امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حماسه ی حسینی

#1
اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام)
اهل بيت(عليهم ‏السلام) به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مكان رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بسوى كربلا حركت داد. وقتي به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى(5) را ديدند كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پيامبر براى زيارت امام حسين(عليه‏السلام) آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زارى كردند و بر صورت خود سيلى زده و ناله‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نيز به آنان پيوستند(6)، حضرت زينب(عليهاالسلام) در ميان جمع زنان آمد و با صوتى حزين كه دلها را جريحه‌دار مى‏كرد مي‌گفت: «وا اخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول الله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن على المرتضى! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد.

حضرت زينب(عليهاالسلام) در ميان جمع زنان آمد و با صوتى حزين كه دلها را جريحه‌دار مى‏كرد مي‌گفت: «وا اخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول الله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن على المرتضى! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد.
آنگاه ام‌كلثوم با صدايى بلند مى‏گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنيا رفته‏اند؛ و زنان نيز سيلى به صورت زده و گريه و شيون مى‏كردند.

سكينه وقتي چنين ديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بيت تو كرده‏اند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند!(7)


عطيه عوفى(8) مى‏گويد: با جابر بن عبدالله براي زيارت مزار امام حسين(عليه‏السلام) به سمت كربلا آمديم و وقتي به كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص مُحرم بر تن نمود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مى‏داشت ذكر خدا مى‏گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.
من آب بر روى جابر پاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!»، و بعد اضافه كرد: چرا تمناى جواب دارى در حالي كه حسين(عليه السلام) در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدايى افتاده است!! و گفت:

من گواهى مى‏دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مى‏باشى، تو فرزند سلاله هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب كساء و عبايى، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه سيده بانوانى، و چرا چنين نباشد كه دست سيدالمرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از سينه ايمان شير خوردى و پاك زيستى و پاك از دنيا رفتى و دل‌هاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان راهي رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا شهيد گشت.

سپس چشمش را به اطراف قبر گردانيد و گفت:

السلام عيكم ايتها الارواح التى حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتى اتاكم اليقين؛ سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسين نزول كرده و آرميديد، گواهى مى‏دهم كه شما نماز را بپا داشته و زكات را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهى كرديد، و با ملحدين و كفار مبارزه و جهاد كرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.

عطيه عوفى مى‏گويد: با جابر بن عبدالله براي زيارت مزار امام حسين(عليه‏السلام) به سمت كربلا آمديم و وقتي به كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص مُحرم بر تن نمود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مى‏داشت ذكر خدا مى‏گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.
و اضافه نمود: به آن خدائى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده‏ايد شريك هستيم.

عطيه مى‏گويد: به جابر گفتم: ما كارى نكرديم! اينان شهيد شده‏اند.

جابر گفت: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدم كه مى‏فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم»(9)؛ «هر كس گروهى را دوست داشته باشد با آنها محشور مي‌گردد، و هر كس عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود.»

امیدوارم مطالعه شود

BlushBlushBlushBlushBlush

حركت از كربلا
اگر زنان و كودكان بيش از اين در كنار قبور عزيزانشان مى‏ماندند، خود را در اثر شيون و زارى و گريستن و نوحه كردن هلاك مى‏نمودند، لذا امام سجاد(عليه‏السلام) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكينه(عليهاالسلام) اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و همگي در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گريست و به سختى ناليد و اين ابيات را زمزمه كرد:

الا يا كربلا نودعك جسما"بلا كفن و لا غسل دفينا الا يا كربلا نودعك روحا"لا حمد و الوصى مع الامينا؛‌ اى كربلا! بدنى را در تو به وديعه گذارديم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا! كسى را به يادگار در تو نهاديم كه او روح احمد و وصى اوست.»(23)



بازگشت به مدينه
پس از چند روزي كه اهل بيت در كربلا بودند و بر مزار عزيزانشان عزاداري نمودند، به دستور امام سجاد(عليه السلام) به سمت مدينه حركت كردند. حضرت ام‌كلثوم(عليهاالسلام) و يا به نقل برخي از اسناد حضرت زينب(عليهاالسلام) در حالى كه همراه كاروان كربلا عازم شهر مدينه گرديد مى‏گريست و اين اشعار را مى‏خواند.(24)

"اى مدينه جد ما! نپذير ما را، كه با حسرت و اندوه‏ها بازگشتيم؛ از تو با همه خويشان بيرون رفته، و چون بازگشتيم نه مردان و نه كودكانى با ماست؛ در هنگام خروج جمع ما كامل بود و اكنون در بازگشت برهنه و غارت شده‏ايم؛ در ظاهر در امان خدا بوديم و اكنون كه بازگشتيم هنوز بر ستم ظالمان و بريدن پيمانشان بيمناك هستيم؛ انيس ما مولايمان حسين بود، و چون آمديم حسين را در كربلا گرو گذاريم؛ خود گريستيم؛ پاكان بدون خفاء مائيم، و مخلصين و برگزيدگان ماييم؛ ما بردباران بر بلا هستيم، و ما راستگويان ناصحيم؛ اى جد ما! دشمنان ما به آزرويشان رسيدند، و تشفى ياقتند به سبب قتل ما؛ حرمت زنان را هتك نمودند و تمام آنها را بر جهاز شتران به قهر حمل كردند.»
زندگی کردن من مردن تدریجی بودcryingcryingهر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
پاسخ
 سپاس شده توسط poorman ، ali66
آگهی
#2
نگاهی دیگربه این حماسه محرم سال ۶۱ هجری آغازین روزهای خود را می گذراند. کاروان خانوادگی کوچکی در جایی از

سرزمین عراق و در بیابانی به نام کربلا رحل اقامت افکنده بود. افراد این کاروان خانواده ای

عزیز از تبار رسول خدا (ص) و امام علی (ع) بودند. سالار این کاروان حسین بن علی (ع)

پیشوای سوم شیعیان بود. آنان به دعوت اهل کوفه عازم این شهر بودند. اما افسوس که

کوفیان بر سر پیمان خود نماندند و امامشان را تنها گذاشتند!

سپاه امیر کوفه که والی یزید اموی در عراق بود، راه را بر این کاروان نورانی و مظلوم بست و

قافله سالار را به تسلیم و بیعت با یزید فرا خواند. اما هیهات که این راد مرد و همراهانش زیر

بار چنین ذلتی بروند! یاوران یزید تصمیم گرفتند تا با آنان بجنگند و در روز دهم محرم، عاشورا،

چنین کردند.

قافله سالار از اندک یاوران همراه، بستگان و مریدان، سپاهی آراست و شجاعانه در مقابل

انبوه دشمنان ایستاد. مردان مرد یکی پس از دیگری به یاری امامشان به میدان رفتند و

پس از مدتی جنگاوری و ایثار شربت شهادت نوشیدند. قافله سالار نیز در عصر عاشورا در

حالی که مردانه می رزمید و دشمن را به خاک مذلت می نشاند، زخم فراوان دید و سرانجام از

مرکب فرو افتاد. نامردمان او را نیز چون یاران با وفایش به شهادت رساندند؛ به این امید که نور

خدا را خاموش کنند؛ غافل از آن که خدا نور خود را برای همیشه روشن و جاوید خواهد

ساخت.
زندگی کردن من مردن تدریجی بودcryingcryingهر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
پاسخ
 سپاس شده توسط ali66
#3
خوشتون آمد؟؟؟چه طور بود؟؟؟(یانظریاسپاس)
زندگی کردن من مردن تدریجی بودcryingcryingهر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
پاسخ
#4
HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دلنوشته های حسینی
  فحاشی ضد انقلاب به شهاب حسینی به خاطر امام زمان(عج) +تصاویر
  مهدی موعود در آیینه عاشورای حسینی
  تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد-ویژه نامه تاسوعا و عاشورا
  [نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی]
  به بهانه ی مُحَرم همه وقت حسینی ام من
  نظرتون راجع به ماه محرم و عاشورای حسینی چیه؟؟؟؟
  این مداحان را به عزاداری حسینی راه ندهید
  ایت الله بهجت میگن حسینی باشید نه هیئتی!!!
  معضل‌جدید داعش‌برای‌عزاداران‌‌حسینی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان