امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فارسی، دری، تاجیکی !

#1
فارسی، دری، تاجیکی، در قرنِ بیستم، سه نام بود برایِ نامیدنِ یک زبان با یک میراثِ تاریخیِ هزار ساله یِ ادبی. این نام گذاریِ سه گانه می رفت که، در زیرِ فشارِ عامل هایِ سیاسی و فرهنگیِ تازه، از یک زبان سه زبان بسازد.

فارسی، دری، تاجیکی ! 1


فارسی، دری، تاجیکی، در قرنِ بیستم، سه نام بود برایِ نامیدنِ یک زبان با یک میراثِ تاریخیِ هزار ساله یِ ادبی. این نام گذاریِ سه گانه می رفت که، در زیرِ فشارِ عامل هایِ سیاسی و فرهنگیِ تازه، از یک زبان سه زبان بسازد. پدید آمدنِ سه نام برایِ یک زبان به علّتِ پدید آمدنِ بخش بندی هایِ سیاسی در منطقه ای بود که مردمانِ سخنگو به این زبان را در بر می گرفت. این بخش بندی ها پی آمدِ دست اندازی هایِ نظامی و سیاسیِ دو قدرتِ بزرگِ امپریالیستیِ اروپایی، یعنی روسیّه و بریتانیا، در سده هایِ نوزدهم و بیستم به این منطقه بود. این دست اندازی ها با تجزیه یِ یک امپراتوریِ قرونِ وسطایی، یعنی امپراتوریِ ایران، سه واحدِ سیاسیِ تازه، یا دولت، را پدید آورد. امپراتوریِ ایران در تاریخِ درازِ خود، مانندِ همه یِ امپراتوری ها، مجموعه یِ بزرگی از قوم ها و زبان ها را در زیرِ چترِ فرمان رواییِ خود گرد می آورد، امّا دامنه یِ فرمان روایی اش، به نسبتِ میزانِ قدرت و ضعفِ نظامی و سیاسیِ آن ، در دوران هایِ گوناگون، بزرگ و کوچک می شد. این امپراتوری، در دوران هایِ پسین، برایِ چندین صد سال، در دلِ خود یک امپراتوریِ فرهنگی و زبانی نیز پرورد که با قدرتِ ادبیِ یک زبان، یعنی زبانِ فارسی، به ویژه شعرِ آن، پهنه یِ بسیار گسترده تری از امپراتوریِ سیاسیِ ایران و میدانِ فرمان رواییِ آن را زیرِ نفوذ داشت. دامنه یِ نفوذِ این امپراتوریِ زبانی و ادبی– که در اساس به دستِ سردارانِ شعرِ فارسی، فردوسی و نظامی و سعدی و مولوی و حافظ و نام هایِ کوچک ترِ بسیارِ دیگر، گشوده شده بود– از ترکستانِ چین تا سراسرِ آسیایِ میانه و افغانستان و ایرانِ کنونی تا بخشِ بزرگی از زیرـ قارّه یِ (subcontinent) هندوستان، و از سویِ دیگر، بخشِ بزرگی از امپراتوریِ عثمانی را در بر می گرفت.
آنچه برشمردیم «حوزه یِ نفوذِ» زبانِ فارسی و ادبیّاتِ آن بود. در این حوزه یِ بسیار پهناور بخشی از مردمان به زبانِ فارسی سخن می گفتند. امّا با لهجه ها و گویش هایِ بسیار گوناگون، از دیار به دیار، از شهر به شهر ، حتّا از ده به ده. تا به جایی که برخی از این گویش ها به حدّ ِ زبانِ جداگانه ای از بدنه یِ زبانِ «اصلی» جدا شده بودند. «زبانِ اصلی»، از دیدگاهِ فارسی زبانان و فارسی دانانِ این پهنه یِ بسیار پهناور، همان زبانِ نوشتاری یا ادبی، به شعر و نثر، بود. در بخش هایِ دیگری از این امپراتوریِ زبانی ــ فرهنگی و حوزه یِ نفوذِ آن، مردمان به زبان هایِ دیگری از شاخه هایِ گوناگونِ زبان هایِ ایرانی سخن می گفتند، از گیلکی و مازندرانی و بلوچی و کردی و سمنانی تا سغدی و پشتو و زبان هایِ دیگر و گویش هاشان. مردمانی نیز به زبان هایی از خانواده یِ زبان هایِ ترکی و آلتایی، و در هند به اردو و زبان هایِ هندی سخن می گفتند. آنچه گستره یِ جغرافیایی و زبانی و فرهنگی ای به این وسعت و گوناگونی را به هم می پیوست، هم کاربردِ دیوانیِ زبانِ فارسی بود و نقشِ آن در مقامِ زبانِ میانجیِ (lingua franca) ارتباط و دادــ وـ ـ ستد میانِ مردمانِ گوناگون؛ و بالاتر از همه، برایِ مردمِ فرهیخته، جاذبه یِ «زبانِ شیرینِ فارسی» به عنوانِ زبانِ شعر و شاعری و ادبیاتِ عرفانی بود. به همین دلیل، چه بسیار دفتر و دیوانِ شعر و کتاب به فارسی داریم که مردمانِ فارسی دانِ ناـ فارسی زبان سروده و نوشته اند، و بخشِ بزرگی از آن ها صوفیانه است.
آنچه زبانِ فارسی به معنایِ ویژه یِ کلمه می گوییم، در حقیقت، یک زبانِ نوشتاری ست که تمامیِ مردمانِ باسواد، و حتّا شمارِ بسیاری از مردمِ کم سواد و بی سواد، در این قلمروِ زبانی و حوزه یِ نفوذِ آن، با تمامیِ ناهمگونیِ گویش ها و زبان هاشان، می دانستند یا می فهمیدند و به آن عشق می ورزیدند. و اگر اهلِ دانش و ذوق بودند، دوست داشتند به آن بنویسند و بسرایند. هماوردی با شاعرانِ این زبان، یا پی روی و تقلید از ایشان، جاذبه یِ فراوان داشت. می توان گفت، کودکانی که در سراسرِ این امپراتوریِ زبانی ـ ـ فرهنگی بختِ آن را داشتند که به مکتب خانه بروند تا نگارش و سواد بیاموزند، می رفتند تا فارسی و سپس عربیِ نوشتاری را بیاموزند. و سواد آموزی را قرن ها، از قفقاز تا هندوستان و از ترکستان تا کردستان، چه بسا با «منّت خدای را عزّ و جلّ...» در سرآغازِ گلستانِ سعدی شروع می کردند.


پیدایشِ میراثِ مشترکِ زبانی و فرهنگی
این زبانِ نوشتاری، به شعر و به نثر، در دورانِ آغازینِ شکل گیری و جای گیریِ آن در مقامِ زبانِ رسمیِ نوشتار و شعر، هزاره ای پیش از این، ریشه در گویشِ فارسیِ خراسانی داشت. و همان است که در نثرِ بلعمی و شعرِ رودکی می بینیم. این زبانِ نوشتاری و سرودی، در مقامِ زبانی فاخر، زبانِ مردمِ فرهیخته و اهلِ هنر، جایگاهِ خود را در میانِ فارسی زبانان تاکنون نگاه داشته است. گویشِ مردمِ خراسان در هرات و مشهد و طوس با گویشِ فارسیِ شاهنامه یِ فردوسی یکی نیست. و می دانیم که در روزگارِ سعدی و حافظ در فارس و شیراز نیز گویشی بومی رواج داشته که نشانه هایی از آن در گوشه ــ و ــ کنارِ شعرِ ایشان بازمانده و نسبت به زبانِ شعرِ ایشان– که دنباله یِ زبانِ ادبیِ خراسانی ست—رنگ ــ و ــ رویِ واژگانی و چه بسا دستوریِ دیگری دارد. همچنان که زبانِ نوشتاریِ قابوسِ وشمگیرِ طبری، نویسنده یِ قابوس نامه، با زبانِ گفتاریِ وی، یعنی زبانِ طبری، دو زبانِ جداگانه از خانواده یِ زبان هایِ ایرانی بوده است. شکاف و ناهمگونی میانِ زبانِ گفتار و نوشتار در سراسرِ قلمروِ فرمان روایی و نفوذِ زبانِ فارسی، از روزگارِ دیرینه تا امروز، کمابیش همیشه بوده است.
زبانِ ادبیِ فارسی، در شعر و در نثر، مایه یِ واژگانی و قالب هایِ بیانیِ خاصی را در مقامِ زبانِ فاخرِ ادبی نگاه می داشت و در قلمروِ فرمان روایی و نفوذِ خود نسل به نسل فرامی داد. در دوران هایِ آغازینِ تکوینِ این زبانِ ادبی، به ویژه در نخستین ترجمه ها و تفسیرهایِ قرآن، تأثیرِ گویش هایِ محلیِ خراسان و سیستان، و چه بسا جاهایِ دیگر، را می بینیم. امّا تثبیتِ زبانِ فاخرِ ادبی، که میدانِ هنرنمایی و همچنین دانش فروشی بود، به ویژه در شعرِ سبکِ خراسانی، و زبانِ نثری که هرچه پیش تر می آمد با واژگانِ عربی و حتّا دستورِ آن زبان بیشتر آمیخته می شد، یک زبانِ ادبی را در آن قلمروِ پهناور جا انداخت که با گذشتِ زمان، در همان خراسان نیز، حسابِ آن از زبانِ گفتار جدا می شد.
زبانِ تثبیت شده یِ ادبی سدّی در برابرِ نفوذِ زبانِ گفتار در نوشتار می گذاشت. زیرا زبانِ فاخرِ ادبی زبانِ آفرینشیِ «اهلِ دانش و فضل» بود و زبان هایِ گفتاری زبانِ «عوام» شمرده می شد. به همین دلیل، چندین صد سال پس از منوچهری و خاقانی، قاآنی و سروشِ اصفهانی در جایی بسیار دور از غزنه، از سویی، و از شروان، از سویِ دیگر، می توانستند به زبان و سبکِ ایشان قصیده بسرایند و با ایشان هماوردی کنند، یا، کمابیش با همان فاصله یِ تاریخی و جغرافیایی، به زبان و سبک سعدی غزل سرایی کنند، و این کار بسیار بدیهی و طبیعی به نظر می آمد. همچنان که در افغانستان و تاجیکستان هم نثر نوشتن به زبانِ فاخرِ منشیانه و شعر سرودن به سبکِ رودکی و ابوشکور یا عبدالقادرِ بیدلِ هندی همان گونه بدیهی و طبیعی به نظر می آمد. بدین صورت، یک زبانِ فاخرِ نوشتاری وحدتِ زبانی به نامِ فارسی را در تمامیِ قلمروِ فرمان روایی و نفوذِ آن نگاه می داشت. حال آن که، زبانِ گفتار و لایه هایِ گوناگونِ آن، با آن که در بسیاری جاها زیرِ نفوذِ زبانِ ادبی بود، در هر دیار، و حتّا هر شهر و هر ده، به راهِ خود می رفت. چنان که زبانِ گفتاریِ امروزیِ تهران امتدادِ گویشِ دیرینه یِ فارسیِ ده ای به نامِ تهران در دامنه هایِ البرز است که آقا محمد خانِ قاجار به عنوانِ پایتخت برگزید. چنان که می دانیم، در این گویش نان را می گویند «نون» و تهران را «تهرون»، و نسبت به زبانِ رسمیِ نوشتاری بسیاری ناهمگونی هایِ آوایی و واژگانی در آن هست که این دو را بسیار از هم جدا می کند.


دورانِ واگرایی
زبانی که تا یک قرن پیش همه جا فارسی یا دری نامیده می شد و در گستره یِ جغرافیاییِ بسیار پهناوری، که یاد کردیم، زبانِ ادبیِ یکپارچه ای انگاشته می شد، با در هم شکسته شدنِ ساختارهایِ قدرتِ سیاسیِ در قلمروِ دیرینه یِ امپراتوریِ ایرانی، به زبانی برایِ سه کشور تجزیه شد. آشنایی با دانش ها و مفهوم هایِ نوینِ علمی و سیاسی و اجتماعی از راهِ منابعِ ناهمگون، و پروژه یِ ملّت سازی و بر پا کردنِ ساختارِ دولت ـ ملّتِ مدرن در ایران و افغانستان، از سویی، و در تاجیکستان با مدلِ روسیِ جمهوری سازی از «خلق» هایِ اتحادِ جماهیرِ شوروی، سببِ فاصله گرفتنِ زبانِ نوشتاریِ فارسی از یکدیگر در این سه قلمرو شد.
یک عاملِ بسیار مهمِ دیگر در این میانه گشوده شدنِ فضایِ زبانِ فاخرِ و شیوه یِ مصنوعِ نوشتاری آن به رویِ زبانِ گفتار و واژگان و اصطلاحاتِ آن بود، که ناگزیر در هر یک از این سه شاخه، از راهِ ادبیاتِ مدرن و روزنامه نگاری، زبانِ نوشتاری را به رویِ گویش ِ بومیِ جداگانه ای می گشود. کاهش یافتنِ فاصله یِ بسیار زیادِ زبانِ گفتار از زبانِ فاخرِ نوشتاری و ضرورتِ نوشتن به «زبانِ مردم»، سبب شد که در هر یک از این واحدهایِ نوبنیادِ ملّی، واژگان و اصطلاحاتِ بومی از سرچشمه هایِ ناهمگونِ دیاری به زبانِ نوشتار سرازیر شود. در نتیجه، روندِ واگرایی، یا دور شدن از یکدیگر، میانِ زبانِ نوشتاریِ فارسی در این سه حوزه از زندگیِ این زبان شدّت گرفت. گسیخته شدنِ رابطه و دادــ وـ ـ ستدِ فرهنگی و زبانی میانِ این سه حوزه و سیاست ها و ایدئولوژ ی هایِ ناهمگونی که پروژه یِ ملّت سازیِ مدرن را در آن ها پیش می برد، به این واگرایی شتاب می بخشید. این سیاست ها و ایدئولوژ ی ها، بر سه نامِ فارسی، دری، و تاجیکی برایِ نامیدنِ سه شاخه یِ گویشیِ این زبان پافشاری می کردند که با ویژگی هایِ بومیِ جداگانه یِ خود هرچه بیش به زبانِ نوشتاری بدل می شدند. در ایران، با جنبش هایِ فرهنگی و سیاسیِ مدرن، زبانِ فاخرِ ادبیِ سنّتی، در شعر و در نثر، نخست از راهِ روزنامه نگاری و شبنامه نگاری به رویِ «زبانِ مردم» گشوده شد، و سپس زبانِ ادبیّاتِ مدرن، از راهِ داستان نویسی و نمایش نامه نویسی، راهِ زبانِ گفتار– البتّه بر پایه یِ گویشِ پایتخت – را هر چه بیشتر به نوشتار گشود. همچنان که پدید آمدنِ شعرِ نو فهم و پسندِ شعر را به صورتِ انقلابی دیگرگون کرد.
زبانِ فارسی، در بخشِ ایران، با تکیه بر میراثِ ادبیِ پُربر ـ ـ و ــ بارِ خود، در مقامِ زبانِ رسمیِ دولت و آموزشِ ملّی، همچنین در پرتوِ ناسیونالیسمِ ایرانی در مقامِ ایدئولوژیِ رسمیِ دولت، به طبع، نسبت به دو شاخه یِ دیگرِ آن در افغانستان و تاجیکستان، میدانِ فراخ تری برایِ بازسازی و نوسازیِ خود پیدا کرد. در افغانستان فارسی در تنگنایِ فشارِ زبانِ پشتون در مقامِ زبانِ رسمی بود. گرایشِ سیاسیِ دولت در افغانستان به فاصله گیریِ هرچه بیش تر از ایران و زبانِ رسمیِ آن، سبب شد که به «زبانِ دری»، به عنوانِ زبانِ افغانی، میدان دهند، و در آن هویّتِ زبانیِ جداگانه ای، جدا از فارسیِ ایرانی، برایِ خود بجویند. در تاجیکستان هم رژیمِ سوویتی می کوشید زبانِ گفتاریِ بومیِ تاجیکی را در مقامِ زبانِ نوشتاری به جایِ زبانِ مشترکِ ادبیِ ایران و افغانستان و تاجیکستان بنشاند. در آن جا، با پشتیبانیِ «علمیِ» زبان شناسانِ روس، «زبانِ تاجیکی» را زبانی جز فارسیِ ایران و دریِ افغانستان شناساندند، و آگاهانه، از جمله با تغییرِ زبان نگاره از فارسی به سیریلیک، سیرِ فاصله گیریِ آن را از آن دو شاخه یِ دیگر شتابان تر کردند. در فرایندِ مدرنگریِ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، در رابطه با زبان هایِ جهانگیرِ مدرن، نیز هر یک از این سه شاخه از سرچشمه یِ زبانیِ اروپاییِ دیگری وام و الگو می گرفتند. فارسیِ ایرانی تا جنگِ جهانیِ دوّم بیش تر در ارتباط با زبانِ فرانسه بود و در راستایِ مدرنگریِ خود از آن وام و الگو می گرفت. دری از راهِ ارتباط با هندوستان، و نیز نفوذِ بریتانیا در افغانستان، بیش تر با زبانِ انگلیسی در ارتباط بود. و تاجیکان، نخست به عنوانِ بخشی از امپراتوریِ روسیّه، و سپس به عنوانِ جمهوری ای از جمهوری هایِ اتحادِ جماهیرِ شوروی، ناگزیر در ارتباط با زبانِ روسی و سختِ زیرِ فشار و نفوذِ آن بودند. قدرتِ سیاسی و ایدئولوژیکِ رژیمِ سوویتی و فرادستیِ اقتصادی و تکنولوژیکِ روسیّه ناگزیر راه را برایِ نفوذِ هر چه بیش ترِ زبانِ روسی در زبان هایِ دیگرِ قلمروِ آن امپراتوری، از جمله تاجیکی، فراهم می کرد.


همگراییِ دوباره
این فرایند اگر همچنان ادامه می داشت، با سیرِ تکوینیِ این سه شاخه در سه فضایِ سیاسی و فرهنگیِ جدا از یکدیگر و چه بسا ضدّ ِ یکدیگر، و بی خبر از یکدیگر، رفته ـ ـ رفته، به راستی، سه زبان از دلِ آن زبانِ یگانه یِ نخستین پدید می آورد. یعنی سخنگویان به این سه گویش، در جداییِ گفتار و نوشتارشان از یکدیگر تا به جایی می رفتند که یکسره با یکدیگر بیگانه می شدند و یکدیگر را نمی فهمیدند. امّا سیرِ رویدادهایِ تاریخی در دو ــ سه دهه یِ اخیر در سه کشور وضعِ تازه ای را پدید آورده که بر اثرِ آن، از پایانِ قرنِ بیستم، سیرِ واگرایی به گونه ای سیرِ همگرایی بدل شده است. به مانندِ دورانِ واگراییِ پیش از آن، در این روند نیز عامل هایِ سیاسی نقشِ اصلی را دارند. فروپاشیِ اتحادِ جماهیرِ شوروی سببِ پیدایشِ جمهوری هایِ مستقلّ شد، از جمله جمهوریِ تاجیکستان. با این رویداد، تاجیکان، برایِ بازیافتِ هویّتِ تاریخی و فرهنگیِ خود، با شورــ وـ ـ شوق به روسی زدایی از خود و رویکرد به میراثِ تاریخیِ زبان خود پرداختند. پیشینه یِ این شورِ «بازگشت به خود» و بازیافتِ هویّتِ خود را در ایشان، حتّا در دورانِ شورویاییِ تاریخ شان، در جریانِ تألیفِ فرهنگِ فارسیِ تاجیکی در دهه هایِ ۵۰ و ۶۰ _ِ میلادی می توان دید. این جست ـ وـ جویِ «اصلِ خویش» در میانِ روشنفکرانِ تاجیک– همچون دورانِ رضاشاه در ایران– به کند ـ ـ وـ ـ کاو در اصلِ پیش از اسلامیِ خویش، اصلِ «آریاییِ» خویش، نیز کشید. چنان که در میانِ روشنفکرانِ فارسی زبانِ افغان نیز چنین گرایشی دیده می شود. این کشش، به طبع، سبب شد که تاجیکان، در جست ــ وــ جویِ رشته یِ پیوندِ خویش با «نیاکان»، به کانونِ بارورتر و پویاترِ این زبان و فرهنگ، یعنی ایران، روی کنند.
اگرچه تکیه یِ رژیمِ کنونیِ ایران بر هویّتِ «اسلامی» و انکارِ تمدن و فرهنگِ پیش از اسلام، پس از چندی از تب ــ و ــ تابِ این رویکرد کاست. امّا، به هر حال، درهایِ زبانِ تاجیکی را به رویِ دست آوردهایِ زبانِ فارسی در نیم قرنِ اخیر در ایران گشود. شاعرانِ تاجیک به شعرِ نویِ ایران روی آوردند و نویسندگانِ آن، به جایِ الگوبرداری از زبانِ روسی و به کار بردنِ واژگانِ آن، به دست آوردهایِ سبکی و واژگانیِ زبانِ فارسیِ ایرانی، در راستایِ مُدرنگریِ زبان، توجّه کردند. البته، وجودِ زبان نگاره یِ سیریلیک در تاجیکستان می باید مانعِ بزرگی در ارتباط بوده باشد. امّا دریِ افغانی با چنین مسأله ای رو به رو نیست.
در افغانستان نیز با برافتادنِ نظامِ پادشاهیِ پشتون زبان و رویِ کار آمدنِ فارسی زبانانِ کمونیست، «زبانِ دری» از بندهایِ محدودیّتِ سیاسی و فرهنگیِ رژیمِ پیشین آزاد شد و به جذبِ دست آوردهایِ مدرنِ سبکی و واژگانیِ زبانِ فارسی در ایران پرداخت. مهاجرتِ کمونیست هایِ ایرانی به افغانستان و حضورِ ایشان در دستگاهِ رسانه ای و تبلیغاتیِ کمونیستی در افغانستان، و سپس مهاجرتِ میلیون ها افغانی به ایران در جریانِ جنگِ داخلی، و کارکردِ رسانه هایِ جدید، از جمله اینترنت، ارتباط میانِ دو شاخه یِ افغانی و ایرانیِ زبانِ فارسی را بسیار نیرومند کرده است. نیازِ روشنفکرانِ افغانی به یک زبانِ مدرن برایِ نیازهایِ سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگیِ خود، سببِ توجّهِ هرچه بیش تر ایشان به شاخه یِ ایرانیِ این زبان و جذبِ دست آوردهایِ علمی و فرهنگیِ مدرنِ آن شده است. دورانِ وحشتِ حکومتِ طالبانِ پشتون زبان نیز جز گوشه یِ گذرایی از این سیر نبود و نمی توانست آن را از حرکت بازدارد.


وزنِ میراثِ مشترکِ زبانی ونقشِ آن
یکی از عامل هایِ بسیار اثرگذار در جریانِ همگرایی این است که سخنگویان به «فارسی»، «دری»، «تاجیکی»، و به ویژه فرهیختگان و اهلِ ادب در میان شان، هر سه به میراثِ ادبیِ زبانِ خود، به ویژه شعرِ آن، دل بستگیِ خاص دارند و این میراثِ مشترک را از آنِ خود می دانند. ایرانیان و افغانان و تاجیکان به یکسان به شعرِ رودکی و فردوسی و نظامی و خاقانی و مولوی و سعدی و حافظ، تا برسد به شاعرانِ فارسی زبانِ هند، عشق می ورزند و از آن ها لذّت می برند. این عاملِ پیوندِ مهم و سرمایه یِ تاریخیِ بزرگی ست. اکنون، با از میان برداشته شدنِ سدهایِ ارتباط میانِ سه شاخه یِ مدرنِ این زبانِ مشترکِ تاریخی، با تکیه بر میراث و تاریخِ مشترک، می توان از فاصله هایِ فرهنگی و زبانی ای که قرنِ پیشین پدید آورده، کاست و به سویِ ایجادِ گونه ای «بازارِ مشترکِ» زبانیِ مدرن میانِ سه شاخه حرکت کرد. به هر حال، درهایِ این سه شاخه به رویِ یکدیگر گشوده شده و دیگر فروبستنی نیست.
شاخه یِ ایرانیِ این زبان، چنان که اشاره کردیم، به دلیلِ وجودِ شرایطِ سیاسیِ سازگار با رشدِ آن و پشتیبانیِ نیرومندِ دولت در دورانِ پهلوی از آن، به عنوانِ تنها زبانِ رسمیِ کشور، و حتّا جانشینِ زبان هایِ دیگر در کشور، و همچنین وجودِ امکاناتِ اقتصادی و ثروتِ ملّیِ کلان تر، نسبت به دو شاخه یِ دیگر در راستایِ مُدرنگریِ خود گام هایِ بلندتری برداشته است. نویسندگان و مترجمان در شاخه یِ ایرانیِ این زبان، به دلیلِ همان شرایطِ به نسبت سازگارترِ سیاسی و اقتصادی، از فرصت هایِ بهتر و بیشتری برایِ آفریدن و نوآوری برخوردار بوده اند. به همین دلیل، این شاخه می تواند دو شاخه یِ دیگر را نیز خوراک دهد و سیرِ همگراییِ کنونی را شتاب بخشد. امّا این سیر نمی تواند یکسویه باشد و نباید یکسویه بماند. بلکه سه شاخه در داد ــ وـ ـ ستدِ ادبی و فرهنگی با یکدیگر، با مایه هایِ بومیِ زبانی و فرهنگیِ گوناگون شان، می توانند یک فضایِ مشترکِ زبانی و فرهنگی را بارور کنند.
این امری طبیعی ست که زبان ها در زندگانیِ گفتاریِ خود در پهنه هایِ جغرافیاییِ جدا از هم به گویش ها و حتّا زبان هایِ جدا از هم تبدیل می شوند. امّا در حوزه هایِ بزرگِ فرهنگی زبانِ مشترکِ نوشتاری رشته یِ پیوندشان را با فضایِ «زبانِ اصلی» نگاه می دارد. زبانی مانندِ عربیِ گفتاری که از سراسرِ شمالِ افریقا تا عربستان به آن سخن می گویند، ناگزیر به گویش هایِ بسیار تا حدِ زبان هایِ جدا از هم بخش شده است. امّا عربیِ نوشتاری، که ریشه هایِ استوار و پایدار در میراثِ تاریخیِ زبان و فرهنگِ عرب دارد، رشته یِ ارتباطِ تاریخی این کشورها و مردمان را زنده نگه می دارد و بازارِ مشترکِ پهناوری برایِ مطبوعات و ادبیّات فراهم کرده است. این نکته در موردِ همه یِ زبان هایِ نوشتاری در پهنه هایِ بزرگِ جغرافیایی صادق است. زبانِ آلمانیِ سوییسی، با لهجه هایِ گوناگون اش، از نظرِ آوایی و واژگانی و دستوری با گویشِ آلمانیِ شمالی، یا زبانِ رسمیِ نوشتاریِ آلمانی، تفاوت هایِ اساسی، در حدِ زبانی جداگانه، یافته است. امّا زبانِ مشترکِ نوشتاری بازارِ همگانیِ زبانِ آلمانی را به رویِ آثارِ نویسندگانِ سوییسی نیز باز می گذارد. در آلمان و اتریش هم گویش ها یِ بومیِ بسیار وجود دارد که با زبانِ رسمیِ نوشتاری، تا حدّ ِ زبان هایِ جداگانه فرق هایِ نمایان دارند. همین گونه است در موردِ انگلیسی و فرانسه و روسی، و بسیاری زبان هایِ دیگرِ دارایِ فرهنگِ نوشتاریِ ریشه دار و بزرگ.


رویکردِ بیشتر به زبانِ نوشتاریِ مشترک
زبانِ نوشتاری زبانی ست که نسبت به زبانِ گفتاری بسیار کندتر و دیرتر دگرگونی می پذیرد، به ویژه که رویکرد آن به یک سنّتِ ادبیِ دیرپایِ نیرومند باشد. شعرِ فارسی با قالب هایِ عروضی و مضمون ها و مایه هایِ خیال و تصویرگریِ شاعرانه و مایه یِ واژگانی که در درازنایِ یک هزاره، تا چند دهه پیش، کمابیش ثابت مانده بود، به رغمِ دگرگشت هایِ گویشی در زبان هایِ گفتاری و دیاری از خانواده یِ زبان هایِ ایرانی، و حتّا جایگزینی هایِ زبانی (مانندِ نشستنِ زبانِ ترکی به جایِ زبانی از شاخه یِ فارسیِ میانه در آذربایجان)، به رغمِ تحولاتِ سیاسی و فرهنگیِ اساسی در دوران هایِ اخیر، در سراسرِ قلمروِ گفتاریِ زبانِ فارسی و میدانِ نفوذِ نوشتاریِ آن، رشته یِ پیوندِ تاریخی ای را با گذشته ای دور تا حدودِ یک هزاره زنده نگاه داشته است. فارسی زبانان در ایران و افغانستان و تاجیکستان وقلمروهایِ زبانی و فرهنگیِ وابسته شان هنوز به خود می بالند که می توانند زبانِ رودکی و فردوسی و منوچهری و سعدی را به خوبی بفهمند، و حتّا زبانِ گفتاری و نوشتاریِ امروزیِ یکدیگر را، به رغم همه یِ دگرگونی ها و فاصله ها. این به معنایِ آن است که زبانی در یک پهنه یِ جغرافیاییِ بزرگ با جمعیّتی حدودِ صد ملیون نفر می تواند با همگراییِ بیشتر، و کاستن از آثارِ واگراییِ سده یِ پیش، بازاری بزرگ برایِ فراورده هایِ فرهنگی و ادبیِ یکدیگر فراهم آورد. رسانه هایِ مرزنشناس مانندِ رادیو و تلویزیون و اینترنت، البتّه، خود به خود نقشِ خود را در همگرایی بازی می کنند. امّا زمینه ای که اهمیّتِ بیشتری دارد و کارِ کمتری در آن شده، کتاب و مطبوعات است.
دریغا که هر سه کشورِ اصلیِ فارسی زبان در بی سامانیِ سیاسی تا سرحدّ ِ آشوب غرقه اند. در این میان دولتِ ایران، که سرـ ـ وـ ـ سامانِ بیش تر و اقتصادِ بسیار نیرومندتر و ثروتمندتری دارد، با آن که بر ماشینِ دولت ـملّتِ مدرن سوار است و از امکاناتِ اقتصادی و سیاسیِ آن بهره می برد، تکیه اش از نظرِ ایدئولوژیک، به خلافِ رژیمِ پیشین، بر اسلامیّتِ خود است تا ایرانیتِ خود. به همین دلیل، نگاه اش بیش تر به سویِ هم کیشانِ خویش در کشورهایِ غربِ ایران است، به ویژه به شاخه ای خاص مردمِ مسلمان، یعنی شیعیان، تا به قلمروهایِ جغرافیایی و فرهنگی و زبانیِ هم ریشه و هم پیوند با ایران در شرق و شمالِ کشور.
امّا، در نبود یا کمبودِ همّت از سویِ دولت ها، ابتکار و پیشگامیِ ناشرانِ خصوصی در ایران چه بسا بتواند همگراییِ کنونی را نیرومندتر کند. کاری که دستگاهِ پژوهش و نشرِ فرهنگِ معاصر با واگردانِ فرهنگِ فارسیِ تاجیکی از زبان نگاره یِ سیریلیک به زبان نگاره یِ فارسی کرده است، از نظرِ من، گامی ست در این جهت و ستودنی. حال این پرسش به ذهن ام می رسد که در این روزگارِ کُره گیریِ (globalization) اقتصادی، آیا سرمایه هایِ ایرانیِ چاپ و نشر نمی توانند پا از مرزهایِ کنونی بیرون بگذارند و در بازارِ نیرویِ کار، و همه چیزــ ، ارزان ترِ افغانستان و تاجیکستان پا بگذارند؟ یعنی، کتاب هایِ فارسیِ ایرانی را، برایِ بازارِ سه کشور، ارزان تر تولید کنند و با نشرِ کتاب هایِ نویسندگانِ افغانی و تاجیک و رونق بخشیدن به صنعتِ نشر در آن دو کشور به همگرایی یاری رسانند؟ مؤسسه یِ انتشاراتِ فرانکلین در ایران با دایر کردنِ شعبه ای در افغانستان چنین سیاستی را آغاز کرده بود. اگرچه با زیرــ وــ زبر شدن ها در هر دو کشور، آن پروژه ها ناگزیر ناکام ماند، امّا ضرورت شان بر جاست، اگر که بنا ست این کشورها و مردمان سامانی درست و درخورِ زندگانیِ جهانِ مدرن داشته باشند.
آنچه در این مقاله آمد ایده هایی ست کلّی جوشیده در ذهنِ من، که هدف از انتشارِ آن برانگیختنِ ذهن هایِ دیگر در این پهنه یِ فرهنگی ست و گشودنِ بابِ بحثِ سازنده با شرکتِ دیگر نویسندگان و زبان دانان و زبان شناسانِ افغان و تاجیک و ایرانی.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  برای حفظ موجودیت زبان فارسی چه کرده ایم؟
  برگزاری نشست «پاسداشت زبان و ادبیات فارسی در منطقه اکو»
  تاثیر فضای مجازی بر ادبیات و زبان فارسی
  'گینس' در شعر فارسی
  اصطلاحات و واژه های ترکی که معادل فارسی ندارند
  جملات انگلیسی زیبا و کوتاه در مورد زندگی با ترجمه فارسی
  شکل گیری زبان فارسی
  اشعار شاعران خارجی(ترجمه فارسی)
Exclamation حرف‌های زن سنگالی که دکتری زبان فارسی دارد!
Star فعالیت‌های مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان