امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نکاتی درمورد داستان نویسی

#1
[rtl]اصل اول : « پرهيز از درازگويي بسيار در مورد سياسي، اقتصادي، اجتماعي » 
 
[/rtl]

این اصل اصلي است كه اهميت آن، با وجود نظريه هاي جديد اين رشته، هنوز هم پا برجاست و به زندگي خود ادامه مي دهد.
اين اصل، 115 سال قبل، يعني درست در زمانه اي توسط چخوف ابراز شده است، كه آثار ادبي، سرشار از درازگويي بسيار درباره سياست، اجتماع و مسائل از اين دست بود و مخالفت با آن، دورانديشي و شجاعت فراواني مي طلبيد اما چخوف رعايت اين مسأله مهم را در سرلوحه اصول گرانبهايش قرارداد، و خود تا آخر عمر به آن وفادار ماند. اگر با حوصله به كلمات اين اولين دستورالعمل چخوف براي داستان كوتاه دقت كنيم درمي يابيم كه او نويسنده را از سخن گفتن در اين امور باز نداشته بلكه با هوشمندي و درايت تمام، نويسنده داستان كوتاه را تنها از درازگويي، بسيار در اين امور بازداشته چون خود با تمام وجود دريافته بود كه در داستان كوتاه نمي توان به دور از اين مسائل بود. نويسنده اگر بخواهد داستانش را براي مردم بنويسد، چه گونه مي تواند عناصر مهمي همچون مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي روزگارش را ناديده بگيرد و آنها را به فراموشي عمدي بسپارد؟
اما پرداختن به اين امور، شيوه و شگردي مي طلبد كه چخوف عدم رعايت آنها را در اغلب داستانهاي كوتاه روزگار خود به وضوح مي ديد و همين امر او را وادار كرد نويسندگان جوان را از افتادن به دام آن برحذر دارد. دريافته بود كه در اين درازگوايي هاست كه چهره كريه شعارزدگي رخ مي نمايد و خواننده را از خواندن داستان دلزده مي كند. مي ديد كه در همين درازگويي ها، داستان كوتاه كه به قولي «حداكثر زندگي در حداقل فضاست» تبديل به مقاله اي خواهد شد درباره موقعيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي يك دوره. كه البته پرداختن به اين مسائل، في نفسه بد نيست و بلكه در جاي خود لازم و حتي مفيد خواهد بود.
گو اينكه پرداختن به مسائل اين چنيني، خود بخشي از اهداف داستان نويسي واقعي است اما رهيافت هنرمندانه و هوشمندانه به عمق آن، نويسنده را ملزم به رعايت اصول، و قرار گرفتن در چارچوبهايي مي كند كه يكي از آنها همين اصلي است كه چخوف به عنوان بند اول اندرز خود به نويسندگان جوان توصيه كرده است.
به عبارت ديگر، داستان كوتاه واقعي، در اصل براي آن نوشته مي شود كه موقعيت انسان را در چنين وضعيت هايي به نمايش بگذارد. يا علل و انگيزه هاي فراز و نشيب موقعيتهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي هر دوره را در ارتباط با شخصيتهاي داستاني خود قرار دهد، و نتايج آن را با سادگي هنرمندانه خود فرا روي چشم و دل خواننده اثر بگذارد. در اين روند، نمايش وضعيت آدمها، نبايد در مقابل نمايش خود بحران، كم رنگ جلوه داده شود چرا كه بحران در اغلب موارد واقعيتي بيروني است و اكثر مواقع، خارج از اراده آدمها بروز مي كند. اما عكس العمل آدمها در برابر آن، واقعيتي دروني است و هر كس با داشتن روحيه اي سالم، و برخوردار از بينش منطقي، راههاي درست مقابله با آن را مي داند. راز ماندگاري هر داستان، دقيقاً در همين نكته به ظاهر ساده نهفته است. يعني رعايت اين نكات ظريف است كه داستان كوتاه را براي همه آدمها و همه زمانها خواندني مي كند.
به عنوان مثال، پسركي به نام «وافكا» در داستان كوتاهي به همين نام از چخوف، دنيايي را كه در آن به سر مي برد نمي شناسد و از آن استنباط نادرستي دارد. به قول «يرميلوف»، گمان مي كند كه اين دنيا در فكر اوست و همه چيز آن را با درون گرايي كودكانه خود مي نگرد. اما خواننده مي داند كه در اين دنيا هرگز دستي به مهرباني به سوي وافكا دراز نخواهد شد. بين اين دو شناخت از جهان و استنباط از واقعيت، تعارضي هست كه بر اندوه خواننده مي افزايد:
نفس ارسال نامه به نشاني پدربزرگ در يك دهكده بي نام و نشان، سادگي اين كودك و استنباط غلط او از جهان را به خوبي مي رساند. در دنياي وانكا تنها يك دهكده است، و آن هم دهكده خودشان است. و تنها يك پدر بزرگ وجود دارد كه آن هم پدربزرگ خودش است. از آنجا كه در ذهن او، دهكده و پدربزرگ تنها چيزهاي مهم و بزرگ اين جهان هستند، پس او حق دارد كه در درون گرايي اش، دنيا را نسبت به خود صميمي و مهربان بداند و گمان ببرد كه جهان به سرنوشت او بي توجه نيست. وانكا نامه خود را به دنيايي مي فرستد كه تخيل كودكانه اش آن را خلق كرده و به صورتي ايده آل درآورده، و يقين دارد كه اين دنيا پاسخ او را خواهد داد. مي انديشد كه مي تواند از ژرفناي باور نكردني وحشتبار خود، به دنياي آكنده از مهرباني و صميميت بازگردد.
پايان اين داستان، قدرت شگفت آور چخوف را در استفاده از يك داستان كوتاه براي آفرينش و تصوير كردن ابعاد عميق زندگي، كه به ناگزير با واقعيت عيني پيوند نزديك دارد، نشان مي دهد.
چخوف در اين داستان كوتاه- به عنوان نمونه- بدون آن كه درباره مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي دوره خود اظهارنظر كند، واقعيت عريان آن را در قالب يك داستان كوتاه، چنان بي رحمانه و صريح ابراز كرده كه خواننده داستان متحير مي شود. اين تحير بعد از خواندن دوباره داستان، به تحسين بدل مي شود چرا كه چخوف هرگز آن واقعيت عريان را به صراحت ابراز نكرده و بر بي رحمي اش، پاي نفشرده و آن را فرياد نزده اما همگان، تلخي اش را احساس مي كنند.
پاسخ
 سپاس شده توسط Berserk
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان