امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلخوشی های بی خودی

#1
چند تا غروب دیگه میای طلوع کنیم با همدیگه؟
یه فال حافظ بگیریم تا ببینیم اون چی میگه؟
باید یه جوری خودمو واسه تو آماده کنم
می خوام برم دو بسته شمع نذر امام زاده کنم
چی کار کنم میخوام برم نماز حاجت بخونم
یعنی تا اوضاع جور بشه منتظر تو بمونم؟
راستی یه ساله تو خونه زخم زبون زیاد شده
اسمتو دیگه نمیگم واژه ی اون زیاد شده
همش می گن اون که می گفت دیوونته، عاشقته
بمیری ام سراغتو نمی گیره بگه چته
تم میگی من چیکار کنم، عجیب توی دوراهی ام
نه توی خشکی ام نه آب، درست مثل یه ماهی ام
یه ماهی خیلی کوچیک، میون آزادی و تور
که دلخوشیش بی خودیه، مث یه آرزوی دور
ببین روزا و لحظه ها بدجوری اذیت میکنن
آدما درباره ی تو یه جوری صحبت می کنن
میگن که بعد این همه عاقل شم و رهات کنم
میگن تو قلبمی ولی، باید یه جور جدات کنم
خوب میدونی گوش نمیدم به پند و حرفای کسی
ولی تو چی باید تا کی به داد دردم نرسی؟
تحملم حدی داره، اونم دیگه تموم شده
عمرمو زندگیم چه حیف، چقدر برات حروم شده
دیشب نشستم تا سحر، دیدم اونا بد نمیگن
به جای صبر و طاقتم، چه کار کردی واسه من؟
نه رفتی و نه اومدی، نه عشقی و نه دیدنی
نه حتی از جانب تو، حرف به هم رسیدنی
اون دوره ها تموم شده، دوره ی مثل گل یاس
خودت عجب قد کشیدی، منو شکستی ناسپاس
چقدر بده اون که اومد اول گل دادن من
میخواد با یه تبر بشه باعث افتادن من
تو همینو دلت میخواس، حالا دیدی شکستنو؟
چرا میخواستی بشکنی رویاهای ترد منو؟
درسته دنیا بی وفاس، اما بدون خدا داره
کلی مجازات واسه ی آدم بی وفا داره
اگر که راست گفته باشن آدمای دور و برم
دلم میخواد برم یه جا، لحظه ی مرگو بخرم
شنیدن حرفای دیگه داره دیوونم میکنه
آدم آخه برای کی؟ انقد دل بسوزونه
علتشو نفهمیدم می خواستی عاشقت بشم
بعدش که مطمئن شدی هرگز دیگه نیای پیشم
از همون اولم آره یه کم عجیب غریب بودی
تو ماجرای تلخ من یه وسوسه یه سیب بودی
تو اومدی دلو رو از راهی که داشت به در کنی
بعدش بذاری بری و بدون اون سفر کنی
من دیوونه رو بگو، منتظر توام هنوز
حقمه که بهم بگن بازم بشین بازم بسوز
رنگین کمون زیباست ولی تو حسرت یه رنگیه
دلت رو بسپر دست کوه، چون جنس اونم سنگینه
من اینو اقرار میکنم تا خواستی آزارم بدی
اما اینم بهت میکم از چشای من افتادی
دیگه اگه خورجین تو پر از گل و ناه باشه
اگه مث اون اولا خوب بشی و با حوصله
نم شنوی که من دیگه به پرسشت بگم بله
تو این دوسال یا بد بودی یا خشن و مریض بودی
تو اوج اذیتم ولی، بازم برام عزیز بودی
اما حالا تصمیممو گرفتم و سخته برام
نوشتنش سخته، ولی دیگه شما رو نمیخوام
خدا کمک میکنه که یه جور فراموشت کنم
من قطره قطره آب میشم تا تو رو خاموشت کنم
عکسا و یادگاریات نه اونا رو پس نمیدم
دیگه برام تجربه شد دلو به هیچ کس نمیدم
میشینم و با رویاهام یه وقتا خلوت می کنم
دلم گرفت به عروسک، گاهی محبت میکنم
اون حرفامو گوش میکنه تو هر زمون و فرصتی
بدون هیچ توقعی، بدون هیچ خیانتی
خب دیگه حرفی ندارم هیچی به جز خداحافظی
اونم بذار پای یه جور، رسم قدیم کاغذی
کسی که تا قیامتم هرگز نمیبخشه تو رو
انقد نشستی تا خودش آخر بهت بگه برو
بیستم مرداد وسط تابستون یه سال گرم
هیچی تو قلبت نداری، حتی یه کم حیا و شرم...
دلخوشی های بی خودی 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مامور کم از خودی چرا باید بود !

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان