امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

معرفی رمان های ایرانی !

#91
معرفی رمان های ایرانی ! 10

نام رمان:  آلباستی
نویسنده: نارینه کاربر یک رمان
موضوع: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه رمان:

ترنج با باری از گذشته‌ای تاریک که روی شانه‌هایش سنگینی می‌کند، از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت‌ها راهی سفر به روستایی محروم می‌شود؛ روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می‌آورد. آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می‌یابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟

مقدمه:

دختری رنج می‌کشد…

از میان تاریکی قرعه به نام اون می‌افتد؛ تا بازگردد به شومی…!

مگر می‌شود فراموشکارِ یک راز وحشتناک بود؟!

فرار از خود مگر ممکن است؟

بیا و شجاعانه با سرنوشت روبه‌رو شو…!

قدری محکم باش! همیشه فرار راه حل خوبی نیست!

گوش‌ها را آماده کرده‌ایم؛ چشم‌ها را جلا داده‌ایم، تا درکنار رنج‌های زندگی تا رسیدن به «عشق» کنارت باشیم!

نورها، طناب‌های نجاتی هستن؛ هر چند باریک، هرچند کوچک، باید به آن‌ها چنگ زد، باید برایشان جنگید!

باید برای عشق جنگید!

دختری آماده‌ی نبرد، از سرنوشت خود رنج می‌کشد…!

او، ترنج است…!

ترنج…!

قسمتی از رمان:

روستای اولین تپه

هزار و یک… هزار دو… هزار سه…

کودک زیر دستانم دیگر نفس نکشید. یک بار دیگر سعی کردم با تنفس دهان به دهان

حیات را در کالبدش بدمم. با ناامیدی  دستم را روی نبض گردنش، آن شریان حیاتی، گذاشتم ولی نبض دیگر نمی‌تپید!

باران انگار قصد بند آمدن نداشت. صدای شلپ‌شلپ پای چند نفر در آب را از دور شنیدم.

قطرات سرد باران، روی پوست صورتم، سوزن‌سوزن می‌شد. با دست،

موهای روی پیشانی کودک را کنار زدم. صورتش به سفیدی عروسک باربیِ افتاده کنار دستش شده بود.

با تکان شدید دست دایی، روی شانه‌ام از کابوس همیشگی بیرون می‌آیم.

خدا می‌دانست این کابوس لعنتی چه زمانی دست از سرم بر می‌دارد.

عرق نشسته روی پیشانی‌ام را با دستمال کاغذی پاک می‌کنم.

دختر‌بچه با موهای سیاه رها، مشغول بازی با بادکنک قرمزی است، دایی رد نگاهم را روی دختربچه دنبال می‌کند.

بغض نشسته ته گلویم را پس می‌زنم. ماه‌هاست من دیگر آن گریه‌های

بی‌سرانجام را قطع کرده‌ام؛ دیگر از نگاه‌های ترحّم آمیز مردم خسته شده‌ام.

هیاهوی شاگرد راننده‎‌ها دوباره روی اعصاب ضعیفم خش می‌اندازد.

دایی با اخم نگاهی به ساعتش می‌کند و می‌گوید:

– پاشو بریم یه چیزی بخوریم! تا حرکت اتوبوس بیست دقیقه‌ای وقت داریم.

پشت میز سفید پر از لکه‌ی کافه، من و دایی‌ارسلان می‌نشینیم.

دایی‌ارسلان، کلاه حصیری محبوبش را سرش گذاشته،

پیپ قهوه‌ای سوخته‌اش را از جیب پیراهنش در می‌آورد،

از جعبه نقره‌ای‌اش کمی از توتون مخصوصش را درون پیپ می‌ریزد، با فندک

طلایی‌اش تقی می‌زند و چند لحظه بعد بوی عجیب و سرمست کننده‌اش در فضا می‌پیچد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ❤ ویدیا ❤
آگهی
#92
معرفی رمان های ایرانی ! 10

برشی از کتاب :

توی دوره ی مدرسه هر کسی بهم نزدیک می شد؛ با فهمیدن داستان زندگیم می ترسید و فاصله می گرفت . همین باعث شد کم کم اعتماد به نفس مو از دست بدم و منزوی بشم . در عوض هر چی تنهاتر می شدم بیشتر به درس پناه می بردم و این تنها چیزی بود که منو قوی می کرد و پشت میز نشستم و یه نفس عمیق کششیدم . ماشینم بین راه خراب شده بود و مجبور شدم مسافت زیادی را پیاده بیام هنوز به خاطر دویدن نفس نفس می زدم .
چشمم به بخار قهوه خیره موند هیچی لذت بخش تر از قهوه تو یه صبح سرد زمستونی نبود…. شال گردن مو از دور گردنم شل کردم و یه جرعه از فهوه ی داغ نوشیدم طعمش انرژی زا بود….

نام کتاب: رز سیاه
نویسنده: الناز دادخواه
دسته: تخیلی, عاشقانه, کتابخانه
تعداد صفحات: 470
ناشر: آئی سا
زبان: فارسی
پاسخ
 سپاس شده توسط ❤ ویدیا ❤
#93
خلاصه داستان: ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ از ﺷﺪت ﺳﺮ ﻣﺎ آﻧﻘﺪر ﺑﯽ ﺣﺲ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﯿﺸﮕﻮن ﻫﺎی ﭘﺸﺖ ﺳﺮِ ﻫﻢِ ﻣﯿﺘﺮا را ﻫﻢ ﺣﺲ ﻧﻤﯿ ﮑﺮد.
ﺑﯽ ﺧﯿﺎل و آﺳﻮده ﮔﺎز دﯾﮕﺮی ﺑﻪ ﺳﺎﻧﺪوﯾﭻ ﭘﺮ و ﭘﯿﻤﻮنِ ﺳﻮﺳﯿﺲ اش زد و ﺑﺎ دﻫان ﭘﺮ ﺑﺮای ﻣﯿﺘﺮا ﭼﺸﻢ ﻏﺮه رﻓﺖ.
ﻣﯿﺘﺮا ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﺎر را از ﮐﺎر ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﯿ ﺪﯾﺪ آرﻧﺠﺶ را روی زاﻧﻮﯾﺶ ﺗﮑﯿﻪ داد و دﺳﺘﺶ را روی ﺷﻘﯿﻘﻪ اش ﮔﺬاﺷﺖ.
هم رﻣﺎن ﺑﺎ ﺳﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻦِ ﻣﯿﺘﺮا ﯾﮏ ﺻﺪای آﺷﻨﺎ و ﮔﯿﺮا ﺑﻨﺪ دﻟﺶ را ﭘﺎره ﮐﺮد.
_ﺧﺎﻧﻢ ﻧﯿﮏ روش؟…
قسمتی از رمان دوﺋﻞِ دل
ﺳﺮ ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ و در ﮐﺴﺮی از ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ آن ﺑﻪ ﭘﺎﺧﻮاﺳﺘﻦِ آﻧﯽ و ﺗﻼش ﺑﺮای ﻗﻮرت دادنِ ﻟﻘﻤﻪ ی ﮐﺬاﯾﯽ رﻧﮕﺶ ﺑﻪ ﮐﺒﻮدی ﻣﺎﯾﻞ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ اﻓﺘﺎد.

ﻣﯿﺘﺮا ﺑﻪ دادش رﺳﯿﺪ و ﭼﻨﺪ ﺿﺮﺑﻪ ی ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﺶ زد.
ﻧﻔﺴﯽ ﮔﺮﻓﺖ و ﻫﻤﺎن ﻃﻮر ﮐﻪ ﺳﻌﯽ در ﻣﻬﺎر ﮐﺮدنِ ﺳﺮﻓﻪ اش داﺷﺖ ﮔﻔﺖ:
_ﺑﻠﻪ…
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﺎﻣﺤﺴﻮس و ﮐﻤﺮﻧﮓ ﮔﻮﺷﻪ ی ﻟﺐِ ﭘﺴﺮ از ﭼﺸﻢِ ﻫﯿﭻ ﮐﺪاﻣﺸﺎن دور ﻧﻤﺎﻧﺪ.
_ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ اﯾﻦ ﺟﺰوه ﻣﺎلِ ﺷﻤﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎی ﮔﺮد ﺷﺪه ﺑﻪ ﺟﺰوه ای ﮐﻪ ﯾﻘﯿﻦ داﺷﺖ ﺟﺰ او نمی تواﻧﺴﺖ ﻣﺎل ﮐﺲ دﯾﮕﺮی ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﮕﺎه ﮐﺮد.
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎی رﻧﮕﯽ و ﻋﺠﯿﺐ و ﻏﺮﯾﺐ روی ﺻﻔﺤﻪ ی اوﻟﺶ، ﻋﺮق ﺳﺮدی روی ﺳﺘﻮن ﻣﻬﺮه اش ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ درآورد.
اﺧﻤﯽ ﮐﺮد و ﻋﺼﺒﯽ ﮔﻔﺖ:
_چرا… ولی یادم نمیاد به شما داده باشمش!
_درﺳﺘﻪ… ﺷﻤﺎ داده ﺑﻮدی ﺑﻪ دوﺳﺘﺖ و دوﺳﺘﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ دوﺳﺘﺶ… ﺑﻌﺪ دوﺳﺖ دوﺳﺘﺖ ﻫﻢ داد ﺑﻪ دوﺳﺘﺶ…
ﺳﺮ ﺑﺎﻻ ﮐﺮد و ﺑﺎ ﻫﻤﺎن اﺧﻢ ﻫﺎی در ﻫﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎی ﺧﻨﺪانِ ﭘﺴﺮک ﺧﯿﺮه شد...

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
معرفی رمان های ایرانی ! 10

خلاصه:
نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور پزشکی دادن و اون تست هنرپیشگی بره برای ثابت کردن خودش به آریوبرزنی که قلب شکونده حرفیه؟
شخصیتای اصلی:
آریو برزن۲۸ ساله:مغروره و خودخواه و دلی نداره که عاشق بشه اما…
تپش۱۸ ساله:زیبای نازمون که مغرور میشه اما عاشقه…

.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
معرفی رمان های ایرانی ! 10

خلاصه‌ای از داستان رمان:

داستان در مورد دختري به اسم منا دانشجوي رشته پرستاري كه در حال گذروندن طرحش توي يكي از بيمارستاناي تهرانه…
پدر و مادرش و كلا خانواده اش تو شيراز زندگي مي كنن….قراه اين خانوم خوشگله عاشق يكي بشه…حالا اين يكي كيه.؟. الله و اعلم ..يكي هست ديگه…

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
معرفی رمان های ایرانی ! 10
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Vibe
پاسخ
 سپاس شده توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱
#94
مهم شد
پاسخ
 سپاس شده توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱
#95
معرفی رمان های ایرانی ! 10

خلاصه :

قصه ی عشق بیتا و شهریار، دختری با شخصیت خاکستری ، بی بندوبار اما ساده و بی رنگ و ریا به پسری از یک خانواده ی مذهبی ، جدا شدن بیتا از دوستش کوروش و پیوندش با شهریاری که عاشقش شده اما مشکلات زیادی سر راهشون قرارداره ، اختلافات قدیمی و مخالفت های شدید برای ازدواج این دو نفر ، وجود دختری در گذشته ی نه چندان خوب و سفید شهریار .
این عشق بیتا رو به عشقی آسمانی می رسونه ، عشقی که راه درست رو به یک زندگی سالم بهش نشون می ده.



برشی از کتاب :

سرم را زیر اب فرو بردم تا وقتی که نفس کم اوردم و به یک باره بیرون کشیدم… نفس… نفس… برای ادامه! من مست می عشقم… یه عشق حقیقی!
من مست می عشق می ماندم، عشق به خدا…
حتی اگر او مرا نمی خواست، من به خدا می رسیدم…
من به راهی که نشانم داده بود می رفتم، باید به خدا می رسیدم، با او یا تنها! جا زدن کار من نبود، باید به خودم ثابت می کردم، اول از همه به خودم!

نام کتاب: مست می عشق
نویسنده: سمیره سادات حسینی، مریم سادات حسینی
دسته: عاشقانه
تعداد صفحات: 616
ناشر: شقایق
پاسخ
#96
معرفی رمان های ایرانی ! 10

برشی از کتاب:


رمان گوش ماهی یک رمان معمایی و جذاب عاشقانه است که داستانش درباره یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به اسم دنیز هستش که سعی در کشف هویت یک ماهیگیر دارد. کسی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است.


ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب . میان این کشمکش های پرهیجان میفهمه که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز ...

نام کتاب: گوش ماهی

نویسنده: مدیا خجسته

ناشر: شقایق

زبان: فارسی

تعداد صفحه: 1070
پاسخ
آگهی
#97
معرفی رمان های ایرانی ! 10

برشی از کتاب :

از پشت در اغوش کشیدمش و دست هایم را پیچک وار به دور شکمش پیچیدم چانه ام را بر روی شانه اش گذاشتم و با کشیدن نفس عمیقی کنار گوشش زمزمه کردم:
نمی دونم کجای زندگیم چه کار خوبی کردم که پاداشش شده داشتن تو!با اومدنت ،زندگیم روح گرفته با داشتنت حس بودن دارم . شوق زندگی !انگار همه سالایی که گذشت دیگه به حساب نمیاد و زندگیم از امروز حساب می شه همیشه کنارم باش قشنگم ،باش تا حس کنم که هستم.

نام کتاب: قاتل سفارشی

نویسنده: رویا شاعری

ناشر: آئی سا

زبان: فارسی

تعداد صفحه: 566
پاسخ
#98
معرفی رمان های ایرانی ! 10

آنچه در رمان با من ترانه بمان خواهید خواند ...

قصه عشقی ستودنی میان ترانه و طاها که قدمتی دیرینه و قدرتی برابر با کینه خاله مهین دارد ولی حریف این زخم کهنه و سرباز کرده نمی‌شود و سرکوب می‌شود.
ترانه‌ تنها می‌ماند؛ میان باورهای هوس‌باز آدم‌هایی بی‌ریشه که سایه پدر را از سر زندگی‌اش کم کردند و حالا برای خودش دندان تیز کردند، و تعصباتی نا به جا که آرمان تازه از راه رسیده را در بند کشیده‌اند.
برای حفظ خودش می‌جنگد و تقدیر ترانه‌ای عاشقانه‌تر برای او می‌سراید.


نام کتاب: با من ترانه بمان
انتشارات: آئی سا
تعداد صفحات: 620
نویسنده: سمیرا تهوّری (یلدا)
ژانر: عاشقانه-اجتماعی
پاسخ
 سپاس شده توسط _ƇRAƵƳ_
#99
خیلی ممنون بعضی رمانای معرفی شده عالی و بعضیشون واقعا چرت بود به نظرم این چن تا رمانی که میگم رو حتما بخونین خیعلی خوشکلن

1. ملورین( جلد دوم به من بگو کی هستم و جلد سوم در حال تایپ هست ) ژانر : ترسناک .کلکلی .اجتماعی .عاشقانه

2. لرد سوداگران( جلد دوم دوئل حقیقت) ژانر : مافیایی . جنایی

3. قاتل سریالی( جلدم دوم مرده شور و شاید جلد سومی هم داشته باشه) ژانر : عاشقانه .اجتماعی

4. کلاه داران( قابل توجه رفقا نصف این رمان فروشیه! ) ژانر : عاشقانه . کلکلی

5. گاد فادر. ژانر : خشن . ترسناک

6. محله ی ممنوعه ( جلد دوم ان دی ای ) ژانر : عاشقانه . اجتماعی

اینم از رمانا Big Grin البته رمانای قشنگ دیگه ایم هستن که خوندم ولی اگه بخوام همشونو بنویسم مطمعنا یه ده تایی صفحه میشه Angel با تشکر همگی
باید رفت...


گاه از قلب کسی...

گاه جفت پا تو حلق کسی...!!
پاسخ
رمان هفت خط و تشریفات و رمان های مرجان فریدی عالین دختربد پسر بدتر. پانتومیم و...
==================

زندگیـ سختـ استـ اما منـ از آنـ سختـ ترمـ …

===================
پاسخ
 سپاس شده توسط @ساحل@ ، آمین


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان