امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تاریخ نگاری جهت دار

#1
معمولاً مورخان به یك نوع اصول و جهان بینی خاص معتقدند كه مطالعات تاریخی خود را برپایه همان اصول و تحت تأثیر آن انجام می دهند. این اصول همان پیش فرض هایی است كه در تحقیقات آنها مستتر است و متأسفانه این پیش فرضها بر مبنای علوم انسانی غربی بنا شده است و آنان كه در تاریخ و تمدن و فرهنگ اسلامی تحقیق می كنند باید نسبت به این موضوع حساس باشند و چاره ای بیندیشند تا در این دام نیفتند.

نوشتار حاضر مشروح سخنرانی اخیر آقای دكتر حداد عادل در دانشگاه امام صادق (ع) در زمینه تاریخ نگاری جهت دار در ایران است.

بنده رشته درسی و تحصیلی وكارم تاریخ نیست. اما نسبت به تاریخ حساسیت وعلاقه فراوانی دارم. به طوری كه اگر بخواهم غیر از كتاب های رشته تخصصی خودم كتاب دیگری را مطالعه كنم در درجه اول به سراغ كتاب های ادبیات می روم و در درجه دوم به سراغ كتاب های تاریخ. همین حساسیت زیاد و علاقه بنده بود كه سبب شد وقتی دوستان پیشنهاد كردند، در این سلسله سخنرانی من هم سهمی داشته باشم، استقبال كردم. مقدمتاً متذكر می شوم كه علم تاریخ در ایران كنونی از وضعیت مطلوب و سطح بالایی برخوردار نیست. ما دچار فقر ادراك تاریخی و فقدان حساسیت تاریخی هستیم. مورخان بزرگ روزگار در میان ما تقریباً به وجود نیامده اند. هم در دانشگاه ها و هم در حوزه های دینی با چنین فقر و فقدانی مواجه هستیم.

وضعیت حوزه ها از وضعیت دانشگاه ها تأسف بارتر است. در باب این كه این وضعیت نامطلوب حكایت از چه درد و رنج بنیادی می كند و نیز در بابت این كه علل پدید آمدن این وضعیت چیست بنده قصد سخن گفتن ندارم. همچنین نمی خواهم به آثار نامطلوب مترتب بر این وضعیت اشاره ای كرده باشم و یا بحثی در باب چگونگی خلاصی و رهایی از این وضع نامطلوب ارائه دهم. آنچه گفتم به عنوان مقدمه فقط بیان یك مشكل بود و جلب توجه شما به این كه چنین وضع ناگواری از لحاظ مطالعات و تحقیقات تاریخی در حال حاضر در كشور ما وجود دارد.

اما آنچه بنده می خواهم تحت عنوان نوعی دیگر از تاریخ نگری و تاریخ نگاری عرض بكنم؛ این است كه می خواهم یك نوع حالت انتقادی به معنای نقد و سنجش گری را در شما دوستان جوان نسبت به بعضی از معیارهای تاریخ نگاری ایجاد بكنم. همان طوری كه یك عالم علوم طبیعی پشت فعالیت ها و روش های علمی خودش یك فلسفه ای دارد و یك جهان بینی دارد و یك متافیزیكی مقدم بر فیزیك خود اختیار كرده كه براساس آن به تحقیقات و مطالعات فیزیكی اقدام می كند، مورخان هم همین طورند، عموم مورخان یك اصولی دارند یك جهان بینی دارند یك فلسفه دارند. كه همان فلسفه ی تاریخ آنهاست و مطالعات تاریخی خودشان را برپایه آن اصول انجام می دهند. این اصول همان پیش فرض های آن ها است. همان مفروضات قبلی و اولیه آن هاست كه دیگر درباره آن ها بحث نمی كنند، آنها مانند شالوده بنا است كه كل بنا بر پایه آن استوار می شود.

بنده در سال های اخیر همواره در چنین مجامعی كه مخاطبان، دوستان معتقد به اسلام و انقلاب اسلامی بوده اند، متذكر این نكته شده ام كه ما باید آگاهی و وجدان پیدا كنیم. استشعار پیدا بكنیم، نسبت به آن مبانی، اصول و پیش فرض هایی كه مبنای علوم انسانی غربی است.

بنده معتقدم اگر در جایی باید به چند و چون مباحث مقدمتاً رسیدگی كرد و ارزیابی كرد، آن جا همین اصول و مبانی مستتر در این علوم انسانی غربی است. با همین دید بنده این عنوان را برای این سخنرانی انتخاب كرده ام كه ببینیم ما در تحقیقات تاریخی خودمان تا چه اندازه باید حساس باشیم ودید انتقادی نسبت به اصول و مبانی داشته باشیم. این سخن امشب من و عرض من مخصوصاً باید قابل توجه كسانی باشد كه در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی تحقیق می كنند. چون در این حیطه واین حوزه بسیاری از تحقیقات متعلق به اروپائیان است و ما ناچار به شناخت این منابع و استفاده از آنها هستیم و همین جاست كه باید حساس باشیم تا مبانی آن ها را هم بشناسیم.

این نكته بر شما پوشیده نیست كه غربیان خودرا برآمده وصعود كرده بر بام تمدن بشری می دانند. آن اتفاقاتی كه از بعد از رنسانس افتاد روز به روز این باور را در كشورهای اروپایی و بعد در دوران ما در آمریكایی ها تقویت كرد كه آنها بر فراز تاریخ قرار گرفته اند. در قرن سیزدهم سه تمدن اسلامی، مسیحی و یهودی كمابیش در كنار هم در حال تعادل به سر می بردند، اما به تاریج این تعادل به هم خورد و اروپائیان قدرت مادی بیشتری پیدا كردند. روش های طبیعت شناسی جدیدی به دست آوردند و این احساس در آنها قوت گرفت كه آن ها راه صحیح را درمعرفت و در زندگی به دست آوردند. پیدایش علوم و فنون، ترقیات حیرت انگیز، افزایش قدرت مادی، شواهد این باور بود.

بهترین كسی كه به این باور اروپائیان شكل بخشیده و آن را در قرن نوزدهم متبلور كرده «آگوست كنت» است. آگوست كنت نظریه ای دارد به نام نظریه مراحل سه گانه كه شاید شنیده باشید. در این نظریه آگوست كنت می گوید: «بشر از آغاز پیدایش تا به امروز (یعنی همان قرن نوزدهم) یك سیر صعودی در رشد فكری داشته وذهن او روز به روز پخته تر و پرورده تر شده و با قدم نهادن رو به جلو دوران قبلی را پشت سر گذاشته است.» بعد او در این سیر صعودی و طولانی سه مرحله متمایز تشخیص می دهد: مرحله اول را مرحله ربانی، مرحله دوم را مرحله فلسفی و مرحله سوم را مرحله پوزیتویستی یا تحصیلی یا اثباتی می نامند. نكته مهم این است كه آگوست كنت همه عقاید بشر را پیرامون خدا وعالم غیب و آنچه ما آن را عالم معنا، ماوراء الطبیعه می نامیم و همچنین همه افكار بشر را پیرامون مفاهیم فلسفی مربوط به دوران های اول ودوم می داندو می گوید اینها اوهام و خیالاتی است كه بشر در دوران طفولیت تاریخ خود و تمدن خود به آنها مشغول و معتقد بوده و حالا به دوره ای رسیده كه در جهان بینی او دیگر جایی برای توسل به نیروهای غیر مادی و مفاهیم غیر ملموس وجود ندارد.

دوران سوم یعنی دوران پوزیتویستی دورانی است كه بشر صرفاً به محسوسات و روابط ظاهری پدیدارها با یكدیگر توجه دارد، بدون آن كه بخواهد خود را به شائبه مفاهیم ذهنی فلسفی و یا معانی غیبی و الهی گرفتار كند، بنا به این نظریه آگوست كنت، دوره جدید مثلاً از رنسانس به بعد دوران به ظهور رسیدن این نوع بینش است. گویی بشر پله هایی را طی كرده، مدارجی را بالا رفته و حالا به بامی رسیده كه دیگر نیاز به صعود به فراتر از آن ندارد. از نظر درك كلی حقایق البته جزئیات را باید كشف كرد اما از نظر نوع بینش، بشر به سر حد كمال رسیده و آن عبارت از این است كه در عالم به جز ماده به چیزی قائل نیست و در شناخت هم به چیزی جز همین ظواهر و پدیدارهای حسی معتقد نیست. این نظریه آگوست كنت همان طور كه عرض كردم تبلور تمایلات اروپائیان در مدت یكی دو قرن بود كه بعضی از مورخان گفته اند این نظریه مبین روح زمانه بود یعنی آن حرف جاری و ساری در دل و زبان همه را به قالب یك نظریه تاریخی ـ فلسفی درآوردو به آن شكل بخشید.

البته نظریه او از لحاظ فلسفی چندان قوتی ندارد و از نظر فلسفی آگوست كنت یك فیلسوف درجه یك در اروپا شناخته نشده در واقع مبنای فلسفی او فلسفه ی هیوم است كه همان آمپریسم یا اصالت حس تجربی است؛ اصالت حواس است. اما این تفكر تاریخی و این مرحله بندی كار آگوست كنت است. این بینش كه در قرن نوزدهم فوق العاده مقبول طبع اروپاییان قرار داشت، سبب شد كه یك نوع اعتماد به نفس زائد الوصفی در اروپاییان پیدا شود نسبت به تمدن و فرهنگ خودش، یك نوع غروری، یك نوع نخوتی، و در واقع آن ها تمدن خودشان را تمدن مطلق و مطلق تمدن انگاشتند به طوری كه وقتی می خواستند از تمدن های دیگر در كتاب هایشان یاد كنند در بعضی از مواقع كلمه ی سیویلیزاسیون یا سیویلیزیشن را با حرف c كوچك می نوشتند. اما وقتی می خواستند از تمدن اروپایی یاد كنند این كلمه را با حرف C بزرگ می نوشتند. كه وقتی سیویلیزیشن با C بزرگ نوشته بشود، یعنی آن تمدن مقصود كه دیگر همه باید به آن نظر داشته باشند.

این بینش معنایش این بود كه اولاً وقتی ما به گذشته نظر می كنیم در واقع داریم زیر پایمان را نگاه می كنیم. یعنی آنچه دیروزی است بهتر از پریروزی است. آنچه پریروزی است بهتر از پس پریروزی است. آنچه امروزی است از همه آن ها بهتر است چون سیر طبیعی بشر این طور بوده مثل اینكه شما به یك انسان بالغ كاملی در ۴۰ سالگی، در ۳۰ سالگی نگاه كنید خوب تصدیق می كنید كه او حالا از ۱۵ سالگی خودش نیرومندتر است و تصدیق می كنید كه در ۱۵ سالگی هم از ۱۵ ماهگی نیرومند تر بوده. این یك امر طبیعی است كه اگر شما چنین باوری درباره فرهنگ و تمدن داشته باشید، دیگر آن اصول نگرش شما می شود و معنای دیگر این حرف این است كه گذشته، گذشته است. نه به آن معنایی كه حالا تاریخ تكرار نمی شود و نه، به آن معنایی كه گذشته بی اعتبار است. آنچه مربوط به گذشته است درست به دلیل تعلقش به گذشته اعتبار ندارد. آنچه امروزی است به دلیل امروزی بودنش بهتر از آن چیزی است كه دیروزی است. چرا؟ چون محصول دوران شكوفایی فكر و رشد و پیشرفت بشر است.

نكته سوم كه از این نظریه استنباط می شود، این است كه ارزش تمدن ها و فرهنگ های دیگر در طول تاریخ گذشته به این است كه تا چه اندازه در رسیدن بشر به وضعیت امروزیش مؤثر بوده است. یعنی متر و معیار می شود تمدن اروپایی و هر تمدنی را باید با این تمدن اروپایی مقایسه كنیم.اگر یك تمدنی به وضع قرون نوزدهم اروپا شباهت داشت آن را پیشرفته بنامیم. اگر تمدنی در این مسیری كه اروپا طی كرده مؤثر واقع شده بود باید از آن ستایش كنیم. چرا؟ چون جاده هدایت و ترقی همین جاده است كه به وضع اروپا منتهی شده.

پس اگر كسی قدمی برداشته و راهی رفته كه به این جاده منتهی نشده آن كاری نیست كه از نظر ما ارزشی داشته باشد. هر كس كه این بار را در طول تاریخ به قدری از روی دوش ما برداشته باشد و آ ن را سبك كرده باشد خدمت كرده . هر كس كه این مسیر را طی كرده باشد ارزش دارد . اگر كسی بی راه رفته و یا كج راهه رفته خُب بیهوده رفته. پس در واقع بسیاری از چیزها كه در متن تمدن اسلامی زنده بوده از دید غربی ها جنبه موزه ای پیدا می كند.

مثال خیلی ساده اش همین مساجد است كه برای یك مسلمانی كه در درون این تمدن زندگی می كند مسجد موزه نیست. مسجد، مسجد است. اما برای یك اروپایی این مسجد یك جای باشكوهی است. مثلاً فرض كنید مسجد ایاصوفیه در استانبول تركیه، یك جای باشكوهی است كه حكایت از یك تمدن نیرومندی می كند كه یك روزگاری زنده بوده است. یعنی یك اروپایی كه وارد مسجد می شود به در و دیوار نگاه می كند تا زیبایی ظاهری را ببیند و یك دوره ای از تاریخ را كشف بكند كه دیگر حالا قطعاً سپری شده. اما یك مسلمان وقتی وارد همان مسجد می شود اصلاً یك تلقی دیگری از مسجد دارد.

او می رود كه در اینجا با خدا یگانه نزدیك بشود. این است كه می گوییم صورت و ماده تمدن اسلایم برای این ناظران غربی حكم ماده را پیدا می كند. صورت مورد نظر خودشان را بر آن تحمیل می كنند كه آن صورت همین ارزیابی است كه ازآن به عمل می آورند و جایگاهش را در این زنجیره تاریخی معین می كنند. برای اینكه ببینند كه این نوع نگرش چه تأثیری در جامعه ما داشته است. در همین صد سال اخیر توجه كنید به آن دسته از میراث خودمان كه چون اروپایی ها به آن توجهی ندشتند ما هم نسبت به آن بی توجه ماندیم و توجه كنید كه چه چیزهایی در جامعه ما تحصیل شده از میراث خودمان. دقیقاً همان چیزهایی كه اروپاییان پسندیدند.

اگر چیزی در كتاب های امروزی اروپا، در ترازوی اروپا وزنی نداشته ماهم نسبت به آن بی اعتنا مانده ایم. من نمی خواهم از مفاهیم فلسفی و عرفان و انسان شناسی شرقی و اسلامی و ایرانی مثالی ذكر كنم. اجازه بدهید از همین چیزهایی كه در ردیف علوم و فنون است مثالی عرض بكنم: این طب سنتی ما یك میراثی بوده كه از گذشته به ارث رسیده، چندین هزار سال در جامعه ما این طب در حد خودش كارآیی داشته، آموخته می شده، داروسازی برای خودش داشته، اصولی داشته، نتایجی داشته، مردم هم از آن استفاده می كردند اما چون قوم اروپایی این سنت را به رسمیت نمی شناخت ما در مواجهه با تمدن غربی به كلی این سنت و این میراث را فراموش كردیم و به هیچ وجه برای آن اعتبار قائل نشدیم، درصدد تحقیق آن هم بر نیامده ایم. در صدد شناخت درست از نادرست بر نیامدیم و به فكر اینكه این را حفظ كنیم و آموزش بدهیم و جدی بگیریم و آن را به پیش ببریم بر نیامدیم.

مثال دیگر شكسته بندی است. این شكسته بندی سنتی ما كه یكی از شاخه های طب سنتی ما است اگر در طب جدید غربی یك جایی داشت، قطعاً در جامعه ما هم معتبر محسوب می شد. اما چون اروپایی نسبت به آن ساكت و یا بی اعتنا بوده ما به هیچ وجه جرأت نكردیم در دانشكده های پزشكی خودمان رشته ای هم برای تربیت شكسته بند ایجاد بكنیم و این میراث را حفظ كنیم. كار به جایی رسید كه حاملان این میراث مجرم شناخته شدند، و اگر كسی اقدام به این نوع مداواها بكند باید تحت تعقیب قرار بگیرد و مجازات بشود، چرا؟ برای اینكه ما دانسته یا ندانسته خودمان را درآیینه ای كه اروپا از ما برای ما ساخته بود تماشا می كردیم. نظیر زیاد دارد.

ما بدون نقادی باور كرده ایم كه این روشی كه اروپاییان در تحقیق علمی و طبیعت شناسی دارند تنها روش ممكنه و بهترین روش است كه در صحت و اصالت آن شك و تردید نباید كرد و جز این هر چه هست باطل است. این یك مهری بوده كه بر اذهان بسیاری از روشنفكران ما و مؤسسات فرهنگی ما زده شده است. شما این طب سوزنی را در نظر بگیرید. این طب سوزنی در چین توانست به حیات خودش ادامه بدهد و بدون اینكه بر مبنای طبیعت شناسی و در واقع طب غربی مبتنی باشد و بدون اینكه روش های طبی غربی را تبعیت بكند برای خودش یك نظام مداوا بود كه به هیچ وجه برای اروپایی ها قابل فهم نبود. اما چینی ها دست از آن برنداشته و ارزش آن را نه براساس مبانی غربی بلكه براساس نتایج حاصل از خودش اثبات كردند و كار به جایی رسید كه بالاخره اروپایی ها تسلیم شدند و قبول كردند كه یك نحوه مداوایی هم هست به نام طب سوزنی.

معنای این واقعیت، این بود كه می شود به بدن انسان از یك زاویه دید دیگری و براساس یك جهان بینی دیگری هم غیر از این جهان بینی غربی نگاه كرد و این مسئله را از راه دیگری هم می شود حل كرد. حتماً لازم نیست كه طبیعت شناسی یك روش واحد داشته باشد. ممكن است روش های دیگر داشته باشد. ممكن است كه یك واقعیت به چند زبان قابل بیان باشد چه اشكالی دارد؟ شاید در این علم غربی یك چیزهایی را دیده باشید یك چیزهایی را ندیده باشید در یك علم دیگری، در یك فرهنگ و میراث دیگری، همین واقعیت را از یك حیث دیگری نگاه كرده باشند و یك چیزهای دیگرش را دیده باشند. اما این اندیشه نزد همه كس نیست، یعنی این وقوف و این خود آگاهی نزد همه كس نیست.

آنچه عرض كردم فقط شامل علوم و معارف نمی شود. فقط شامل علوم طبیعی و ریاضی نمی شود. بلكه شامل فلسفه و تفكر هم می شود. غربی ها وقتی تاریخ فلسفه اسلامی را می نویسند، معمولاً از كندی شروع می كنند به سراغ فارابی و ابن سینا می آیند و بعد یكی دو تا فیلسوف مثل غزالی را ذكر می كنند و به سراغ ابن رشد می روند و تاریخ فلسفه اسلامی از نظر آنها تمام می شود. چرا؟ برای اینكه آنها همین كه این مجموعه از این طریق به دست اروپایی ها می رسد دیگر با فلسفه اسلامی كاری ندارند.

ملاصدرا به مراتب بزرگ تر از ابن رشد است. ولی تحقیقات راجع به ملاصدرا تا این اواخر تقریباً هیچ بوده. حالا البته در این ۴۰ و ۵۰ سال اخیر یك كارهایی كرده اند. چرا ابن رشد از نظر آنها خیلی مهم است برای اینكه ابن رشد در سیر تفكر و فلسفه غربی نقش داشته. پس ما مسلمانان باید به ابن رشد از آن جهت نگاه بكنیم و تاریخ فلسفه اسلامی را از آن حیث ارزیابی بكنیم. بنده می خواهم این نتیجه را بگیریم كه ما از دستاوردها و نتایج تحقیقات اروپایی ها در مورد دانشمندان خودمان البته باید استفاده بكنیم. اما باید به آنها اكتفا نكنیم. آنچه را كه آنها ذكر نكرده اند نباید معدوم بیانگایم. آنچه را كه آنها تحسین نكرده اند نباید ما هم بی ارزش بدانیم. آنها در ترازوی خودشان سنجیده اند، ماباید ترازوی خودمان را داشته باشیم. ما باید متر و معیار خودمان را داشته باشیم. ما باید برای رجوع به فرهنگ اسلامی و تاریخ فرهنگ تمدن اسلامی دستگاه ارزیابی خودمان را داشته باشیم. اگر می خواهیم خودمان را یك نمونه كور و كبود و ناقص و تا نیمه راه رسیده ی آن چیزی بدانیم كه تمدن اروپایی به آن رسیده، باید هر چه اروپایی گفت ما بگوییم بله. اروپایی ها می گویند كه ما این طوری بودیم هر چیز هم كه آن ها نگفتند ما هم باید ساكت بشویم. ولی ما نمی خواهیم این طور باشیم. ما می گوییم تمدن اسلامی و فرهنگ اسلامی برای خودش یك معنایی داشته و باید ارزیابی نه با معیارهای بیگانه بلكه با معیارهای همین تمدن صورت بگیرد و بسیار علوم در همین تمدن بوده كه در تمدن غربی جایی نداشته ما نباید آن ها را فراموش كنیم. بسیار اشخاص بوده اند كه اروپایی ها را مهم نمی دانند پس چرا ما باید مهم بدانیم؟ باید عینك خودمان را عوض كنیم باید استقلال در مبانی تاریخ نگری و تاریخ نگاری پیدا بكنیم.

من یك چند تا نكته دیگر را به این بحث اضافه می كنم. یكی این است كه اروپایی ها نه تنها در معرفی تاریخ ما این عینك مخصوص دوران جدید خودشان را بر چشم دارند و همه چیز را به ما از ورای عینك خودشان نشان می دهند بلكه خودشان را هم از ورای این عینك به ما معرفی می كنند یعنی شما حتی در شناخت غرب هم باید آگاهی از مبانی معرفی غربیان داشته باشید. یك مثال خیلی مشخص عرض می كنم. این اصطلاح قرون وسطی كه اروپایی ها به كار می برند، معنایش قابل تأمل است؛ ما خیلی وقت ها قرون وسطی را به كار می بریم. مذهبی ها در جامعه ما اصطلاح قرون وسطی و صفت قرون وسطایی را به كار می برند، غیر مذهبی ها هم به كار می برند.

قبلاً ماركسیست ها و كمونیست ها هم اصطلاح قرون وسطایی را به كار می بردند و مسلماً در قرون وسطی یك چیزهایی هم بوده كه بد بوده و من نمی گویم همه آنهایی كه عنوان قرون وسطایی روی یك چیز می زنند اینها غلط عنوان می كنند. بله در آن دوران شكنجه، انگیزیسیون و تفتیش عقاید بوده، ظلم بوده، بدرفتاری های كلیسا بوده و اشكالات زیادی بوده.

اگر مراد از قرون وسطایی میان ما و قائلان اروپایی آن همین چیزها باشد، استعمال كلمه قرون وسطی ایرادی ندارد اما بسیار اتفاق می افتد كه وقتی اروپایی ها می گویند قرون وسطایی، مرادشان نه این شكنجه ها و نه این زورگویی ها است. نه این حرف ها و نه حتی بدرفتاری كلیسا و نه حتی مسیحیت بلكه نفس دین و اصل دینداری و اصل اعتقاد به خدا و اصل پذیرش ولایت الله را و حجیت قول دینی را، روح و جوهر قرون وسطی می دانند. وقتی آنها می گویند قرون وسطی و قرون وسطایی، این كلمه یك پوششی است، یك نقابی است بر روی مفاهیم دینی، مفهوم دینی، اصطلاح دینی، یعنی می خواهد بگویند دین بد بوده، می گویند قرون وسطی بد بوده، می خواهند بگویند این دینی است می گویند قرون وسطایی است. خیلی وقت ها این طور است. چون از نظر آن ها این قرون وسطی جوهر و روح اصلی اش دینداری بوده و آنچه دوران جدید را از قرون وسطی جدا می كند همین اعراض از خدا و دین است.

خیلی وقت ها قرون وسطی را به این معنا به كار می برند. آن وقت آیا جایز است كه ما بدون توجه به این معنا در هر جایی كلمه قرون وسطایی را به كار ببریم و طوری بشود كه قرون وسطی فحش بشود. از نظر اروپایی هایی كه اگوست كنتی فكر می كنند و پوزیتویستی فكر می كنند و گذشته را در واقع وا می گذارند و باطل و بی اعتبار می انگارند، قرون وسطی یك فحش است. مال دوران ناپختگی بشر است. آیا از نظر ما هم همین طور است؟ این است كه ما باید در استفاده از این اصطلاحات و كلمات حساس باشیم.

مثال دیگر ، ببینید نویسندگان اروپایی خیلی هایشان در تاریخ علوم و تاریخ تمدن، موضوع مخالفت كلیسا با كوپرنیك و گالیله را با آب و تاب تمام نقل می كنند. ما هم نمی گوییم كه كلیسا كار خوبی كرد با گالیله یا مثلاً كوپرنیك و اصلاً چنین چیزی در عالم اسلام اتفاق نیفتاده حالا كسی هم مثل گالیله و كوپرنیك البته پیدا نشده كه آن حرف ها را بزنند. ولی اگر كسانی هم بودند یا عقاید دیگری داشتند كافر تلقی نمی شدند. كما این كه ابوریحان بیرونی در «التفهیم» می گوید كه: عموم دانشمندان و علما معتقدند كه زمین مركز عالم است و خورشید و سیارات به دور زمین می گردند ولی من دیدم كه ابوسعید سنجری عقیده اش این است كه خورشید مركز است و زمین و سیارات به دور خورشید می گردند و می گوید من یك اسطرلابی نزد او دیدم كه براساس این نظریه ساخته شده بود. یعنی ابوسعید سنجری حالا چه قدر با زمان ابوریحان فاصله داشت، كسی بوده كه مثل كوپرنیك بطلمیوس به نظریه خورشید مركزی معتقد بوده نه زمین مركزی. اما هیچ وقت ما نشنیدیم كه مثلاً فقها یا متكلمین، متشرعین حكم تكفیر ابوسعید سنجری را صادر كرده باشند كه چرا یك نظریه دیگری در مقابل نظر ارسطو یا بطلمیوس آورده.

خوب این اتفاق در تمدن اسلامی نیفتاده این به جای خودش محفوظ است. البته من نمی خواهم بگویم آن نظریه ای كه ابوسعید داشته حالا به همان شكل و به همان اندازه حرف های گالیله و كوپرنیك بوده ولی بالاخره این فكر را داشته ولی نكته مهم این است تقابل بین گالیله و كلیسا آنقدرها كه اروپایی ها روی آن مانور می كنند برای ما جای مانور ندارد.

من این را می خواهم بگویم كه آن ها وقتی كه این تقابل را مطرح می كنند یك چیز دیگر از آن می فهمند و مقصودشان یك چیز دیگری است. یعنی در اینجا اروپا نمی خواهد یك فرد خاصی را محكوم كند یا یك كلیسای خاصی را یا یك پاپ خاصی را. اینها قصدشان نفی حجیت و نفی اعتبار اندیشه دینی است.

در طرح این دعوا ما اگر بخواهیم مطرح كنیم باید با دیدگاه خودمان مطرح كنیم. اما این طور ناآگاهانه اقتباس از روی كتاب های خود آن ها نقل كردن و با همان لحن و با همان حرارت و حدت بیان كردن حكایت از این می كند كه ما از اصل دعوا بی خبریم.

من برای اینكه شما بدایند كه در بین خود اروپایی ها اشخاصی هستند كه نسبت به این دگم های رایج در خود اروپا دید انتقادی دارند و با تردید نگاه می كنند و ارزیابی مجدد كرده اند، یك كتابی را برای شما آوردم به نام The Relevence Science یعنی شأن علم. این كتاب را آقای «فوینت وایس زاكر» نوشته. ایشان متولد ۱۹۱۲ است و در آلمان او و برادرش دو تا از شخصیت های بزرگ آلمان امروزاند. این آقای وایس زاكر در فیزیك هسته ای نظریه خیلی مهمی دارد كه آن زمانی كه بنده محصل فیزیك بودم ما اصلاً درباره هسته اتم مدل وایس زاكر را می خواندیم. یعنی یك دانشمند تراز اول است كه استاد فیزیك تئوری بوده در دانشگاه استراسبورگ و رئیس یك قسمت در انستیتوی فیزیك ماكس پلانك بوده و نظریه های مختلفی داده است. ایشان این كتاب را راجع به همین جنبه های فرهنگی و فكری و تمدنی غربی و با دید انتقادی نوشته است. من چند جمله از این را به انگلیسی برایتان می خوانم. بحثی می كند راجع به كوپرنیك و كپلر و گالیله و ... كه این قضیه درگیری آن ها با كلیسا و اینكه گالیله و كوپرنیك هر كدام بالاخره یك چیزی می گفتند. مقدمتاً می گوید كه شما فكر نكنید كه حالا كوپرنیك و گالیله رفتند و گفتند مثلاً الان روز است و كلیسا می گفت شب است. بعد خیلی ساده پرده را به عقب زدند گفتند ببین روز است. بعد باز هم كلیسا قبول نكرد. می گوید فكر نكنید این طوری بود. نه كوپرنیك و نه گالیله هیچ كدام در اثبات نظریه خودشان حرف قاطع نمی زدند یعنی اینها یك چیزهایی می گفتند مخالفان آنها هم براساس نظریه های قبلی یك دلایلی داشتند. این طور نبود كه مثلاً انتقال از آن فكر قبلی به فكر جدید مثل خاموش شدن یك كلید و روشن شدن یك كلید باشد كه یك كسی برود بگوید آقا، یك كلمه تا حالا متوجه نبودید و من توضیح می دهم و قضیه حل است. نه این طور نبود. وقتی كوپرنیك نظریه خودش را راجع به گردش زمین به دور خورشید داد چند تا اشكال در نظریه اش بود كه می گفتند اگر اینطور است كه تو می گویی بگو ببینیم چرا این طوری نمی شود؟ كوپرنیك نمی توانست جواب بدهد. یعنی یك مرجحاتی در این نظریه جدید وجود داشت یك مرجحاتی در نظریه قدیم. در مورد گالیله هم همین طور است. یك چیزهایی دیده بود ولی این طور نبود كه با یك ضربت به كلی یك نظام علمی قدیمی را هم در هم شكسته باشد.

این مطلب را راجع به كوپرنیك، آرئوربرت در این كتاب مبانی مابعدطبیعی علوم نوین كه به فارسی ترجمه شده در آن جا صراحتاً ذكر می كند، می گوید كه كوپرنیك در خیلی از مسائل مانده بود و ما نباید فكر بكنیم كه آن هایی كه با كوپرنیك مخالفت می كردند حالا یك عده آدم های احمق نادانی بودند كه از سطح بچه های امروزی مدرسه ها هم مثلاً فهم و شعور آنها كمتر بود.

كوپرنیك نمی توانست آن ها را قانع بكند. یعنی از نظر علمی دعوا خیلی روشن نبوده نه اینكه برای یك روز و دو روز، ده ها سال این بحث بوده كه بالاخره كدام یك از این دو نظریه از نظر علمی درست است. آن وقت در چنین موقعیتی كلیسا جانب كتاب مقدس را گرفته.

انسان مختار است كه درباره طبیعت به تحقیق و تفحص بپردازد. كسی نباید مانع از این آزادی بشود. انسان آزاد است برود و در طبیعت تحقیق كند. كسی هم حق ندارد جلوی این آزادی را بگیرد.

این است كه گفتم وقتی اروپایی ها را هم می خواهیم بشناسیم و تحولات اروپایی راهم می خواهیم بشناسیم باید در ترازوی آنها شك كنیم. یك اشاره مختصر دیگر هم می كنم. شما راجع به انقلاب كبیر فرانسه هرچه می دانید از قلم این مورخان معروف حاكم بر اروپا است. اما معلوم نیست تنها تفسیر از انقلاب فرانسه همین چیزهایی باشد كه به دست ما رسیده است.

این یك روی دیگری از سكه هم دارد و معلوم نیست كه ما آن را شناخته باشیم و به دست آورده باشیم. آن در واقع جریان ضعیف مغفول مانده تفسیرات خود تاریخ اروپا است و باز من اضافه بكنم ما حتی دنیای امروز را خیلی وقت ها از دید اروپایی ها می شناسیم. الان اگر به ما بگویند راجع به دنیای عرب چه تصوری دارید منابع ما راجع به دنیای عرب چیست؟ خودمان تحقیق كرده ایم؟ امروز ما اگر بخواهیم خاورمیانه را بشناسیم خود سراغ كتابخانه می رویم. 

افتاب
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  معرفی کتاب های تاریخ
Science بزرگترین معما‌های تاریخ که هیچ گاه حل نخواهند شد.
  برگی از تاریخ فلشخور
  دوست داشتی در تاریخ چه اتفاقی هرگز روی نمی داد ؟؟؟؟؟؟؟؟
  " تاریخ چیست "
Book ☽تاثیرگذار های تاریخ☾اسحاق نیوتون Isaac Newton
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ ابن رسته
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ابن حوقل
Book ✍تاریخ‌نگاران✍ استرابون
Book تاریخ دموکراسی در ایران باستان✔

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان