امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سخن و سخنوری در ادبیات فارسی

#1
گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کمتر نیست.

سخن و سخنوری در ادبیات فارسی

آنچه می خوانید، اشعاری موضوعی در زمینه «سخن و سخنوری » و جایگاه آن در زبان شعر و ادبیات فارسی است. شعر به عنوان یک هنر برتر و جایگاه ویژه در انتقال مفاهیم و معارف از ابزارهای مهم تبلیغ برای مبلغان عزیز و بزرگوار است. حضرت امام خمینی رحمه الله درباره شعر می فرماید: «لسان شعر، بالاترین لسان است. » 1

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای - مدظله العالی - نیز می فرماید: «گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کمتر نیست و لازم است اشعار قوی فارسی را که در تفهیم عقاید و اخلاق اسلامی، مسائل سیاسی و یا هر آنچه در ارتباط با نیاز امروزِ جامعه اسلامی سروده شده، از کتب گوناگون استخراج و به احیای آن اهتمام ورزند.» به آن امید که بیش از پیش، بتوانیم از قالبهای ادبی و هنری و به ویژه از قالب شعر، در تبلیغات دینی خویش بهره جوییم و به ادبیات و کاربست زبانِ ادبی در تبلیغ دین، رویکردی دوباره داشته باشیم. در این مقاله سعی شده که اشعار به ترتیب زیر دسته بندی شود:

یک. اهمیت سخن و سخنوری؛

دو. آثار سخن و سخنوری؛

سه. ویژگیهای سخن؛

چهار. ویژگیهای سخنور؛

پنج. روش سخنوری؛

شش. آداب سخن گفتن.
یک. اهمیت سخن و سخنوری

ای زبان! هم گنجِ بی پایان تویی / ای زبان! هم رنجِ بی درمان تویی

هم صفیر و خدعه مرغان تویی / هم انیسِ وحشت هجران تویی

مولوی

***

نردبان آسمان است این کلام / هر که زین بر می رود آید به بام

نی به بام چرخ، کو اخضر بُوَد / بل به بامی کز فلک برتر بُوَد

مولوی

***

تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبر که خالی است / باشد که پلنگ خفته باشد

سعدی

***

زبان در دهان، ای خردمند چیست؟ / کلید درِ گنجِ صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهر فروش است یا پیله ور

سعدی

***

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان / این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

حافظ

***

ز بهتر سخن نیست پاینده تر/ وزو خوشتر و دل فزاینده تر

اسدی طوسی

***

به گوینده، گیتی برازنده است / که گیتی به گویندگان زنده است

ادیب
دو. آثار سخن و سخنوری

ظالم آن قومی که چشمان دوختند/ زان سخنها عالَمی را سوختند

***

عالَمی را یک سخن ویران کند/ روبَهانِ مُرده را شیران کند

مولوی

***

آن سخنهای چو مار و کژدُمَت / مار و کژدم گردد و گیرد دُمَت

مولوی

***

آدمی مخفی است در زیر زبان / این زبان پرده است بر درگاه جان

چون که بادی پرده را در هم کشید / سِرِّ صحنِ خانه شد بر ما پدید

کاندر آن خانه، گُهَر یا گندم است؟ / گنج زر یا جمله مار و کژدم است؟

یا در او گنج است و ماری برکران/ زانکه نَبْوَد گنج زر بی پاسبان

مولوی

***

بوی کبر و بوی حرص و بوی آز/ در سخن گفتن بیاید چون پیاز

مولوی

***

یک سخن از دوزخ آید سوی لب / یک سخن از شهرِ جان در کوی لب

مولوی

***

در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گُل / میل دیدن هر که دارد، در سخن بیند مرامخفی
سه. ویژگیهای سخن

1. الهی بودن

این سخن همچون ستارَه است و قَمَر / لیک بی فرمان حق، نَدْهد اثر

مولوی

2. نرم و لین

سخن، نرم و لطیف و تازه می گوی/ نه بیرون از حدّ و اندازه می گوی

عطار

3. نظام مندی سخن

سخن را مَطلَع وَ مقطَع بباید/ که پر گفتن ملالت می فزاید

نظامی

***

بیار ای سخنگوی چابک سرای/ بساط سخن را یکایک به جای

نظامی

4. سنجیده سخن گفتن

نباید سخن گفت ناساخته/ نشاید بریدن، نینداخته

تأمل کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایانِ حاضر جواب

سعدی

5. پرهیز از تکرار گویی

سخن گرچه دلبند و شیرین بُوَد/ سزاوار تصدیق و تحسین بُوَد

چو یک بار گفتی، مگو باز پس / که حلوا چو یک بار خوردند، بس

سعدی

6. کوتاه گویی

درخشنده روشن روان کسی/ که کوتاه گوید به معنی بسی

سخن گوید آن سان که دلخواه تر/ زلفظ آن گزیند که کوتاه تر

***

سخن کم گوی تا در کار گیرند/ که در بسیار، بد بسیار گیرند

نظامی

***

گفتار دراز مختصر باید کرد / از یار بدآموز حذر باید کرد

ابوسعید ابوالخیر

7. زیبا سخن گفتن

نطق زیبا زِخامُشی بهتر/ ورنه در جان، فرا مُشی بهتر

سنایی

8. دُر گویی نه پُر گویی

در سخن دُر ببایدت سُفتن / ورنه گنگی بِه از سخن گفتن

گنگ اندر حدیث کم آواز / بِه که بسیار گوی بیهُده تاز

گوی سوی همه سخنها دار / آنچه زو بِه، درون جان بنگار

سنایی

***

با آنکه سخن به لطف آب است / کم گفتن هر سخن، صواب است

آب ارچه همه زلال خیزد / از خوردن پر، ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون در / تا زاندک تو جهان شود پُر

لاف از سخن چو دُر توان زد / آن خشت بُوَد که پُر توان زد

یک دسته گُل دماغ پرور / از خرمن صد گیاه بهتر

نظامی

9. سخن گفتن در حد ضرورت

سخن آن گه کند حکیم آغاز/ یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز ناگفتنش خلل زاید/ یا زناخوردنش به جان آید

لا جَرَم حکمتش بُوَد گفتار/ خوردنش تندرستی آرد بار

سعدی

10. پرهیز از پراکنده گویی

سخن را سر است، ای خردمند و بُن/ میاور سخُن در میان سخُن

11. راست و صادقانه سخن گفتن

تا نیک ندانی که سخن عینِ صواب است/ باید که به گفتن، دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی/ بِه زان که دروغت دهد از بند رهایی

سعدی(2)

12. با صواب سخن گفتن

تا ندانی که سخن عینِ صواب است مگوی/ وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است، مگوی

سعدی

***

دل بیارامَد به گفتارِ صواب / آن چنان که تشنه آرامد به آب

13. هوشمندانه سخن گفتن

ندهد مرد هوشمند جواب/ مگر آن گه کز او سؤال کنند

گر چه بر حق بُوَد فراخ سخن/ حمل دعویش بر مُحال کنند

سعدی

***

سخن گفتنِ کج زبیچارگیست/ به بیچارگان بر بباید گریست

فردوسی

14. سمعی و بصری سخن گفتن

آن که یک دیدن کند ادراک آن/ سالها نتوان نمودن از زبان

مولوی

15. انصاف در انتقاد

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو/ نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

حافظ

16. بجا سخن گفتن

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (3)

حافظ

***

بسیج سخن گفتن آن گاه کن/ که دانی که در کار گیرد سخُن

سعدی

***

اگر چه پیش خردمند، خامُشی ادب است/ به وقت مصلحت، آن بِه که در سخن کوشی

دو چیز طَیره عقل است: دَم فرو بستن/ به وقتِ گفتن و، گفتن به وقتِ خاموشی

سعدی

***

خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش/ نگوید سخن، تا نبیند خموش

سعدی

***

حرامش بود نعمت پادشاه/ که هنگام فرصت ندارد نگاه

مجال سخن تا نبینی زپیش/ به بیهوده گفتن مبر قدر خویش

سعدی

***

نه هر کس که برآید، بگوید اهل شناخت/ به سرّ شاه، سَر خویشتن نشاید باخت

سعدی

توضیح: دانا هر چه را بر زبان تواند آورد، نمی گوید؛ زیرا با آشکار ساختن راز پادشاه، سَر (جان) خود را نباید از دست داد.

17. سخن نو گفتن

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر

فرخ

18. مستند سخن گفتن

خرد گر سخن برگزیند همی / همان را گزیند که بیند همی

فردوسی

***

دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجت قوی

سعدی (4)

***

چون و چرا بیار که بر جاهل/ گیتی چو حلقه تنگ از این جا شد

19. آسیب سخن

سخن چون برابر بود با خرد/ زگفتار گوینده رامش برد

فردوسی

***

سخن کو از سر اندیشه ناید/ نوشتن را و گفتن را نشاید

نظامی

20. فکر کردن قبل از سخن

سخن دان پرورده، پیر کهن/ بیندیشد، آن گه بگوید سخن

مزن بی تأمل به گفتار دم / نکو گو گر دیر گویی چه غم؟

بیندیش و آنگه بر آور نَفَس / و زان پیش بس کن که گویند بس

به نطق، آدمی بهتر است از دواب / دواب از تُو بِه، گر نگویی صواب

سعدی

21. پرهیز از سخن در بیماری

سخن در تن درستی، تن درست است/ که در سستی، همه تدبیر سست است

نشاید کرد خود را چاره کار/ که بیمار است رأی مردِ بیمار

22. نرم گویی

درشتی زکس نشنود، نرم گوی/ سخن تا توانی به آزرم گوی

فردوسی

23. شیرین سخنی

به گفتار شیرین فریبنده مرد/ کند آنچه نتوان به شمشیر کرد

سخن همچو جان زان نگردد کهن / که فرزند جان است شیرین سخن

اسدی طوسی

***

به شیرین زبانی و لطف و خوشی / توانی که پیلی به مویی کشی

سعدی

24. عالمانه سخن گفتن

زدانش چو جان تو را مایه نیست/ به از خامشی هیچ پیرایه نیست

فردوسی

***

سخن باید به دانش درج کردن / چو زر سنجیدن، آنگه خرج کردن

نخست اندیشه کن، آنگاه گفتار / که نامحکم بود بی بیخ، دیوار

فردوسی

***

ای که در معنا ز شب خامُش تری/ گفتِ خود را چند جویی مشتری؟

مولوی

***

زبان بریده به کنجی نشسته صمٌ بُکمْ / بِه از کسی که زبانش نباشد اندر حُکم

سعدی

25. احتیاط در استخدام الفاظ مشترک

اشتراک لف1 دائم، رهزن است/ اشتراک گبر و مؤمن در تن است

مولوی

26. زیبا گویی

نطق زیبا زخاموشی بهتر/ ور نه در جهان فراموشی بهتر

سنایی
چهار. ویژگیهای سخنور

اگر هست مرد از هنر بهره ور/ هنر، خود بگوید نه صاحب هنر

سعدی

1. اطلاعات کافی

قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس/ که نه هر کاو ورقی خوانْد معانی دانست

حافظ

2. دقت و تیزبینی

مرد باید که سخن دان بود و نکته شناس/ تا چو می گوید از آن گفته پشیمان نشود

سنایی

3. جامع نگر بودن

عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است/ چو جمع شد معانی، گوی بیان توان زد (5)

حافظ

***

چون نداری کمال و فضل آن به / که زبان در دهان نگه داری

آدمی را زبان فضیحه کند / جوز بی مغز را سبکساری

سعدی

4. عمل به گفته

ها ترک دنیا به مردم آموزند / خویشتن سیم و غله اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس/ هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالِم آن کس بوَد که بد نکند / نه بگوید به خلق و خود نکند

سعدی

***

کار کن و بگذر از گفتار / کاندر این راه، کار دارد کار

سنایی

***

عنان به میکده خواهیم تافت زاین مجلس/ که وعظ بی عملان، واجب است نشْنیدن

حافظ

***

در مجلس دل، خلوص تصویب نشد / دلها ز ریا و رَیب تهذیب نشد

گفتیم بسی سخن، ولی متن عمل / یک مرتبه هم، تجزیه ترکیب نشد

محدثی

***

بزرگی سراسر بگفتار نیست/ دو صد گفته چون نیم کردار نیست

فردوسی

5. سوز داشتن

بیان شوق، چه حاجت، که سوز آتش دل/ توان شناخت زسوزی که در سخن باشد

حافظ

***

تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید/ آنچه که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند

***

شور و شوق آمد سخن را تار و پود/ هر که شورش بیش، او خوشتر سرود

***

آن را که دل از عشق پر آتش باشد/ هر قصه که گوید همه دلکش باشد

***

6. مخاطب شناسی

بشنو موعظه اهل عقول/ کلِّمِ النّاس علی قَدر عقول

اصل، معنی است نه تزیین کلام / سخن آن است که فهمند عوام

***

سَماع ای برادر نگویم که چیست/ مگر مستمع را بدانم که کیست

حکایت بر مزاج مستمع گوی / اگر دانی که دارد با تو میلی

هرآن عاقل که بامجنون نشیند / نباید کردنش جز ذکر لیلی

سعدی

7. تأثیر مخاطب در گوینده

فهم سخن چون نکند مستمع / قوّت طبع از متکلم مجوی

فُسحَت میدان ارادت بیار/ تا بزند مرد سخنگوی گوی

سعدی

***

مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد/ غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد

صائب تبریزی

***

این سخن شیر است در پستان جان/ بی کشنده خوش نمی گردد روان

مستمع چون تشنه و جوینده شد/ واعظ ار مرده بُوَد، گوینده شد

مولوی
پنج. روش سخنوری

به کارگیری انواع شیوه ها

به تکلم، به خموشی، به تبسم، به نگاه/ می توان بُرد به هر شیوه، دل آسان از من کلیم

گر بساط سخن امروز کساد است «کلیم»/ تازه کن طرز که در چشم خریدار آید کلیم

کاشانی

اجمال و تفصیل

زان نَبی مُجمَل رسانْد اولْ پیام/ که در آن، منظور بودش خاص و عام

رفته رفته عقلها چون شد قوی/ یافت بسطی، مُجمَلات معنوی

شیخ بهایی

***

با تو گفتم مجمل این اسرار را / مختصر آوردم این گفتار را

گر مفصّل بایدت فکری بکن/ تا به تفصیل آید اسرار کهُن

هم بر این اجمال کاری، این خطاب / ختم شد و اللهُ اَعلَم بالصّواب

جامی
شش. آداب سخن

1. توجه به خواسته مخاطب

سخن را بباید شنیدن نخست / چو دانا شوی پاسخ آری درست

فردوسی

***

سخن بشنو و بهترین یاد گیر/ نگر تا کدام آیدت دلپذیر

فردوسی

2. پرهیز از رنجش دیگران

سخن خوب است ز اول خاطرِ کس را نرنجاند/ که بَعد از گفت و گو، سودی ندارد لب گَزیدنها

3. پرهیز از فتنه انگیزی و تحریک

درِ فتنه بستن، دهان بستن است/ که گیتی به نیک و بد آبستن است

پشیمان زگفتار دیدم بسی / پشیمان نگشت از خموشی کسی

4. مأمور به وظیفه بودن

گر چه دانی که نشنوند، بگوی / هر چه دانی زنیکخواهی و پند

زود باشد که خیره سر بینی / به دو پای او فتاده اندر بند

دست بر دست می زند که دریغ / نشنیدم حدیث دانشمند

سعدی (6)

5. دانسته سخن گفتن

ای که از عالَم خبری نیست تو را / بهتر از مُهر خموشی هنری نیست تو را

صائب تبریزی

***

بر بساطِ نکته دانان خود فروشی (7)شرط نیست/ یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

حافظ

6. پرهیز از سطحی نگری

مردِ کم گوینده را فکر است زَفت/ قشرِ گفتن چون فزون شد، مغز رفت

مولوی

***

قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند / که از میان تهی بانگ می زند خشخاش

7. اندازه گویی

سخن را به اندازه ای دار پاس / که باور توان کردَنَش در قیاس

8. شفاف گویی

سخنی در نهان نباید گفت / که برِ انجمن نشاید گفت

سعدی

9. پرهیز از جدال با نادان

آن کس که به قرآن و خبر زو نَرَهی/ آن است جوابش که: جوابش ندهی

سعدی

10. سخن بجا گفتن

نظر کردم به چشم رای و تدبیر/ ندیدم بِه زخاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی

سعدی

***

درست گوی و بهنگام گوی و نیکو گوی/ که سخت مشکل کاری است کار گفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام، زبان / مکن دراز که آن خنجریست خون آلود

ملک الشعرای بهار

11. ملاطفت و نرم خویی

تو با دیو مردم، خِرَد پیشه کن / به نرمی و آهستگی ران سخُن

درشتی و تندی نیاید به کار / به نرمی برآید زسوراخ، مار

فردوسی

***

دل مشکل پسند من به گِرد آن سخن گردد/ که دل بیش از زبان آماده گردد حرف تحسین را

صائب تبریزی

12. انتقادپذیری

چو بشنوی سخنِ اهل دل، مگو که خطاست / سخن شناس نِه ای جان من، خطا اینجاست

حافظ

پی نوشت‌ها:

1) صحیفه نور، ج 17، ص 192.

2) گلستان یوسفی، ص 186.

3) این متن در نسخه قزوینی و خرمشاهی و خانلری است؛ ولی نسخه رمضانی «هر سخن جایی و » دارد.

4) کلیات، بوستان، ص 230.

5) در نسخه رمضانی، با عقل و فهم و دانش، داد سخن توان داد.

6) گلستان یوسفی، ص 157

7) خود فروشی = خودنمایی و اظهار فضل و دانش.
پاسخ
 سپاس شده توسط ÆҐÆŠĦ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  درخواست نویسندگی در بخش ادبیات و زیرشاخه ها
  برای حفظ موجودیت زبان فارسی چه کرده ایم؟
  برگزاری نشست «پاسداشت زبان و ادبیات فارسی در منطقه اکو»
  پارادوکس چیست و چه جایگاهی در علم، فلسفه و ادبیات دارد؟
  نکاتی راجب زبان و ادبیات ترکیی
  ادبیات کهن چیست؟
  فریدون رهنما؛ شخصیتی پیشرو و تاثیرگذار در ادبیات و هنر ایران
  «تا تو با منی» منتشر شد/ اجرای آثار بزرگان ادبیات با صدای داود فتحی
  مدیرعامل بنیاد ادبیات تودیع شد!
Lightbulb ادبیات زردتشتی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان