نیکلاس لومان در جامعهشناسی ایرانی مغفول واقع و به چند دلیل کمتر به او پرداخته شده است. اولین دلیل این است که نسل اول جامعهشناسان ما تحصیلکرده فرانسه و نسل دوم تحصیلکرده آمریکا هستند. دلیل دوم ناشناختهماندن لومان در ایران این امر است که کسانی که جامعهشناسی را در آلمان خواندهاند، به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند. بنابراین بخشی از جامعهشناسی، که در ایران تدریس میشود، جامعهشناسی فرانسوی و بخش دیگر جامعهشناسی جامعهشناسان آمریکایی است. علت سومی نیز درباره لومان وجود دارد و آن، این است که او بهطور مشخص انسانی است که پیچیده مینویسد.
نیکلاس لومان یک جامعهشناس بهطور خاص متکلف، پیچیدهنویس و پیچیدهگو است. من به واسطه آشناییای که از نزدیک با او داشتم باید به این نکته نیز اشاره کنم که لومان انسان بسیارجدی، بادقت و باحوصله بود. لومان درکل آدم پرحرفی نبود؛ او بسیار فکر میکرد و بسیار مینوشت. لومان 70 کتاب و رساله مستقل و بیش از 450 مقاله دارد. این آمار در حالی است که عمر علمی او 32 سال است. او سال 1966رساله دکتری خود را مینویسد و تا 1998 که از دنیا رفت، این تعداد اثر را نوشته است. مهمترین و آخرین کتابی که لومان سعی کرد همه تئوریها و نظریههای خود را در آن مرور و کاربردی کند، باعنوان «جامعه جامعه»، متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
لومان در معرفی خود دو ویژگی برای خویش قائل است؛ اولین ویژگی که از آن نام میبرد، این است که نظریهپرداز سیستمی است. او در بیان ویژگی دیگرش خود را کانستراکتیویست (Constructivist) مینامد.
کانستراکتیویست به کسی گفته میشود که معتقد است شناخت انعکاس محض ذهن در عالم خارج نیست. یعنی شناخت عین عالم خارج نیست. به عبارتی کانستراکتیویستها معتقدند که فاعل شناخت در آن واقعیت تصرف میکند، بنابراین شناخت متفاوت میشود. هر کسی بهواسطه تحصیلات، جامعه و موضوعاتی که از آن متاثر شده است، شناخت متفاوتی دارد. اگر شناخت انعکاس عالم خارج در ذهن بود، همه در علوم انسانی باید به یک گونه از شناخت میرسیدند. لومان معتقد است علت تنوع شناخت در علوم انسانی به دلیل تاثیر فاعل شناخت در موضوع شناخت است.
نظریه سیستمی
در توضیح نظریه سیستمی نیکلاس لومان باید به این نکته اشاره کرد که او در هاروارد به مدت دو سال شاگرد تالکوت پارسونز بود. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم لومان از چه کسانی متاثر شده است، قطعا اولین آنها پارسونز است، اما او فقط از پارسونز تاثیر نپذیرفته است، بلکه منتقد پارسونز هم هست. به تعبیر دیگر معمولا رسم بر این است که مباحث از چیستی شروع میشود؛ اما لومان در ابتدای بحث خود از اختلاف سیستم و محیط سخن میگوید.
پارسونز در تئوری سیستم خود معتقد است اگر پدیدههای به هم مرتبط بتوانند بهگونهای با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که کارایی مشخص و معینی داشته باشند، یک سیستم به وجود میآید؛ یعنی تئوری پارسونز بر یک جز و یک کل مبتنی است. پارسونز میگوید یک سیستم کلی وجود دارد که از اجزا و عناصری تشکیل شده است که هم خود آنها با یکدیگر رابطه کارکردی دارند و هم با همدیگر کارکرد جدیدی را به وجود میآورند؛اما کارکرد سیستم از کارکرد همه اجزا متفاوت است.
نیکلاس لومانبرخلاف پارسونز از تفاوت صحبت میکند و میگوید مشخصه سیستم این است که با محیط خود متفاوت است؛ یعنی به جای اینکه از چیستی صحبت کند، از تفاوت صحبت میکند. در اینجا سوالی مطرح میشود مبنی براینکه محیط چیست و لومان پاسخ میدهد هر چیزی جز سیستم نباشد، محیط آن سیستم محسوب میشود.
عناصر سیستم
کوچکترین عنصر تشکیلدهنده سیستم از نظر لومان ارتباطات است. نیکلاس لومان معتقد است این انسان نیست که ارتباط برقرار میکند؛ بلکه این ارتباطات است که ارتباط برقرار میکند. در نظریه سیستم لومان انسان هیچ جایگاهی ندارد و به عبارتی منهای فرد است. برخی منتقدان لومان به دلیل چنین دیدگاهی به او برچسب ضداومانیسم هم زدهاند؛ اما لومان انسان را به جای دیگری وارد میکند. همانگونه که توضیح دادم، او معتقد است مهمترین ویژگی سیستم تفاوت آن با محیط است. لومان انسان را محیط سیستم اجتماعی میداند.
نیکلاس لومان در توضیح مهمترین کارکرد نظام سیستمی میگوید که سیستم، پیچیدگیهای موجود در محیط را کاهش میدهد. او توضیح میدهد که کل جهان هستی، سیستم است و سیستم را به چهار دسته تقسیم میکند؛ دسته اول نظام اجتماعی است، دسته دوم نظام کنش متقابل است، دسته سوم نظام ماشینی است و دسته چهارم نظام ارگانیسیستی است. او معتقد است پیچیدگی، قلمرو و حیطه شمول موضوعاتی که در یک سیستم قرار میگیرند، کمتر میشود.
نکته دیگر این است که سیستم اجتماعی لومان از دید خود او فراتئوری نامیده میشود. دلیل آن را نیز این مساله میداند که در بسیاری از علوم کاربرد دارد. وجه بسیار مهم تئوری لومان این است که میگوید شناخت جامعه یا نظریه سیستم باید از درون صورت گیرد، نه از بیرون.
نیکلاس لومان یک جامعهشناس بهطور خاص متکلف، پیچیدهنویس و پیچیدهگو است. من به واسطه آشناییای که از نزدیک با او داشتم باید به این نکته نیز اشاره کنم که لومان انسان بسیارجدی، بادقت و باحوصله بود. لومان درکل آدم پرحرفی نبود؛ او بسیار فکر میکرد و بسیار مینوشت. لومان 70 کتاب و رساله مستقل و بیش از 450 مقاله دارد. این آمار در حالی است که عمر علمی او 32 سال است. او سال 1966رساله دکتری خود را مینویسد و تا 1998 که از دنیا رفت، این تعداد اثر را نوشته است. مهمترین و آخرین کتابی که لومان سعی کرد همه تئوریها و نظریههای خود را در آن مرور و کاربردی کند، باعنوان «جامعه جامعه»، متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
لومان در معرفی خود دو ویژگی برای خویش قائل است؛ اولین ویژگی که از آن نام میبرد، این است که نظریهپرداز سیستمی است. او در بیان ویژگی دیگرش خود را کانستراکتیویست (Constructivist) مینامد.
کانستراکتیویست به کسی گفته میشود که معتقد است شناخت انعکاس محض ذهن در عالم خارج نیست. یعنی شناخت عین عالم خارج نیست. به عبارتی کانستراکتیویستها معتقدند که فاعل شناخت در آن واقعیت تصرف میکند، بنابراین شناخت متفاوت میشود. هر کسی بهواسطه تحصیلات، جامعه و موضوعاتی که از آن متاثر شده است، شناخت متفاوتی دارد. اگر شناخت انعکاس عالم خارج در ذهن بود، همه در علوم انسانی باید به یک گونه از شناخت میرسیدند. لومان معتقد است علت تنوع شناخت در علوم انسانی به دلیل تاثیر فاعل شناخت در موضوع شناخت است.
نظریه سیستمی
در توضیح نظریه سیستمی نیکلاس لومان باید به این نکته اشاره کرد که او در هاروارد به مدت دو سال شاگرد تالکوت پارسونز بود. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم لومان از چه کسانی متاثر شده است، قطعا اولین آنها پارسونز است، اما او فقط از پارسونز تاثیر نپذیرفته است، بلکه منتقد پارسونز هم هست. به تعبیر دیگر معمولا رسم بر این است که مباحث از چیستی شروع میشود؛ اما لومان در ابتدای بحث خود از اختلاف سیستم و محیط سخن میگوید.
پارسونز در تئوری سیستم خود معتقد است اگر پدیدههای به هم مرتبط بتوانند بهگونهای با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که کارایی مشخص و معینی داشته باشند، یک سیستم به وجود میآید؛ یعنی تئوری پارسونز بر یک جز و یک کل مبتنی است. پارسونز میگوید یک سیستم کلی وجود دارد که از اجزا و عناصری تشکیل شده است که هم خود آنها با یکدیگر رابطه کارکردی دارند و هم با همدیگر کارکرد جدیدی را به وجود میآورند؛اما کارکرد سیستم از کارکرد همه اجزا متفاوت است.
نیکلاس لومانبرخلاف پارسونز از تفاوت صحبت میکند و میگوید مشخصه سیستم این است که با محیط خود متفاوت است؛ یعنی به جای اینکه از چیستی صحبت کند، از تفاوت صحبت میکند. در اینجا سوالی مطرح میشود مبنی براینکه محیط چیست و لومان پاسخ میدهد هر چیزی جز سیستم نباشد، محیط آن سیستم محسوب میشود.
عناصر سیستم
کوچکترین عنصر تشکیلدهنده سیستم از نظر لومان ارتباطات است. نیکلاس لومان معتقد است این انسان نیست که ارتباط برقرار میکند؛ بلکه این ارتباطات است که ارتباط برقرار میکند. در نظریه سیستم لومان انسان هیچ جایگاهی ندارد و به عبارتی منهای فرد است. برخی منتقدان لومان به دلیل چنین دیدگاهی به او برچسب ضداومانیسم هم زدهاند؛ اما لومان انسان را به جای دیگری وارد میکند. همانگونه که توضیح دادم، او معتقد است مهمترین ویژگی سیستم تفاوت آن با محیط است. لومان انسان را محیط سیستم اجتماعی میداند.
نیکلاس لومان در توضیح مهمترین کارکرد نظام سیستمی میگوید که سیستم، پیچیدگیهای موجود در محیط را کاهش میدهد. او توضیح میدهد که کل جهان هستی، سیستم است و سیستم را به چهار دسته تقسیم میکند؛ دسته اول نظام اجتماعی است، دسته دوم نظام کنش متقابل است، دسته سوم نظام ماشینی است و دسته چهارم نظام ارگانیسیستی است. او معتقد است پیچیدگی، قلمرو و حیطه شمول موضوعاتی که در یک سیستم قرار میگیرند، کمتر میشود.
نکته دیگر این است که سیستم اجتماعی لومان از دید خود او فراتئوری نامیده میشود. دلیل آن را نیز این مساله میداند که در بسیاری از علوم کاربرد دارد. وجه بسیار مهم تئوری لومان این است که میگوید شناخت جامعه یا نظریه سیستم باید از درون صورت گیرد، نه از بیرون.