امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاجعه در دفتر نخست‌وزيري؛ 8 شهريور 1360؛ (شهادت محمدعلي رجايي و محمدجواد باهنر)

#1
محمدعلي رجايي رئيس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزير در حدود ساعت 3 بعد از ظهر روز يکشنبه 8 شهريور 1360 بر اثر انفجار بمب بسيار قدرتمندي که در ساختمان نخست‌وزيري کار گذاشته شده بود، به شهادت رسيدند. مسعود کشميري عامل بمبگذاري و شهادت اين بزرگواران، نفوذي سازمان مجاهدين خلق، که مزورانه و منافقانه توانسته بود اعتماد شهيد رجايي را به سوي خود جلب نمايد، در آن برهه سمت دبيري امنيت ملي را بر عهده داشت.
 
[rtl]اين واقعه درست دو ماه پس از آن رخ داد که آيت‌الله دکتر سيد محمد حسيني ‌بهشتي و بيش از ۷۰تن از چهره‌هاي سياسي و اجرايي عضو حزب جمهوري اسلامي در انفجار دفتر اين حزب ترور شده و به شهادت رسيده بودند. شهيد رجايي هنگام شهادت ۴۸ سال سن داشت. او پس از پيروزي انقلاب ابتدا سمت وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت و سپس در سال ۱۳۵۹ به نمايندگي مردم تهران وارد مجلس شوراي اسلامي شد. در ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ به نخست‌وزيري و پس از عزل بني‌صدر از مقام رياست جمهوري در انتخابات دوم مرداد ۱۳۶۰ با کسب بيش از ۱۳ ميليون رأي مردم به عنوان دومين رئيس جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]باهنر نيز هنگام شهادت ۴۸ ساله بود. او پس از پيروزي انقلاب مسئوليت‌هايي از جمله عضويت در شوراي انقلاب، نمايندگي مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمايندگي مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، وزارت آموزش و پرورش (در کابينه شهيد رجايي) و دبيرکلي حزب جمهوري اسلامي (پس از شهادت دکتر بهشتي) را برعهده داشت. او پس از انتخاب رجايي به رياست‌جمهوري، از سوي وي به نخست‌وزيري جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]انفجار و شهادت[/rtl]
[rtl]              کمال، پسر سيزده ساله رجايي از دور شاهد شعله‌هاي آتش بود. او با حالي آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در ميان گذاشت تا همسر شهيدرجايي خودش را برساند پيکرهاي خونين و سوخته رجايي و باهنر را به بيمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدي بود که ابتدا هيچ‌کس نتوانست کشته شدگان را شناسايي کند. جنازه‌ها را به بيمارستان انقلاب منتقل کرده و پيکر شهيد رجايي را در سردخانه قرار دادند. هيچ‌کس نمي‌دانست که اين پيکر سوخته، بدن شهيدرجايي است. به فکر يکي از اطرافيان او رسيد که از روي دندان‌ها مي‌توان فهميد که پيکر سوخته، بدن شهيد رجايي است يا خير؟ اما سوختگي آن‌چنان بود که دهان رجايي به سادگي باز نمي‌شد. لحظاتي بعد يکي از پزشکان از راه رسيد و پس از شستن لب‌ها با آب اکسيژنه، دهان را باز کرد و دندان‌ها ديده‌ شد، اما باز هم کسي او را نشناخت. همسر شهيد رجايي به بيمارستان آمد و در سردخانه پيکر سوخته شهيد‌ رجايي را شناسايي کرد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]اطلاعيه خانواده شهيد محمدعلي رجايي رئيس‌جمهور[/rtl]
[rtl]              بسم‌الله ‌الرحمن‌الرحيم[/rtl]
[rtl]              محمدعلي رجائي مقلد امام و فرزند ملت به عهد و پيماني که با خداي خويش بسته بود وفا کرد و به کاروان شهداي اسلام و انقلاب اسلامي پيوست. «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» رجايي اين سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محروميت را چشيده بود و هنوز نقش آثار داغ و شکنجه زندان‌هاي منحوس پهلوي از پيکر او محو نشده بود، در مبارزه بي‌امان خويش عليه ظلم و جور و استکبار، عليه شرک و کفر و الحاد تا پاي جان ايستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامي ايران را آبياري کرد و به خدا پيوست. اينک اي امت شهيدپرور و انقلابي ايران، فرزند شما محمدعلي رجايي، که شما با رأي قاطع خود او را به رياست‌جمهوري اسلامي ايران برگزيده و با انتخاب او به رياست جمهوري به جريانات انحرافي و سازش‌کارانه خط بطلان کشيديد در راه انجام وظيفه‌اي که به عهده او گذاشته بوديد شهيد شد. او خود را به حق فرزند ملت مي‌دانست و اينک خانوادة‌ وي شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابي ايران تبريک و تسليت مي‌گويند و تو اي امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون اين شهيد را که از ميان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکميت اسلام شهيد شد از امت مسلمان و شهيدپرور ايران بپذيرد و اينک ما، همسر و فرزندان و خانواده شهيد رجايي، امروز در اجتماع دانشگاه حاضر مي‌شويم تا يک بار ديگر با امام و امت مسلمان انقلابي ايران در ادامه راه شهيدان تجديد بيعت کنيم. در اهتزاز باد پرچم خونين اسلام، پرطنين باد بانگ آسماني الله‌اکبر، به اميد پيروزي اسلام و مسلمين.[/rtl]
[rtl]             خانواده شهيد محمدعلي رجائي[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]گزارش لحظه به لحظه روزنامه اطلاعات از واقعه[/rtl]
[rtl]روزنامه اطلاعات فرداي آن روز در گزارشي با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در نخست‌وزيري» نوشت:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر ديروز روي داد و در اين ساعت، آقايان محمدعلي رجايي رييس جمهوري و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزير و چند تن از مقامات نظامي و امنيتي کشور در يک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند. در پي انفجار بمب که گفته مي‌شود در داخل يک کيف دستي جاسازي شده بود، قسمت‌هايي از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزيري در مجاورت خيابان پاستور دچار حريق شد و آتش و دود فضاي محل انفجار را فرا گرفت. در اين حادثه محمدعلي رجايي رييس جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزير و چند تن از مقامات مملکتي که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفيع شهادت نايل شدند و مجروحان حادثه با کمک ماموران و پرسنل نهادهاي انقلابي به بيمارستان‌ها انتقال يافتند و تحت مراقبت‌هاي درماني و پزشکي قرار گرفتند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              به گزارش خبرنگاران اطلاعات که در اولين لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخست‌وزيري حاضر شدند با تلاش گسترده ماموران آتش‌نشاني، شهرباني، کميته‌ها، سپاه و گروهي از مردم آتش خاموش شد و تعدادي از افراد که در زير آوار مانده بودند از زير آوار خارج شده و به بيمارستان انتقال يافتند. جنازه چند شهيد نيز از زير آوار خارج گرديد که به علت شدت سوختگي قابل شناسايي نبود. بر اساس گزارش‌ها لحظاتي پس از اطفاء حريق، ماموران انتظامي حاضر کنترل نظم را بر عهده گرفتند و پيکر پاک شهدا از محل نخست‌وزيري با آمبولانس و هلي‌کوپترهاي نظامي خارج شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              به گزارش خبرنگاران ما از محل حادثه تعداد مجروحين و شهدا تا ساعت ۱۲شب، ۸ شهيد و۲۳ مجروح گزارش شده بود. خبرنگار ما طي اين گزارش اشاره کرد که از اين تعداد مجروحين تني چند از مقامات مسئول مملکتي هستند که عبارتند از آقايان سرهنگ وحيد دستگردي سرپرست شهرباني جمهوري اسلامي ايران، سرهنگ سيدموسي نامجو وزير دفاع و نماينده امام در شوراي عالي دفاع، تيمسار شرف‌خواه جانشين فرمانده نيروي زميني، سرهنگ وصالي، سرهنگ اخياني رييس ستاد ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، سرهنگ کتيبه‌اي نماينده ستاد مشترک ارتش و عده‌اي از کارکنان نخست‌وزيري و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور مي‌کردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              مجروحان بلافاصله با کمک امت و نهاد‌ها و امدادگران به بيمارستانهاي فيروزگر، مصطفي خميني، انقلاب، سوانح سوختگي، سينا، اميراعلم و امام خميني انتقال داده شدند و تحت عمل جراحي قرار گرفتند. از اين عده مجروحين تعدادي سرپايي مداوا شدند و بيمارستان را ترک کردند. بقيه مجروحين در بيمارستانها بستري هستند. يک پيرزن عابر که از مقابل ساختمان نخست‌وزيري مي‌گذشت زير آوار ماند و شهيد شد. ضمنا گزارش شد که در اين حادثه تعدادي دست و پاي قطع شده توسط ماموران و نهاد‌ها جمع‌آوري شد. بعد از انفجار بمب دو فروند هلي‌کوپتر بر فراز نخست‌وزيري براي اطفاي حريق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمدند و پس از خروج تدريجي مجروحين از ساختمان، امدادگران آتش‌نشاني با کمک پرسنل ارتش جمهوري اسلامي ايران به پاکسازي منطقه مشغول شدند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              يک شاهد عيني به خبرنگار اطلاعات گفت: پس از انفجار ناگهان دود غليظي توام با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخست‌وزيري به چشم خورد و پس از مدتي ماموران و عده‌اي از مردم که در نزديکي ساختمان نخست‌وزيري بودند با فرياد «الله اکبر» به طرف نخست‌وزيري دويدند. از طرف ديگر ماموران آتش‌نشاني و سپاه و کميته‌ها و شهرباني نيز در محل حاضر شدند و براي نجات مجروحين به تلاش پرداختند. وي افزود: اين حادثه دست کمي از فاجعه۷ تير دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي نداشت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              يکي از کارمندان قسمت آبدارخانه نخست‌وزيري که از ناحيه دست مجروح شده بود هم درباره واقعه انفجار گفت:  وحشتناک بود! در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه مي‌رفتم که صداي وحشتناکي تنم را لرزاند و بلافاصله زبانه‌هاي آتش را ديدم که از اطاق کنفرانس به بيرون تنوره مي‌کشيد. از وحشت نمي‌دانستم چه کنم. هرچه سعي کردم فکرم را متمرکز و ببينم چه اتفاقي رخ داده است موفق نشدم، چون دود غليظي تمام سالن طبقه دوم را فرا گرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق يکي ديگر از همکارانم به کوچه کنار نخست‌وزيري پريديم، و در اين موقع بود که دستم مجروح شد، وقتي در کوچه مقداري بر اعصابم مسلط شدم، صداي «الله اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شيشه‌ها مي‌شنيدم، نمي‌دانستم چه کنم، هنوز آتش‌نشاني نيامده بود، وقتي ماموران آتش‌نشاني رسيدند و آتش را خاموش کردند به درون ساختمان رفتيم و به کمک امدادگران پرداختيم.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              يکي از پاسداران محافظ نخستوزيري هم گفت: بيرون ساختمان نخست‌وزيري مشغول پاسداري بودم که صداي انفجاري شنيدم سراسيمه خود را به نزديک در ورودي خيابان پاستور رسانيدم و متوجه شدم که چند تن از امراي ارتش در حالي که يکي از آن‌ها خون از سرش جاري بود از پله‌هاي نخست‌وزيري به پايين مي‌دويدند، و از طرفي صداي «الله اکبر» نيز که از داخل ساختمان شنيده مي‌شد، مرا متوجه ساخت که کساني احتياج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقه‌اي رساندم که آتش‌سوزي از آنجا جريان داشت و در همانجا پايم نيز زخمي شد، اما فوري محل را ترک کردم و پايين آمدم و در همين زمان بود که ماموران آتش‌نشاني به محل رسيدند و به انجام عمليات خاموش کردن آتش پرداختند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              اجساد شهداي اين فاجعه به صورتي سوخته بود که به هيچ وجه شناسايي آنها ممکن نبود. از سوي ديگر در ميان زخمي‌هاي اين حادثه اثري از برادران رجايي و باهنر به چشم نمي‌خورد و بدين ترتيب حدس زده مي‌شد که دو جسد از سه جسد به دست آمده متعلق به رييس جمهور و نخست‌وزير باشد. بالاخره در آخرين ساعت شب پيکرهاي قربانيان حادثه۸ شهريور از روي علائمي که در دندانهاي هر کدام از آنها وجود داشت شناسايي شدند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]روند فاجعه 8 شهريور 1360[/rtl]
[rtl]پس از فاجعه انفجار هفتم تير و حضور گسترده مردم در حمايت از رهبري و نظام جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين خلق در تداوم اقدامات تروريستي خود، ابتدا تلاش کرد امکان بمب گذاري در بيت امام را بيابد و بعد از ناکامي در اين قصد شوم، رئيس‌جمهور و نخست‌وزير را هدف قرار داد. حجت‌الاسلام سيداحمد خميني در اين باره چنين گفته است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              ... آن شخص که با منافقين کار مي کرد، يعني کشميري بنا بود يک چمدان مواد منفجره را بياورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زماني که رياست‌جمهور، رئيس مجلس و نخست‌وزير و وزرا خدمت حضرت امام مي‌آمدند ... از محل سه راه بيت حضرت امام آمدند، گفتند: آقاي کشميري با يک ساک هست (همراه رئيس‌جمهور و نخست‌وزير و وزرا) که در آن ساک وسايل و چيزهايي که بناست يادداشت کنند قرار دارد ... گفتم:‌ نه ما به دليل ممنوعيت ورود هر گونه کيف و بسته اجازه نمي‌دهيم ... کشميري از ترس اين که نکند آن چمدان را در محل حفاظت سه راه بيت بگذارد و خودش بيايد، در آنجا بچه‌هاي حفاظت بيت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض همراه کيفش برگشت. همان کيف در نخست‌وزيري جلوي مرحوم رجايي و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و اين دو شهيد بزرگوار را از دست ما گرفتند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در خاطرات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني که در آن زمان رياست مجلس شوراي اسلامي را برعهده داشت، در مورد واقعه انفجار نخست‌وزيري چنين نگاشته شده است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              يکشنبه 8 شهريور 1360 ، 29 شوال، 30 آگوست: جلسه علني داشتيم و لايحه بازسازي مطرح بود، ساعت سه بعد از ظهر هنگامي که عازم رفتن به جلسه علني بودم، صداي انفجاري شنيدم. معلوم شد در نخست‌وزيري بوده، ‌دود و آتش بلند شد. از پنجره دفترم نگاه کردم، گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسيد که جلسه شوراي امنيت بوده و آقايان رجايي و باهنر هم حضور داشته‌اند. يک ربع بعد، بهزاد نبوي آمد، که خودش در نخست وزيري بوده، سخت ناراحت و شوکه بود، گفت: آقايان باهنر و رجايي شهيد شده‌اند و عده‌اي نجات يافته‌اند ... خبرهاي متناقض مي‌رسيد‌،‌ عده‌اي مدعي بودند که بعد از انفجار آقايان رجايي و باهنر را در حال انتقال به بيمارستان زنده ديده‌اند و عده‌اي مي گفتند: اشتباه مي‌کنند، آنها در آتش سوخته اند. رئيس شهرباني سرهنگ وحيد دستگردي، معاون ژاندارمري سرهنگ ضيايي و معاون نيروي زميني تيمسار شرفخواه و سرهنگ کتيبه مجروح و بستري بودند. يوسف کلاهدوز مسئول سپاه پاسداران و خسرو تهراني سالم در آمده بودند، تهراني کمي سوخته بود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]سرهنگ کتيبه يکي از بازماندگان جلسه مزبور که در آن زمان رئيس اداره دوم ارتش بود مشاهدات خود را از لحظات انفجار چنين شرح داده است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              جلسه در آن روز در ساعت 3 بعدازظهر در دفتر کنفرانس نخست‌وزيري تشکيل شد. من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بي خبر (کشميري) در حال ورود به جلسه است ... شهيد رجايي جلسه را با سوره والعصر شروع کردند ... در جلسات شوراي امنيت معمولاً مسئولين گزارشات وقايع هفتگي خود را عنوان مي‌کنند ... در همين لحظات که بحث و گفتگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همين طور که روي صندلي نشسته بودم بي‌اراده سرپا ايستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پيشاني‌ام به شدت مي‌سوزد. مثل اين که باروت يا بنزين روي صورت و سرم ريخته باشند. پيشاني‌ام به شدت مي‌سوخت و آتش از سر و رويم بالا مي‌رفت ... چشمم را باز کردم ديدم اتاق را دود قهوه‌اي رنگ غليظي پوشانده و اتاق تاريک است. آن ميز بزرگي که ميز کنفرانس بود مثل اين که ذوب شده و در زمين فرو رفته بود ... مسئله‌اي که براي من اهميت دارد شدت انفجار بود که ما صداي آن را در آن لحظه نشنيديم، پرده‌هاي گوش افرادي که آنجا بودند تمام پاره شده بود... کشميري با قيافه حق به جانب آن قدر خود را نزديک کرده بود که واقعاً‌ ما احساس مي‌کرديم يکي از نزديکترين افراد به آقاي رجايي است.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مهندس بهزاد نبوي وزير مشاور در امور اجرايي نيز همان زمان مشاهدات خود را اينگونه بيان نمود:[/rtl]
[rtl]             حدود ساعت 3 بود که من در اتاقم صداي انفجاري را شنيدم، از پنجره به حياط نخست وزيري نگاه کردم، ديدم از يکي از اتاقها آتش و دود بيرون مي آيد. همراه با دو سه نفر از برادراني که آنجا بودند به سرعت به طبقه پايين آمديم. ديديم که انفجار در يکي از اتاقها صورت گرفته و تعدادي از افرادي که در اتاق حضور داشته و خراشهاي سطحي برداشته بودند خود از اتاق بيرون آمدند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              اجساد شهداي فاجعه به حدي سوخته بود که به هيچ وجه شناسايي آنها ممکن نبود، از سوي ديگر در ميان زخمي‌هاي اين حادثه اثري از رجايي و باهنر به چشم نمي‌خورد و بدين جهت حدس زده شد که دو جسد از سه جسد سوخته شده متعلق به رئيس‌جمهور و نخست‌وزير مي‌باشد. در ساعات آخر و شبانگاه همان روز، اجساد توسط نزديکان از روي علائمي که در دندان‌هاي هر يک از آنها بود مورد شناسايي قرار گرفت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              روز دوشنبه 9 شهريور از سوي شوراي موقت رياست‌جمهوري تعطيل و تا آخر هفته نيز عزاي عمومي اعلام شد. ساعت 10 صبح همين روز تشييع جنازه اعلام شده بود که بيش از يک ميليون نفر در آن شرکت کردند. جمعيت مزبور جلو مجلس تجمع کرد و چند تن از نمايندگان و شخصيت‌هاي سياسي و نظامي سخنراني کردند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آيت‌الله هاشمي ‌رفسنجاني درباره شدت انفجار نوشته است: «جنازه‌ها را که به سالن مجلس آوردند مشاهده کردم، سخت سوخته بودند، ‌آقايان باهنر و رجايي را فقط از دندانهاي طلاي جلوي دهان و آسياي‌شان مي‌شد تشخيص داد. علامت ديگري نمانده بود، مقداري گوشت هم در کيسه نايلوني کرده بودند به عنوان فرد ديگري به نام مسعود کشميري، منشي جلسه.»[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]دفتر نخست وزيري محل برگزاري جلسه شوراي امنيت نظام بوده که با حضور رئيس جمهور، نخست وزير، مسئولان رده بالاي ارتش، سپاه، ژاندارمري و شهرباني و ساير نيروهاي امنيتي برگزار مي شده است و حدود چهارده نفر در اين جلسه شرکت داشته اند. مرحوم "سيد رضا زواره‌اي" نحوه نشستن افراد در صندليهاي اطراف ميز مستطيلي را در آن دقايق شرح داده و گفته است:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]              در روز انفجار نخست‌وزيري آرايش نيروهاي حاضر در نشستن به اين شکل بود که رئيس‌جمهور در صدر ميز و در سمت چپ او نخست‌وزير، بعد صندلي وزير کشور، بعد رئيس شهرباني و بعد نمايندگي نيروهاي مسلح در دو طرف ميز، در سمت راست رئيس جمهوري، مکان منشي جلسه قرار داشت که «کشميري» در آن روز روي آن صندلي نشست و کيف بمب را در کنار پاي خود نزديک به «شهيد رجايي» کار گذاشت. «کشميري» نمي‌بايست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالي هم بايد در انتهاي ضلع طولي چپ ميز يعني تقريباً آخرين فاصله از رئيس‌جمهور و نخست‌وزير مي‌نشست ولي در جلسه و قبل از انفجار بمب او در مکان کنار رئيس‌جمهور که جاي نشستن مسئولان اطلاعات و تحقيقات نخست‌وزيري يعني «خسرو تهراني» بود جا گرفت. پشت صندليهاي نخست‌وزير، وزير کشور، رئيس شهرباني، در ورودي و خروجي جلسه بود که در کنار در با کمي فاصله فلاسکهاي آب‌جوش و چاي و تعدادي استکان و ندانستم که جاي رئيس جمهور و نخست وزير در کجاي ميز است قبل از اين که به آن محل برسم شهيد کلاهدوز و آقاي تهراني را ديدم که جراحات مختصري برداشته و در حال خروج از سالن بودند. آقاي تهراني به من گفت، من مشکلي ندارم برو سراغ رجايي و باهنر. از درون سالن ديگر نمي‌شد وارد شد چون آتش و دود اجازه نمي‌داد، لذا قصد کردم از روي ديوار اتاق بغلي که در اثر انفجار فرو ريخته بود وارد سالن شوم که باز هم به خاطر دود و آتش امکان پذير نبود. به کساني که آنجا بودند گفتم نردبان بياوريد از پنجره بيرون وارد شويم، اما چون ارتفاع طبقه اول زياد بود، بايد اتومبيل آتش نشاني مي‌آمد، ده دقيقه‌اي طول کشيد تا آتش‌نشاني آمد. مرحوم چهپور ــ رئيس شرکت واحد آن زمان ــ از پله‌ها رفت بالا. من و پسر شهيد رجايي توي حيات رياست‌جمهوري بوديم. مرحوم چهپور اشاره کرد که کار تمام است و متأسفانه رجايي و باهنر هر دو سوخته‌اند.چون ساختمان نخست‌وزيري آتش گرفته بود، حفاظت مرا به دفتر آقاي رفسنجاني در مجلس هدايت کرد. هيئت دولت بلافاصله در دفتر آقاي هاشمي تشکيل جلسه داد.[/rtl]
[rtl]آيت‌الله خامنه‌اي در 26 مرداد 1361 طي مصاحبه‌اي به خاطرات خود در باره شهادت رجايي و باهنر چنين اشاره کرده‌اند:
 
              من بيمار بودم، تازه از بيمارستان خارج شده بودم، در منزلى در حدود نياوران استراحت مى‌کردم و در جريان اوضاع و احوال هم قرار مى‌گرفتم؛ مرحوم شهيد رجايى و شهيد باهنر و برادران ديگر (مي‌آمدند و) مسائل را با من در ميان مى‌گذاشتند. ليکن خود من شرکت فعالى در جريانات نمى‌توانستم داشته باشم.
 
              در اين اواخر تدريجاً حالم بهتر شده بود، گاهى در جلسات شرکت مى‌کردم، کمااين‌که در شب قبل از حادثه؛ در جلسه‌اى در اتاق خود مرحوم رجايى شرکت کردم و راجع به مسائل مهم مملکتى صحبت مى‌کرديم. بنابراين دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بيمار بودم و خوابيده بودم، از خواب که بيدار شدم از بچه‌هاى پاسدار، برادرهايى که پهلوى من بودند يک زمزمه‌هايى شنيدم. گفتم چيه؟ گفتند که يک بمب در نخست‌وزيرى منفجر شده است. گفتم که کى آن‌جا بوده؟ گفتند که رجايى و باهنر هم بودند، من فوق‌العاده نگران شدم، با حال بسيار ضعيف و ناتوانى که داشتم خودم را رساندم پاى تلفن، نشستم، بنا کردم اين‌جا آن‌جا تلفن کردن، اما خبرها همه متناقض و نگران کننده بود. يکى مى‌گفت که حالشان خوب است، يکى مى‌گفت زنده بيرون آمدند، يکى مى‌گفت جسدشان پيدا نشده، يکى مى‌گفت توى بيمارستانند و من تا اوائل شب که خبر درستى به من نرسيده بود در حالت فوق‌العاده بد و نگرانى به سر مى‌بردم، تا بالأخره مطلب برايم روشن شد.
 
              احساسات من در آن موقع طبيعى است که چه احساساتى بود. دو دوست عزيز و قديمى، دو انقلابى، دو عنصر طراز اول جمهورى اسلامى را از دست داده بوديم و من شديداً احساس خسارت مى‌کردم، احساس ضايعه مى‌کردم، احساس غم مى‌کردم و از طرفى احساس خشم نسبت به آن کسانى که عاملين اين حادثه بودند مى‌کردم و همين بود که فردا صبح زود با اين‌که خيلى بى‌حال بودم پا شدم، سوار ماشين شدم، آمدم براى تشييع جنازه به مجلس، و با اين‌که اطبا همه من را منع مى‌کردند که من شرکت نکنم و دخالت نکنم، ديدم طاقت نمى‌آورم که شرکت در مراسم نکنم، آمدم آن‌جا روى ايوان جلوى مجلس و يک سخنرانى‌اى هم با کمال هيجان کردم که دور و ور من را دوستان گرفته بودند که نبادا من بيفتم، از بس هيجان داشتم. به‌هرحال براى من بسيار حادثه‌ تلخى بود، يعنى شايد بتوانم بگويم تلخ‌ترين حادثه‌اى بود که تا آنروز من ديده بودم، زيرا حادثه‌ هفت‌تير که مى‌توانست براى من تلخ‌تر باشد هنگامى اتفاق افتاده بود که من آن روز بيهوش بودم و نمى‌فهميدم، بعد تدريجاً با اين حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پيدا کردم، اما اين حادثه‌ ناگهانى به خصوص بعد از حادثه‌ هفت تير براى من شايد تلخ‌ترين حادثه‌اى بود که تا آن روز براى من پيش آمده بود.
 
با تصويب شوراي رياست ‌جمهوري، مسئوليت نظارت بر تحقيق در مورد فاجعه انفجار نخست‌وزيري که بهزاد نبوي پيگيري مي‌کرد، بر عهده آيت‌الله رباني ‌املشي دادستان کل کشور قرار گرفت. امام خميني (ره) طي يک سخنراني در روز دهم شهريور ماه 1360 در حسينيه جماران در مورد رعايت اکيد قوانين توسط مسئولان امنيتي و قضايي نکات مهمي بيان کرد.
 
روزنامه جمهوري اسلامي در همان زمان خبر خبرگزاري پارس به نقل از فرانس پرس را منتشر ساخت که طي اطلاعيه‌اي در لندن، سازمان مجاهدين خلق مسئوليت انفجار نخست‌وزيري را بر عهده گرفت. اين خبر نه در آن زمان و نه در سال‌هاي بعد، چندان مورد اشاره و استناد واقع نگرديد و گويا ناشي از عدم‌هماهنگي با دفتر سازمان در لندن و يا تعجيل خبرگزاري فرانسه، به‌طور ناخواسته انتشار يافته بود که با توجه به عواقب حقوقي و بين‌المللي آن به‌سرعت ناديده گرفته شد و تکذيب گرديد . البته قرائن و شواهد متقن و اعتراف صريح مسعود رجوي در ديدار با رئيس سازمان اطلاعات رژيم صدام حسين، به روشني اثبات نموده که همانند انفجار هفتم تير، سازمان مجاهدين خلق مجري فاجعه تروريستي انفجار هشتم شهريور در ساختمان نخست‌وزيري بوده است. 12 سال بعد يک نشريه آمريکايي فاش ساخت که عمليات تروريستي مذکور را سازمان جاسوسي آمريکا (سيا) طراحي و برنامه ريزي نموده و عاملان آنها در واقع مأموران سيا بوده اند.
 
درباره مسعود کشميري قاتل شهيدان رجايي و باهنر
خلاصه بيوگرافي مسعود کشميري، عامل بمب‌گذاري در دفتر نخست‌وزيري و شهادت محمدعلي رجايي رئيس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزير، در کتاب خاطرات حجت‌الاسلام ري‌شهري به‌شرح ذيل مي‌باشد:
 
              مسعود کشميري فرزند سعيد، با شماره شناسنامه 401 متولد 1329 از کرمانشاه داراي مدرک ليسانس علوم اداري و مديريت بازرگاني از دانشگاه تهران بود که از تاريخ 23/5/51 تا اواخر سال 1353 با قراردادهاي شش‌ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعي شاغل بوده است. وي قبل از پيروزي انقلاب در يک شرکت خارجي (انگليسي) کار مي‌کرد و با پيروزي انقلاب و بازگشت خارجيان به کشورشان، شرکت مذکور منحل گرديد و بنابر اظهارات خودش پس از پيروزي انقلاب در جهاد سازندگي کار مي‌کرده است. وي قبل از انقلاب توسط پسر دايي خود معدوم ابوالفضل دلنواز (برادر همسرش) جذب منافقين شد. ابتدا در بحثهاي خانوادگي از منافقين حمايت مي‌کرد، ليکن به مرور زمان چهره‌اي حزب‌اللهي و حمايت از نظام را يافت. مدتي در نيروي هوايي شاغل مي‌شود و تا دبير شوراي امنيت ملي ارتقاي شغلي پيدا مي‌کند، بعد از انفجار دفتر نخست‌وزيري از بازرسي از منزل مسعود در شهرستان کرج مقادير زيادي سلاح و مهمات و اسناد طبقه‌بندي کشف شد. پدر مسعود بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگليس فوت و دفن شد.
 
سرهنگ مهدي کتيبه از اعضاي حاضر در جلسه شوراي امنيت که جان سالم به در برده است، در باره کشميري مي‌گويد:
 
              در اواخر سال 57 از طرف نخست‌وزيري عده‌اي را براي حفظ اسناد و مدارک سري و طبقه‌بندي شده در ارتش مأمور کردند. از جمله اين افراد آقاي کشميري بود که با دست‌خط رسمي رئيس دفتر نخست‌وزير وقت يعني مهندس بازرگان به ارتش معرفي شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نيروي هوايي را بر عهده گيرد. رئيس دفتر نخست‌وزير آقاي بازرگان، شخصي بود به نام آقاي خليلي، بدين ترتيب کشميري به کليه اسناد سري و طبقه‌بندي شده نيروي هوايي، ضد‌ اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسي پيدا مي‌کند. ايشان تا کمي قبل از انفجار نخست‌وزيري در نيروي هوايي بود و با آقاي محمد رجبي و داداشي که آنها هم از نخست‌وزيري معرفي‌نامه داشتند در ستاد مشترک فعاليت اطلاعاتي و ضد‌اطلاعاتي انجام مي‌دادند. کشميري به اين صورت وارد تشکيلات نظامي گرديد و بعد از مدتي کارش را در نيروي هوايي رها کرد و به شوراي امنيت آمد، او قيافه حق به جانبي داشت، با ريش محرابي، قشنگ و صورت سرخ و سفيد موجه که هر کس که ايشان را مي‌ديد، فکر مي‌کرد حتي نماز شبش نيز ترک نمي‌شود.
 
اکبر تهراني اظهار داشته است:
              مسعود کشميري فرزند سعيد متولد 1329 در کرمانشاه، او داراي مدرک ليسانس علوم اداري و مديريت بازرگاني از دانشگاه تهران مي‌باشد، پدر او کارمند بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شده او قبل از انقلاب به وسيله پسردايي خود به نام ابوالفضل دلنواز، که برادر همسرش بود، که در درگيري مسلحانه معدوم شد، جذب سازمان منافقين گرديد، ابتدا در بحث‌هاي خانوادگي از آن‌ها حمايت مي‌کرد، ليکن به مرور زمان چهره‌اي حزب‌اللهي و حامي جمهوري اسلامي به خود گرفت، و در کار خود کمي پيچيده‌تر عمل کرد، وي پس از انقلاب نيز همچنان عضو سازمان منافقين بوده و اسامي مستعاري هم چون (حنيف) و (مجيب) داشته است.
 
              کشميري از ام‌الخبائثاني بود که ام‌الفسادي را هم با خود داشت، و به‌قدري نقش خود را خوب بازي مي‌کرد که هيچ‌ کس نمي‌توانست به او شک نمايد. از اين‌رو نام او غالباً همراه با ريا و تزويرهايش بود، وي حتي دو خودکار در جيب داشت، که يکي براي نوشتن کار بيت‌المال و ديگري براي کار شخصي بود.
 
              پس از انفجار نخست‌وزيري در نتيجه بازرسي از منزل وي، در مهرشهر کرج و آرياشهر، مأمورين با بزرگترين انبارهاي اسلحه و مهمات روبه‌رو شدند، و احراز گرديد که افراد سطح بالاي منافقين در اين منازل به تشکيل جلسه مي‌پرداخته‌اند، همسر وي مينو دلنواز هم از اعضاء فعال منافقين بوده است، که هم‌اکنون به همراه او متواري مي‌باشد.
 
در نامه منتشره يکي از قهرمانان عمليات ويژه (امضا محفوظ) در نشريه مجاهد که واقعيات زيادي در آن پيدا بود(و قراين و شواهد متقن نشان مي‌دهد نويسنده نامه مسعود کشميري بوده است)، مسئوليت مستقيم سازمان را در اين‌گونه فجايع عريان‌تر ساخت. در اين نامه چنين آمده است:
 
             نامه زير از سوي يکي از قهرمانان عمليات ويژه مجاهدين ارسال شده است که به دلايل امنيتي آن را با امضاي محفوظ منتشر مي‌کنيم. عنوان قهرمان مجاهد خلق که توسط رهبري سازمان تصويب مي‌شود،‌ در دوران حيات يک مجاهد تنها به خواهران و برادراني اطلاق مي‌شود که در عمليات و اقدامات استثنايي يا فوق‌العاده خطير آزمايش رشادت و جانبازي و خلاقيت داده باشد.
 
             1. محل کار کشميري (قبل از نهاد نخست وزيري):
             من بنابه مسئوليتم سالها ... در مقاطع مختلف در حساس‌ترين ارگانهاي اصلي اطلاعاتي رژيم بوده‌ام.
             2. نفوذ کشميري به نخست‌وزيري.
             خطوط قسمتي که به آنجا نفود کرده بودم (شوراي امنيت کشور) براي همه ارگانهاي رژيم اعم از دادستاني،‌ کميته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگي، جهاد دانشگاهي، وزارت ارشاد و راديو و تلويزيون در آن مقطع لازم‌الاتباع بود.
             3.‌ مسئوليت کشميري در مورد مبارزه با نفوذيهاي سازمان.
             يک بار خودم فضاي به خصوصي را در ... (نخست‌وزيري) فراهم نمودم و متعاقباً‌ ترتيب تشکيل يک جلسه ويژه را دادم. بالاترين مهره‌هاي اجرايي رژيم به ... (نخست‌وزيري) احضار شدند،‌ از طريق چند تن از آنها که قبلاً‌ با هم صحبت کرده بوديم، مسئله چک برخي افراد و اين که نفوذي مجاهدين نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نيز وارد شده و نظراتي دادم.
             4. طرح فرار و تعويق انفجار نخست‌وزيري.
              يادم مي‌آيد در اوايل مرداد 60 که سازمان در آستانه اجراي يک طرح مشخص بود، ناگهان ... (مسئول سازماني و رابط کشميري با تشکيلات) تماس گرفت و به من گفت: طرح اجرا نمي‌شود و آن را به تعويق انداخت. او در وقت خداحافظي ضمناً به من گفت: ‌مژده‌اي هم برايت دارم که اگر بداني شور و عشق و ايمان بيشتري پيدا مي‌کني. هر قدر فکر کردم اين مژده چه مي‌تواند باشد عقلم به جايي نرسيد... با خود فکر مي‌کردم ممکن است ابلاغ عضويت باشد يا مژده پيروزي عمليات ديگري در سازمان يا... نمي‌دانم.
              چند روز بعد از اين دستور صبح که به ... (نخست‌وزيري) رفتم ... گفتند: ديشب رجوي و بني صدر با هواپيمايي به خلباني معزي در فرودگاه پاريس به زمين نشسته است ... خيلي خوشحال شدم، داخل اتاقم آمدم،‌ در را از پشت قفل کردم و سجده شکر به جاي آوردم.
              5. مسئوليت کشميري در مورد کشف و بمباران ايستگاه راديو مجاهد.
              در همان ايام که آغاز کار راديو بود ... در ابتدا مسئله از طرف رفسنجاني و نخست‌وزيرشان پيگري مي‌شد. وقتي پارازيت مسئله را حل نکرده بود، اقدامات جدي‌تري را مي‌خواستند به مرحله اجرا بگذارند، هيئتهايي از مخابرات، سپاه، راديو و تلويزيون، ارتش و نيروي هوايي براي يافتن محل فرستنده تلاش مي‌کرده‌اند.
              گزارشات ارسالي براي ... (شوراي امنيت کشور) که به‌دست من مي‌رسيد حاکي بود که مسئله اصلي يافتن محل فرستنده راديوست. شوراي عالي دفاع در يکي از گزارشات خودش نظر داده بود که ... اولويت را به شناسايي محل فرستنده مي‌دهد.
             6. طرح انفجار در نخست‌وزيري.
             در تاريخ ... بعد از مدتها برادر قهرمانم (مهدي افتخاري) به خانه ما آمد. همه از ديدنش به‌خصوص در جو خفقان و تنهايي خاص ما،‌ خيلي خوشحال شديم. نمي‌دانستيم چه هديه گرانبهايي برايم آورده است. او گفت: اگر سازمان تصميم بگيرد که طرح ... (انفجار در نخست‌وزيري) را به اجرا در آورد، تو چه طرحي داري؟ من هيچ طرحي را بهتر از انجام عمل فدايي نديدم و بلافاصله طرح را گفتم اگر چه هيچ وقت سازمان به خودم اجازه عمل فدايي را نداد، اما در آن لحظه که طرحم را گفتم، هيجان‌زده شده بودم. از مدت‌ها قبل روي اين امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ايفاي مسئوليتم مي‌دانستم.
 
بنابه نقل يکي از مسئولان ذيربط آن زمان در جريان پيگيري تعقيب کشميري،‌ رد فرار همسرش و عوامل سازمان از يک خانه تيمي در نظام آباد تهران به دست آمد که در کرج و قزوين امتداد داشت.
 
وقتي که مأموران به محلهاي تردد و اختفاي آنان مي‌رسيدند آنها قبلاً آن مکانها را تخليه کرده بودند، ولي به دليل تعجيل در فرار مدارکي از آنها به دست مي‌آمد. از جمله اسنادي که نشان مي‌داد همسر کشميري به همراه مهدي افتخاري در يکي از خانه‌هاي تيمي بوده‌اند و مسير فرار آنها از سمت غرب کشور در کردستان بوده و خروج از طريق مرز عراق و سپس ترکيه صورت گرفته است.
 
مسعود رجوي که در مواردي با اشاره و کنايه از انفجارهاي هفتم تير و هشتم شهريور به عنوان اقدامات سازمان ياد کرده، تعبير "مجازات رجايي و باهنر" را در باره انفجار نخست‌وزيري به‌کار برده و کينه خود را در باره آن دو آشکار ساخته است.
شهيد محمدعلي رجايي دو هفته پيش از شهادت در يک پيام تلويزيوني تحليل مشروحي از سوابق و عملکرد سازمان ارائه نمود. وي که خود پيش از انقلاب به دليل همکاري با رهبران اوليه سازمان سالها زندان و شکنجه سخت را متحمل شده بود چنين گفت:
 
              سازمان مجاهدين در زندان حرف‌شان اين بود که درست است که ما شعار مبارزه با امپرياليسم مي‌دهيم، درست است که با رژيم شاه مي‌جنگيم، درست است که با ساواک بايد جنگيد، ولي قبل از هر چيز با مسلماناني که امام خميني را به عنوان رهبر اين انقلاب قبول دارند،‌ بايد با آنها جنگيد. بايد از روي جنازه آنها رد شد و به آن مبارزه بعدي رسيد. اين تفکر آنها بود و ما در زندان به روشني مي‌ديديم که با مارکسيست‌ها متحد مي‌شوند و بر عليه ما مي‌جنگند ... پس از پيروزي انقلاب سازمان از هر فرصتي استفاده مي‌کرد که دست کم 3 چيز را براي خودش آماده بکند، يکي از آنها اسلحه بود. به محض اين که مردم ما در انقلاب پيروز شدند، اينها به انواع وسايل متوسل شدند براي جمع آوري اسلحه ... براي روزي که در نظر داشتند. بعد از جمع آوري اسلحه دوم اين که شروع کردند به جمع‌آوري امکانات مالي و تدارکاتي. از بردن ماشين‌هاي دولتي گرفته تا بردن پول‌هاي نقد و اسناد و تصرف اماکن. که مدت‌ها طول کشيد تا مردم توانستند اين اماکن را که آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگيرند. به موازات اين دو کار چيزي که براي همه ما تعجب آور باشد، سوم اين که اينها شروع کردند به شناسايي شخصيت‌هايي که ممکن است در آينده اين انقلاب نقش داشته باشند. اخيراً يکي از خانه‌هاي تيمي که به دست شما مردم لو رفته و تصرف شده، در آنجا اسنادي را ديديم که حتي کساني را که در مدرسه رفاه (محل استقرار امام پس از 12 بهمن 57) مشغول خدمت بودند، شناسايي کرده اند و براي هر کدام يک کارت مشخصات درست کردند. پس از اين موقع اينها به فکر بودند که هر چه زودتر يک نبردي را با نيروهاي مؤمن واقعي شروع کنند و بنابراين آنچه که آن موقع در زندان مي‌گفتند، آرزوي عبور از جنازه ما در رسيدن به مبارزه بعدي را تحقق بخشند ... سازمان مجاهدين با عملکردي که در اين دو سال و نيم دارند خط خودشان را نشان دادند ... اي سازمان آيا در اين دو سال و نيم شد که يک آمريکايي را بکشي؟ و بگوييد که ما ضد آمريکايي هستيم! آيا در عرض اين دو سال و نيم شد که يک ساواکي را بکشي؟ آيا شد که يک سرمايه‌دار صهيونيست استثمارگر را بکشي و بيايي بگويي که انقلابي هستي؟! اما بهشتي را کشتي، اين موضع‌گيري تو است. و تو اي سازمان بدان که منفور هستي و مردم قلب‌شان، تمام رگ‌هايشان به بهشتي‌ها پيوند دارد، ولي تو کوري و نمي‌بيني.
 
شهيد رجايي در بخش ديگري از سخنان خود خطاب به اعضا و هواداران سازمان اظهار داشت:
 
              واقعاً براي من که تا حدودي چند سال با محمد حنيف‌نژاد، با رضا رضايي و احمد رضايي بودم ... هر وقت تصور مي‌کنم که شما به عنوان عضو سازمان مجاهدين مي‌بينيد که مسعودتان نخست‌وزير بني‌صدر شده و از اينجا به فرانسه فرار کرده، آنجا جبهه متحد ضدانقلاب را دارد سازمان مي‌دهد، چگونه خوابتان مي‌برد؟ واقعاً تعجب مي‌کنم ... روي اين مسئله فکر کنيد که آيا شما مي‌توانيد در تاريخ جواب اين حرکت را بدهيد؟ شما مي‌توانيد بگوييد که کشتن (آيت‌الله) خامنه‌اي براي شما لازم‌تر از کشتن يک آمريکايي يا يک ساواکي يا يک اسرائيلي بوده است؟
 
مسعود رجوي در يکي از ديدارهاي محرمانه خود با مقامات اطلاعاتي و امنيتي رژيم بعث عراق به مسئوليت مستقيم سازمان در عمليات 7 تير و نيز انفجار هشتم شهريور اذعان کرده است. رجوي در ديدار با ژنرال حبوش رئيس سازمان امنيت صدام، در سال 1378 هنگامي که به برخي تبليغات موجود در رسانه هاي غربي آن زمان عليه سازمان اشاه مي‌کند، سابقه روابط نزديک خود با غربي‌ها و از جمله اطلاع مقامات ارشد آمريکا و فرانسه‌ از دو عمليات مذکور را يادآوري مي‌کند. متن سخنان رجوي چنين است: «همان‌گونه که اطلاع داريد من در سالهاي 1981 تا 1986 در پاريس بودم، در آن سالها دشمني به اينگونه با ما نبود و به ما تروريست نمي‌گفتند. هر چند که کاخ سفيد و کاخ اليزه مي‌دانستند. با کاخ اليزه هم ارتباط داشتيم، مي‌دانستند که چه کسي حزب جمهوري را در ايران منفجر کرد و چه کسي و چرا عمليات عليه رئيس‌جمهوري و عليه رئيس‌الوزراي ايران انجام داد. آنها مي‌دانستند و خوب هم مي‌دانستند ولي صفت تروريست هم به ما نزدند.
 
فيلم اين ملاقات و ساير ديدارهاي مقامات اطلاعاتي و امنيتي عراق با رجوي به طور مخفيانه ضبط شده بود که پس از سقوط رژيم صدام و دسترسي مردم به آرشيوهاي مراکز اطلاعاتي، قسمت‌هايي از آنها به خارج منتقل شد که در قالب يک کتاب توسط گروهي از جداشدگان سازمان در لندن انتشار يافت.
 
در بيانيه رسمي وزارت خارجه آمريکا در باره سازمان که در سال 1373 صادر شد، رسماً به مسئوليت سازمان در انفجار هشتم شهريور تصريح شده است:
 
              طبق گزارشات در تاريخ 30 اوت (8 شهريور) مجاهدين در جلسه شوراي امنيت ملي رژيم ايران بمب‌گذاري نمودند که منجر به کشته شدن رئيس‌جمهور جديد محمدعلي رجايي و نخست‌وزير جديد وي، محمدجواد باهنر گرديد .... مجاهدين صورت مجزا و منفرد مسئوليت برخي اقدامات تروريستي را که فکر مي‌کردند نتيجه آنها باعث تقويت وجهه آنها مي‌شد بر عهده گرفتند ... به‌رغم عدم پذيرش رسمي مسئوليت انفجارهاي 7 تير و 8 شهريور، ولي يادآوري اين مسئله مهم است که مجاهدين به‌خصوص در اوايل دهه 1980 (دهه 60 شمسي) هم تمايل و هم توان انجام مقاصد خشونت‌بار خويش را داشتند.
 
آيت‌الله هاشمي ‌رفسنجاني يک روز بعد از تشييع جنازه ميليوني 8 شهريور، در مورد رفتار متناقض سازمان در قبال پذيرش مسئوليت انفجار و تکذيب اطلاعيه دفتر لندن سازمان توسط دفتر پاريس چنين گفت:
 
              قضيه ديروز (9 شهريور 60) مسئله را خيلي روشن کرد. ديروز صبح خوب شما مي‌دانيد ما ساعت 7 صبح اعلام کرديم که رئيس‌جمهور وقت و نخست‌وزير شهيد شده اند. هيچ تبليغ و پروپاگاندي هم براي کشاندن مردم به خيابان‌ها نداشتيم و خيلي‌ها به ما اعتراض مي‌کردند که خوب يک فرصتي به مردم مي‌داديد براي اطلاع رساني و تجمع ... ما سه ساعت وقت داشتيم ... شما ديديد که چه جور مردم آمدند .... راديو لندن هم که هميشه حقايق را تحريف مي‌کند مجبور مي‌شود خيلي که دست کم بگيرد، بگويد که بيش از يک ميليون نفر جمعيت شرکت کردند ... ديروز هيچ کس نگفت، امام هم نگفته بودند، تبليغ هم نشده بود،‌ ائمه جماعت هم نگفته بودند، راديو هم نگفت مردم بيايد. مردم خودشان بودند، اين مردمند و اين جامعه است، دشمن هر چه کور باشد اين را مي‌فهمد و مي‌بيند. ضد‌انقلاب (سازمان) با خاطر همين وضعي که مي‌بيند جرأت اعلام رسمي عمليات خودش را هم نمي‌کند. يک چنين عملياتي اگر... کمي ارزش مردمي داشت براي ثبت در تاريخ هزار بار بزرگ مي‌کردند و مسئوليتش را مي‌پذيرفتند. در لندن شاخه مجاهدين خلق اعلام مي‌کند که ما بوديم، رجوي فراري در پاريس مي‌گويد ما نبوديم، يعني وضع چنين است که باز مجبورند منافقانه حتي با اين کارشان هم برخورد کنند، اعلام مسئوليتش را هم نمي‌توانند بکنند.
 
شهيد حجت‌الاسلام دکتر محمدجواد باهنر در باره خط شهادت و نقش آمريکا در حوادث تروريستي توسط سازمان اين‌گونه بيان کرده بود: «ملت ما بيش از هر زمان از خط شهادت براي منکوب کردن دشمن و در هم ريختن توطئه‌ها نيرو گرفته است ... ما سر نخ اين توطئه‌هاي تروريستي را امپرياليسم آمريکا مي‌دانيم.»
 
بسياري از گروهها و افراد مخالف جمهوري اسلامي در خارج از کشور به تصريح يا به کنايه از اقدامات تروريستي سازمان به ويژه دو انفجار هفتم تير و هشتم شهريور ابراز خوشحالي و حمايت کردند و آن را مقدمه نابودي نظام سياسي کشور محسوب مي‌کردند. اما مدتها بعد از شکست استراتژي سازمان هنوز کساني بودند که سازمان را به خاطر عمليات ويژه‌اش مي‌ستودند. از جمله کريم سنجابي دبيرکل جبهه‌ ملي که پس از فرار از کشور در طول اقامت در پاريس در تابستان 61 توسط رجوي به همکاري رسمي با سازمان دعوت شد و ارتباطهايي با برخي از مسئولان سازمان و شوراي ملي مقاومت داشت، در خاطرات خود به رغم آن که بر مشي مسلحانه انتقاد وارد مي‌کند، از دو عمليات انفجار 7 تير و 8 شهريور و چند ترور ديگر تمجيد مي‌کند و سازمان را به خاطر اين اقدامات تروريستي مي‌ستايد: «مبارزات و جانفشاني‌هاي مجاهدين عليه دستگاه جابر و جاهل و ارتجاعي و ايران بر باد ده آخوندها، غيرقابل‌انکار است. ظاهراً آنها بودند که با يک ضربت تاريخي شبانه مرکز حزب جمهوري‌ اسلامي را ويران و بهشتي... با جمع کثيري از وزيران و سردمداران آنها را نابود کردند. آنها بودند که با توطئه سازمان داده ديگري رجايي رئيس‌جمهور و باهنر نخست‌وزير را از بين بردند.»
 
پيام و بيانات امام خميني
امام خميني در ديدار با خانواده هاي شهيدان باهنر و رجايي چنين بيان داشتند: «من نمي‏دانم من به شما تسليت بگويم يا شما به من. اين آقايان متعهد به اسلام و مفيد براي جامعه بودند. آنچه که موجب تسلي است اين است که کار براي خدا است و چيزي که براي خدا است محفوظ است. اميد است راهي که آنها رفتند ما هم برويم.»
 
امام خميني در ديدار با اقشار مختلف مردم در حسينيه جماران، در سوگ شهيدان رجايي و باهنر، چنين بيان داشتند:
              بسم الله‏ الرحمن الرحيم
              منطق ملت ما، منطق مؤمنين، منطق قرآن است:اِنا لله‏ِ وَ انّا اِلَيهِ راجِعُونَ. با اين منطق، هيچ قدرتي نمي‏تواند مقابله کند. جمعيتي که ـ ملتي که ـ خود را از خدا مي‏دانند و همه چيز خود را از خدا مي‏دانند و رفتن از اينجا را به سوي محبوب خود، مطلوب خود مي‏دانند، با اين ملت نمي‏توانند مقابله کنند. آن که شهادت را در آغوش، همچون عزيزي مي‏پذيرد، آن کوردلان نمي‏توانند مقابله کنند. اينها يک اشتباه دارند و آن اينکه شناخت از اسلام و شناخت از ايمان و شناخت از ملت اسلامي ما ندارند. آنها گمان مي‏کنند که با ترور شخصيتها، ترور اشخاص، مي‏توانند با اين ملت مقابله کنند؛ و نديدند و کور بودند که ببينند که در هر موقعي که ما شهيد داديم ملت ما منسجم‌تر شد.
 
              گرچه خود واقعه و خود اين افرادي که شهيد شده‏اند در نظر همۀ ما عزيز و ارجمندند؛ و آقاي رجايي و آقاي باهنر هر دو شهيدي که باهم در جبهه‏هاي نبرد با قدرتهاي فاسد همجنگ و همرزم بودند. و مرحوم شهيد رجايي به من گفتند که من بيست سال است که با آقاي باهنر همراه بوده‏ام و خداوند خواست که باهم از دنيا هجرت کنند و به سوي او هجرت کنند.
 
              من در عين حال که شهادت اين دو بزرگوار براي من بسيار مشکل است، در عين حال، مي‏دانم که آنها به رفيق اعلي متصل شده‏اند و براي آنها آرامش هست و اين‏طور گرفتاريهايي که الآن براي ما هست، ديگر براي آنها نيست و آنها رسيدند به مطلوب خودشان و از اين جهت، به آنها و به خانواده‏هاي آنها و ملت اسلامي تبريک عرض مي‏کنم که چنين شهدايي تقديم مي‏کنند. در عين حالي که مصائب اينها مشکل است براي ما، لکن کشور ما و ملت ما با تمام قدرت ايستاده‏اند تا همچو شهدايي تقديم کنند و هيچ راه عقب‏نشيني ندارند و فکر نمي‏کنند به سستي. آن کوردلاني که گمان کرده‏اند که جمهوري اسلامي با نبود چند نفر از بين خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، آنها افکارشان، افکار اسلامي نيست و از اسلام خبري ندارند و از ايمان اطلاعي ندارند و افکارشان، افکار مادي[است] و براي دنيا کار مي‏کنند و به هواي دنيا هستند.
 
             جمهوري اسلامي ما وضعي دارد که خود ملت يک فردي را مي‏آورند و خود ملت يک فردي را کنار مي‏گذارند و خود ملت[اگر]فردي شهيد شد، به جاي او باز يکي را انتخاب مي‏کنند و خود را از دولت مي‏دانند و دولت را از خود مي‏دانند و خود را از رئيس جمهوري مکتبي مي‏دانند و رئيس جمهوري مکتبي را از خود مي‏دانند. از اين جهت، ولو اينکه رئيس جمهور شهيد بشود، نخست‏وزير شهيد بشود و هر مقامي شهيد بشود ملت ما هيچ خم به ابرو نمي‏آورند و کسان ديگر را به جاي آنها انتخاب مي‏کنند.
 
              با رفتن شهدايي با اينکه بسيار ارزشمند، بسيار ارزشمند بودند و هستند، با رفتن شهدا، در عين حال که ما متأثر هستيم، لکن چون ما توجهمان به خداست و براي خداست و ملت ما براي خدا قيام کرده است، با رفتن اشخاص، هيچ سستي به خودشان راه نمي‏دهند و گرفتار اين خطا نيستند که افراد يک مسئله‏اي را ايجاد مي‏کنند.
 
              و گمان نکنيد که اينها از روي قدرت يک همچو کارهايي را انجام مي‏دهند، يک بمب در يک جا منفجر کردن، يک بچه دوازده ساله هم مي‏تواند او را بگيرد يک جايي بگذارد و خود او منفجر بشود. اين قدرتي نيست، اين کمال ضعف است. من ابن ‏ملجم را از اينها مردتر مي‏دانم؛ براي اينکه او آمد در حضور مردم، کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند. و اينها آن مردانگي آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدي يک کاري انجام مي‏دهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمي‏کنند. من آن عباس آقا که صدراعظم ايران را در نزديک مجلس با هفت تير زد در حضور همه و خودش را بعد هم ديد گرفتار مي‏شود، کشت او را مرد مي‏دانم و اينها را نامرد. اينهايي که از اينجا فرار کردند و از خارج دستور مي‏دهند که مردم را اغتيال کنند و به طور دزدکي بکشند، اينها تز نامردهاست.
 
              ملت ما از اين شهادتها بسيار ديده است و در اين چند سال اخير، صدها شهيد داده و هزاران شهيد و هزاران معلول و پايدار ايستاده است و امثال اين آقايان که شهيد شده‏اند، در عين حال که در نظر ما بسيار ارجمند هستند، لکن آنها پيش خدا رفتند و ما به جاي آنها، اشخاصي داريم مکتبي؛ انسانهايي که به شهادت فکر مي‏کنند و داوطلب شهادت هستند.
             والسلام عليکم و رحمة الله‏ وبرکاته
[/rtl]
پاسخ
آگهی
#2
یه نگا به تایپکت بنداز 

جا های مانند tl] [/rtl]
[rtl]    رو ویرایش کن [/rtl]
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان