امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فلسفه دین - ‌اخلاق‌ فضيلت

#1
‌ ‌نوشته: جِين‌ پورتر
‌ ‌ترجمه: انشأا رحمتي‌
به‌بيان‌ كلي، يك‌ فضيلت، يك‌ خصلت‌ شخصيتي‌ قابل‌ تحسين‌ يا مطلوب‌ است. بنابراين‌ مي‌توان‌ گفت‌ اخلاق‌ فضيلت‌ شكلي‌ از تأمل‌ و تفكر است‌ كه‌ براي‌ اين‌ قبيل‌ خصايل‌ شخصيتي‌ مرتبه‌ و موقعيتي‌ اساسي‌ قايل‌ است. اخلاق‌ فضيلت‌ من‌حيث‌هو، اغلب‌ در مقابل‌ آن‌ رويكردها به‌ فلسفه‌ قرار دارد كه‌ بر قواعد، تكاليف‌ يا يك‌ الزام‌ كلي‌ نيكوكاري‌ تأكيد مي‌ورزند، هرچند كه‌ رابطة‌ واقعي‌ ميان‌ اين‌ برداشت‌هاي‌ گوناگون‌ خود يك‌ موضوع‌ قابل‌ بحث‌ است.
فلسفة‌ اخلاق‌ - اگر آن‌ را يك‌ رشته‌ نظام‌ يافته‌ لحاظ‌ كنيم‌ - با تأمل‌ درباره‌ ماهيت‌ فضايل‌ و جايگاه‌ آنها در تصوري‌ شامل‌ و فراگير از كمال‌ بشري‌ آغاز مي‌شود. تأمل‌ اخلاقي، تحت‌ تأثير مكتب‌ رواقي2 و سپس‌ آيين‌ مسيحيت،3 ماهيت‌ تكليف‌ و قانون‌ اخلاقي‌ را نيز بطور روزافزون‌ مورد بحث‌ قرار داده‌ است‌ ولي‌ تصور فضيلت‌ و مفاهيم‌ وابسته، همچنان‌ تا اواخر قرون‌ وسطي‌ بر تأمل‌ درباره‌ حيات‌ اخلاقي‌ مسلط‌ بوده‌اند. اما با ظهور مدرنيته،4 مفهوم‌ فضيلت‌ به‌تدريج‌ جايگاه‌ اساسي‌ خود را در تأمل‌ اخلاقي‌ از كف‌ داد و مفاهيم‌ قانون، تكليف‌ و الزام‌ به‌ جاي‌ آن‌ نشستند. فلاسفة‌ اخلاق‌ موضوع‌ فضيلت‌ را تا دهه‌ 1950 غالباً‌ مغفول‌ نهاده‌ بودند. هرچند نمي‌توان‌ گفت‌ كه‌ تأمل‌ درباره‌ فضايل‌ محوريت‌ اوليه‌ خود را باز يافته‌ است، ولي‌ به‌يقين‌ يكي‌ از موضوعات‌ مسلط‌ و مورد علاقه‌ فلاسفه‌ اخلاق‌ معاصر، مخصوصاً‌ محققان‌ جوانتر ا ست.
[b]‌ ‌تاريخ‌ موضوع‌ [/b]

مفهوم‌ فضيلت‌ (آرته) نقشي‌ اساسي‌ در نوشته‌هاي‌ «هومر» ايفا مي‌كند، در اين‌ نوشته‌ها فضيلت‌ حاكي‌ از كمال‌ يا جوانمردي‌ است، نه‌ حاكي‌ از چيزي‌ كه‌ ما معمولاً‌ فضيلت‌ اخلاقي، چنانكه‌ بايد، تلقي‌ مي‌كنيم. در دوره‌ حماسي5 [تاريخ‌ يونان]، «فضيلت» مي‌توانسته‌ است‌ ناظر به‌ هر كيفيتي‌ باشد كه‌ فرد را بر اجراي‌ نقش‌ خويش‌ در جامعه‌ به‌روشي‌ قابل‌ ستايش، توانا مي‌سازد. مثلاً، شجاعت‌ و توان‌ رزمي‌ فضايل‌ مشخصه‌ جنگ‌ آوران‌ اشرافي‌ و وفاداري‌ و حيأ فضايل‌ مشخصه‌ زنان‌ هستند.
در جامعه‌ آتني‌ قرن‌ پنجم‌ پيش‌ از ميلاد فضايل‌ متناسب‌ با يك‌ جامعه‌ جنگ‌ افروزتر به‌تدريج‌ در بافت‌ حيات‌ شهري‌ جاي‌ خود را به‌ فضايل‌ ديگر داده‌ يا دگرگون‌ شد. اين‌ تغييرات‌ اجتماعي، به‌نوبه‌ خود، به‌ تلاشهايي‌ براي‌ ارائة‌ تبييني‌ نظام‌يافته‌ از فضيلت‌ مؤ‌دي‌ شد. سقراط، اولين‌ نمونه‌ فيلسوف‌ اخلاق‌ تلقي‌ شده، ليكن‌ همانطور كه‌ محققان‌ اخير يادآور شده‌اند، فلاسفه‌ ديگر و نيز تراژدي‌نويسان‌ آتني‌ بنيادهايي‌ براي‌ تأمل‌ و تفكر نظام‌ يافته‌ درباره‌ فضايل‌ تأسيس‌ كرده‌اند (131-45Nussbaum, 2,68,pp.48-32, Mac Intyre 4891, pp.)
افلاطون، معروفترين‌ شاگرد سقراط‌ اولين‌ تحقيق‌ فلسفي‌ مبسوط‌ را دربارة‌ فضايل‌ كه‌ تا آن‌ موقع‌ بحثي‌ درباره‌ آنها نشده‌ بود، ارائه‌ كرده‌ است. در سراسر نوشته‌هاي‌ افلاطون‌ شاهد تلاشهايِ‌ ذهني‌ درخشان‌ و دقيق‌ براي‌ كنار آمدن‌ با ناسازگاري‌ها و شكاف‌هايي‌ هستيم‌ كه‌ در سنت‌ پذيرفته‌ او در خصوص‌ فضايل‌ وجود دارند. بطور خلاصه، او استدلال‌ كرده‌ است‌ كه‌ فضيلت، اگر به‌درستي‌ فهميده‌ شود، اساساً‌ معرفت‌ يا بصيرتي‌ نسبت‌ به‌ چيزي‌ است‌ كه‌ حقيقتاً‌ خير است. فردي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ معرفت‌ است‌ قادر است‌ مؤ‌لفه‌هاي‌ مختلف‌ نفس‌ خويش‌ را در نسبت‌ صحيحي‌ با يكديگر قرار داده‌ و مطابق‌ با بصيرتش‌ نسبت‌ به‌ خير عمل‌ كند. از آنجا كه‌ فضايل‌ صور معرفت‌اند، در حقيقت‌ همه‌ آنها ذاتاً‌ يكي‌ هستند. لذا افلاطون‌ به‌ آموزة‌ وحدت‌ فضايل‌ كه‌ بسيار مورد بحث‌ قرار گرفته، قايل‌ بوده‌ است. به‌علاوه‌ افلاطون‌ معتقد بوده‌ است‌ كه‌ فضيلت‌ قابل‌ تعليم‌ است، همة‌ اعمال‌ آدمي‌ از نوعي‌ جهل‌ ناشي‌ مي‌شوند و فقط‌ شخص‌ با فضيلت‌ حقيقتاً‌ سعادتمند است‌ (85-234(Mussbaum, 6891, pp..
ارسطو، شاگرد افلاطون، نيز به‌نوبه‌ خود، تبييني‌ بديل‌ از فضايل‌ ارائه‌ كرده‌ و كوشيده‌ است‌ با ناسازگاري‌هاي‌ سنت‌ حماسي‌ كنار بيايد. ارسطو تبيين‌ خويش‌ از فضايل‌ را بر تبييني‌ مسبوق‌ به‌ مابعدالطبيعه، درباره‌ خير بشري‌ مبتني‌ كرده‌ است‌ كه‌ بر طبق‌ آن‌ آرمانهاي‌ رايج‌ حيات‌ فضيلتمندانه‌ را منظم‌ ساخته‌ و معيارهايي‌ براي‌ متمايز ساختن‌ فضايل‌ حقيقي‌ از همانندهاي‌ آنها ارائه‌ كرده‌ است‌ (235-372Macintyre, 4991, pp.46-641, Nussbam, 6891, pp.) تبيين‌ هنجاري‌ او از فضايل‌ مشتمل‌ بر ادعايي‌ است‌ كه‌ بسيار غلط‌ فهميده‌ شده‌ است‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ رفتار فضيلتمندانه‌ نشان‌ دهندة‌ يك‌ حد وسط6 است‌ كه‌ ناظر به‌نوعي‌ توازن‌ مقتضي‌ ميان‌ دواعي‌ رقيب‌ است‌ و بواسطه‌ حكمت‌ عملي7 تعيين‌ يافته‌ است‌ (129-64.(Stocher, 0991, pp, او همچنين، در مقابل‌ افلاطون، استدلال‌ كرده‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ خير علم‌ داشته‌ و در عين‌ حال‌ خلاف‌ آن‌ علم‌ عمل‌ كنيم، و بدين‌ سان‌ بحثي‌ مبسوط‌ درباره‌ مسئله‌ ضعف‌ اراده8 به‌ راه‌ انداخته‌ است.
به‌ تبع‌ اين، همه‌ مكاتب‌ فلسفي‌ عمده‌ و بسياري‌ از سنت‌هاي‌ ديني‌ عوالم‌ يوناني‌مآبي‌ و رومي‌ در سنت‌ جاري‌ تأمل‌ درباره‌ فضايل‌ شركت‌ جسته‌اند. متنفذترين‌ نويسندگان‌ اين‌ دوره، حداقل‌ در غرب‌ قرون‌ وسطي، عبارتند از سنكا رواقي‌ و سيرون‌ التقاطي‌ (كه‌ نوشته‌هاي‌ اخلاقي‌ اش‌ بسيار متأثر از رواقيان‌ است) و متكلمان‌ مسيحي‌ گريگوري‌ كبير و آگوستين. تأمل‌ و تفكر قرون‌ وسطي‌ درباره‌ فضايل‌ در همان‌ راستا ادامه‌ يافت‌ و آرمانهاي‌ مشخصاً‌ مسيحي‌ فضايل‌ ديني‌ (ايمان، اميد و نوعدوستي) را در سنتي‌ كه‌ بر فضايل‌ اصلي‌ دورانديشي، عدالت، اعتدال‌ و بردباري‌ متمركز شده‌ بود، جاي‌ داد. معروفترين‌ بحث‌ قرون‌ وسطايي‌ درباره‌ فضيلت‌ بحث‌ توماس‌آكويناس‌ است‌ كه‌ ميان‌ عناصر ارسطويي‌ و نوافلاطوني‌ جمع‌ كرده‌ است، عناصر نوافلاطوني‌ از طريق‌ آگوستين، ديونوسيوس‌ - مزعوم9 و شماري‌ از ديگر نويسندگان‌ مسيحي‌ متقدم‌ به‌ او رسيده‌ است. اما خطاست‌ كه‌ فرض‌ كنيم‌ تأمل‌ درباره‌ فضايل، در اين‌ دوره، به‌ الهيات‌ مسيحي‌ محدود بوده‌ است. اگر بخواهيم‌ فقط‌ يك‌ نمونه‌ خلاف‌ اين‌ را ذكر كنيم، فيلسوف‌ و خاخام‌ يهودي، موسي‌بن‌ ميمون، نيز نظريه‌اي‌ درباره‌ فضيلت‌ بسط‌ داده‌ كه‌ به‌ سبكي‌ مشخص‌ و اصيل‌ ميان‌ عناصر فلسفي‌ و يهودي‌ سنتي‌ جمع‌ كرده‌ است.
طي‌ دوران‌ جديد، تا اواخر قرن‌ نوزدهم‌ فلاسفه‌ اخلاق‌ همچنان‌ توجه‌ زيادي‌ را مصروف‌ فضايل‌ مي‌كردند. اما پس‌ از اين‌ مقطع‌ اخلاق‌ كانتي10 و اصالت‌ فايده11 بر فلسفه‌ اخلاق‌ حاكم‌ شدند و علاقه‌ و اهتمام‌ به‌ فضايل‌ به‌عنوان‌ يك‌ موضوع‌ مستقل‌ براي‌ تأمل‌ و تدبر رو به‌ ضعف‌ نهاد، خواه‌ به‌دليل‌ اينكه‌ مفاهيم‌ روشنگري‌ از فرد، تصور فضيلت‌ را غيرقابل‌ فهم‌ ساخت‌ (4863-61, pp. و 1(Macintyre و خواه‌ بدليل‌ اينكه‌ سنت‌هاي‌ فضايل‌ نتوانستند پيچيدگي‌ گفتار اخلاقي‌ جديد را همراهي‌ كنند. (1990(Schneewind, .
فراموش‌شدگي‌ فضيلت‌ در ميان‌ فلاسفه‌ اخلاق، پس‌ از ظهور مقاله‌ معروف‌ اليزابت‌ آنسكمب12 تحت‌ عنوان‌ «فلسفه‌ اخلاق‌ جديد» (58و2(2891 L تغيير كرد. آنسكمب‌ در آن‌ مقاله‌ استدلال‌ مي‌كند كه‌ مفاهيم‌ اصلي‌ فلسفه‌ اخلاق‌ زمانة‌ او، يعني‌ تكليف‌ و قانون‌ اخلاقي، ديگر قابل‌ قبول‌ نيست. تصور قانون‌ اخلاقي‌ هيچ‌ معنايي‌ ندارد مگر اينكه‌ ما به‌ يك‌ قانونگذار الهي‌ معتقد باشيم، كه‌ بسياري‌ از ما چنين‌ اعتقادي‌ نداريم‌ و تصور كانتي‌ از عقل‌ كه‌ خود‌ قانونگذارِ‌ خود است، حقيقتاً‌ تصوري‌ ناسازوار است. او، با توجه‌ به‌ اين‌ موقعيت، استدلال‌ كرده‌ است‌ كه‌ ما بايد به‌ تبيين‌ ارسطويي‌ از فضايل‌ باز گرديم‌ تا نقطه‌ عزيمتي‌ براي‌ يك‌ فلسفه‌ اخلاق‌ بديل‌ كه‌ ريشه‌ در علم‌النفس‌ فلسفي13 احيأ شده‌ دارد، تمهيد كنيم. به‌تبع‌ آن، السديرمك‌اينتاير14 در كتاب‌ پايان‌ فضيلت‌ استدلال‌ كرده‌ است‌ كه‌ اخلاق‌ معاصر چيزي‌ بيش‌ از پس‌ مانده‌هايي‌ جسته‌ و گريخته‌ از سنت‌هاي‌ متقدم‌تر نيست، و به‌ همين‌ دليل‌ نمي‌تواند گفتار اخلاقي‌ را در سطح‌عمومي‌ يا فلسفي‌ زنده‌ نگهدارد.(87-15 MacIntyre, 4891, pp.) بر طبق‌ ديدگاه‌ وي، تلائم‌ در گفتار اخلاقي‌ فقط‌ در بافت‌ سنت‌هاي‌ جزئي، كه‌ بواسطه‌ فضايلي‌ كه‌ توصيه‌ و رذايلي‌ كه‌ نفي‌ مي‌كنند، فحواي‌ اخلاقي‌ انضمامي‌ به‌ آنها بخشيده‌ شده‌ است، قابل‌ حصول‌ است‌ (204-43(pp. .
تأثير متعاقب‌ اين‌ نويسندگان‌ حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ آنها نوعي‌ نارضايي‌ مشترك‌ نسبت‌ به‌ سمت‌ و سويي‌ كه‌ فلسفه‌ اخلاق‌ از آغاز قرن‌ نوزدهم‌ اتخاذ كرده، دارند. به‌علاوه‌ آنها بر علاقه‌ و اهتمامي‌ احيأ شده‌ نسبت‌ به‌ نويسندگان‌ كلاسيك‌ به‌عنوان‌ منابعي‌ براي‌ تفكر اخلاقي‌ معاصر اعتماد كرده‌ و به‌ پرورش‌ و تقويت‌ آن‌ علاقه‌ كمك‌ كرده‌اند. مخصوصاً‌ باز هم‌ ارسطو را به‌ عنوان‌ منبعي‌ براي‌ تفكر اخلاقي‌ مناسب‌ تشخيص‌ داده‌اند. اين‌ تشخيص‌ هم‌ بر تمايل‌ به‌ بررسي‌ نظريه‌ وي‌ درباره‌ فضايل‌ بر طبق‌ خود آن‌ نظريه، مترتب‌ بوده‌ است‌ و هم‌ به‌ انگيزش‌ تحقيقات‌ فلسفي‌ بيشتر درباره‌ فضايل‌ كمك‌ كرده‌ است.

پيشرفت‌هاي‌ معاصر

از زمان‌ تحقيقات‌ آنسكمب‌ و مك‌اينتاير، تحقيقات‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ درباره‌ فضايل‌ و موضوعات‌ وابسته، از جمله‌ مفاد اخلاقي‌ شخصيت، ماهيت‌ حكم، مفاد اخلاقي‌ عواطف، اهميت‌ التزام‌ها، روابط‌ و نقش‌هاي‌جزيي‌ براي‌ حيات‌اخلاقي‌ صورت‌ گرفته‌ است. بيشتر نويسندگاني‌ كه‌ در اين‌ مباحثات‌ شركت‌ داشته‌اند، تحقيقات‌ خويش‌ را - حداقل‌ تا حدي‌ - واكنش‌هايي‌ در مقابل‌ خطاها و تحريفات‌ پديد آمده‌ توسط‌ مكاتب‌ مسلط‌ فلسفه‌ اخلاق‌ مي‌دانسته‌اند. به‌همين‌ دليل‌ بحث‌ معاصر را مي‌توان‌ بروفق‌ چيزي‌ كه‌ طرف‌هاي‌ مختلف‌ عليه‌ آن‌ واكنش‌ نشان‌ داده‌اند، سازماندهي‌ كرد. اين‌ امر ممكن‌ است‌ بيش‌ از اندازه‌ سلبي‌ به‌نظر برسد، ولي‌ حداقل‌ داراي‌ اين‌ مزيت‌ است‌ كه‌ چيزي‌ را كه‌ نويسندگان‌ مختلف‌ مفاد و مضمون‌ اخلاق‌ فضيلت‌ مي‌دانند، به‌ ما مي‌شناساند. در عين‌ حال، هر طبقه‌بندي‌ از اين‌ قبيل، فقط‌ مي‌تواند راهنمايي‌ تقريبي‌ به‌ چيزي‌ كه‌ مجموعه‌اي‌ از مباحثات‌ كاملاً‌ پيچيده‌ است، باشد و بيشتر فيلسوفان‌ عمدة‌ شركت‌كننده‌ در اين‌ بحث، را مي‌توان‌ به‌ بيش‌ از يك‌ نحوه‌ طبقه‌بندي‌ كرد.
يك‌ منظر در اين‌ بحث‌ بواسطه‌ اين‌ ديدگاه‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ كه‌ چيزي‌ از بنياد ناصواب‌ در تصوري‌ از اخلاق‌ كه‌ بر جوامع‌ صنعتي‌ امروز حاكم‌ است، وجود دارد. آنسكمب‌ و مك‌ اينتاير هردو به‌ اين‌ ديدگاه‌ معتقدند. بطور اخص، آنها بر اين‌ اتفاق‌ دارند كه‌ ما شبكه‌ سنتي‌ رويه‌ها15 و باورهايي‌ را كه‌ فقط‌ در ظرف‌ آن، گفتار اخلاقي‌ متقن‌ ممكن‌ خواهد بود، از دست‌ داده‌ايم. بنابراين‌ مي‌توان‌ گفت‌ مفاد مقصود اخلاق‌ فضيلت‌ براي‌ اين‌ نويسندگان‌ و اتباع‌ آنها، احيأ يا ساختن‌ شبكه‌اي‌ براي‌ تحليل‌ هنجاري‌ است‌ كه‌ در ظرف‌ آن‌ گفتار اخلاقي‌ متقن‌ عقلاني‌ يكبار ديگر ممكن‌ باشد.
گروه‌ ديگر از فلاسفه‌ هرچند از بسياري‌ جهات‌ شبيه‌ گروه‌ اول‌ هستند در تلقي‌ خود از مسأله‌ اصلي‌ بحث، با آنها اختلاف‌ نظر دارند. در نظر اين‌ نويسندگان‌ مشكل‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مفهوم‌ كلي‌ اخلاق‌ تلائم‌ خود را از دست‌ داده‌ است، بلكه‌ بيشتر اين‌ است‌ كه‌ رشته‌ دانشگاهي‌ فلسفه‌ اخلاق‌ سمت‌ و سويي‌ غلط‌ پيدا كرده‌ است. متنفذترين‌ طرفداران‌ اين‌منظر عبارتند از برنارد ويليامز16 (1985) و مارتا نوسبام17 (1986)، ولي‌ شماري‌ از ديگر فيلسوفان‌ مهم‌ اخلاقي‌ نيز مي‌توانند در اين‌ فهرست‌ ذكر شوند. اين‌ نويسندگان‌ همگي‌ اتفاق‌ نظر دارند كه‌ طرح‌ دوران‌ جديد براي‌ دست‌يابي‌ به‌ نظريه‌اي‌ درباره‌ اخلاق‌ به‌ راهي‌ ناصواب‌ هدايت‌ شده‌ است‌ و بايد به‌ نفع‌ تمسكي‌ به‌ برداشت‌ هايي‌ از فضيلت‌ و مفاهيم‌ وابسته، از آن‌ صرف‌ نظر شود. بدين‌ سان، آنها، شايد به‌نحو تأسف‌ آوري، به‌ عنوان‌ مخالفان‌ نظريه‌پردازي‌ اخلاقي18 معرفي‌ شده‌اند.
توجه‌ به‌ اين‌ نكته‌ مهم‌ است‌ كه‌ ويليامز، نوسبام‌ و بيشتر فلاسفه‌ ديگري‌ كه‌ در ديدگاههايشان‌ مشترك‌ هستند، امكان‌ تحقيق‌ فلسفي‌ ثمربخش‌ درباره‌ اخلاق‌ را منتفي‌ نمي‌دانند. حداقل، ويليامز امكان‌ بسط‌ و توسعه‌ تبييني‌ سازنده‌ از حكم‌ اخلاقي‌ را نفي‌ نكرده‌ است‌ (17.(William, 5891, p. در اين‌ بافت، «نظريه» معنايي‌ خاص‌تر يافته‌ است. يعني‌ اين‌ نويسندگان‌ نظريه‌ اخلاقي‌ را تبييني‌ نظام‌يافته‌ از حكم‌ اخلاقي‌ كه‌ همه‌ اين‌ قبيل‌ احكام‌ را در نوعي‌ اصل‌ اخلاقي‌ بنيادين‌ (في‌المثل‌ الزام، يا به‌ حداكثر رسانيدن‌ بهروزي) جاي‌ مي‌دهد و رويه‌اي‌ براي‌ حل‌ تمامي‌ مسايل‌ اخلاقي‌ بر آن‌ مبنا ارائه‌ مي‌كند، دانسته‌اند. نوعاً، مخالفان‌ نظريه‌پردازي‌ اخلاقي‌ وجود يك‌ اصل‌ اخلاقي‌ بنيادين‌ يا امكان‌ يك‌ روش‌ تصميم‌گيري‌ براي‌ احكام‌ اخلاقي‌ يا (معمولاً) هر دو را انكار مي‌كنند.
بر اين‌ اساس‌ مفاد اخلاق‌ فضيلت‌ به‌روايت‌ اين‌ نويسندگان‌ را مي‌توان‌ بر وفق‌ چيزي‌ كه‌ اثبات‌ مي‌كنند، در مقابل‌ چيزي‌ كه‌ رهيافت‌ غلط‌ نظريه‌ پردازان‌ اخلاقي‌ تلقي‌ مي‌كنند، فهم‌ كرد. هرچند بسياري‌ از اين‌ نويسندگان‌ كه‌ عنوان‌ مخالف‌ نظريه‌پردازي‌ اخلاقي‌ را تداعي‌ مي‌كنند، توافق‌ دارند كه‌ هر دو فرض‌ بنيادين‌ نظريه‌ اخلاقي‌ اشتباه‌ است، مي‌توان‌ تفاوتهايي‌ را در تكيه‌ كلام‌ آنها، هم‌ به‌ حسب‌ چيزي‌ كه‌ علاقمند به‌ انكار آن‌ هستند و هم‌ به‌ حسب‌ چيزي‌ كه‌ سعي‌ بر اثبات‌ آن‌ دارند، تشخيص‌ داد. مثلاً، براي‌ برخي، اخلاق‌فضيلت‌ از آن‌ جهت‌ جذابيت‌ دارد كه‌ بيانگر اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ احكام‌ هنجاري‌ ما به‌نحوي‌ تحويل‌ناپذير متكثر19اند. برخي‌ ديگر بيشتر علاقمند به‌ آنند كه‌ از اخلاق‌فضيلت‌ در جهت‌ تمهيد جايگزيني‌ براي‌ رويه‌ها تصميم‌گيري‌ نظريه‌ اخلاقي‌ جديد، بهره‌برداري‌ كنند. معمولاً‌ اين‌ جايگزين‌ بر حسب‌ تبييني‌ از حكم‌ كه‌ ارسطو مورد استفاده‌ قرار مي‌دهد، بسط‌ يافته‌ است، گو اينكه‌ همچنين‌ تبيين‌هاي‌ مهمي‌ از حكم‌ ارائه‌ شده‌ است‌ كه‌ نظرات‌ لودويگ‌ ويتگنشتاين‌ و ديويد هيوم‌ را مورد استفاده‌ قرار مي‌دهند.
گروه‌ سوم‌ از فيلسوفاني‌ كه‌ در اخلاق‌فضيلت‌ سهم‌ داشته‌اند، مفهوم‌ كلي‌ ما از اخلاق‌ يا از نظريه‌ اخلاقي‌ را، آنگونه‌ كه‌ معمولاً‌ عملي‌ شده‌ است، بطور تام‌ و تمام‌ نفي‌ نمي‌كنند. ولي‌ مدعي‌اند كه‌ فلاسفه‌ اخير برخي‌ جوانب‌ مهم‌ حيات‌ اخلاقي‌ را مغفول‌ نهاده‌اند و اخلاق‌فضيلت‌ روشي‌ براي‌ پرداختن‌ به‌ اين‌ مباحث‌ ارائه‌ مي‌كند. به‌علاوه، شمار روزافزوني‌ از فلاسفه، به‌ اخلاق‌فضيلت‌ همچون‌ شبكه‌اي‌ براي‌ كشف‌ آرمانها و مباحث‌ اخلاقي‌ مخصوص‌ روي‌ آورده‌اند، بالاخره، برخي‌ از مطالعاتي‌ كه‌ در اين‌باره‌ انجام‌ شده‌ است، كوشيده‌اند تا اخلاق‌ فضيلت‌ را همچون‌ مبنايي‌ براي‌ نقادي‌ اجتماعي‌ مورد بهره‌برداري‌ قرار دهند. مك‌اينتاير دفاع‌ خويش‌ از فضايل‌ را به‌ نقادي‌ ليبراليسم‌ پيوند زده‌ است‌ (244-55MacIntyr, 4891, pp.)، و لذا اين‌ ديدگاه‌ معمول‌ را كه‌ اخلاق‌فضيلت‌ قرابتي‌ طبيعي‌ با يك‌ بينش‌ سياسي‌ محافظه‌كارانه‌ يا جامعه‌گرايانه20 دارد، تقويت‌ كرده‌ است. و اما برخي‌ فلاسفه‌ سياسي‌ با پروردن‌ تبيين‌هايي‌ از فضايل‌ كه‌ مشخصِه‌ ليبراليسم‌ به‌عنوان‌ يك‌ شيوه‌ زندگي‌ است، با اين‌ فرض‌ مخالف‌ كرده‌اند. همچنين‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ شماري‌ از متفكران‌ طرفدار آزادي‌ زنان21 فضيلت‌ و مقولات‌ وابسته‌ را براي‌ نقادي‌ آرمانها و رويه‌هاي‌ مسلط، مورد استفاده‌ قرار داده‌اند.

مباحث‌ رايج‌

مباحثي‌ كه‌ تأمل‌ كلاسيك‌ درباره‌ فضايل‌ را شكل‌ مي‌داده‌اند، هنوز در ميان‌ فلاسفه‌ امروز مورد بحث‌ قرار مي‌گيرند. مثلاً‌ هنوز مي‌توان‌ بحث‌هاي‌ مبسوطي‌ درباره‌ رابطه‌ ميان‌ فضايل‌ و عقل‌ يا معرفت‌ از يك‌ سو، و عواطف‌ و انفعالات، از سوي‌ ديگر، يافت. به‌علاوه، بحث‌هايي‌ درباره‌ اين‌ ادعاي‌ ارسطو كه‌ فضيلت‌ حد وسط‌ ميان‌ انواع‌ مختلف‌ ضعف‌ و قصورهاي‌ اخلاقي‌ را تحصيل‌ مي‌كند، وجود دارد، و نيز اين‌ نظريه‌ كه‌ فضايل‌ به‌گونه‌اي‌ مرتبط‌ يا متحد هستند كه‌ هر كس‌ حقيقتاً‌ يك‌ فضيلت‌ را واجد باشد، بالضروره‌ همة‌ آنها را واجد است، هنوز مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد. اما بسياري‌ از مباحث‌ اصلي‌ اخلاق‌فضيلت‌ معاصر، در ميان‌ نويسندگان‌ كلاسيك‌ مطرح‌ نشده‌ و يا اگر هم‌ مطرح‌ شده‌ با تفاوتهايي‌ قابل‌ ملاحظه‌ مطرح‌ شده‌اند.
از جمله‌ موضوعاتي‌ كه‌ براي‌ بحث‌ معاصر اساسي‌ هستند، يك‌ مجموعه‌ را مي‌توان‌ موضوعات‌ مفهومي22 توصيف‌ كرد. منظور از فضيلت‌ چيست‌ و مفهوم‌ فضيلت‌ چه‌ ارتباطي‌ با مفاهيمي‌ چون‌ عادت23 و ملكه24 دارد؟ عموماً‌ پذيرفته‌ شده‌ است‌ كه‌ فضايل‌ را نمي‌توان‌ به‌ تمايل‌ به‌ انجام‌ انواع‌ معيني‌ از اعمال‌ تحويل‌ كرد، ولي‌ در آن‌ صورت‌ به‌موجب‌ چه‌ معيارهاي‌ مي‌توان‌ معلوم‌ كرد كه‌ آيا يك‌ شخص‌ داراي‌ فضيلتي‌ معين‌ است‌ و يا به‌طور كلي‌ با فضيلت‌ است؟ همانطور كه‌ آنسكمب‌ ملاحظه‌ كرده‌ است، بسياري‌ از اين‌ موضوعات‌ پرسشهايي‌ براي‌ فلسفه‌ نفس25 و همچنين‌ پرسشهايي‌ براي‌ فلسفه‌ اخلاق‌اند (يا پرسشهايي‌ براي‌ فلسفه‌ نفس‌اند به‌جاي‌ آنكه‌ پرسشهايي‌ براي‌ فلسفه‌ اخلاق‌ باشند).
فلسفه دین - ‌اخلاق‌ فضيلت 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  پارادوکس چیست و چه جایگاهی در علم، فلسفه و ادبیات دارد؟
Star کتاب‌هایی درباره فلسفه هابز، دکارت و چامسکی!
Wink انتشار آثاری درباره «کارتر و فروپاشی پهلوی» و «فلسفه»
Exclamation «آشنایی با فلسفه دین» نقد می‌شود
  فلسفه هایی برای خوب زیستن در ایران
  جلال خالقی مطلق: شاهنامه تبلور اخلاق ایرانی است
  فلسفه و شعر
  پیوندهای میان ادبیات و فلسفه
  چرا باید «فلسفه ای برای زندگی» را بخوانیم؟
  رابطه تنگاتنگ ادبیات و فلسفه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان