امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی]

#1
تحریف‌شناسی عاشورا [نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی] نوشتة علامه جعفر مرتضی عاملی
پیشگفتار
متن حاضر ترجمه‌ی خلاصه ای از کتاب «کربلا فوق الشبهات» نوشته‌ی علامه جعفر مرتضی عاملی است که المرکز الاسلامی للدراسات (بیروت) نسخه عربی آن را منتشر کرده است. و ترجمه فارسی آن نیز با عنوان تحریف‌شناسی عاشورا [نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی] در ایران به چاپ رسیده است.

آن‌چه این کتاب به آن می‌پردازد شناخت تحریفات واقعی حادثه‌ی عاشورا و تفکیک آن از تحریفات غیرواقعی است؛ نویسنده معتقد است که افسانه‌ها و مطالب دروغین که در تاریخ عاشورا وارد شده، اندک و شایان تأمل است؛ اما بسیاری از مطالبی که در کتاب «حماسه‌ی حسینی» با عنوان تحریفات از آن نام‌برده شده، در صف افسانه‌ها و مطالب دروغین جای نمی‌گیرد و با اندک تأمل و تفحص احتمال صادق بودن آن آشکار می‌شود. دیگر این‌که نویسنده، نسبت دادن کتاب «حماسه‌ی حسینی» به شهید مطهری رحمه‌الله را نمی‌پذیرد و آن‌ را حاوی دیدگاه‌های قطعی و نهایی او نمی‌داند؛ از این‌رو نقدهای خود بر آن کتاب را نوعی دفاع از آن شهید والامقام می‌داند...

[قبل از هر چیز باید گفت انتشار این مطلب در ساندیس خور به معنای تایید مطلق این نوشتار توسط بنده نیست]

یادداشت مترجم
متن حاضر ترجمه کتاب کربلا (فوق الشبهات) نوشته علامه جعفر مرتضی عاملی است که المرکز الاسلامی للدراسات (بیروت) آن را منتشر کرده است. واقعه پر شور عاشورا، از حوادث مهم تاریخ است که اندیشمندان و فرهیختگان بسیاری درباره آن سخن گفته و ابعاد گوناگون آن را باز کاویده اند. این حادثه عظیم، ابعاد تربیتی، اخلاقی، سیاسی، عاطفی، عرفانی، و... فراوانی دارد که پرداختن به آن نیازمند آشنایی عمیق با فرهنگ اسلامی و شیعی و شناخت کامل معرفت والای عاشوراست. بی تردید، واقعه ای که عواطف بشریت ـ اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان ـرا برانگیخته و آنان را به کنش واداشته، دست خوش تفسیرها و تأویلهای فراوان نیز شده و هرکس با توجه به سطح دریافت خود به بحث از معارف آن پرداخته که بسیاری از آنها انگیزه های دینی و ایمانی محکمی نیز داشته است. با این همه بسیاری از اسلام شناسان از سر احساس تکلیف، و نیز به منظور اظهار ارادت خالص به درگاه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) کوشیده اند با تأویلهای نابجا و تحریفهای ناروا مبارزه کنند و این انقلاب سترگ را به واقع به جهانیان بشناسانند؛ این مسئله جای تحسین و نکوداشت فراوان دارد و سرمشق خوبی برای آیندگان در پاسداشت عاشورا و فرهنگ آن خواهد بود. از جملة این عالمان پر تلاش استاد مرتضی مطهری است که نقش بسزایی در بیداری اسلامی و احیای فرهنگ ظلم ستیزی شیعی، و نیز اشاعۀ معارف عاشورایی داشته است. آثار آن شهید سعید، گواه سخن ماست و بی تردید تلاشهای بی دریغ او مورد عنایت پروردگار و امامان معصوم (علیهم السلام) خواهد بود؛ امّا آنچه آن شهید عزیز بر آن پا می فشارد و در آثار خود بر آن مصمّم است،«نقد منصفانه» و «دفاع واقع بینانه» است. آن مرد بزرگ، هیچگاه خود را از خطا و اشتباه مبّرا نمی دانست و همواره همگان را به تأمل و تدبّر در سخنان خود دعوت می کرد و از نقد آثار و سخنان خود استقبال می نمود؛ او تنها به عزّت اسلام و سرفرازی پرچم عاشورا می اندیشید و سرانجام جان خود را نیز در این راه پر افتخار تقدیم کرد. آنچه این کتاب به آن می پردازد شناخت تحریفات واقعی حادثه عاشورا و تفکیک آن از تحریفات غیر واقعی است، نویسنده معتقد است که افسانه ها و مطالب دروغین که در واقعه عاشورا وارد شده، اندک و شایان تأمل است؛ امّا بسیاری از مطالبی که در کتاب «حماسه حسینی» با عنوان تحریفات از آن یاد شده، در صف افسانه ها و مطالب دروغین جای نمی گیرد و با اندک تأمل و تفحّص احتمال صادق بودن آن آشکار می شود. دیگر اینکه نویسنده نسبت دادن کتاب «حماسه حسینی» به شهید مطهری را نمی پذیرد و آن را حاوی دیدگاههای قطعی و نهایی او نمی داند؛ از این رو نقدهای خود بر آن کتاب را نوعی دفاع از آن شهید والا مقام می داند. نویسنده کتاب ـ علامه جعفر مرتضی عاملی ـ نیاز به معرفی ندارد. نوشته ها، مصاحبه ها و سخنرانیهای پر شور و نگاه ژرف و دقیق او به مباحث گوناگون اسلامی ـ بویژه تاریخ اسلام ـ گواه تواناییها و سطح اندیشه اوست؛ این عالم بزرگ تاکنون بیش از چهل کتاب در زمینه های گوناگون نگاشته است که مشهورترین آنها «الصحیح من سیرة النبی الاعظم»می باشد. او از دانشمندان وارسته و ارادتمند به ساحت امامان معصوم (علیهم السلام)، علمای اسلامی و از جمله استاد شهید مرتضی مطهری است.
چگونگی نگارش کتاب حماسه حسینی از تصریحات نویسندۀ کتاب حماسه حسینی و آنچه از اثر او بر می آید، روشن می شود که روش نگارش کتاب بدین گونه بوده است:
1. به دست آوردن برخی از سخنان از نوارهای ضبط شده؛
2. به دست آوردن مطالب از نوارهایی که در دست مردم بوده و بر روی کاغذ آمده است، بی آنکه به اصل نوار مراجعه شود؛
3. تلخیص برخی از سخنان و مطالب؛
4. ضمیمه ساختن یادداشتهای شهید؛
5. ضمیمه ساختن مطالب مکتوبی از شهید که در دست مردم بوده است که چه بسا شهید قصد تأیید و استشهاد به آن را داشته است؛
6. آوردن تعلیقه های شهید بر کتب برخی نویسندگان؛
7. آوردن برخی پرسشها از مطالعه آنچه شهید در اوراق خود نگاشته و بی پاسخ نهادن آنها؛
8. اضافه کردن عناوین، اقسام و تفصیلها؛
9. وارد کردن سخنان فراوان و دیدگاههای شخصی در ضمن مطالب شهید؛
10. تصحیح برخی عبارات به گمان اینکه نیازمند تصحیح بوده و نیز تمام ساختن جملات ناقص. این موارد بگونه ای اثبات می کند که نسبت دادن مطلق کتاب حماسه حسینی به استاد مطهری صحیح نمی باشد.
مقدمه مؤلف
دشمنان شیعه در این روزگار، به حمله خطرناکی بر ضد حکومت عظیم تشیع دست یازیده اند و آن، نابود ساختن عاشورا از راه از بین بردن شعارها، نمادها و حقایق آن است. آنان با کاشتن بذر شک و تردید در سرزمین دلهای پاک، در هر سال، و بویژه در ایّام عاشورا، و با حملات شدید به ارکان این نهضت خدایی؛ می کوشند تا این حرکت بزرگ را تحریف کنند. دشمن در راهِ رسیدن به این هدف کور، از سخنرانیها، خطبه ها، مناظرات، تألیف کتب و مجلات نیز در نمی گذرد و از آن سوء استفاده می نماید. بیشتر اهتمام دشمن در راهِ رسیدن به این هدف کور، در موضوعات زیر است:
1. افترا بستن به سخنرانیها و منابر حسینی؛
2. نسبت دروغ دادن به مطالب؛
3. نسبت تزویر و کم ایمانی دادن به اهل منبر؛
4. به کار بردن انواع دشنام و تعبیرات نیشدار نسبت به جایگاه منبر؛
5. ایجاد تشکیک و تردید در مضامین سخنرانیها و روضه ها و اعتماد ناپذیر بودن آنان به دلیل آمیخته بودن با خرافات، افسانه ها، و اباطیل و...؛
6. ادعّای عاجز بودن منبر حسینی از ادای رسالت خود در تربیت مردم و ثابت قدم ساختن آنان در مسیر ایمان و جهاد؛
7. تلاش برای کم رنگ ساختن ارزش ارتباط عاطفی با عاشورا و مضامین عاطفی آن از راه ناروا خواندن حالات گریه؛
8. بدگویی دربارۀ دسته های عزاداری؛
9. جایز ندانستن لطمه زدن به صورت در این مصیبت؛
10. متهم ساختن مجالس عزاداری به تخلف و تحجّر و بی ادبی نسبت به دین و اینکه این عزاداریها باعث تحقیر مسلمانان می شود؛
11. دعوت به تأمل در ابعاد تربیتی و فرهنگی عاشورا و پرهیز از نقل صحنه های عاطفی و گریه آور تا اینکه عاشورا به نهضت فرهنگی صرف تبدیل شود. اسفناک است اینکه گاه در آثار برخی از دوستان مطالبی دیده می شود که در سمت اهداف دشمن است؛ در این میان، بسیار از شهید مطهری سخن به میان می آید و در ضمن آن، سخنانی از کتاب «حماسه حسینی» نقل می شود؛ البته به نظر ما کتاب «حماسه حسینی» نوشته شهید مطهری نیست و نسبت این کتاب به وی، نارواست. (اگر بپذیریم این کتاب اثر استاد مطهری است و اینکه) رهبر فقید انقلاب امام خمینی(ره)، جوانان را به خواندن تألیفات شهید مطهری سفارش می کردند، این بدان معنا نسیت که شهید مطهری معصوم از خطا و لغزش باشد. (نویسنده کتاب حماسه حسینی که ما معتقدیم استاد مطهری نیست بلکه کسی است که این کتاب را جمع آوری کرده) در بیان مطالب خود، راه خطابه را پیش می گیرد و مسائل را به هم تعمیم می دهد. گاهی با استنادات علمی و عقلی مطالب بیان نمی شود.
برای اینگونه آثار و نوشته ها، چند ویژگی مهم می توان برشمرد:
1. به کاربردن اقوال شاذّ و نادر با دلایل ضعیف و سپس جمع بین آنها؛
2. رها کردن بحث، بدون نتیجه گیری محکم و مشخص؛
3. ادعاهای بسیار بزرگ، سخنان پر سر و صدا، در مسائل مختلف دین که گاه علمای بزرگ به سختی و با ظرافت و دقت از آن سخن گفته اند؛
4. انکار قطعیات و مسلّمات؛
5. اهانتهای طوفانی به مخالف و متهم ساختن مخالفان به عقده و وصف آنان به «الحمار یحمل اسفاراً» و نظایر آن؛
6. نسبت دادن مخالفان به سازمان سیا و موساد؛
7. دروغ گو و تحریف کننده خواندن مخالفان و بی تقوا و بی دین شمردن آنان، اگرچه از مراجع دینی باشند؛
8. هجوم به مسائل مطرح شده در هر کاوشی و پس از آن حکم کردن به چیزی و اعلام انزجار کردن از غیر آن؛ آن هم در جمع افرادی که خود توانایی تحقیق در امور را ندارند و از موضوعات مطرح شده بی اطلاع اند؛ نویسنده های اینگونه آثار همواره خطبا و مردم را به پرهیز از کذب و تزویر دعوت می کنند و آن را مایه تقرّب به خدا می دانند؛ ولی چه بسیار تناقضات که در گفتار آنان یافت می شود که خود به سخن پیش گفته التزام عملی نداشته اند و گویی این سخن را برای سرکوب طرف مقابل به کار می برده اند. (مثل استفاده از حکایات روضه خوانی که برای گریاندن مردم با سنگ به آنها می زد.) آنچه در این پژوهش به آن می پردازیم، بررسی وقایعی است که برخی آن را کذب و خرافه دانسته اند و سخن خود را به شهید مطهری نسبت داده اند.

حقایق و افسانه ها در باب عاشورا

به شهید علامه شیخ مرتضی مطهری نسبت داده اند که وی برخی از مطالبی را که درباره حادثه عاشورا ذکر شده، ساختگی می داند و بر این باور است که آن مطالب، بعدها به تاریخ اضافه شده است؛ امّا هنگامی که در این باره کاوش کردیم، بدین نتیجه رسیدیم که این حکم در بسیاری از موارد مذکور صادق نیست.

آنچه بدان شهید نسبت داده شده بر سه گونه است:

1. آنچه دروغ بودن آن مشخص است؛

2. آنچه صحیح نیست که آن را دروغ بپنداریم؛

3. اموری که ممکن است درست یا نادرست باشد؛ و ارتباطی با حادثه عاشورا ندارد و از اموری است که پس از دهها سال به وقوع پیوسته است؛ و در گروه کرامات یا غیر آن جای می گیرد؛ مانند داستان راهزن و بخشیده شدن به خاطر قرار گرفتن در گرد و غبار زائران امام حسین (علیه السلام).

در این پژوهش، به بررسی گونه سوم نمی پردازیم و درباره درستی یا نادرستی آن سخن نمی گوییم و به یقین در میان آنها داستانهای افسانه ای نیز وجود دارد؛ امّا دربارۀ گونه یکم و دوم به تفصیل و با بیان شفاف سخن خواهیم گفت.

گونه نخست

آنچه دروغ بودن آن مشخص است

برخی از مواردی که نویسنده ـ حماسه حسینی ـ به آن اشاره می کند، در ذهن هیچ انسانی ـ چه عالم باشد و چه جاهل ـ جای نمی گیرد و عقل هیچ بشری ـ اعم از باسواد و بی سواد ـ آن را نمی پذیرد. فلذا دروغ بودن آن مشخص است.

این موارد عبارتند از:

1. طول نیزۀ سنان بن انس (لعنة الله علیه) که گفته می شود او سر امام حسین(علیه السلام) را برید شصت ذرع(حدود سی متر) بود و اینکه گفته اند این نیزه را خدا از بهشت برایش فرستاده بود؛

2. عدد کسانی که به جنگ امام حسین(علیه السلام) آمدند، ششصد هزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار پیاده بوده است؛ یا اینکه عدد آنها هشتصد هزار نفر بوده است؛ امام حسین(علیه السلام) به تنهایی سیصد هزار نفر و عباس(علیه السلام) بیست و پنج هزار نفر از آنها را کشتند؛ در نقل دیگری آمده : امام حسین(علیه السلام) چند بار به دشمن حمله کرد. در هر مرحله، ده هزار نفر را کشت. در حالی که طبق کتب تاریخی مورد اعتماد، تعداد سپاهیان یزید (لعنة الله علیه) ـ در بیشتر روایات ـ سی هزار یا هشتاد هزار یا یکصد هزار نفر بوده است؛ همان گونه که مسعودی در « اثبات الوصیه » عدد کشته شدگان به دست امام را به هزار و هشتصد تن رسانده و از محمد بن ابی طالب نقل کرده که آن، هزار و نهصد و پنجاه نفر بوده است؛

3. هاشم بن مرقال در کربلا حضور داشته است! در بیان این مطلب باید توجه داشته باشیم شاید بخشی از این روایت حذف شده باشد، به گونه ای که یکی از فرزندان او در کربلا حاضر بوده باشد و در کتب تاریخی، مضاف (نام فرزند) حذف شده و مضاف الیه باقی مانده باشد. این محذوف شدن در کتب بسیار اتفاق افتاده است؛ امّا باید توجه داشت که هاشم بن مرقال نیزۀ 18 ذرعی داشته، بی معنا خواهد بود؛

4. عروسی حضرت قاسم(علیه السلام) نیز از اموری است که مبنای معقول یا مقبولی برای آن نمی توان یافت.

5. اینکه روز عاشورا هفتاد ساعت بوده که این نیز از مسائل نامعقول و نامقبول است.

6. داستانی که در آن، امام سجاد(علیه السلام) کفشهای شرکت کنندگان در مراسم عزای امام حسین(علیه السلام) را مرتب کرد که این داستان نیز از این قبیل است.

چنان که خواننده عزیز مشاهده می کند آنچه در حادثه عاشورا و پیش از آن دروغ دانسته شده از شش مورد نمی گذرد؛ بلکه با توجه به اینکه درستی یا اثبات درستی برخی از آنها محال نیست، به شش مورد هم نمی رسد.

گونه دوم

آنچه صحیح نیست آن را دروغ بپنداریم


آنچه دلیل دروغین یا ساختگی بودن آنها، تنها دوری از ذهن (استبعاد) گفته شده است؛ آن هم دوری از ذهنی که بی دلیل است، یا دلیل آن ضعیف و مردود است یا نیازمند کاوش بیشتر و توجّه افزون تر به شواهد یا دلایل است:

1. اینکه اصحاب امام حسین(علیه السلام) سه روز متوالی آب ننوشیدند. دلیل نویسنده حماسه حسینی این است که هرچند دشمن به یاران امام اجازه رفتن به شریعه را نمی داد، به همت عباس(علیه السلام) توانستند به کنار شریعه بروند و آب بردارند؛ بویژه در شب دهم محرّم؛ به گونه ای که توانستند در آن شب غسل کنند.

در پاسخ باید گفت:

وقتی مطلبی مستند به دست ما رسیده باشد، می پذیریم، چراکه ممکن است آن شب اراده خداوند متعال به این تعلق گرفته باشد که از زمین آبی برای غسل شهادت امام و یاران بجوشد کما اینکه برای فرزند حضرت ابراهیم جوشید و چندین احتمال دیگر. پس استبعاد عقلیِ یک مطلبِ مستند برای ما دلیل کافی برای مردود دانستن آن نیست.[1]

1. اینکه کاروان اسیران کربلا در بیستم صفر به کربلا رسیدند و داستان زیارت اربعین؛ یعنی چهل روز پس از واقعه؛ نویسنده حماسه حسینی می گوید: این داستان ها را تنها «سید بن طاووس» در کتاب «لهوف» ذکر کرده و بیست و چهار سال پس از وفات سید بن طاووس، «ابن نما» آن را در «مثیر الاحزان» نقل کرده است؛ و هیچ دلیل عقلی این داستان را تأیید نمی کند. چراکه راه شام به مدینه از کربلا نمی گذرد؛ بلکه راه جداگانه ای شام را به مدینه متصل می سازد.

در پاسخ باید گفت:

نخست ـ آنکه صرف یافت نشدن این مطلب جز در کتاب سید بن طاووس، دلیل بر نبود آن نیست؛ چه بسا سید بن طاووس این داستان را از کتابهایی نقل کرده که به دست ما نرسیده است؛

دوم ـ آنکه شأن سید بن طاووس اجّل از این است که بتوان او را به جعل اکاذیب متهّم ساخت.

سوم ـ آنکه آیا حادثه تاریخی، برای درستی خود، نیازمند دلیل عقلی است؟

چهارم ـ آنکه آیا راه کربلا جدا از راه شام به مدینه بوده؟! آیا آن راه، تنها راهی بود، که مسافران دو شهر آن را طی می کردند؟!

پنجم ـ آنکه نقل علمای دیگر حضور اهل بیت امام در اربعین اول در کربلا را تأیید می کند؛ مثل؛ «شیخ صدوق(ره)» که از فاطمه دختر علی(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: «سپس یزید ـ که لعنت خدا بر او باد ـ دستور داد که زنان حسین(علیه السلام) را با علی بن حسین(علیه السلام) حبس کنند... تا اینکه علی بن حسین(علیه السلام) با زنان خارج شد و سر حسین(علیه السلام) به کربلا بازگردانده شد». و «بیرونی» (متوفای 420ق) تصریح می کند که باز گرداندن سر، در بیستم صفر بوده است. دیگران نیز همچون «ابن حجر» و «قزوینی» (متوفای 682ق) این مطلب را ذکر کرده اند. قزوینی تقریباً با سید بن طاووس معاصر است و بیرونی 250 سال پیش از سید بن طاووس می زیسته است.

این مسئله نیز تردید نمی پذیرد که اسرا تا سال بعد در شام نماندند و همان سال بازگشتند. بلکه به نقل از «مصباح متهجد» آنها در بیستم صفر به مدینه رسیدند. پس چگونه نویسنده حماسه حسینی فرموده که نخستین بار، سید بن طاووس این مطلب را ذکر کرده است؟

1. اینکه یکی از قاصدان برای امام حسین(علیه السلام) نامه آورده بود و دید امام در حال خارج شدن از مدینه و حرکت به سمت مکّه است، در حالی که گرد او بنی هاشم حضور داشتند و اطراف بنی هاشم را مردان، اسبان زین کرده و محملهای تزئین شده که مملّو از کالا و انواع دیباج و حریر بود فرا گرفته است.

پاسخ آنکه چنانچه شهید (ره) این حکایت را بدان سبب که خروج حضرت از مدینه مخفیانه بوده، نه علنی ساختگی دانسته، باید گفت این حکایت، منافاتی با خروج حضرت پنهانی ندارد، زیرا ممکن است منظور از مخفیانه بودن خروج، عدم اطلاع دستگاه حاکم باشد واین، منافاتی با گردهم آمدن بنی هاشم ندارد؛ و اگر ساختگی دانستن حکایت به سبب ذکر دیباج و حریر است، باید گفت نمی توان از این قضیه، این گونه برداشت کرد که حضرت ـ نعوذبالله ـ حرامی مرتکب شده است؛ همچنین نمی توان این گونه برداشت کرد که دیباج و حریر متعلق به حضرت بوده است؛ جه بسا آنها، از آن مردان یا زنان دیگر بوده باشد.

1. آمدن زینب(علیهاسلام) به سمت برادرش حسین(علیه السلام) ... و گفتن این سخنان : « تو برادر منی، تو امید مایی، تو پشتیبان مایی! »

نمی دانم چرا این حکایت، در شمار اکاذیب قرار گرفته؟ امام حسین(علیه السلام) بنابر آنچه در حماسۀ حسینی آمده، به ایجاد مسائل عاطفی، برای پایداری و استواری رسالتش، اهتمام ویژه ای داشته است و این، می تواند مصداقی از آن باشد.

1. اینکه حضرت زینب(علیهاسلام) هنگام وداع، برادر را نگاه داشت و گفت: «وصیتی از مادرم به یادم افتاد. مادرم به من گفته در چنین وقتی، زیر گلوی حسینم را از طرف من ببوس»، با اینکه حضرت زینب(علیهاسلام) هنگام وفات حضرت زهرا(علیهاسلام) تقریباً پنج ساله بوده است.

در پاسخ می گوییم اشکالی در این نمی بینیم که زینب(علیهاسلام) وصیّت مادرش هنگام طفولیت را به یاد آورد. او همان کسی است که امام سجاد(علیه السلام) به تفاوت فراوان او با دیگران و درایت او شهادت داده و فرموده است: «شما ـ شکر خدا ـ دانشمندی بی نیاز از آموزگار و فهمیدۀ بی نیاز از فهماننده اید». انسان از دوران کودکی خود، بسیاری از داستانها ـ بویژه داستانهایی که جنبه های عاطفی دارد ـ را به یاد می آورد؛ چه رسد به اینکه آن فرد، زینب(علیهاسلام) باشد.

1. افسانۀ منسوب به «ابوحمزۀ ثمالی» که در خانۀ امام سجاد(علیه السلام) را کوبید، کنیزکی آمد؛ چون فهمید او ابوحمزه است؛ خدای را حمد کرد که او را رساند که حضرت را تسلّی داد چون آن روز دوبار آن حضرت بیهوش شده بود. ابوحمزه داخل شد و امام را به این سخن تسلّی داد که شهادت در این خانواده موروثی است؛ امام فرمود: «آری ولی اسارت در این خانواده موروثی نبود». آن گاه شمهّ ای از حالت اسیری عمّه ها و خواهران خود را بیان کرد.

این روایت چه مانعی را در سر راه دارد؟ چه چیز باعث شده از خرافات به شمار آید؟ از هوش رفتن امام(علیه السلام) نیز می تواند سوء تعبیر راوی باشد یا به معنای شدّت اندوه امام(علیه السلام) باشد.

چند نکته ضروری
یکم: پر واضح است آنچه در حادثه کربلا بتوان نام دروغ بر آن نهاد، بسیار نادر است؛ به گونه ای که اگر کسی با تسامح به آن بنگرد، از تعداد انگشتان دستانش تجاوز نمی کند! بلکه به شش مورد هم نمی رسد. کذب بودن آن قضایای معدود هم مانند خورشید در وسط روز آشکار است، آن قضایای معدود در فرهنگ مردم نیز جایگاهی ندارد و مردم آنها را جزء تاریخ عاشورا نمی دانند. پس این همه تفصیل و تهدید و تشکیک و بزرگ نمایی معنا ندارد.

دوم: پاره ای حوادث در پیش روی ما قرار دارد که برخی گمان کرده اند آنها دروغین یا ساختگی اند؛ امّا دلیل یا قرینه ای که بتوان به کمک آن به این مسئله اشاره کرد، وجود ندارد و باید دانست که صرف ادّعا، دلیل دروغین یا ساختگی بودن آن حوادث نمی شود. همچنین آنچه، شاهد ادعاها دانسته شده، صلاحیت ارجاع ندارد و هر عاقلی، با کمترین التفات، متوجه ضعف استدلال به آنها خواهد شد.

آنچه گفتیم بدان معنا نیست که ما به اشکالات، اختلافات، جاافتادگیها و خطاهای موجود در برخی از متون که به دلایل گوناگون، از جمله فراموشکاریها یا توهّم راوی، یا گونه گونی نسخه ها رخ داده، باور نداشته باشیم؛ امّا این مسائل از ارزش متون نمی کاهد. اینها مسائلی است که حتی در معتبر ترین نوشته ها رخ می دهد.

سوم: وجود مطلب دروغین یا نادرستی در کتابی، باعث نمی شود که آن کتاب و نویسنده اش از اعتبار ساقط شوند؛ وگرنه ـ به جز کتاب خدا که در آن هیچ مطلب نادرستی راه ندارد ـ باید معتبرترین کتابها و بهترین نویسندگان را از درجۀ اعتبار ساقط کرد؛ زیرا در کتب آنها نیز مانند این امور ثبت شده است.

چهارم: یافتن سخن دروغ در کتابی، بدین معنانیست که نویسندۀ آن کتاب، آن را ساخته و پرداخته است؛ زیرا ممکن است وی آن را از دیگری که او را موثق می دانسته، نقل کرده باشد یا درحالی که دربارۀ آن تردید داشته، آن را نوشته است و هدفش این بوده که هرچه دربارۀ آن قضیه نقل شده، ذکر نماید و صحت و سقم آن را به دانشمندان و پژوهشگران واگذارد. به همین دلیل، ما با کار منسوب به شهید مطهری که شتاب زده سخن گفتن دربارۀ دانشمندانی که به پایداری و دیانت و پرهیزگاری شناخته شده اند ـ همانند «دربندی» و «طریحی» ـ موافق نیستیم.

بررسی داستان حضور لیلا(علیها سلام) در کربلا

داستان حضور لیلا(علیهاسلام)، مادر علی اکبر(علیه السلام) ـ بنابرآنچه به شهید مطهری (ره) منسوب است ـ به اشتباه گسترش یافته است و سبب آن، حس افسانه دوستی و خیال پردازی بشر است که او را به ساختن چنین داستانهایی وا می دارد.

بسیاری از مردم نیز، از آنجا که آن مرد بزرگ را عالم و آگاه به این امور می دانند و به درستی سخن او اعتماد دارند، به منابع و مصادر مراجعه نمی کنند و به راحتی سخن منسوب به او را می پذیرند. آنان به این نمی اندیشند که عصمت، از آن خداوند و پیامبران و امامان (علیهم السلام) است. آنها احتمال نمی دهند که نویسنده حماسه حسینی، آن گونه که باید در منابع تفحصّ نکرده و اطلاعات لازم برای صدور حکم در مسئله را به خوبی گرد نیاورده باشد.

آنچه بر ما روشن است این است که نویسنده حماسه حسینی، هنگام نوشتن قضایای تحریف شده یا سخن گفتن از آن، در مقام تأمل و دقّت علمی نبوده است؛ بلکه در فضای عمومی که گاه ویژگی آن تندی تعبیر و سخنان است، قرار داشته و همین مسئله، او را به مطلق حکم کردن دربارۀ موضوعاتی واداشته که قاعدۀ مقبول یا معقولی آن را تأیید نمی کند؛ آنگاه نتایج به دست آمده با مقدماتی که خود به آن اشاره کرده، همخوانی ندارد.

شاهدی دور از ذهن


ما در اینجا درصدد پاسخ گویی و حکم کردن به هر آنچه در حماسه حسینی آمده نیستیم؛ بلکه در این مجال به مسئله ای اشاره می کنیم که مصداق بارز تحریف شناخته شده و آشوبگری فراوانی دربارۀ آن صورت پذیرفته است؛ و آن، داستان حضور لیلا، مادر علی اکبر(علیه السلام) در کربلاست.

از سوی دیگر بسیاری ، به این قضیه، تهمت افسانه، خیال و دروغ و ساختگی بودن زده اند و بیم آن می رود که در آینده، این هجمه دامن هر آنچه خطبای منابر حسینی می خوانند، فرابگیرد و سرانجام، شنوندۀ دل پاک، از شنیدن هرگونه پند و مثال و داستانهای گوناگون دربارۀ عاشورا محروم بماند.

نتیجه آن می شود که هر چه روضه خوانان بخوانند ـ حتّی آنچه از کتابهای بسیار معتبر به دست آمده ـ به زیر سؤال رود و نادرست پنداشته شود.

مورخان نگفته اند!


نویسنده حماسه حسینی، می گوید که یکی از تحریفهای وقایع عاشورا داستان لیلا مادر علی اکبر(علیه السلام) است که در مجالس حسینی بسیار مشهور شده است؛ حتی یک دلیل تاریخی، این حکایت را تأیید نمی کند؛ البته اینکه مادر علی اکبر(ع)، لیلا بوده در تاریخ آمده است؛ اما یک موّرخ اشاره نکرده که او در کربلا حاضر بوده است. با این حال داستان در آغوش گرفتن علی اکبر(علیه السلام) توسط لیلا، رویکرد عاطفی و هیجانی و خیالی محض دارد.

سپس نویسنده حماسه حسینی، نقل می کند که محقق شوشتری (ره) می گوید: «کسی در کتاب معتبری زنده بودن مادر علی اکبر(علیه السلام) را ذکر نکرده، چه رسد به دیدن او! امّا حضور رباب(علیهاسلام) ـ مادر طفل شیر خوار ـ و سکینه(علیهاسلام) را ذکر کرده اند». شیخ عباس قمی(ره) می گوید: «به چیزی که بر آمدن لیلا به کربلا دلالت کند دست نیافتم».

پاسخ به این دیدگاهها را در ضمن چند نکته بیان می داریم:

1. اگر کسی در صدد نفی مطلبی در تاریخ برآبد، باید همۀ کتب تاریخی، بلکه هر کتابی که ممکن است اشاره ای به آن امر داشته باشد، مطالعه کرده باشد و گمان نمی کنیم نویسنده حماسه حسینی، ـ و همچنین غیر او ـ تمام کتب تاریخی را خوانده باشند. این کار بی تردید با دشواری فراوان همراه و حتی محال خواهد بود!

2. ذکر حضور لیلا(علیهاسلام) در کربلا مختص به کتب تاریخی نیست؛ بلکه شاید اشاره هایی به آن در کتب انساب، جغرافیا، تراجم، ادب و... آمده باشد. بسیاری از کتب گذشتگان، هم اکنون در گوشه ای غبار گرفته یا اینکه در زندان اهمال و ندانم کاریها واقع شده است.

گاه نیز کسی از مکان آنها آگاه نیست. ماحتی از فهرست کامل کتابهایی که در کتابخانه های گوناگون وجود دارد، آگاه نیستیم، چه رسد به اینکه از محتویات آنها اطلاع داشته باشیم. پس آیا کسی می تواند ادعا کند که داستان لیلا را در همۀ کتابها و نقلها بررسی کرده است؟ و آیا درست است که آن شهید بزرگوار ذکر این امر را به مورخان منحصر کند؟ آیا او این کتب بی شمار را ـ اعّم از نسخه خطی و چاپ شده ـ مطالعه کرده که بتواند به قطع حکم کند این داستان از اساس باطل است؟

1. بر کسی پوشیده نیست که همان گونه که کتب نگاشته شده بی شمار است، بسیاری از آنها در عصر ما از بین رفته است. ما در کتب گذشتگان، نام کتابها و مصادری را می بینیم که در عصر ما موجود نیست. نویسندگان گذشته، بسیاری از مطالب را از آن کتابها نقل کرده اند، و برخی از آنها ـ مانند نویسندۀ بحار الانوار ـ به بسیاری از آن کتابها اشاره کرده است؛ امّا این کتب پیش از آنکه به دست ما برسد، از بین رفته است. آیا کسی می تواند به چیزهایی که آن عالمان وارسته و برگزیده از کتب و مصادری که هم اکنون مفقود است، نقل کرده اند، نسبت کذب و ساختگی بودن بدهد؟! آیا کسی می تواند به مجرّد نبود ماجرایی در کتب تاریخی که خود به آن مراجعه کرده، به نفی آن حکم کند؟

2. هنگامی که به کتب موثّق و شایان اعتماد که همانا مهمترین کتب اند، می نگریم، در آنها احادیث متعارضی را می یابیم که بی شک، یک طرف آن درست و طرف دیگر دروغ خواهد بود. همین طور احادیثی را می یابیم که در آنها اشتباه و غلط راوی محسوس است یا اینکه در آنها مشکلاتی چون تغییر، اشتباه در نقطه گذاری، حذف شدن مطلبی و اشتباه نسخه نویسان در عصرهای گوناگون وجود دارد؛ امّا آیا این به معنای اعتبار نداشتن نویسندۀ آن است، به گونه ای که بتوان نویسندۀ او را به ساختن قضیه و بدیهه گویی متهّم ساخت؟ آیا درست است که کتابی را به دلیل اینکه سخن تزویر آمیزی در بر دارد به کناری انداخت و از آن استفاده نکرد؟ اگر این گونه باشد، بی تردید به غیر از قرآن، نباید به هیچ کتابی ـ حتی کتابهایی که سنّت نبوی و اساس مذهب امامیه از آنها نقل شده ـ اعتماد داشت.

3. انصاف حکم می کند که اگر فردی از مردم دربارۀ داستانی یا سخنی، دروغ گفت، دربارۀ همۀ سخنان او به دروغ یا ساختگی بودن حکم نکنیم، هرچند دربارۀ سخنان او باید کمال احتیاط و مراقبت را به خرج داد. با نیافتن مضمون برخی از روایات در میان کتب و مصادر نزد ما، نمی توان به نبودن آنها از اساس حکم کرد؛ زیرا ممکن است آنها در کتابهایی ثبت و ضبط شده باشد که به دست ما نرسیده است.

4. نویسنده حماسه حسینی، امثال «کاشفی»، «دربندی»، «طریحی» و «نراقی» ـ رحمه الله علیهم ـ را به طور جدی به تزویر، دروغ و خرافه بافی متهم می کند. و کسانی را مدح می کند که با آراء او موافق اند و به سخنان آنان اعتماد می کند. برای نمونه به وصف نویسنده حماسه حسینی، از محدث نوری(ره) که با آراء او موافقت دارد، مراجعه کنید. نویسنده حماسه حسینی، او را مردی بزرگ، متبحّر در علوم و... بی نظیر وصف می کند.

میرزا حسین نوری(ره) کسی است که کتاب «فصل الخطاب» را نوشته و در آن، احادیث اهل سنّت او را به اشتباه وا داشته است؛ به گونه ای که قائل به تحریف قرآن! شده است.

عالمان شیعه امثال دربندی و طریحی را که نویسنده حماسه حسینی، آنها را نکوهیده بسیار ستوده اند و آنان را در ورع، تقوا و اسقامت وصف کرده اند؛ آن علما با این افراد، زندگی و معاشرت داشته اند؛ ولی نویسنده حماسه حسینی، آنان را به کذب بافتن داستانها و تزویر و جهل متهم ساخته است.

دربندی که انگشت اتهام به سمت او رفته، خود از ذکر برخی روضه خوانان سر باز می زند؛ آن هم به دلیل سخن ایشان از بعضی چیزهای عجیب و غریب بی آنکه آن را به کتاب یا راوی درست گویی مستند کنند.

1. به فرض بپذیریم آنچه تاکنون گفتیم و پس از این خواهیم گفت، نتواند حضور لیلا در روز دهم محرم در کربلا را اثبات کند، دست کم می تواند اشاره ای به وجود این قول داشته باشد. ضمن اینکه ما گفتیم عدم ذکر این قضیه در تاریخ ـ اگر درست باشد ـ دلیلی بر نفی آن از اساس نخواهد بود؛ چون تاریخ نام برخی از زنان و مردان و کودکان حاضر در این واقعه را برای ما ثبت کرده است؛ امّا از ذکر بسیاری دیگر عاجز مانده است؛ بلکه در ذکر نام بسیاری از کسانی که در جنگهایی مثل حنین، خیبر، صفّین، جمل و نهروان حضور داشته اند اهمال کرده است.

پریشان کردن گیسوان برای دعا


به شهید مطهری (ره) نسبت داده شده که او این مطلب را از تحریفات ملحق شده به واقعه کربلا می داند: «داستان حضور لیلا در کربلا و ادعای اینکه امام حسین به او فرمان داد که برو در یک خیمۀ جداگانه، موی خود را پریشان کن و اینکه او شعری انشاد کرده بود... ».

نویسنده حماسه حسینی، می گوید: «حتی من در قم در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی (ره) تشکیل شده بود، البته خود ایشان نبودند، همین روضه را شنیدم که علی اکبر(علیه السلام) رفت به میدان، حضرت به لیلا فرمود: از جدم شنیدم دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمۀ خلوت، موهایت را پریشان کن و در حق فرزندت دعا کن، بلکه خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند! اصلاً لیلایی در کربلا نبوده. به علاوه این منطق، منطق حسین(علیه السلام) نیست. منطق حسین(علیه السلام) در روز عاشورا جانبازی است. دربارۀ علی اکبر(علیه السلام) تمام مورخّین نوشته اند که دربارۀ هرکس که آمد اجازه خواست، اگر به نحوی می شد حضرت عذری برایش ذکر می کرد الاّ برای علی اکبر.»

در آنچه به شهید نسبت داده شده چند نکته وجود دارد که به آن اشاره می کنیم:

1. در تاریخ آمده که زهرا(علیهاسلام) کسانی را که به منزل امیر مؤمنان(علیه السلام) تجاوز کردند و او را برای بیعت گرفتن با خود می بردند، تهدید کرد که گیسوان پریشان می کند و آنان را نفرین خواهد کرد. آشکار است که گیسوان پریشان کردن حضرت زهرا(علیهاسلام) در پیش مردان بیگانه نخواهد بود، بلکه در خانۀ خود و در پس پرده ها خواهد بود.

2. در روایت نیامده امام حسین(علیه السلام) از لیلا خواسته که داخل خیمه شود و گیسوانش را پریشان سازد و دعا کند؛ بلکه آمده که آن حضرت لیلا را به دعا امر کرد و او را از سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که دعای مادر در حق فرزندش مستجاب می شود، با خبر کرد. سپس لیلا در میان خیمه، گیسوان پریشان ساخت و برای فرزند خود دعا کرد.

3. آنچه شهید (ره) از روضه خوانان نقل می کند با آنچه نویسندگان در کتابهای خود نگاشته اند، فرق می کند. گویا آن شهید بزرگ به این کتابها مراجعه نکرده تا از عین عبارت آنان مطّلع شود. یا اینکه به حافظۀ خود اعتماد کرده و از ذکر برخی از خصوصیات عبارات غفلت ورزیده است. نویسندگان چنین نوشته اند؛ «حسین(علیه السلام) مراقب پیکار فرزندش بود. مادر فرزند ـ لیلا ـ نیز به چهرۀ حسین(علیه السلام) نگاه می کرد. مردی به نام بکر به سمت علی اکبر(علیه السلام) رفت. امام چهره درهم کشید. لیلا نگران شد و پرسید آیا ضربه ای بر فرزندش اصابت کرده است؟ امام پاسخ داد : نه، ولی کسی با او پیکار می کند که می ترسم علی را بکشد. برای فرزندت ـ علی ـ دعا کن. از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که دعای مادر در حق فرزندش استجابت می شود. لیلا در حالی که در خیمه بود، گیسوان را پریشان کرد و برای پیروزی فرزندش به درگاه خدا دعا کرد. و گفت: نبرد شدیدی بین آنها در گرفت تا اینکه زره بکر بن غانم از زیر بغل او پاره شد. پس علی بن حسین(علیه السلام) با شتاب ضربه ای بر او وارد کرد او را دو نیم ساخت».

شعر ساختگی


نویسنده حماسه حسینی، می گوید: «چند سال پیش در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر، یکی از اهل منبر روضۀ لیلا خواند، یک چیزی من در آنجا شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا علی اکبر(علیه السلام) را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود، از کربلا تا مدینه ریحان بکارد! (سیصد فرسخ راه است). این را گفت، یک مرتبه زد زیر آواز:

نذرٌ عَلَیَّ لأن عادوا و ان رجَعَوَا لازرَعَنَّ طَریقَ الطَّفَّ رَیحاناً

« من نذر کردم که اگر فرزندم از میدان برگردد، راه طفّ را ریحان بکارم. »

این بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر عربی از کجا پیدا شد؟ بعد رفتیم دنبالش گشتیم، دیدیم این طفّی که در این شعر آمده کربلا نیست، طفّ آن سرزمینی بوده که لیلا ]معشوق[مجنون عامری، همین عاشق معروف، در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر از مجنون است برای لیلی، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر(علیه السلام) و برای کربلا می خواند. آخر اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب در آنجا باشد، او که نمی فهمد که اینها را بابا از خودش جعل کرده؛ می گوید تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد! العیاذ بالله اینها زنهایشان شعور نداشتند؟ نذر می کنم از کربلا تا مدینه ریحان بکارم یعنی چی؟! »

این سخنان را نویسنده حماسه حسینی، می گوید و در جای دیگر نیز به تحریف آمیز بودن آن تصریح می کند. دربارۀ آنچه پیش تر آمد نکاتی چند ضروری است:

1. پر واضح است که از مهترین ارکان شعر، مبالغه و وانهادن عنان خیال برای جولان دادن در آفاق بی کرانه است که حاصل آن، خلق صورتهای زیبا، شگرف و شورانگیز خواهد بود. برای توضیح بیشتر مثالی می آوریم: «تشبیه» بارزترین صنعتی است که شاعر و نویسنده ـ بنا به چگونگی اثر خود ـ از آن بهره می برند. هنگامی که شاعر، مردی را به شیر در قوّت و شجاعت و استواری یا اینکه او را به کوه غرور، در صلابت و عظمت تشبیه می کند، به ذهن خطور نمی کند که شیر، دارای دندان، پشم و اندام خاص و حالات ویژه ای است یا اینکه کوه، درخت، سنگ، خاک، آبراهها و درهّ ها در خود دارد.

با توجه به این مثال روشن می شود مقصود ار ذکر کاشتن ریحان در مسیر طّف، انشاء نذر شرعی برای کاشتن حقیقی ریحان در این مسیر نیست؛ بلکه منظور، تصویر اوج شوق برای بازگشت فرزند عزیز و مبالغه در اندوه مادرش برای دیدن فرزند است. آنچه به حقیقت از این شعر بر می آید، فراق است؛ و این امری است که شایستۀ احترام و ارجمندی است. از مظاهر کمال زن، این است که این عاطفه اصیل و جوشان را دارا باشد؛ و هیچ کس نمی تواند آن را با نادانی یا دیگر صفات سوء متّصف کند، زمانی که ریشۀ آن دینی است و در ایمان و اعتقادات افراد جا دارد.

1. مناسب بود نویسنده حماسه حسینی، مصدری را که بر آن اعتماد کرده و گفته است: طّف اسم مکانی است که بنی عامر بن صعصعه در آن مقیم بودند، برای ما ذکر می کرد. ما در کتب جغرافیا، شهرشناسی، تاریخ و ادبیات ندیدیم که سرزمین بنی عامر با عنوان طف ذکر شده باشد. البته ما ادعا نمی کنیم که همه کتب و مصادر را کامل خوانده ایم.

2. فرض می گیریم که این شعر دربارۀ حالت مجنون بنی عامر با لیلای خودش آمده است. چه معنی دارد که کسی آن را از لیلی مادر علی اکبر(علیه السلام) ـ بر سبیل تمثیل ـ بیاورد تا هماهنگی چشم انتظاری او و آلام و آمال او را بیان بدارد؟ شاید به همین منظور، واژه «تفت» به واژۀ «طف» تبدیل شده است؛ همان گونه که ممکن است روضه خوانان کلمه را تبدیل کرده باشند، احتمال دارد که مجنون بنی عامر آن را عوض و بدل کرده باشد! بویژه وقتی می دانیم که قیس بن ملوح با لیلا مادر علی اکبر(علیه السلام) هم عصر بوده و در زمان یزید ـ لعنة الله علیه ـ و ابن زبیر زندگی می کرده است. «ابن جوزی» وفات او را سال 70 هجری و «ابن تغری» آن را در حدود 65 هجری و دیگران آن را 68 هجری می دانند.

3. ممکن است قیس بن ملوح یا غیر او، این بیت را در قصیده اش تضمین کرده باشد؛ چه به نیت استعانت چه به نیت ایداع؛ ایداع آن است که شاعر در شعرش بیتی یا مصرعی از شاعر دیگر را می آورد و پس از آن گاهی، چنان آن بیت یا مصرع متناسب شعر او می شود که شنونده گمان می کند جزء شعر اوست. پس شاید قیس بن ملوح این بیت را در شعر خود به نیت استعانت یا ایداع وارد کرده باشد. این مسئله در شعر عرب شایع است.

4. نمی توان این احتمال را نیز نادیده گرفت که روضه خوانان حسینی این شعر را زبان حال لیلا دانسته اند آن را خوانده باشند. امّا برخی از کسانی که آن را شنیده اند، گمان کرده اند که آنها این شعر را به حقیقت به لیلا مادر علی اکبر(علیه السلام) نسبت داده اند و به گونه ای که گویی مادر علی اکبر(علیه السلام) آن را گفته یا انشاد کرده است.

لیلا [علیه السلام] بر در خیمه


در عباراتی که در کتب معتبر آمده جملاتی می یابیم که گواه حضور لیلا در کربلاست. برخی گفته اند: «در کتب معتبر آمده که علی بن الحسین آنقدر مبارزه کرد که کشته شد، در حالی که مادرش بر در خیمه ایستاده بود و او را تماشا می کرد.»

ابن شهر آشوب می گوید: « سپس علی ابن الحسین الاکبر به میدان آمد، در حالی که هجده سال داشت؛ و گفته اند او بیست و پنج سال داشته است؛ و در خلقت و خلق و سخن گفتن شبیه رسول خدا (ص) بود. پس هفتاد نفر را کشت. سپس به نزد پدرش بازگشت، در حالی که زخمهای بسیاری بر بدن داشت. گفت: ای پدر، عطش! حسین(علیه السلام) گفت: جدّت تو را سیراب خواهد کرد. پس میدان بازگشت. مرة بن منقذ عبدی ضربه ای از پشت بر او وارد کرد و پس از آن، با شمشیر بر او زد. حسین(علیه السلام) گفت: بعد از تو ننگ بر دنیا باد! حسین(علیه السلام) او را به سینه چسباند و به در خیمه آورد. پس مادرش ـ شهربانو ـ بی قرار به او نگاه می کرد و چیزی نمی گفت. پس حسین(علیه السلام) تنها ماند و در دامنش علی اصغر(علیه السلام) بود. تیری به سوی او آمد و به گلوی او اصابت کرد... .»

مناقشه و رد


مشاهده می کنیم در این نقل آمده مادر علی اکبر(علیه السلام) که در کربلا شهید شد، لیلا دختر «ابی مرّه» نیست؛ بلکه نام او ام ولد «شهربانو» است. این سخن با آنچه ابوالفرج اصفهانی نقل می کند مطابقت دارد: «یحیی بن الحسن علوی گفت: اصحاب ما(طالبیون) نقل کرده اند: مادر آن فرزند بزرگ امام که شهید شد، امّ ولد بود و کسی که مادرش لیلا نام داشت جد آنان (طالبیون) است. احمد بن سعید این مطلب را از او برایم نقل کرد.» منظور از جدّ طالبیون، امام سجاد(علیه السلام) است، همان گونه که واضح است.

این اختلاف، ضرری به منظور ما که اثبات حاضر بودن او در کربلا بوده نمی رساند.

پس سخن منسوب به شهید مطهری که همانا نفی قاطع و تردید ناپذیر حضور لیلا در کربلاست، خدشه می پذیرد و دلیل یا برهانی آن را اثبات نمی کند.

واثمره فؤاداه!


می گویند زمانی که علی اکبر(علیه السلام) کشته شد، « حمید بن مسلم» گفته :

« نگاه کردم، دیدم زنی با شتاب ـ مانند خورشید طلوع کننده ـ از خیمه بیرون آمد و ناله و شیون می کرد و می گفت: یا حبیباه، یا ثمرة فؤاداه، یا نور عیناه؛ ای حبیبم، ای میوۀ دلم، ای نور چشمم.

پرسیدم : او کیست؟

گفتند : او زینب(علیهاسلام) دختر علی(علیه السلام) است. او آمد و خود را بر نعش انداخت. پس حسین(علیه السلام) آمد. و او را با دستش بلند کرد و به خیمه فرستاد.»

تعبیر به «واثمرة فؤاداه» (ای میوۀ دلم) اشاره به آن دارد که او برای پسرش ندبه سر داده نه پسر برادرش! زیرا این تعبیر دربارۀ نسل انسان به کار می رود. «زبیدی» می گوید: «ولد را به مجاز ثمرۀ قلب می گویند. در حدیث آمده زمانی که فرزند بنده ای مرد، خدا به فرشتگانش گفت: روح میوۀ دلش را قبض کردید؟ آنها گفتند: آری! به فرزند ثمره (میوه) گفته می شود؛ زیرا میوه، آن چیزی است که حاصل درخت است و فرزند حاصل پدر است ـ برخی از مفسران دربارۀ سخن خداوند : و نقصٍ فی الاموالِ و الاَنفُسِ و الثمراتِ گفته اند: الثمرات اَی الاولاد والاحفاد؛ همچنین است در بصائر»این تعبیر در بسیاری از منابعی که این خبر را ذکر کرده اند، آمده است.

واولداه!

ما در تاریخ عباراتی یافته ایم که در حضور مادر علی اکبر(علیه السلام) در واقعۀ کربلا صراحت دارد. البته با فرض آن است که راویان در تشخیص افراد دچار اشتباه نشده و توانسته باشند آنها را تمیز دهند.

«ابو مخنف» از «عمارة بن راقد» نقل می کند که گفت: «من نگاهم به بانویی افتاد که از خیمۀ حسین بیرون آمد، گویا ماه تابان بود، و فریاد می کرد: واولداه! وامهجة قلباه! ای کاش پیش از این روز کور می شدم و زیر لایه های خاک سر می نهادم.»

از «عبدالملک» نقل شده که گفت: «من در حال شنیدن ماجرا بودم که ناگهان از خیمه حسین(علیه السلام) بانویی مانند خورشید برآمده از خاوران بیرون آمد و بی خود از خود فریاد زد: وا حبیباه! و ابن أخاه، تا اینکه بر سر نعش او رسید و خود را بر آن انداخت. حسین(علیه السلام) به نزد او آمد و صورت او را با عبای خود پوشاند تا اینکه او را به خیمه آورد. به مرد کوفی گفتم: او کیست؟ آیا او را می شناسی؟ گفت: آری، او زینب(علیهاسلام) خواهر حسین(علیه السلام) است.»

باتوجه به سخنان پیش گفته، باید در چند امر درنگ کرد و به نظر تأمل نگریست:

1. سخنانی که پیش از این ذکر کردیم و غیر آن، تقریباً در این صراحت دارد که آن کسی که از خیمه بیرون آمد، چهره اش آشکار و مانند خورشید درخشان بود. پر واضح است که زینب(علیهاسلام) ـ عقیله بنی هاشم ـ سر برهنه نبوده است.

2. روایت صراحت در این دارد که حمید بن مسلم، عقیله بنی هاشم ـ زینب(علیهاسلام) ـ را نمی شناخته است از این رو نام زنی که می دیده پرسیده و به او گفته اند زینب است؛ ظاهراً پاسخ دهندگان نیز زینب(علیهاسلام) را نمی شناخته اند و کلامشان را مطلق آورده اند. حمید بن مسلم نیز از حقیقت امر غفلت ورزیده و از آنان پذیرفته یا اینکه نپذیرفته ولی اعتراض هم نکرده است. دلیل آنچه گفتیم این است که زینب(علیهاسلام) از نگاه مردم پنهان و در حجاب بود. پس چگونه ممکن است که افراد آن سپاه سیه روز به مجرّد دیدن چهرۀ او، او را بشناسند؟ تازه اگر بپذیریم که چهرۀ او آشکار شده باشد، باید توجه داشت که چرۀ بانوان پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) و به اسارت رفتن خاندان و کودکان او آشکار شده است. دیگر اینکه آشکار شدن چهرۀ آنها پیش سپاه دشمن، هیچگاه به اختیار خود نبوده است. شاید مطلق آوردن اسم زینب در پاسخ، بدان سبب بوده که آن اسم، نزد همگان معروف و مشهور است.

3. در اینجا پرسش دیگری مطرح می شود: اگر به معنای عبارت «واثمرة فؤاداه» و نیز عبارت «واولداه» دقت کنیم، چگونه می توان پذیرفت فرد مورد سؤال، زینب(علیهاسلام) باشد؟ چگونه سؤال کننده این پاسخ را می پذیرد؟ این عبارت می فهماند که مقتول، فرزند حسین(علیه السلام) است، در حالی که زینب(علیهاسلام) خواهر حسین(علیه السلام) است!

4. گفته شده که عبارتهای این روایت متزلزل و مضطرب است؛ زیرا در جایی آمده: «او گفت : و ابن اخاه!» و درجای دیگر آمده «او گفت: واولداه! واثمرة فؤاداه!». ابن شهر آشوب نیز تصریح کرده که مادر علی اکبر(علیه السلام) هنگام شهادت فرزندش بر در خیمه ایستاده بود. اگر بخواهیم بین این عبارات جمع کنیم و آنها را باهم موافق سازیم، باید بگوییم: «زینب(علیهاسلام) از خیمه خارج شد و ناله زد: وابن اخاه! و مادر علی اکبر(علیه السلام) نیز از خیمه خارج شد وناله زد: واولداه! واثمرة فؤاداه!» ممکن است این راوی حال زینب(علیهاسلام) را روایت کرده و دیگری، حال مادر علی اکبر(علیه السلام) را روایت کرده باشد.

5. گفته شده در برخی نقلها، این داستان به طور مفصّل و در برخی دیگر به اختصار بیان شده است واین، به معنای وجود کذب در داستان است. پس نمی توان به این داستان اعتماد کرد. در پاسخ باید گفت پر واضح است که کم و زیاد بودن واژه ها در نقلهای مختلف، ضرری به درستی آن نمی زند؛ زیرا آنها باهم در تعارض نیستند و یکی از آنها مقصود را به اختصار بیان می کند یا نقل به مضمون و... می کند و دیگری به تفصیل از آن سخن می گوید.

در قید حیات بودن لیلا


گذشت که محقق شوشتری می گوید: «هیچ یک از تاریخ نویسان و سیره نگاران معتبر، زنده بودن مادر علی اکبر(علیه السلام) را در زمان عاشورا نقل نکرده اند چه رسد به دیده شدن او در کربلا!» از سخن مجلسی نیز چنین برمی آید که او نیز زنده بودن مادر علی اکبر(علیه السلام) در عاشورا را نفی می کند و می گوید: «این مطلب از نقلهای معتبر بسیاری به دست می آید». در پاسخ می گوییم:

1. همه آنچه گفته شد بر این دلالت دارد که لیلا در روز عاشورا زنده بوده است. برخی این گونه از قول یک راوی حکایت کرده اند: «من در مدینه، سوار بر ناقه، می گذشتم تا به محله بنی هاشم رسیدم. از خانه ای صدای ناله بلند و جانسوزی شنیدم. دریافتم که زنی گریه می کند و نوحه می خواند. گریه او مانند زن فرزند مرده بود. از آن زن پرسیدم : خانه از آن کیست؟ او گفت: خانه از آن حسین(علیه السلام) است». راوی سپس درمی یابد آن زن که گریه کرده، لیلا مادر علی اکبر(علیه السلام) بوده که گریه اش برای فرزند، شب و روز ادامه داشته است.

در مقابل، روایتی که بر وفات او در آن زمان دلالت کرده باشد، در دست نداریم. از این رو، کسانی که حضور لیلا را در کربلا نفی می کنند، نمی توانند به چیزی تمسّک کنند. تنها دلیل آنان، نیافتن دلیل برای حضور او خواهد بود که پیش تر اثبات شد که این دلیل، نا کافی است؛ زیرا دلایلی بر حضور لیلا در کربلا وجود دارد.

1. اگر لیلا بر طبق دلایلی که ذکر کردیم و غیر آن، در هنگام حادثه کربلا در قید حیات بوده باشد، کسی که حضور او را در کربلا نفی می کند، باید به این پرسشها پاسخ دهد: چرا او به کربلا نیامد؟ آیا از آمدن به کربلا منع شده بود؟ آیا خود نمی خواست به کربلا بیاید و در واقع، از همراهی سر باز زده بود؟ برای چه؟

امّا دربارۀ آنچه علامۀ مجلسی در کتاب «جلاءالعیون» (چاپ فارسی) منسوب است، باید بگوییم که ما در ترجمه عربی این کتاب (با قلم علامه جلیل القدر سید عبدالله شبّر) چنین سخنی را نیافتیم. با اینکه شبّر تصریح می کند در ترجمه، همۀ آنچه در متن اصلی موجود است، آورده است. همچنین ما مضمون این مطالب را که در چاپ فارسی آمده، در هیچ یک از آثار علامه مجلسی ـ بحارالانوار و غیر آن ـ نیافتیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16352332903584
پاسخ
آگهی
#2
نقل قول: سپس نویسنده حماسه حسینی، نقل می کند که محقق شوشتری (ره) می گوید: «کسی در کتاب معتبری زنده بودن مادر علی اکبر(علیه السلام) را ذکر نکرده، چه رسد به دیدن او! امّا حضور رباب(علیهاسلام) ـ مادر طفل شیر خوار ـ و سکینه(علیهاسلام) را ذکر کرده اند». شیخ عباس قمی(ره) می گوید: «به چیزی که بر آمدن لیلا به کربلا دلالت کند دست نیافتم».

نقل قول: 1. اگر کسی در صدد نفی مطلبی در تاریخ برآبد، باید همۀ کتب تاریخی، بلکه هر کتابی که ممکن است اشاره ای به آن امر داشته باشد، مطالعه کرده باشد و گمان نمی کنیم نویسنده حماسه حسینی، ـ و همچنین غیر او ـ تمام کتب تاریخی را خوانده باشند. این کار بی تردید با دشواری فراوان همراه و حتی محال خواهد بود!

2. ذکر حضور لیلا(علیهاسلام) در کربلا مختص به کتب تاریخی نیست؛ بلکه شاید اشاره هایی به آن در کتب انساب، جغرافیا، تراجم، ادب و... آمده باشد. بسیاری از کتب گذشتگان، هم اکنون در گوشه ای غبار گرفته یا اینکه در زندان اهمال و ندانم کاریها واقع شده است.

گاه نیز کسی از مکان آنها آگاه نیست. ماحتی از فهرست کامل کتابهایی که در کتابخانه های گوناگون وجود دارد، آگاه نیستیم، چه رسد به اینکه از محتویات آنها اطلاع داشته باشیم. پس آیا کسی می تواند ادعا کند که داستان لیلا را در همۀ کتابها و نقلها بررسی کرده است؟ و آیا درست است که آن شهید بزرگوار ذکر این امر را به مورخان منحصر کند؟ آیا او این کتب بی شمار را ـ اعّم از نسخه خطی و چاپ شده ـ مطالعه کرده که بتواند به قطع حکم کند این داستان از اساس باطل است؟

1. بر کسی پوشیده نیست که همان گونه که کتب نگاشته شده بی شمار است، بسیاری از آنها در عصر ما از بین رفته است. ما در کتب گذشتگان، نام کتابها و مصادری را می بینیم که در عصر ما موجود نیست. نویسندگان گذشته، بسیاری از مطالب را از آن کتابها نقل کرده اند، و برخی از آنها ـ مانند نویسندۀ بحار الانوار ـ به بسیاری از آن کتابها اشاره کرده است؛ امّا این کتب پیش از آنکه به دست ما برسد، از بین رفته است. آیا کسی می تواند به چیزهایی که آن عالمان وارسته و برگزیده از کتب و مصادری که هم اکنون مفقود است، نقل کرده اند، نسبت کذب و ساختگی بودن بدهد؟! آیا کسی می تواند به مجرّد نبود ماجرایی در کتب تاریخی که خود به آن مراجعه کرده، به نفی آن حکم کند؟

2. هنگامی که به کتب موثّق و شایان اعتماد که همانا مهمترین کتب اند، می نگریم، در آنها احادیث متعارضی را می یابیم که بی شک، یک طرف آن درست و طرف دیگر دروغ خواهد بود. همین طور احادیثی را می یابیم که در آنها اشتباه و غلط راوی محسوس است یا اینکه در آنها مشکلاتی چون تغییر، اشتباه در نقطه گذاری، حذف شدن مطلبی و اشتباه نسخه نویسان در عصرهای گوناگون وجود دارد؛ امّا آیا این به معنای اعتبار نداشتن نویسندۀ آن است، به گونه ای که بتوان نویسندۀ او را به ساختن قضیه و بدیهه گویی متهّم ساخت؟ آیا درست است که کتابی را به دلیل اینکه سخن تزویر آمیزی در بر دارد به کناری انداخت و از آن استفاده نکرد؟ اگر این گونه باشد، بی تردید به غیر از قرآن، نباید به هیچ کتابی ـ حتی کتابهایی که سنّت نبوی و اساس مذهب امامیه از آنها نقل شده ـ اعتماد داشت.

3. انصاف حکم می کند که اگر فردی از مردم دربارۀ داستانی یا سخنی، دروغ گفت، دربارۀ همۀ سخنان او به دروغ یا ساختگی بودن حکم نکنیم، هرچند دربارۀ سخنان او باید کمال احتیاط و مراقبت را به خرج داد. با نیافتن مضمون برخی از روایات در میان کتب و مصادر نزد ما، نمی توان به نبودن آنها از اساس حکم کرد؛ زیرا ممکن است آنها در کتابهایی ثبت و ضبط شده باشد که به دست ما نرسیده است.


این استدلال چقدر مسخره و بچگانه هست!!!!!
تاریخ رو بر اساس اسناد منابع موجود بیان میکنن نه از اسناد و مدارکی که ممکنه از بین رفته باشه و یا ممکنه ی جایی یا ی زمانی وجود داشته باشه ولی هنوز کسی ندیده!!!!
تاریخ همواره نسبیه و در اون معتبر ترین(از لحاظ راوی) و قدیمی ترین منابع قابل استناد تر و اون قول به بقیه قول ها ارجعیت داره...
اگر نقدی وارد میکنن یا منابعی در دست دارند که حظور شخصی رو اثبات میکنه در واقعه ای بیان میکنن نه اینکه ارجاع بدن به منابعی که ممکنه وجود داشته باشه...

این سه بند مخصوصا بند 1 و 2 نقد نیست مغلطه ست.
[نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی] 1
The music feels better
[نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی] 1












پاسخ
 سپاس شده توسط Hitchcock ، # αпGεʟ
#3
خیلی دوست دارم بخونم و بدونم اینا رو ولی خیلی طولانیه و خوندنش وخت میبره ..

اگه لُطفـ کنید خلاصش کنید یا منابعش [ کتابها البته ] رو بگید خیلی بهتره چون پای سیستم چشم خیلی اذیت میشه ..

ممنون
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Unknown
[نقدی بر کتاب حماسه‌ی حسینی] 1
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ادب در آیینه کتاب راهنما
  نوشتن کتاب های مذهبی کودکان، نیازمند غواصی است
  فایل تحت وب کتاب قرآن به ترجمه فارسی
  دانلود کتاب انجیل به ترجمه فارسی
Rainbow کتاب زندگینامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان سرباز ولایت منتشر شد + تصویر
  اولین کسانی که درباره واقعه کربلا کتاب نوشتند چه کسانی بودند؟
  دلنوشته های حسینی
  فحاشی ضد انقلاب به شهاب حسینی به خاطر امام زمان(عج) +تصاویر
  مهدی موعود در آیینه عاشورای حسینی
  تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد-ویژه نامه تاسوعا و عاشورا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان