا! از تو می خواهم کسی را در خوردن این غذا همراهم سازی که من و تو را دوست داشته باشد.

لحظاتی منتظر ماندم و کسی بر من وارد نشد.

دوباره دست به دعا برداشتم و عرض کردم :

خدایا! توفیق همراهی در صرف این غذا را نصیب آن بنده ای بنما که او افزون بر اینکه تو و مرا دوست بدارد، محبوب من و تو نیز باشد.

(چیزی نگذشت) که صدای کوبه در بلند شد و فریاد تو به گوشم رسید. به عایشه گفتم : در بگشا ، که تو وارد شدی ، (چشمانم به دیدنت روشن شد و) من پیوسته شاکر و سپاسگزار خواندم ؛ چه اینکه تو همان کسی هستی کــه خـــدا و رســــول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارندعلی ! مشغول شو و از غذا بخور!

پس از صرف غذا ، پیامبر خدا (ص) از علی خواست تا او نیز قصه خود را بازگوید. در اینجا علی آنچه در غیاب آن حضرت رخ داده بود ، از لحظه خروج از مسجد تا مزاحمت ها و ممانعت های عایشه و بهانه تراشی های او ، همه را به عرض آن حضرت رسانید. آنگاه پیامبر خدا (ص) روی به عایشه کرد و فرمود :

عایشه ! هر چه خدا بخواهد همان می شود (اما بگو بدانم) چرا چنین کردی ؟

عایشه گفت : ای رسول خدا (ص) من خواستم افتخار شرکت در خوردن این غذای بهشتی نصیب پدرم شود.

حضرت فرمود : این اولین بار نیست که کینه توزی تو نسبت به علی آشکار می شود ، من از آنچه در دل نسبت به او داری ، بخوبی آگاهم. عایشه ! کار تو به آنجا خواهد کشید که به جنگ با علی برمی خیزی !

عایشه گفت : مگر زنان هم با مردان به نبرد آیند ؟

پیامبر فرمود : همان که گفتم ، تو بر جنگ و نبرد با علی کمر بندی و در این کار کسانی از نزدیکان و یاران من (طلحه و زبیر) تو را همراهی کنند و بر وی بشورند.

در این جنگ رسوایی به بار خواهید آورد که زبانزد همگان گردید ، در این مسیر به جایی می رسی که سگ های حواب بر تو پارس کنند، در آنجا تو پشیمان گردی و درخواست بازگشت کنی اما پذیرفته نخواهد شد ، چهل مرد (به دروغ) شهادت دهند که آن مکان حواب نیست (و نام دیگری دارد) و تو به شهادت و گواهی آنها خرسند خواهی شد و همچنان به راه خود ادامه دهی تا به شهری برسی (بصره) که مردم آن بر حمایت و یاری تو به پاخیزند. آن شهر از دورترین آبادی ها به آسمان و نزدیک ترین آنها به آب است.

اما از این لشکر کشی سودی نخواهی برد و با شکست و ناکامی باز خواهی گشت ، آن روز تنها کسی که جانت را از معرکه قتال رهایی بخشد و تو را همراه تنی چند از معتمدان و نیکان اصحابش به مدینه باز گرداند ، همین شخص خواهد بود. (اشاره به علی)

خیرخواهی او به تو همواره بیش از خیرخواهی تو به اوست ، علی ، آن روز تو را از چیزی می ترساند و از عاقبت شومی برحذر می دارد که اگر آن را اراده کند و بر زبان جاری سازد ، فراق و جدایی ابدی بین من و تو حاصل گردد ؛ چــه اینکه اختیار طلاق و رهــایی هـمـسرانم پس از وفات من در دست علی است ، و هر یک را که او رها سازد و طلاق گوید ، رشته زوجیت بین وی و رسول خدا (ص) برای همیشه بریده گردد.

از افتخار انتساب همسری پیامبر خدا (ص) محروم خواهد ساخت.

پیشگویی های حضرت که به اینجا رسد ، عایشه گفت :

ای کاش مرده بودم و آن روز را نمی دیدم !

حضرت فرمود : هرگز هرگز ، به خدا سوگند آنچه گفتم شدنی است و گویا هم اینک آن را می بینم.

سپس حضرت به من فرمود :

علی ! برخیز که وقت نماز ظهر است ، باید بلال را هم برای اذان خبر کنم. آنگاه بلال اذان گفت و حضرت به نماز ایستاد و من هم نماز گزاردم.

و ما همچنان در مسجد ماندیم.

احتجاج ، ص ۱۹۷؛ بحار ، ج ۳۸، ص ۳۴۸؛ داستان مشوی (مرغ بریان) از مسلمات تاریخ و حدیث است.

این داستان با روایات متفاوت ، متجاوز از هیجده نقل ، تنها در کتب معتبر اهل سنت آمده است.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  زیباترین جذابترین خطبہ کہ شنیدم (نقد خلافت بعد رحلت پیامبر از زبان امام علی)
Star __کتابی جنجالی درباره واپسین روزهای زندگی پیامبر اسلام
  آیا حوری بهشتی فقط برای مردان است؟ پس نعمت های بهشتی برای زنان چیست؟
  امتیازات حضرت خدیجه (س) نسبت به سایر همسران پیامبر (ص)
  دلیل رغبت حضرت خدیجه (س) برای ازدواج با پیامبر (ص) چه بود؟
  حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ازدواج کرده بودند؟
  نژاد پیامبر اسلام چه بوده است؟
  تعداد همسران پیامبر اکرم(ص) چندتا بوده؟ نام آنها چه بوده است؟
  دلیل رغبت حضرت خدیجه (س) برای ازدواج با پیامبر (ص) چه بود؟
  آیا پیامبر(ص) فرمودند هر کس بشارت پایان ماه صفر را بدهد بهشت بر او واجب می شود؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان