24-11-2015، 22:38
برای آموزگارانِ زبانهای بیگانه، گذرگاه میانزبانی پدیده بسیار آشنایی است. در این گذرگاه، زبانآموز در روند دریافت زبان بیگانه، دست به الگوسازیهایی بر مبنای زبان مادریاش میزند تا آن چه را که از این زبان بیگانه میفهمد در سامانهای آشنا پذیرا شود. این دوران گذر با تفکیک نسبی دو سامانه زبانی،یعنی زبان مبداء و زبان مقصد در روند طولانیِ زبانآموزی کمرنگتر میشود، بی این که هرگز حذف شود.
نقد «دستور زبان فارسی معاصر» ژ.لازار
در نوشته پیش رو به بررسی کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» نوشته ژیلبر لازار میپردازیم. ترجمه فارسی این کتاب در سال 1389 خ. (2ظ 1ظ م.) در تهران منتشر شده است. بنا به سرشناسه کتاب فارسی، این کتاب از چاپ نخست کتاب (سال 1957 م.) ترجمه شده است. البته مترجمِ متنِ فارسی کتاب، در یادداشت خود نوشته است که از متن انگلیسی کتاب نیز بهره گرفته است.
در نوشته پیش رو، محتوای کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» را در حد توانمان در چهار بخش بررسی کردهایم؛ گردآیه زبانی، دستور زبان، گروههای دستوری و تفسیر نادرست دادههای زبانی این چهار بخش را تشکیل میدهند. مبنای نقد ما از کتاب یادشده، به تناوب ویراست دوم کتاب به زبان فرانسه (2ظ ظ 6 م.) و برگردان فارسی کتاب بوده است و اگر ضرورتی هم دست داده، به ویراست انگلیسی آن رجوع کردهایم.
1. گردآیه زبانی
گردآیه زبانی گروهی از سازههای زبانی را در برمیگیرد که در پیوند با تحلیلی که بنا است صورت بگیرد در پارهای از خصوصیات با یکدیگر همگن باشند. همین سازههای زبانیِ گردآیه است که در روند تحلیلی و یا توصیفی به کار نمونه آوردن میآیند.
در پیشگفتار چاپ نخست متن فرانسوی کتاب (1956 م.)، که در چاپ سال 2ظ ظ 6 م. هم آمده است، نویسنده، با تاکید بر این که در آثار ادبی پرشمار، زبان روزمره بیش از بیش به کار میرود، بر آن شده است که به دستور زبان فارسی در گفتار و در نوشتار به گونهای که در تهران به کار میرود بپردازد. وی، از میان نویسندگان معاصر بیشتر از همه از نوشتههای صادق هدایت نمونه آورده است و پس از او از نوشتههای دیگر نویسندگانی چون محمدعلی جمالزاده، صادق چوبک، علی اکبر دهخدا، عبدالرحیم طالبوف و فضلالله صبحی یاد کرده است. در میان آثار دیگر نویسندگان، از نوشتههای علی دشتی، محمد قزوینی، ملک الشعراء بهار، احمد کسروی تبریزی و مجتبی مینوی بهره برده است. افزون بر اینها، موارد متفرقه ی دیگری هم بخشی از گردآیه ژ. لازار برای نوشتن این کتاب بودهاند.
آن چه که هدایت و صبحی و دشتی را در یک پژوهش «زبانشناسانه» کنار هم مینشاند، بیتردید پیوستگی زبانیشان به گویش تهرانی نیست و باید دنبال همگنی آنها در جای دیگری بود!
ناگفته پیدا است که زبان، و به ویژه زبان گفتاری، کاملاً وابسته به خاستگاه و متن اجتماعیای است که در درون آن پدیدار میشود. مشخصههای زبان گفتار از روستا به روستا و از شهر به شهر و حتی در بخشهای مختلف برخی شهرها فرق میکند. چه میشود که زبان گفتاری گویش «تهرانی» - حتی اگر نویسنده به یقین رسیده است که این گویشِ مورد نظر ایشان بر گویش همه تهرانیهای آن روز تعمیمپذیر بوده است - نماینده «زبان فارسی معاصر» باشد و برای آن «دستور»ی هم بر مبنای این دادهها نوشته شود؟
2. دستور زبان
ژ. لازار در آغاز پیشگفتارش مینویسد: «امیدواریم که این دستور زبان برای کسانی که فارسی را آموزش میدهند و کسانی که آن را فرامیگیرند و همچنین برای زبانشناسانی که میخواهند منابعی درباره زبان ملی ایران معاصر بیابند مفید باشد.» این کتاب، بر خلاف آن چه نویسنده میگوید، نه دستورِ زبانِ ملی ایران است و نه میتواند به کار آموزش این زبان بیاید. در ادامه به این مسئله میپردازیم.
الف. دستورِ زبان در گستردهترین معنای خود، توصیف و تشریح کامل بنیادهای سامانده هر زبان است. ساختار کتاب لازار هیچ نشانی از این رویکرد ندارد.
ب. اگر دستور زبانی بخواهد آموزشی هم باشد، باید بتواند انشایی و تجویزی هم باشد و توصیفی یکدست و فراگیراز زبان به دست دهد که بر مبنای آن زبانآموز بتواند فراوردههای زبانی خود را سامان بخشد و آموزگار زبان هم بتواند بر همین مبنای دستور زبانِ پذیرفته سره را از ناسره بازشناسد و زبانآموز را راه درست بنمایاند. زبانآموز این «دستور آموزشی زبان فارسی» زمانی به دستانداز میافتد که بخواهد ضمیرهای شخصی متصل -ش و -ت را در نمونههای زیر یاد بگیرد:
- بابا جون کوشش؟ ص. 141 م. فار.
- اونوختش، ص. 141 م. فار.
- کوشت؟[25] ص. 1ظ 2 متن فرا.
- تو رو دوسِّت دارم. ص. 136 م. فار.
- مهتی [=مهدی]، ص. 134 م. فرا.
آیا بنا است که زبانآموزِ خارجی بر مبنای این عبارتها فارسی یاد بگیرد؟
نکته درخور توجه دیگر این است که در این کتاب، نمونههای فراوانی از فهم دادههای دستور زبان فارسی در قالب مفهومهای دستور زبان فرانسه به چشم میخورد، که البته همچنان که گفتیم ریشه در دوران گذار میانزبانی زبانآموز دارد.
3.گروه های دستوری
بنا به دستور رایج زبان فارسی، گروههای دستوری واژههای فارسی عبارت اند از: اسم، ضمیر، فعل، صفت، قید، صوت و حرف. گروههای دستوری جنس واژه را مستقل از کارکرد آن در جمله تعیین میکنند. اگر به نقش واژه در درون جمله بپردازیم وارد گفتوگویی نحوی میشویم و در این حال واژهها را میتوانیم بر مبنای نقشهایی که دارند بررسی کنیم.
الف. گروههای دستوری ترکیبی
· صفت-قید / قید-صفت: در زبان فارسی، مانند بسیاری زبانهای دیگر، برخی واژهها به چند گروه دستوری تعلق دارند. اما نویسنده بر پایه این که در زبان فارسی واژه «عاقلانه» را هم میتوان در عبارت «رفتار عاقلانه» به عنوان صفت و هم در عبارت «او عاقلانه جواب داد» به عنوان قید به کار بُرد، گروه دستوری جدیدی به نام «قید-صفت» برساخته است.
· قید-اسم. نویسنده با این توضیح که مقوله قید در زبان فارسی به خوبی روشن نیست و با مقوله صفت و اسم تداخل دارد، گروه دستوری جدیدی به نام «قید-اسم» را ارایه میکند.
ژ. لازار در آغاز پیشگفتارش مینویسد: «امیدواریم که این دستور زبان برای کسانی که فارسی را آموزش میدهند و کسانی که آن را فرامیگیرند و همچنین برای زبانشناسانی که میخواهند منابعی درباره زبان ملی ایران معاصر بیابند مفید باشد.» این کتاب، بر خلاف آن چه نویسنده میگوید، نه دستورِ زبانِ ملی ایران است و نه میتواند به کار آموزش این زبان بیاید.
ب. گروه های دستوری برساخته
افزون بر این گروههای دستوری ترکیبی، خواننده کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» با اختراع گروههای دستوری نوینی هم روبرو میشود. نمونههایی از این گروههای دستوری نوزاده را در این جا مینویسیم:
- واژه «دیگه» که در جمله «بیا دیگه!» آمده است، به گفته ژ. لازار ذرهای است که به کار تاکید میآید. ص. 117 و 118، م. فرا.[38]
- نشانه نهی[39] «مَـ» را نویسنده «ذره نهی» نامیده است. ص. 135 و 151 م. فرا.[40]
- نویسنده قید «هم» را در ترکیب «شما هم – شمام» ذره نامیده است. ص. 47، م. فرا.
... .
4. تفسیرهای نادرست دادههای زبانی
در این قسمت به برخی تفسیرهایی میپردازیم که در بخشهای مختلف کتاب از دادههای مختلف زبانی شده است:
- از آنجا که نویسنده کتاب بحث صرف و نحو را با هم درآمیخته، در تحلیل جمله «سفیدهاش خیلی قشنگه» (ص. 1ظ 4، م. فار.) به این نتیجه رسیده که در زبان فارسی، صفت هم جمع بسته میشود. حال آن که در این جمله، صفت بدل از اسم است (لباسهای سفید) و در نقش بدل، جمع هم بسته شده است.
- نویسنده ادعا کرده صفت تفضیلی بیمتمم، معنی تاکید دارد، مانند «آقا زودتر بیا» یا «سگ تو اطاق که باشه کمتر اذیت میکنه» (ص. 11ظ ، م. فار.). حال آن که در این دو عبارت، «زودتر» و «کمتر» قید تفضیلی اند نه صفت، و هیچ ربطی هم به تاکید چیزی ندارند.
- ژ. لازار صرف فعل «بودن» را به صورت «هستم / هستی / هست / هستیم / هستید / هستند» آورده است (ص. 168، م. فار.). حال آن که اینها صورتهای صرفی فعل «هستن»اند نه فعل «بودن». البته نویسنده صورت امری آن را هم «باشید» دانسته شده است.[48] شاید نیازی نباشد که به نویسنده یادآوری کنیم که در زبان فارسی فعل «باشیدن» هم وجود دارد.
- در صفحه 224 (م. فار.)، نوشته شده است در صورتهایی، یک حرف اضافه میتواند به جای «را» به کار رود و مثالهایی آورده است مانند «تو را گفتم» و «خدا را شکر». آشکار است که «را» حداقل در این دو مورد با هم متفاوت اند و نقشهای یکسانی ندارند.
- یکی دیگر از «نکتهگوییهای» کتاب آن است که عنوانِ کسان یا واحد اندازهگیری را نوعی اضافه دانسته که در آن نشانه اضافه حذف شده است، یعنی به نظر ژ. لازار در ترکیبهای «شیخ سعدی»، «خواجه حافظ» و «سه سیر پیاز» ما با مضاف و مضافالیه سروکار داریم. (ص. 92، م. فار.)
- ژ. لازار بر پایه گویش تهرانی گفته است که دو نویسه «ق» و «غ» مانند هم خوانده میشوند (ص. 5، م. فرا.) و از این رو «غذا» و «قضا» را مانند هم qazۆپ نوشته است. باید یادآور شویم که در استانهای دیگر ایران (مانند یزد و کرمان و کردستان) و به ویژه در افغانستان و تاجیکستان (که آنها هم به «فارسی معاصر» سخن میگویند) این دو صدا متفاوت از هم به زبان میآیند.[49]
... .
و سخن پایانی
افزون بر کاستیهایی که این کتاب در شناخت و شناساندن دادههای زبانی فراهمآوردهاش دارد و به برخی از آنها اشاره کردیم، به نظر میرسد که رویکرد ویژهای سرنوشت این گونه نوشته را پیشاپیش رقم زده است و خود در جنبههای گوناگونی جلوه کرده است.
نخست این که این رویکرد تقلیلگرا است و زبان ملی مردمانی را به گویش عامیانه قشرهایی در پایتخت فرومیکاهد و میخواهد که دادههای این گویش را به همه آن زبان تعمیم دهد. دوم این که این رویکرد، رویکردی مدرن است، در معنی سنّتگریز آن، و در نتیجه هر آنچه را که ریشه در ژرفای تاریخ ملتی دارد برنمیتابد و دستوپاگیر میداند. بخشی از پیآمدهای آن هم کنار نهادن آشکار و اعلام شده نوشتههای ادبی است که مولف آنها را کهنه میداند.
این چشم بر هم نهادن بر سُنّتهای ادبی، البته تنها نوشتههای بزرگان تاریخی ادب فارسی چون فردوسی و سعدی و مولوی را شامل نمیشود، بلکه همعصران خودش را هم که ادبی مینویسند در بر میگیرد. اگر هم به صادق هدایت توجه شده است به نوشتههایی از وی ارجاع داده شده است که غوطهور در روزمرّگی، زبان ناسخته عامیانه را تکرار میکند. رجوع نکردن به نوشتههای هیچ کدام از دستورنویسان ایرانی هم بیش از آن که نشان از یگانه بودن اندیشههای نویسنده فرانسوی زبان درباره زبان فارسی باشد، نشان از جامع نبودن نگاه ایشان به این زبان دارد. ناگفته هم نگذاریم که خواننده در پایان این کتاب، هیچ کتابنامهای نمیبیند.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ- یوسف امیری، محسن حافظیان
نقد «دستور زبان فارسی معاصر» ژ.لازار
در نوشته پیش رو به بررسی کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» نوشته ژیلبر لازار میپردازیم. ترجمه فارسی این کتاب در سال 1389 خ. (2ظ 1ظ م.) در تهران منتشر شده است. بنا به سرشناسه کتاب فارسی، این کتاب از چاپ نخست کتاب (سال 1957 م.) ترجمه شده است. البته مترجمِ متنِ فارسی کتاب، در یادداشت خود نوشته است که از متن انگلیسی کتاب نیز بهره گرفته است.
در نوشته پیش رو، محتوای کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» را در حد توانمان در چهار بخش بررسی کردهایم؛ گردآیه زبانی، دستور زبان، گروههای دستوری و تفسیر نادرست دادههای زبانی این چهار بخش را تشکیل میدهند. مبنای نقد ما از کتاب یادشده، به تناوب ویراست دوم کتاب به زبان فرانسه (2ظ ظ 6 م.) و برگردان فارسی کتاب بوده است و اگر ضرورتی هم دست داده، به ویراست انگلیسی آن رجوع کردهایم.
1. گردآیه زبانی
گردآیه زبانی گروهی از سازههای زبانی را در برمیگیرد که در پیوند با تحلیلی که بنا است صورت بگیرد در پارهای از خصوصیات با یکدیگر همگن باشند. همین سازههای زبانیِ گردآیه است که در روند تحلیلی و یا توصیفی به کار نمونه آوردن میآیند.
در پیشگفتار چاپ نخست متن فرانسوی کتاب (1956 م.)، که در چاپ سال 2ظ ظ 6 م. هم آمده است، نویسنده، با تاکید بر این که در آثار ادبی پرشمار، زبان روزمره بیش از بیش به کار میرود، بر آن شده است که به دستور زبان فارسی در گفتار و در نوشتار به گونهای که در تهران به کار میرود بپردازد. وی، از میان نویسندگان معاصر بیشتر از همه از نوشتههای صادق هدایت نمونه آورده است و پس از او از نوشتههای دیگر نویسندگانی چون محمدعلی جمالزاده، صادق چوبک، علی اکبر دهخدا، عبدالرحیم طالبوف و فضلالله صبحی یاد کرده است. در میان آثار دیگر نویسندگان، از نوشتههای علی دشتی، محمد قزوینی، ملک الشعراء بهار، احمد کسروی تبریزی و مجتبی مینوی بهره برده است. افزون بر اینها، موارد متفرقه ی دیگری هم بخشی از گردآیه ژ. لازار برای نوشتن این کتاب بودهاند.
آن چه که هدایت و صبحی و دشتی را در یک پژوهش «زبانشناسانه» کنار هم مینشاند، بیتردید پیوستگی زبانیشان به گویش تهرانی نیست و باید دنبال همگنی آنها در جای دیگری بود!
ناگفته پیدا است که زبان، و به ویژه زبان گفتاری، کاملاً وابسته به خاستگاه و متن اجتماعیای است که در درون آن پدیدار میشود. مشخصههای زبان گفتار از روستا به روستا و از شهر به شهر و حتی در بخشهای مختلف برخی شهرها فرق میکند. چه میشود که زبان گفتاری گویش «تهرانی» - حتی اگر نویسنده به یقین رسیده است که این گویشِ مورد نظر ایشان بر گویش همه تهرانیهای آن روز تعمیمپذیر بوده است - نماینده «زبان فارسی معاصر» باشد و برای آن «دستور»ی هم بر مبنای این دادهها نوشته شود؟
2. دستور زبان
ژ. لازار در آغاز پیشگفتارش مینویسد: «امیدواریم که این دستور زبان برای کسانی که فارسی را آموزش میدهند و کسانی که آن را فرامیگیرند و همچنین برای زبانشناسانی که میخواهند منابعی درباره زبان ملی ایران معاصر بیابند مفید باشد.» این کتاب، بر خلاف آن چه نویسنده میگوید، نه دستورِ زبانِ ملی ایران است و نه میتواند به کار آموزش این زبان بیاید. در ادامه به این مسئله میپردازیم.
الف. دستورِ زبان در گستردهترین معنای خود، توصیف و تشریح کامل بنیادهای سامانده هر زبان است. ساختار کتاب لازار هیچ نشانی از این رویکرد ندارد.
ب. اگر دستور زبانی بخواهد آموزشی هم باشد، باید بتواند انشایی و تجویزی هم باشد و توصیفی یکدست و فراگیراز زبان به دست دهد که بر مبنای آن زبانآموز بتواند فراوردههای زبانی خود را سامان بخشد و آموزگار زبان هم بتواند بر همین مبنای دستور زبانِ پذیرفته سره را از ناسره بازشناسد و زبانآموز را راه درست بنمایاند. زبانآموز این «دستور آموزشی زبان فارسی» زمانی به دستانداز میافتد که بخواهد ضمیرهای شخصی متصل -ش و -ت را در نمونههای زیر یاد بگیرد:
- بابا جون کوشش؟ ص. 141 م. فار.
- اونوختش، ص. 141 م. فار.
- کوشت؟[25] ص. 1ظ 2 متن فرا.
- تو رو دوسِّت دارم. ص. 136 م. فار.
- مهتی [=مهدی]، ص. 134 م. فرا.
آیا بنا است که زبانآموزِ خارجی بر مبنای این عبارتها فارسی یاد بگیرد؟
نکته درخور توجه دیگر این است که در این کتاب، نمونههای فراوانی از فهم دادههای دستور زبان فارسی در قالب مفهومهای دستور زبان فرانسه به چشم میخورد، که البته همچنان که گفتیم ریشه در دوران گذار میانزبانی زبانآموز دارد.
3.گروه های دستوری
بنا به دستور رایج زبان فارسی، گروههای دستوری واژههای فارسی عبارت اند از: اسم، ضمیر، فعل، صفت، قید، صوت و حرف. گروههای دستوری جنس واژه را مستقل از کارکرد آن در جمله تعیین میکنند. اگر به نقش واژه در درون جمله بپردازیم وارد گفتوگویی نحوی میشویم و در این حال واژهها را میتوانیم بر مبنای نقشهایی که دارند بررسی کنیم.
الف. گروههای دستوری ترکیبی
· صفت-قید / قید-صفت: در زبان فارسی، مانند بسیاری زبانهای دیگر، برخی واژهها به چند گروه دستوری تعلق دارند. اما نویسنده بر پایه این که در زبان فارسی واژه «عاقلانه» را هم میتوان در عبارت «رفتار عاقلانه» به عنوان صفت و هم در عبارت «او عاقلانه جواب داد» به عنوان قید به کار بُرد، گروه دستوری جدیدی به نام «قید-صفت» برساخته است.
· قید-اسم. نویسنده با این توضیح که مقوله قید در زبان فارسی به خوبی روشن نیست و با مقوله صفت و اسم تداخل دارد، گروه دستوری جدیدی به نام «قید-اسم» را ارایه میکند.
ژ. لازار در آغاز پیشگفتارش مینویسد: «امیدواریم که این دستور زبان برای کسانی که فارسی را آموزش میدهند و کسانی که آن را فرامیگیرند و همچنین برای زبانشناسانی که میخواهند منابعی درباره زبان ملی ایران معاصر بیابند مفید باشد.» این کتاب، بر خلاف آن چه نویسنده میگوید، نه دستورِ زبانِ ملی ایران است و نه میتواند به کار آموزش این زبان بیاید.
ب. گروه های دستوری برساخته
افزون بر این گروههای دستوری ترکیبی، خواننده کتاب «دستور زبان فارسی معاصر» با اختراع گروههای دستوری نوینی هم روبرو میشود. نمونههایی از این گروههای دستوری نوزاده را در این جا مینویسیم:
- واژه «دیگه» که در جمله «بیا دیگه!» آمده است، به گفته ژ. لازار ذرهای است که به کار تاکید میآید. ص. 117 و 118، م. فرا.[38]
- نشانه نهی[39] «مَـ» را نویسنده «ذره نهی» نامیده است. ص. 135 و 151 م. فرا.[40]
- نویسنده قید «هم» را در ترکیب «شما هم – شمام» ذره نامیده است. ص. 47، م. فرا.
... .
4. تفسیرهای نادرست دادههای زبانی
در این قسمت به برخی تفسیرهایی میپردازیم که در بخشهای مختلف کتاب از دادههای مختلف زبانی شده است:
- از آنجا که نویسنده کتاب بحث صرف و نحو را با هم درآمیخته، در تحلیل جمله «سفیدهاش خیلی قشنگه» (ص. 1ظ 4، م. فار.) به این نتیجه رسیده که در زبان فارسی، صفت هم جمع بسته میشود. حال آن که در این جمله، صفت بدل از اسم است (لباسهای سفید) و در نقش بدل، جمع هم بسته شده است.
- نویسنده ادعا کرده صفت تفضیلی بیمتمم، معنی تاکید دارد، مانند «آقا زودتر بیا» یا «سگ تو اطاق که باشه کمتر اذیت میکنه» (ص. 11ظ ، م. فار.). حال آن که در این دو عبارت، «زودتر» و «کمتر» قید تفضیلی اند نه صفت، و هیچ ربطی هم به تاکید چیزی ندارند.
- ژ. لازار صرف فعل «بودن» را به صورت «هستم / هستی / هست / هستیم / هستید / هستند» آورده است (ص. 168، م. فار.). حال آن که اینها صورتهای صرفی فعل «هستن»اند نه فعل «بودن». البته نویسنده صورت امری آن را هم «باشید» دانسته شده است.[48] شاید نیازی نباشد که به نویسنده یادآوری کنیم که در زبان فارسی فعل «باشیدن» هم وجود دارد.
- در صفحه 224 (م. فار.)، نوشته شده است در صورتهایی، یک حرف اضافه میتواند به جای «را» به کار رود و مثالهایی آورده است مانند «تو را گفتم» و «خدا را شکر». آشکار است که «را» حداقل در این دو مورد با هم متفاوت اند و نقشهای یکسانی ندارند.
- یکی دیگر از «نکتهگوییهای» کتاب آن است که عنوانِ کسان یا واحد اندازهگیری را نوعی اضافه دانسته که در آن نشانه اضافه حذف شده است، یعنی به نظر ژ. لازار در ترکیبهای «شیخ سعدی»، «خواجه حافظ» و «سه سیر پیاز» ما با مضاف و مضافالیه سروکار داریم. (ص. 92، م. فار.)
- ژ. لازار بر پایه گویش تهرانی گفته است که دو نویسه «ق» و «غ» مانند هم خوانده میشوند (ص. 5، م. فرا.) و از این رو «غذا» و «قضا» را مانند هم qazۆپ نوشته است. باید یادآور شویم که در استانهای دیگر ایران (مانند یزد و کرمان و کردستان) و به ویژه در افغانستان و تاجیکستان (که آنها هم به «فارسی معاصر» سخن میگویند) این دو صدا متفاوت از هم به زبان میآیند.[49]
... .
و سخن پایانی
افزون بر کاستیهایی که این کتاب در شناخت و شناساندن دادههای زبانی فراهمآوردهاش دارد و به برخی از آنها اشاره کردیم، به نظر میرسد که رویکرد ویژهای سرنوشت این گونه نوشته را پیشاپیش رقم زده است و خود در جنبههای گوناگونی جلوه کرده است.
نخست این که این رویکرد تقلیلگرا است و زبان ملی مردمانی را به گویش عامیانه قشرهایی در پایتخت فرومیکاهد و میخواهد که دادههای این گویش را به همه آن زبان تعمیم دهد. دوم این که این رویکرد، رویکردی مدرن است، در معنی سنّتگریز آن، و در نتیجه هر آنچه را که ریشه در ژرفای تاریخ ملتی دارد برنمیتابد و دستوپاگیر میداند. بخشی از پیآمدهای آن هم کنار نهادن آشکار و اعلام شده نوشتههای ادبی است که مولف آنها را کهنه میداند.
این چشم بر هم نهادن بر سُنّتهای ادبی، البته تنها نوشتههای بزرگان تاریخی ادب فارسی چون فردوسی و سعدی و مولوی را شامل نمیشود، بلکه همعصران خودش را هم که ادبی مینویسند در بر میگیرد. اگر هم به صادق هدایت توجه شده است به نوشتههایی از وی ارجاع داده شده است که غوطهور در روزمرّگی، زبان ناسخته عامیانه را تکرار میکند. رجوع نکردن به نوشتههای هیچ کدام از دستورنویسان ایرانی هم بیش از آن که نشان از یگانه بودن اندیشههای نویسنده فرانسوی زبان درباره زبان فارسی باشد، نشان از جامع نبودن نگاه ایشان به این زبان دارد. ناگفته هم نگذاریم که خواننده در پایان این کتاب، هیچ کتابنامهای نمیبیند.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ- یوسف امیری، محسن حافظیان