امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شاهرگ لعنتی....

#1
Sad 
یه اتاقی باشه گرم گرم،روشن روشن

کف اتاق سنگ باشه،سفید باشه

تومنو بغل کنی که نترسم

که سردم نشه ... که نلرزم

جوری که تو تکیه دادی به دیوار

پاهاتم دراز کردی

منم اومدم نشستم جلوت

و به تو تکیه دادم

باپاهات محکم منو گرفتی

دوتادستاتم دورم حلقه کردی

بهت میگم چشاتو میبندی؟ می گی آره

بعدچشاتو میبندی

بت میگم قصه میگی برام؟ تو گوشم می گی آره

بعد شروع می کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن

یه عالمه قصه ی طولانی و بلند

که هیچ وقت تموم نمیشه

می دونی میخوام رگ بزنم،رگ خودمو ...

مچ دست چپمو

یک حرکت سریع ... یه ضربه ی عمیق

بلدی که؟!

ولی تو که نمی دونی میخوام رگمو بزنم

تو چشاتو بستی

نمی دونی ...

من تیغ رو از جیبم در میارم

نمی بینی که سریع می برم

خون فواره میزنه،روی سنگای سفید

نمی بینی که دستم میسوزه

لبم رو گاز می گیرم

که نگم آخ

که چشاتو باز نکنی و نبینی منو

تو داری قصه می گی ...

دستم رو میزارم رو زانوم

خون میاد از دستم می ریزه رو زانوم

واززانوم می ریزه رو سنگا

قشنگه مسیرحرکتش

حیف که چشات بسته س،نمیتونی ببینی

تو بغلم کردی ...

می بینی که سرد شدم

محکم تر بغلم میکنی که گرم شم

می بینی نامنظم نفس می کشم

می گی آخـــــی دوباره نفسش گرفته

می بینی ...

هرچی محکم تر بغلم میکنی،سردتر میشم

میبینی ...

دیگه نفس نمی کشم

چشاتو باز می کنی

می بینی که ...

مــــــــــــــــــــردم

می دونی؟

من می ترسیدم خودمو بکشم

ازسرد شدنم ،از خون دیدنم،از تنهایی مردنم ...

وقتی بغلم کردی

دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود

آروم گریه کن دیگه ...

من که دیگه نیستم چشاتو بوس کنم و بگم خوشگل شدیا

بعدش تو هونجوری وسط گریه هات بخندی

گریه نکن دیگه! خب؟

می شکنه دلم

دل و روح نازکمو نشکون

خب؟
پاسخ
 سپاس شده توسط mr.destiny
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان