امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زندگینامه ی ژولیا کریستوا ( فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی-بلغاری )

#1
ژولیا کریستوا (julia kristeva) در سال 1941 در بلغارستان به دنیا آمد . کریستوا در سال 1966 از بلغارستان به پاریس آمد، او از اواخر دهه 1970 به بعد کارش عمدتا مربوط به روانکاوی، جنسیت و فمنیسم بوده . کریستوا بخشی از سنت فلسفی محسوب می‌شود که مفهوم سوبژکتیو را نقطه ی آغاز کار خویش قرار داده‌است .
کریستوا ، اصطلاح سوبژکتیو (فاعلیت / ذهنیت ) را به عنوان جایگزین "خود"(self) مطرح می کند . او معتقد است که اشخاص ، تابع انواع پدیده هایی همچون فرهنگ ، تاریخ ، بافت ، روابط و زبان شان هستند و این عناصرهستند که انسان را تشکیل می دهند .
همچنین انسانها از تمام پدیده هایی که هستی آنها را تشکیل می دهند ، آگاهی کامل ندارند.و این امر را نا خودآگاه ، که قلمروی امیال ، رانش ها ، تنش ها ، انرژی و سرکوب هایی است که به سطح خودآگاه نرسیده است ، تقویت می کند بنابر همین کریستوا انسان ها را بیشتر یک سوژه می داند تا یک «خود» آگاه به کنش و عمل خویش.



ژولیا کریستوا از پیشگامان پسا ساختارگرایی محسوب می شود او به عنوان کسی که زمینه های مختلف و پراکنده ای همچون نظریه روان کاوی،زبان شناسی ،دین پژوهی ،ادبیات آوانگارد و فلسفه را گرد هم آورده یکی از نو آورترین و خلاق ترین متفکران زمانه ما می باشد.
ژولیا کریستوا در تمام نوشته هایش بر« موجودات سخن گو» تمرکز می کند .او می گوید که افراد تنها زبان را مصرف نمی کنند ،بلکه توسط استفاده خود از زبان شکل می گیرند .
کریستوا دو عرصه بزرگ تحقیق سوبژکتیویته و زبان را به هم می آمیزد ،چنانکه برای درک هریک از این دو عرصه ،ما مستلزم شناخت و تحقیق درباره عرصه دیگرنیزهستیم.
او فلسفه زبان و برداشت های ما را از ایده ،چیزی فراتر از افکار بایگانها،دیرینه شناسان و مرده پرستان که زبان را ایستا مطالعه می کنند ،می داند او معتقد است که زبان باید به عنوان یک فرایند دلالتی پویا مطالعه گردد . «فرایند دلالتی پویا» از دیدگاه کریستوا عبارت است از: رانه ها و انرژی های بدنی که برون فکنی می شود و از طریق زبان تخلیه می گردد.او این اصطلاح را دراشاره به شیوه ای به کار می برد که کردارهای دلالتی که ازآن طریق سوبژکتیویته و تجربه ما را شکل می دهند.
از دیدگاه او تحولات زبانی،تحول در وضعیت سوژه ،ارتباط او با تن،با دیگران و با ابژه ها را موجب می شود،بنابر این ما زبان را نمی توانیم فارغ از سوژه بیان مطالعه کنیم ،نیروی حیاتی«سوژه بیان» است که معنا را در زبان می دمد در واقع این نیروی حیاتی ،فرا روی های زبان است که در برخی از حوزه ها مانند هنرها،ادیان،آئین ها اجازه ورود می یابند
کریستوا در راستای همین 2 شیوه عملکرد زبان را مورد توجه قرار می دهد:
1- زبان به عنوان بیان واضح و قاعده مند معنا
2- زبان به عنوان انگیزش احساس یا به طور مشخص تر تخلیه رانه ها و انمرژی های سوژه
او به شق اول زبان اصطلاح « نمادین» و به شق دوم اصطلاح «نشانه ای» را اختصاص می دهد.
این دوگانگی زبان را یعنی امر نشانه ای و امر نمادین را می توانیم به ترتیب با دوگانگی ها آشکار چون طبیعت و فرهنگ یا تن و ذهن و یا نا خود آگاه و خودآگاه و همچنین احساس یا عقل منطبق دانست .بنابراین امر نشانه ای هم معنای طبیعت،تن،نا خودآگاه ،خودش را در قطب دیگر یعنی امر نمادین یعنی فرهنگ،ذهن،خودآگاهی تخلیه می کند. همانگونه که می بینیم کریستوا بجای تقابل دوگانه ها که در خرد غربی وجود دارد به هم آمیختگی آنها اشاره می کند.
امر نشانه ای را می توانیم در موسیقی ،رقص،شعر و... بیابیم و امر نمادین را در بیان دانشمندان ،منطق دانان و....
وجه نمادین دلالت با کلماتی واضح و با معنایی مشخص ور مستدل بیان می شوند در حالی که وجه نشانه ای به نحوی تجلی می کند که این نظم را دچار دستخوش می کند.
وجه نمادین دلالت از کلماتی استفاده می کند که از قواعد معنایی معین ومشخص پیروی می کند که انرژی خود را از وجه نشانه ای وام گرفته اند.
او با عاریه گرفتن کلمه «کورا la chora» از افلاتون به بسط و گسترش نظریه خویش می پردازد،کورای نشانه ای ؛آوند نالم ناپذیر،نامحتمل ،ناهمرگه،سابق بر نام گذاری،برپدر و در نتیجه به گونه ای مادرانه تلویحا بر عرصه ای دلالت دارد که اصلا به زبان در نمی آید و هجا پذیر نیست. کورا، مولفه ای است که در هر شخص پیش از آنکه چارچوب هویتی اش کاملا شکل بگیرد از آن برخوردار است ،در این مکان یا فضای اولیه،کودک انبوهی از رانه ها(احساسات،غرایز و...) را تجربه می کند؛ (زهدان مادر) ،اگر این تجربه نبود، رابطه کودک با تن مادرش، می توانست بسیار حیران کننده و مخرب باشد.
کریستوا اصطلاح کورا را در پیوند با اصطلاح امر نشانه ای قرار می دهد، کورای نشانه ای در باز آوایی ها،زبان پریش ها،ضرب آهنگ ها و طنین بیان کودکی که هنوز نحوه استفاده از زبان برای ارجاع به اشیاء را نیاموخته ، یا بیان «روان پریشی» که توانایی استفاده از زبان به شیوه صحیح را ندارد می توان یافت.
ژولیا کریستوا مرحله نهاده ای (امر نهادیthe thetic) را حد فاصل دو امر نشانه ای و امر نمادین قرار می دهد در واقع امر نهاده ای یک پل از امر نشانه ای به امر نمادین ایجاد می کند او در این مورد می گوید:
ما مرحله نهادهای _استقرار انگاره(imago) ،اختگی، و ایجاد جنبندگی نشانه ای_ را به عنوان جایگاه دیگری و پیش شرط دلالت ،یعنی پیش شرط استقرار زبان در نظر می گیریم ،مرحله نهاده ای نشان گر یک آستانه و مرز میان و قلمرو نامتجانس است؛یعنی قلمرو نشانه ای و قلمرو نمادین
کریستوا معتقد است که یک متن در دو سطح عمل می کند سطح امر نشانه ای که متن زایشی را مطرح می کندکه مولف در آن سطح رانه ها و انرژی نشانه ای اش را آشکار می کند و سازمان می دهد و سطح امر نمادین که او متن ظاهری، که دارای ارتباط ساختارمند و قطعه ای قابل بازنمایی است را طرح می کند.
او برای این دو مفهوم از نوشتار و گفتار زبان چینی مثال می آورد و زبان نوشتاری چینی را همچون متن ظاهری می داند که فرایند دلالتی را بازنمایی و تبیین می کند،و زبان گفتار چینی که متن زایشی است که عناصر ضروری برای مبادله ی معنا میان دو سوژه را ارائه می دهد.معنا کاوی و بینامتنیت دو واژه ای دیگری هستند که کریستوا آنها را وضع نموده است:
او با حمله به تصورات موجود از ارتباطات در ذهن خویش به ایجاد شیوه ای جدیدی از نشانه شناسی اقدام می کند که آن را معنا کاوی(semianalysis) می نامد. او تلاش می کند تا در قالب این رویکرد متون را به عنوان مواردی همواره در حال تولید ،و نه محصولاتی برای مصرف بی درنگ در نظر گیرد.کریستوا در آثار مدرنیسم ادبی مانند جویس،مالارمه ولوترئامون معتقد است که ایده ها به عنوان فرآورده های کامل شده و قابل مصرف عرضه نمی شود،بلکه عرضه آنها به گونه یی است که خواننده خود ترغیب می شود تا در مسیر فرآوری معنا گام بردارد.
کریستوا گذر از یک نظام نشانه یی به یک نظام نشانه یی دیگر را بینامتنیت
(intertextuality )یا به بیان کامل تر جایگشت می نامد.شیوه ای که یک کردار دلالتی ا آن طریق به کردار دلالتی دیگر تحویل می یابد.
آلوده انگاری(abjection) از دیگر مفاهیم مهم در نظریه کریستوا ست. که او در نظریه سوبژکتیویته و نقادی ادبی از آن استفاده می کند.آلوده انگاری ،به عنوان یک فرآیند،با بیرون راندن آن چه که برای «خود» یک «دیگری » فرض شده ،وسیله ای برای دفاع از مرزهای سوبژکتیویته فراهم می آورد.مهمترین مصداق آلوده انگاری از دیدگاه کریستوا مادر آلوده است: سوژه خود را در جدایی/یگانگی ناممکنی با تن مادر در می یابد .سوژه از آن تن متنفر است زیرا استقلال او را در خطر می اندازد اما تنها به این دلیل که قادر به رها شدن ارآن نیست .آن تن، تن بدون مرز، تنی که این سوژه ی آلوده از آن نشات گرفته،ناممکن است.کودک از هر سو به بن بست برخورد می کند ؛از سویی جست و جو برای یگانگی خود شیفته وار با عشق اولیه اش و از سویی نیاز به صرف نظر کردن از این یگانگی به منظور تبدیل شدن به سوژه.وی باید بخشی از خودش را – تا جایی که هنوز با مادرش یکی است- از یاد ببرد تا به یک خود بدل شود.کریستوا بیشتر آفرینش ادبی را ابزار این هوشیاری می داندیعنی گونه ای از والایش آن چیزی که دیگری آلوده انگاشته شده است. اما اغلب این آفرینش های ادبی سویه ی تاریک بشریت را نشان می دهد،سویه ایکه بیگانگان را ناپاک می یابد .
مالیخولیا و افسردگی در دیدگاه کریستوا وضعیت هایی هستند که موجود سخنگو در آنها امر نشانه ای را گم می کند . شخص مالیخولیایی با بازگشت چیزهای از دست رفته و عرصه ی خودشیفته وار تصاویر ذهنی ، و نه ورود به عرصه ای از ابزه ها و نشانه ها ، چالش مضاعفی دارد . شخص مالیخولیایی با روی گرداندن از امر نمادین ، کردار دلالتی ، بدون وحدت نفسی که امر نمادین عرضا می دارد به سر می برد . سوژه در واپس روی از امر نمادین به حالت خود شیفتگی بر می گردد . به نظر می رسد که ساختار خودشیفتگی وجوه اشتراکی با رانه ی مرگ دارد . رانه ی مرگ دو جزء دارد یک جزء آن به صورت بیرونی و در قالب تخلیه ی مخرب محض انرژی نمود پیدا می کند ، که میل به کشتن دیگران را بر می انگیزد و جزء دیگر به صورت درونی و در قالب یک فروپاشی خود زنده میلی به بازگشتن به یک حالت غیر ارگانیک و ثبات بدون تغییر است که مصادف است با میل به نابود سازی خود .رانه ی مرگ در اینجا اشاره به غریزه ی خودویرانگری دارد . هم خودشیفتگی و هم رانه ی مرگ به نوعی به تهدید فروپاشی سوبژکتیویته منجر می شود . سوژه توانایی منسجم ساختن تجرباتش را از دست می دهد و در معرض خطر فروپاشی بیشتر قرار می گیرد . فراد مالیخولیایی همین فروپاشی مرزها ، شکاف خوردن یا تکه تکه شدن خود را تجربه می کنند .
در نهایت ژولیا کریستوا با مطرح کردن ایده ها و نظریاتی بکر در زمینه ی زبان ، روانکاوی ، نشانه شناسی و فمنیسم ، توانسته است به بسط و گسترش این نظریات در سطح جهانی کمک شایانی بنماید .کریستوا اکنون سرپرست آموزشگاه دکترای زبان ، ادبیات و تمدن در شعبه ی هفتم دانشگاه پاریس و در عین حال به کار روانکاوی مشغول است . نظریات و آرای او در زمینه های فلسفه ، فرهنگ زبان و ... بیش از آن است که در این مقال بگنجد . و این تنها یک شمای کلی از رویکردهای او می باشد .


منابع:

آلن گراهام/بینامتنیت/ژیام یزدانجو/تهران/مرکز/چاپ اول/۱۳۸۰

ساراپ مادن/راهنمایی مقدماتی بر پساساختارگرایی و پسا‌مدرنیسم/محمدرضاتاجیک/تهران/نی/چاپ اول/۱۳۸۲

مک‌آفی نوئل/ژولیا‌کریستوا/مهرداد‌پارسا/تهران/ مرکز/چاپ اول/۱۳۸۵

ژین مایکل/لکان.دریدا.کریستوا/پیام‌یزدانجو/تهران/مرکز/۱۳۸۰
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط L²evi ، FARID.SHOMPET ، sober
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان