امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

باز از آن کوچه گذشتم

#1
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
 
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
 
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
 
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
 
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
 
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!
 
با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
 
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
 
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
 
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
 
اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
 
یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
 
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!
 
– شاعر :  زنده یاد فریدون مشیری
(پاسخی به اثر فریدون مشیری)
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی …
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم
 

– شاعر : هما میرافشار
است این شعر خواندنی
باز از آن کوچه گذشتم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط عطرینا ، ღSηow Princessღ ، Razieh.M ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، AMIR ALI 22 ، SaYe 124
آگهی
#2
بی تو اما به چه حالی .. من از ان کوچه گذشتم.. ! شعرش بسیار قشنگ و نوستالژیکه ..
پاسخ
 سپاس شده توسط しíþ ßしâçk
#3
عالـــــیShyShy
❤ هَـــمــيـــشـــــه بـِـــه قَــلــبِــتــــ تـَــــوَجُـــه كُـــــن !
بـــــآ ايــــنــكـِـــه سَــــمـــتِ چَــــپِــــه
اَمـــــآ هَـــمــيـــشـــــه رآســـــتــــــ مــــيــگِـــه ...❤
پاسخ
 سپاس شده توسط しíþ ßしâçk
#4
(12-01-2015، 22:36)ღSηow Princessღ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
بی تو اما به چه حالی .. من از ان کوچه گذشتم.. ! شعرش بسیار قشنگ و نوستالژیکه ..

اره منم عاشق این شعرم
باز از آن کوچه گذشتم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ღSηow Princessღ
#5
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

دمت گرم
خـــدا…!
آن حـس زیبــاست که درتاریکـــی صحـــرا،
زمــانی که هـــراس مـــرگــــــ می دزدد، سکـــوتت را...
یکی همچـــون نسیم دشت می گــــوید،

"كــــــــــنارت هستم ای تنهــــــــــا"

و دل آرام میگــــیرد..!
پاسخ
 سپاس شده توسط しíþ ßしâçk
#6
خیلی شبیه شعر کوچه از فریدون مشیریه!!!!!!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان