امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانی زیبا و تخیلی {فاجعه ی اسلاتر}

#1
بعد از نبرد در اسلاتر و جنگیدن با هیولاهای شیطانی هنوز میدونم که لرد لاس دنبالمه.اصلا به خاطره کشتن من ارباب شیطانی دروازه رو باز کرد ولی خودم هم هنوز موندم که چطوری تونستم هشت تا از دستاش رو اونم با یک اشاره قطع کنم؟درویش میگه در هر قرن فقط یک جادوگر واقعی به دنیا میاد ولی بقیه هم استعداد جادوگری دارن ولی به پای جادوگر اصلی نمیرسن فقط باید قدرت هارو تقویت کرد و میگه ولی تو استعدادت خیلی بیشتر از یک جادو گره معمولیه و تو باید مثله برنابوس یک جادوگر واقعی باشی منم همیشه در جوابش میگم من فقط جادوی جاری در هوارو میگیرم و درویش هم میگه که تو بیش از حد یک جادوگر معمولی هستی در هر صورت بعد از اومدن از اسلاتر هنوز کاره جادویی نکردم چون دیگه تو دنیا ی معمولی جادویی نیست که بتونم ازش استفاده کنم و این فرق یک جادوگر واقعی و معمولیست.



درویش:گروبیچ پاشو چرا انقدر میخوابی؟/ لعنتی هوز نمیدونه که من از اسمه گروبیچ نفرت دارم ولی دیگه چاره چیست؟پا میشم و میرم به سمت کلید برق و میخوام خاموشش کنم اما قبل از این که دستم بهش بخوره خودش خاموش میشه....
حقیقت چیست؟ایا من یک جادوگره اصیل هستم؟نه امکان نداره من زندگیم رو دوست دارم امکان ندارههه.



فاجعه ی اسلاتر

بعد از اجرا امروز صبح تو اسلاترپیش داویدا هایم کارگردان سریال رفتم و باهش در مورد درس خوندن تو شهر حرف زدم و اونم گفت که امکان نداره که شما 3ماه کامل درس نخونین و بعد از یک مقدار حرف زدن باز هم قانع نشد و عموم{درویش}هم که از خداش بود که من مشغول به درس خوندن باشم در هر صورت با بیل ای مشغول چرخیدن تو خیابونای اسلاتر شدیم شهری که فقط واسه ی کارهای سینمایی مورد استفاده قرار میگیره که یک دفعه صدای بلندی را در کنارم احساس کردم صدای بلند گو بود که همه را برای اجرای صحنه در کناره یکی از بلندترین ساختمان های اسلاتر فرا خواند


ادامه دارد....
پاسخ
 سپاس شده توسط ற!sS~saЋİ ، aida 2 ، Mahtab gf ، امیرسام. ، mr.navid ، sevda0
آگهی
#2
بعد اونوقت شما میخوای کل این رمان رو بنویسی تو این تاپیک؟؟؟Huh
حالا جدا از 9 جلد دیگش که به هم ربط دارن!!!Confused


گاهی وقتا آدم شاکی میشه میاد میبینه هیچ پیامی نداره حتی اخطار!!!
پاسخ
#3
اگه نخونید زندگیتون بیهودس.
خیلی از ماها...
تو دل خیلی از آدما...
همزمان با "خاموش شدن نت"...
"خاموش میشیم"...
پاسخ
#4
حررررررررررررف نداشتHeartHeartHeartHeartHeart
خدایا به که گویم ماجرای حسرت تنهایی خود را
................................................................................​..
که دنیا درد دل دارم ولی از بغض خاموشم
Heart
Heart

پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
Minioni وب ناول(رمان)زیبای *نفرین زیبا*طنز و عاشقانه
Minioni داستان_گردنبند زیبا
  رمان طنز عاشقونه و فانتزی و تخیلی : طلسم عشق ......به قلم بنده
  داستانی واقعی از یک دانش آموز و معلمش
  رمان زیبا و عاشقانه و خشونت بار عوضی های لعنتی.
Rainbow رمان زیبا و جذاب نا نحس (حتما بخون)
Star رمان زیبا و عاشقانه بلای جانم
  داستانی بہ نقل مادر شھید والامقام ، شھید ابراھیم ھمت

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان