امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[ اشعـآر علے رضآ آذر ♥ ]

#11
حجم صفحات زیاد میشه بخاطر طولانی بودن ارسالا..
اگه از تو تنظیمات تعداد ارسال های موجود در صفحه رو به 5 تغییر بدید راحت تر لود میشه




لبخند مرا بس بود آغوش لهم می کرد


آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کرد


آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود


در سیر مرا کشتن این پرده اول بود


هرکس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماند


من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند


یا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاست


دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست 


ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو


دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو


بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست


آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست


پشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بود


تنها خطر ممکن اطراف سماور بود


از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن


یک ذهن هزار آیا از چیستی آبستن


یک هستی سردستی در بود و عدم بودم


گور پدر دنیا مشغول خودم بودم


هر طور دلم میخواست آینده جلو می رفت


هر شعبده ای دستش رو میشد و لو می رفت


صد مرتبه می کشتند یک بار نمی مردم


حالم که به هم میریخت جز حرص نمی خوردم


آینده ی خیلی دور ماضیِ بعیدی بود


پشت در آرامش طوفان شدیدی بود


آن خاطره های خشک در متن عطش مانده



آن نیمه ی پر رنگم در کودکیش مانده


اما من امروزی کابوس پر از خواب است


تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است


نفرین کدام احساس خون کرد جهانم را


با جهد چه جادویی بستند دهانم را


من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت


وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت


اندازه اندوهم اندازه دفتر نیست


شرح دو جهان خواهش در شعر مبسر نیست


یک چشم پر از اشک و چشم دگرم خون است


وضعیت امروزم آینده ی مجنون است


سر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کن


ای بغض پر از عصیان این بار صبوری کن


من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست


عادت به خودم دارم افسردگی م عادی ست


پس عشق به حرف آمد ساعت دهنش را بست


تقویم به دست خویش بند کفنش را بست


او مرده ی کشتن بود ابزار فراهم کرد


حوای هزاران سیب قصد منِ آدم کرد


لبخند مرا بس بود آغوش لهم می کرد


آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کرد


آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود


در سیر مرا کشتن این پرده اول بود


تنها سر من بین این ولوله پایین است


با من همه غمگینند تا طالع من این است


در پیچ و خم گله یک بار تو را دیدم


بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدم


محض دو قدم با تو از مدرسه در رفتم


چشمت به عروسک بود تا جیب پدر رفتم


این خاصیت عشق است باید بلدت باشم


سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم


هر چند که بی لنگر هر چند که بی فانوس


حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس


کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت


بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت


از قافله جا ماندم تا هم قدمت باشم


تا در طبق تقسیم راضی به کمت باشم


آفت که به جانم زد کشتم همه گندم شد



سهم کم من از سیب نان شب مردم شد


ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردی


بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی


حالا پدرم غمگین مادر که خود آزار است


تنهایی بی رحمم زیر سر خودکار است


هر شعر که چاقیدم از وزن خودم کم شد


از خانه به ویرانه از خانه به ویرانه


از خانه به ویرانه تکرارسلوکم شد


زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد


از طاق هزاران ماه آویخته ام برگرد


هرچیز بجز اسمت از حافظه ام تف شد


تا حال مرا دیدن سیگار تعارف شد


گیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شد


خودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شد


گیجی نخ دوم بستر به زبان امد


هر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شد


گیجی نخ سوم دل شور برش می داشت


کوتاهی هر سیگار با عمر برابر شد


گیجی نخ بعدی در آینه چین افتاد


روحی که کنارم بود هذیان مصور شد


در ثانیه ای مجبور نبض از تک و تا افتاد


اینگونه مقدر بود اینگونه مقرر شد


ما حاصل من با توست قانون ضمیر این است


دنیای شکستن هاست ما جمع مکسر شد


سیگار پس از سیگار کبریت پس از کبریت


روح از ریه ام دل کند در متن شناور شد


فرقی که نخواهد کرد در مردن من، تنها↓


 با آن گره ابرو مردن علنی تر شد



یک گام دگر مانده در معرض تابوتم


کبریت بکش بانو من بشکه باروتم


هر کس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماند


من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند


چیزی که شکستم داد خمیازه ی مردم بود


ای اطلس خواب آلود این پرده دوم بود


هر چند تو تا بودی خون ریختنی تر بود


از خواهر مغمومم سیگار تنی تر بود


هر چند تو تا بودی هر روز جهنم بود


این جنگ ملال آور بر عشق مقدم بود


هر چند تو تا بودی ساعت خفگان بود و


هی رد به زبان بود و دستم به دهان بود و


چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد


روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد


هر چند تو تا بودی دل در قدحش غم داشت


خوب است که برگشتی این شعر جنون کم داشت


ای پیکر آتش زن بر پیکره ی مردان


ای سقف مخدرها جادوی روانگردان


ای منظره ی دوزخ در آینه ای مخدوش


آغاز تباهی ها در عاقبت آغوش


ای گاف گناه ای عشق بانوی بنی عصیان


ای گندم قبل از کِشت ای کودکی شیطان


ای دردسر کشتار ای حادثه ی ممتد


ای فاجعه ی حتمی قطعیت صد در صد


ای پیچ و خم مایوس دالان دو سر بسته


بیچارگی سیگار در مسلخ هر بسته


ای آیه ی تنهایی ای سوره مایوسم


هر قدر خدا باشی من دست نمی بوسم


ای عشق پدر نامرد سر سلسله ی اوباش


این دم دم آخر را اینبار به حرفم باش


دندان به جگر بگذار یک گام دگر باقی ست


این ظرف هلاهل را یک جام دگر باقی ست


دندان به جگربگذار ته مانده ی من مانده


از مثنوی بودن یک بیت دهن مانده


دنیا کمکم کرده هست از جمع کمم کرده هست


بی حاصل و بی مقدار یک صفر پس از اعشار


یک هیچ عذاب آور آینده ی خواب آور


لیوان پر از خالی دلخوش به خوش اقبالی


راضی به اگر، شاید، هر چیز که پیش آید


سرگرم سرابی دور در جبر جهان مجبور


لبخندی اگر پیداست از عقده گشایی هاست


ما هر دو پر از دردیم صدبار غلط کردیم


ما هر دو خطاکاریم سرگیجه ی تکراریم


من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه


دلداده و دلگیرم حیف است نمی میرم


ای مادر دلتنگم دلبازترین تابوت


دروازه ی از ناسوت تا شعشعه ی لاهوت


بعد از تو کسی آمد اشکی به میان انداخت


آن خانم اقیانوس کابوس به جان انداخت


ای پیچ و خم کارون تا بند کمربندت


آبستن از طغیان الوند و دماوندت


جانم به  دو دست توست آماده اعجازم


باید من و شعرم را در آب بیاندازم


دردی که به دوشم ماند از کوه سبک تر نیست


این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست


دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم


هر آنچه که بودم هیچ، اینبار فقط شعرم
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan
آگهی
#12
آدم رو به مرگ را ديدي ؟
باغ بعد از تگرگ را ديدي ؟

آدم رو به مرگ من بودم
باع بعد از تگرگ من بودم

زير پايم انار باريدند
در دلم انفجار باريدند

دارم از چوب سيب‌ها باشد
حلقه از نانجيب‌ها باشد

شاعر از من عبور خواهد کرد
خانه را سوت و کور خواهد کرد

کوله بارم هميشه تاريک است
اين جهنم چقدر باريک است

مي‌برم روي دوش دارم را
مي‌کشم نعش کوله بارم را

سيب نا خورده را به من بستند
جرم حوا کشم اگر باشم . . .
پاسخ
#13
نقش یک مردِ مرده در فالت
 توی فنجان ِ مانده بر میزم

 خط بکش دور مرد دیگر را
قهوه ات را دوباره میریزم

زندگی از دروغ تا سوگند
خسته از زیرو روی رودررو

 زیر صورت هزارها صورت
خسته از چهره های تو درتو

 چشم بستی به تخت طاووسم
در اتاقی که شاه من بودم

 مرد تاوان اشتباه ات باش
آخرین اشتباه من بودم
*
چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد

از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد
مفت هم  بوسه ام نمی ارزد
وای از این عشق های دوزاری

هی فرار از تو سوی خود رفتن
 آخ از این مردهای اجباری

 مثل ماهی معلق از قلاب
زیر پای الاغها مردن

بر چلیپای تختها مصلوب
با خودت در اتاق ها مردن

زندگی از دروغ تا سوگند
خسته از زیر و روی رودررو

 زیر صورت هزارها صورت
خسته از چهره های تو درتو

بی گناه از شکنجه ها زخمی
پشت هم اتهام ها خوردن

هق هق از درد و الکن از گفتن
انتهای کلام را خوردن

غرق در موجهای پیش آمد
گوشه ی گوشهای دور از من

 پشت سکان خدا نشست اما
باز هم ناخدا پرستیدن!!

دل به دریای هرچه بادا باد
قایقم را به بادها دادم

ناگزیر از گریز از ماندن
توی شیب مسیر افتادن

 بادبان پاره… عرشه بی سکان
قایقم رفت و قبل ساحل مرد

 پیکرش داشت قبل جان کندن
روی گِل ها تلو تلو میخورد

دستم از هرچه هست کوتاه است
از جهان قایقی به گِل دارم

بشنو ای شاه گوش ماهی ها
دل اگر نیست.. درد و دل دارم

چشم وا کردم از تو بنویسم 
لای در باز و باد می آمد

از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد

با زبان با نگاه با رفتن
زخم جز زخم های کاری نیست

پای اگر بود پای رفتن بود
دست اگر هست دست یاری نیست

از کمرگاه چله ها رفتند
از پی تیرها نباید گشت

چشم بردار علیرضا بس کن!
از کمان رفته بر نخواهد گشت

آسمان، هیچ سربلندی بود
از صعودی که نیست افتادم

لااقل با تو بال وا کردم
زندگی را اگر هدر دادم

استخوان وفا به دندانم
زوزه از سوز مثل سگ مردن

 زندگی چوب لای چرخم کرد
پشت پا پشت استخوان خوردن

لاشه ی باد کرده ای بودم
آمد از روبرو ولی نشناختم

صورتی را که دوستش میداشت
چهره چرخاند و .. تف زمین انداختم

 این منم مرد تا همین دیروز
مرد پابند آرزوهایت

مرد یک عمر کودکی کردن
لابه لای بلندِ موهایت


خاطرت هست روزگارم را
جایگاه مقدسی بودم

وزن یک عشق روی دوشم بود
من برای خودم کسی بودم

 من برای خودم کسی هستم
دور و بر خورده عشق هم کم نیست…

آن که دل از تو برد هر کس است
بند انگشت کوچکم هم نیست

 می شد از ورد های کولی ها
با دعا و قسم طلسمت کرد

 می شد آن سیب سرخ جادو را
از تو پنهان و با تو قسمت کرد

می شد ازخود بگیرمت،  اما
زور بازو به دست هایم نیست

 می شد از رفتنت گذشت اما
اما جان در اندازهای پایم نیست

زندگی سرد بود اما خوب
خانه و سقف و سایه ای هم بود

گه گداری نوشته ای چیزی
از قلم دست مایه ای هم بود

زندگی سرد بود، اما
عشق می توانست کارگر باشد

میتوان قطب را جهنم کرد
پای دل درمیان اگر باشد

خواب دیدم که شعر و شاعر را
هردو را در عذاب میخواهی

از تعابیر خواب ها پیداست
خانه ام را خراب میخواهی

خانه ام را خراب میخواهی!!!؟

دست در دست دیگری برگرد

دست در دست دیگری برگرد
خانه ام را خراب خواهی کرد

 دیگر ای داغ دل چه میخواهی
از چنین مرد زیر آواری

رد شو ازاین درخت افتاده
میتوانی که دست برداری

 لحن آن بوسه های ناکرده است
بیت ها رو جدا جدا کرده است

گفته بودی همیشه خواهی ماند
سنگ بارید شیشه خواهی ماند

گفته بودی ترَِک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد

گفته بودی عروس فردایی
با جهانم کنار می آیی

گفته بودی دچار باید بود
مرد این روزگار باید بود

 گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است

 گفته بودی ولی نشد انگار
دست از این کودکانه ها بردار

 گفته بودم نفاق می افتد
اتفاق، اتفاق می افتد

 گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد

گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی

 هرچه بودو نبود خواهد مرد
مرد این قصه زود خواهد مرد

ماجرا زخم و داستانها درد…!!
نازنین پیچ قصه را برگرد

نازنین قصه ها خطر دارند
نقشها نقشه زیر سر دارند

نازنین راه و چاه را گفتم
آخر اشتباه  را گفتم

گفتم اما.. عقب عقب رفتی…!!
شب شنیدی و نیمه شب رفتی

 دیدی آخر نفاق هم افتاد
اتفاق از اتاق هم افتاد

از اتاقی که باز تنها ماند
پر کشیدی و لای در وا ماند

چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد

از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد

با دعا های پشت در پشتم
باید این درد مختصر میشد

حرف ها را به کوه میگفتم
قلبش از موم نرم تر میشد

بین این ماه های هرجایی
ماه من در محاق می افتد

قصه  در خانه پیش می آید
اتفاق در اتاق می افتد

در اتاقی که پیش از اینها
در سرت فکر و ذکر رفتن داشت

 در اتاقی که روی کاشی هاش
پشت پاهات آرزو می کاشت

 لای دیوارها چروکیدم
در نمایی که تنگتر میشد

 هرچه این دوربین جلو میرفت
مرگ من هم  قشنگ تر  میشد

خارج از قسمتی که من باشم
در اتاقی که ضرب در مردُم

نان از این سفره دور خواهد شد
ده طرف داس و یک طرف گندم

نقش یک مردِ مرده در فالت
توی فنجان مانده در میزم

خط بکش دور مرد دیگر را
قهوه ات را دوباره میریزم

چشم بستی به تخت طاووسم
در اتاقی که شاه من بودم

مرد تاوان اشتباهت باش
آخرین اشتباه من بودم

دردسرهای ما تفاوت داشت
من سرم گرم پای بستن بود

نقشه ها می کشید چشمانت
چشم ها چشم دل شکستن بود

درنگاهت اتاق زندان است
این طرف سفره های اجباری

آن طرف در بساط خود خوردن
هر طرف حکم دیگر آزاری

غوطه ور در سیاه شب بودم
صبح  فردای آنچه را دیدم

 در خیالم نرفته بر میگشت
هم تو را هم مرا نبخشیدم

 جای پاهای خیس ازحمام
تا اتاقی که رفتنت را رفت

یک قدم مانده بود تا برگرد
یه قدم مانده تا تنت را… رفت

چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد

از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد

رفته ای کوله پوشتی ات  هم نیست
رفتی اما اتاق پا برجاست

گیرم از یاد هردومان هم رفت
خاطرات چراغ پابرجاست

 شاهدان .. حرفهای پنهانند
آن چراغی که تا سحر میسوخت

گوش خود را به حرف ما می داد
چشم خود را به چشم ما می دوخت

لای در باز و سوز می آمد 
قلبم آتش فشانی از غم بود

عقده ها حس و حال طغیان داشت
کنج پاگرد یک تبر هم بود

 زیر پلکم تگرگ باران بود
در اتاقم هوا که ابری شد

رو به آینه حرص ها خوردم
کینه ام سینه ستبری شد

رو به برفی سپید میرفتم
رد پاهایت رو به خون میرفت

مثل گرگی که بوی آهو را
عطر موهات تا جنون میرفت

 با نگاهی دقیق میگشتم
هی به دنبال جای پا بودم

ذهن هر آنچه بود را خواندم
لای جرز نشانه ها بودم

 تا نگاهی به پشت سر کردم
پشت هر جای پا درختی بود

 این درختان، هویتم بودند
من .. تبر.. انتخاب سختی بود

 ترسم از مرگ بیشتر می شد
تا تبر روی دوش چرخاندم

 هر درخت که ضربه ای می خورد
زیر آوار درد میماندم


توی هر برگ هم تو هم من بود
ساقه ها ساق پای ما بودند

آن تبر حکم قتل مارا داشت
این درختان به جای ما بودند
پاسخ
#14
دانلود دکلمه های علیرضا آذر با صدای شاعر:↓

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تومور۰
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تومور۱
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تومور۲
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تومور۳
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مادیان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مدار مربع
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
هم مرگ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اتاق




[ اشعـآر علے رضآ آذر ♥ ] 2
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan
#15
زهر ترین زاویـــه ی شوکران
مرگ ترین حقه ی جادوگران


داغ ترین شهوت آتش زدن
تهمت شاعر به سیاوش زدن


هر که تو را دید زمین گیر شد
سخت به جوش آمدو تبخیر شد


درد بزرگ سرطانی من
کهنه ترین زخم جوانی من


با تو ام ای شعر به من گوش کن
نقشه نکش حرف نزن گوش کن


شعر تو را با خفه خون ساختند
از تو هیولای جنون ساختند


ریشه به خونابه و خون میرسد
میوه که شد بمب جنون میرسد


محض خودت بمب منم ، دور تر !
می ترکم چند قدم دور تر !


از همه ی کودکی ام درد ماند
نیم وجب بچه ولگرد ماند


حال مرا از من بیمار پرس
از شب و خاکستر سیگار پرس


از سر شب تا به سحر سوختن
حادثه را از دو سه سر سوختن


خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست
*
چک چک خون را به دلم ریختم
شعر چه کردی که به هم ریختم ؟


گاه شقایق تر از انسان شدی
روح ترک خورده ی کاشان شدی


شعر تو بودی که پس از فصل سرد
هیچ کسی شک به زمستان نکرد


زلزله ها کار فروغ است و بس ؟
هر چه که بستند دروغ است و بس


تیغه ی زنجان بخزد بر تنت
خون دل منزویان گردنت


شاعر اگر رب غزل خوانی است
عاقبتش نصرت رحمانی است


حضرت تنهای به هم ریخته
خون و عطش را به هم آمیخته


کهنه قماری است غزل ساختن
یک شبه ده قافیه را باختن


دست خراب است چرا سر کنم ؟
آس نشانم بده باور کنم


دست کسی نیست زمین گیری ام
عاشق این آدم زنجیری ام


شعله بکش بر شب تکراری ام
مرده ی این گونه خود آزاری ام


من قلم از خوب و بدم خواستم
جرم کسی نیست ، خودم خواستم


شیشه ای ام سنگ ترت را بزن
تهمت پر رنگ ترت را بزن


سارق شبهای طلاکوب من
میشکنم میشکنم خوب من
*
منتظر یک شب طوفانی ام
در به در ساعت ویرانی ام


پای خودم داغ پشیمانی ام
مثل خودت درد خیابانی ام


"با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام"


مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟
تا که مرا دید به حالم گریست


ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟
مردن تدریجی اگر زندگی ست


"طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام"


من که منم جای کسی نیستم
میوه ی طوبای کسی نیستم


گیج تماشای کسی نیستم
مزه ی لبهای کسی نیستم


"دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام"


خسته از اندازه ی جنجال ها
از گذر سوق به گودال ها


از شب چسبیده به چنگال ها
با گذر تیر که از بال ها


"آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام"


شعر اگر خرده هیولا شدم
آخر ابَر آدم تنها شدم


گاه پریشان تر از این ها شدم
از همه جا رانده ی دنیا شدم


"ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام"


وای اگر پیچش من با خمت
درد شود تا که به دست آرمت


نوش خودم زهر سراپا غمت
بیشترش کن که کمم با کمت


"خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام ؟"


غسل کن و نیت اعجاز کن
باز مرا با خودم آغاز کن


یک وجب از پنجره پرواز کن
گوش مرا معرکه ی راز کن


"حرف بزن ابر ِ مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام"


قحطی حرف است و سخن سالهاست
قفل زمان را بشکن سال هاست


پر شدم از درد شدن سال هاست
ظرفیت سینه ی من سال هاست


"حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام"
*
روز و شبم را به هم آمیختم
شعر چه کردی که به هم ریختم ؟


یک قدم از تو همه ی جاده من
خون بطلب ، سینه ی آماده ؛ من


شعر تو را داغ به جانت زدند
مهر خیانت به دهانت زدند


هر که قلم داشت هنرمند نیست
ناسره را با سره پیوند نیست


لغلغه ها در دهن آویختند
خوب و بدی را به هم آمیختند


ملعبه ی قافیه بازی شدی
هرزه ی هر دست درازی شدی


کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند


سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟
لب بگشایید اگر دیده اید


تا که به هر وا ژه ستم میشود
دست ، طبیعی است قلم میشود


واژه ی در حنجره را تیغ کن
زیر قدم ها تله تبلیغ کن


شعر اگر زخم زبان تیز تر
شهر من از قونیه تبریز تر


زنده بمان قاتل دلخواه من
محو نشو ماه ترین ماه من


مُردی و انگار به هوش آمدند
هی ! چقدر دست برایت زدند !
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan
#16
چرخی بزن این جنازه پایان گیرد 
تا مرگ مگر صورت امکان گیرد 

چرخی بزن و به گردنم دستی کش 
هو هو کن و بر پیرهنم دستی کش

در پیرهنمم عزیز کنعان دارم 
یک گلهی گرگ داس دندان دارم 

در پیرهنم پرنده ها در مشتند 
در پیرهنم پرنده ها را کشتند 

در پیرهنم آتش و آدم دارم 
در پیرهنم فقط جهنم دارم 

از شعله ی پیچیده به من دور شوید 
از فاجعه های پیرهن دور شوید 

زهر است که از چاک لبم میجوشد 
خون است که از چشم شبم میجوشد 

اشکی که به پلک مرد میآویزد
قانون غرور را به هم میریزد 

میگریم و اشک مرد دیدن دارد 
سُر خوردن کوه درد دیدن دارد
 
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ♪neGar♪
آگهی
#17
الـو؟ مـردی که آبسـتـن
از آب و آتـش و بسـتـر
کجای جمـلـه وا مـاندی
که خون مـاسـیده بر دفـتـر؟




الـو؟ هی زیر و بم مـیشه
صدات خش‌دار و آرومـه
غم مـن چی؟ صداش خوبه؟
ببینم اشک مـفــهومـه؟




چرا سـاکت شدی مـُردی؟
صدات تـا بـووووووق آزاده
شبیه نعش اون مـردی
که پشت گوشی افـتـاده




نفـسـ‌هاتـو نمـی‌شناسـمـ
صدات شطرنجی و تـاره
مـث یه مــرد جن دیده
صدات هول و ولـا داره




الـو؟ چی خیسـه؟ چی لـیزه؟
چرا از حـرف افـتـادی؟
مـی‌گی لـیزه زمـین خیسـه
نگاه کن رو چی وایسـتـادی؟




نگاه کن اون مـنم مـُردمـ
نگاه کن زیر پاهاتـمـ
یه کم از مـن رو کفـشاتـه
که هر جا باشی باهاتـم ...
 
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan
#18
این ابرهای سرخ ، این کوچه‌های سرد
این جادۀ سپید ، این بادِ دوره‌گرد


اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم
تا جز تو از جهان ، صرف‌نظر کنم


مجنون اگر شکست ، لیلی بهانه بود
دنیا از اوّلش " دیوانه ‌خانه "  بود


با من قدم بزن ، تنهاتر از همه
اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه


با من قدم بزن ، چله‌نشینِ عشق
فرمانروای قلب ، در سرزمینِ عشق


ته لهجۀ مَلَس در کاسۀ دهن
اِی لَختۀ انار بر زخم ِ پیرهن


با من قدم بزن ، در برف ؛ در مسیر
اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر


من راهیِ تواَم ، با من قدم بزن
همراهِ من بیا ، تا شهرِ ما شدن


جاده بهانه است ، مقصود چشمِ توست
من راهیِ تواَم  اِی مقصدِ درست


در برف ، چایِ داغ دنیایِ ما ؛ دوتاست
فنجانِ چایِ بعد ، آغازِ ماجراست


این مرد را که باز در تلخیِ غم است
مهمان به قند کن ، چایت اگر دَم است !
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان