امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه حکمت خدا

#1
حکایت است پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید:

بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند؟ و اگر تا فردا جوابم را نگویی عزل می گردی!!! وزیر سر در گریبان به خانه رفت... وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده است؟ و او حکایت بازگو کرد.

غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیر، این سوال که جوابی آسان دارد.

وزیر با تعجب گفت: یعنی تو آن را می دانی؟؟ پس برایم بازگو؛ اول آمکه خدا چه می خورد؟

- غم بندگانش را، که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم، پس چرا دوزخ را بر می انگیزید؟
- آفرین غلام دانا.
- خدا می پوشد؟
- رازها و گناه های بندگانش را.
- مرحبا ای غلام.

وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد؛ ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین سوال را پرسید.

غلام گفت: برای سومین پاسخ باید کاری کنی.

- چه کاری؟
- ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را بازگویم.

وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند.

پادشاه با تعجب پرسید: ای وزیر این چه حالی است تو را؟؟

و غلام آن گاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه، که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.

پادشاه از درایت غلام خشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
?Isn't it lovely, all alone
...Heart made of glass, my mind of stone
پاسخ
 سپاس شده توسط برکه ، دختر شاعر ، عشق=خطر ، mehrasa2012 ، ana.s ، رزمی کار ، parmidaa ، ţђę ɱąŋ wђǫ şǫɭd ţђę wǫŗɭd ، D-: ، عطرینا
آگهی
#2
مرسی باحال بودSmile
چه فرقی می کند در شمال باشی یا جنوب

وقتی بادهای موافق و مخالف،بادبان ات را تکان نمی دهد

...به قطب نما نگاه کن

احتمالا گم شدی
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘ ، عشق=خطر ، رندی ارتون
#3
چه قدر عالی
کسی که خنده را از کس دیگر یاد بگیرد نادان است چون تا به حال برای خاطرات خوب زنگیش نخندیده است

کسی که گریه را از دیگران یاد بگیرد همچو نادان است چون به خاطر یاد نبودن خنده گریه نکرده استHeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
#4
سوال یک امتحان استخدام:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می گذرید 3 نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند

یک پیر زن در حال مرگ است
یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده است
دوستی بسیار عزیز که سالها اورا ندیده اید و آرزو داشتید دوباره اورا بیابید و همدم و همراهش باشید
شما میتوانید تنها یکی از این 3نفر را سوار کنید . کدام را انتخاب میکنید؟ دلیل خود را شرح دهید
کمی فکر کنید........
قاعدتاً این آزمون نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.
پیر زن در حال مرگ.شما باید ابتدا اورا نجات دهید.هرچند خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.


شماباید پزشک را سوار کنید . زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است واین فرصتی است که میتوانید جبران کنید. اما شاید بتوانید بعداً هم جبران کنید.


شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قدر نباشیداو را پیدا کنید.

از 200نفری که شرکت کرده بودن شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخش نداده بود :
سوِییچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیر زن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه دوست عزیزم منتظر اتوبوس می مانیم....
همه میپذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است اما هیچکس در ابتدا به آن فکر نمیکند چرا؟؟؟؟


زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشته ها و مزیت های خود ر ا (ماشین) از دست بدهیم . اگر قادر باشیم خودخواهی محدودیت ها و مزیت های خود ر ا از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم....
SmileSmileSmileSmile
داستان شما هم زیبا بود .....Smile
پاسخ
 سپاس شده توسط رزمی کار ، رندی ارتون ، ✘Nina✘
#5
داستان قشنگی بود سپاس دادم
The blood runs free
The rain turns red
Give me the wine
You keep the bread
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
#6
پس در هر صورت اون وزیره عزل میشد Big Grin
                             هیـچ میدانـی؟
جای "عزیزم غصه نخور"های تو را
دیازپام گرفته؟
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان