بعد از نبرد در اسلاتر و جنگیدن با هیولاهای شیطانی هنوز میدونم که لرد لاس دنبالمه.اصلا به خاطره کشتن من ارباب شیطانی دروازه رو باز کرد ولی خودم هم هنوز موندم که چطوری تونستم هشت تا از دستاش رو اونم با یک اشاره قطع کنم؟درویش میگه در هر قرن فقط یک جادوگر واقعی به دنیا میاد ولی بقیه هم استعداد جادوگری دارن ولی به پای جادوگر اصلی نمیرسن فقط باید قدرت هارو تقویت کرد و میگه ولی تو استعدادت خیلی بیشتر از یک جادو گره معمولیه و تو باید مثله برنابوس یک جادوگر واقعی باشی منم همیشه در جوابش میگم من فقط جادوی جاری در هوارو میگیرم و درویش هم میگه که تو بیش از حد یک جادوگر معمولی هستی در هر صورت بعد از اومدن از اسلاتر هنوز کاره جادویی نکردم چون دیگه تو دنیا ی معمولی جادویی نیست که بتونم ازش استفاده کنم و این فرق یک جادوگر واقعی و معمولیست.
درویش:گروبیچ پاشو چرا انقدر میخوابی؟/ لعنتی هوز نمیدونه که من از اسمه گروبیچ نفرت دارم ولی دیگه چاره چیست؟پا میشم و میرم به سمت کلید برق و میخوام خاموشش کنم اما قبل از این که دستم بهش بخوره خودش خاموش میشه....
حقیقت چیست؟ایا من یک جادوگره اصیل هستم؟نه امکان نداره من زندگیم رو دوست دارم امکان ندارههه.
فاجعه ی اسلاتر
بعد از اجرا امروز صبح تو اسلاترپیش داویدا هایم کارگردان سریال رفتم و باهش در مورد درس خوندن تو شهر حرف زدم و اونم گفت که امکان نداره که شما 3ماه کامل درس نخونین و بعد از یک مقدار حرف زدن باز هم قانع نشد و عموم{درویش}هم که از خداش بود که من مشغول به درس خوندن باشم در هر صورت با بیل ای مشغول چرخیدن تو خیابونای اسلاتر شدیم شهری که فقط واسه ی کارهای سینمایی مورد استفاده قرار میگیره که یک دفعه صدای بلندی را در کنارم احساس کردم صدای بلند گو بود که همه را برای اجرای صحنه در کناره یکی از بلندترین ساختمان های اسلاتر فرا خواند
ادامه دارد....
درویش:گروبیچ پاشو چرا انقدر میخوابی؟/ لعنتی هوز نمیدونه که من از اسمه گروبیچ نفرت دارم ولی دیگه چاره چیست؟پا میشم و میرم به سمت کلید برق و میخوام خاموشش کنم اما قبل از این که دستم بهش بخوره خودش خاموش میشه....
حقیقت چیست؟ایا من یک جادوگره اصیل هستم؟نه امکان نداره من زندگیم رو دوست دارم امکان ندارههه.
فاجعه ی اسلاتر
بعد از اجرا امروز صبح تو اسلاترپیش داویدا هایم کارگردان سریال رفتم و باهش در مورد درس خوندن تو شهر حرف زدم و اونم گفت که امکان نداره که شما 3ماه کامل درس نخونین و بعد از یک مقدار حرف زدن باز هم قانع نشد و عموم{درویش}هم که از خداش بود که من مشغول به درس خوندن باشم در هر صورت با بیل ای مشغول چرخیدن تو خیابونای اسلاتر شدیم شهری که فقط واسه ی کارهای سینمایی مورد استفاده قرار میگیره که یک دفعه صدای بلندی را در کنارم احساس کردم صدای بلند گو بود که همه را برای اجرای صحنه در کناره یکی از بلندترین ساختمان های اسلاتر فرا خواند
ادامه دارد....