امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انواع ادبی و شعر فارسی

#1
Thumbs Up 
انواع ادبی و شعر فارسی
 استاد دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی در سال ١٣۵٠ در جمع دانش‌جویان دانش‌سرای عالی پیرامون مبحث «انواع ادبی» به بحث پرداختند كه در مجله‌ی خرد و كوشش از انتشارات دانشگاه شیراز‎، به چاپ رسید؛ عدم‎دسترسی برخی همكاران ما به‌این مقاله‌ی استادانه كه برای نخستین بار طرح و پیرامون آن بحث شده است ما را بر آن داشت كه بی هیچ تغییری با كسب اجازه از محضرشان عین مقاله را درج كنیم. (رشد ادب فارسی)
نقد و داوری درباره‌ی آثار ادبی زبان فارسی دشوار است؛ زیرا در‌ایران سنت نقد و بررسی وجود نداشته است. برای رسیدن به مرحله‌ی نقد درست ناگزیریم از پذیرفتن بسیاری از راه‌ورسم‎‎های نقد ادبی كه در زبان‎های دیگر رواج دارد. ما امروز در مرحله‌ی اقتباس هستیم تا برسیم به مرحله‌ای كه از خود نیز ملاك‎های نقد و بررسی به وجود آوریم. به‌ترین ناقد روزگار ما كسی است كه بتواند آرای منتقدان اروپایی را به‌درستی با آثار ادبی فارسی تطبیق دهد. آن‎ها كه دست‌اندركار مطالعه‌ی آثار معاصرانند، نیك می‌دانند كه هنوز از نعمت چنین منتقدی برخوردار نشده‌ایم؛ زیرا ناقدانی كه با موازین نقد اروپایی آشنایی دارند، زبان فارسی و ریزه‌كاری‎های ادب ملی خود را نمی‌شناسند و آن‎ها كه بیش و كم آثار ادبی زبان فارسی را به دقت خواند‎ه‌اند و فهمید‎ه‌اند، یا به موازین نقد فرنگی دسترسی ندارند، یا‌این كه خود را از آن موازین بی‌نیاز می‌دانند. دسته‌ی معدودی هستند كه نقص‌این كار را دریافته‌اند و راه را منحصر در‌این می‌دانند كه آن‌چه از موازین نقد و بلاغت اروپایی، كلیت و شمول دارد، باید به فارسی درآید و كوشش شود كه بر نهاد آن آثار، ادبیات قدیم و جدید ما سنجیده شود‌. داوری درباره‌ی آثار ادبی معاصر ما‎، آسان‌تر است زیرا‌این گونه آثار، تشابهاتی با آثار ادبی غرب دارند و به‌خوبی می‌توان بسیاری از آرای ناقدان فرنگ را در باب آثار معاصر خودشان، بر آثار ادبی معاصر‌ایران انطباق داد. اما‌این عمل در مورد آثار ادبی قدیم ما دشوار است، زیرا شرایط تاریخی و اجتماعی پیدایش آن آثار با شرایط اجتماعی و تاریخی آثار ادبی اروپا، كاملن متفاوت است و پیاده‌كردن موازین زیباشناسی و نقد اروپایی در مورد آن آثار باید با احتیاط كامل و با بصیرت فراوان انجام گیرد. بسیاری از اصطلاحات نقد ادبی اروپایی فقط و فقط در مورد آثار ادبی ملل اروپایی قابل‌انطباق است و بعضی دیگر با اندكی تغییر و توسع می‌تواند بر آثار ادبی ملل شرقی و اسلامی‌نیز منطبق شود. با تغییرات و دگرگونی‎هایی كه در محیط ادبی‌ایران به وجود آمده است، قسمت بیش‌تری از حرف‎های منتقدان اروپایی را در باب آثار معاصر می‌توان پذیرفت.
یكی از مسائل عمد‎ه‌ای كه ناقدان اروپایی از قدیم به آن توجه داشته‌اند و از خلال فن شعر ارستو و آثار مشابه آن می‌توان دریافت، تقسیم‌بندی آثار ادبی است‎، كاری كه در ادبیات شرقی و اسلامی‌اصلن مطرح نبوده است. البته در ادبیات ملل اسلامی‌(فارسی، تركی، عربی، اردو) به تأثیر طرز فكر ادیبان عرب، آثار ادبی (فقط شعر) از دیدگاه ظاهر آن تقسیم‌بندی شده است و‌این، گویا یك خصوصیت نژاد سامی‌است كه از رهگذر ادبیات عربی به آثار ادبی دیگر ملل اسلامی‌انتقال یافته كه صورت ظاهر و شكل اثر ادبی را مورد نظر قراردهند نه عمق معنوی و حوزه‌ی اندیشگی و عاطفی آن را. از اهمیتی كه شاعران و ناقدان عرب به مسأله‌ی‌ قافیه و وزن داده‌اند و موازین داوری‌ایشان كه بر محور مسأله‌ی الفاظ و عیوب قافیه بیش‌تر سیر می‌كند، فلسفه‌ی پیدایی ‌این گونه تقسیم‌بندی را به‌خوبی می‌توان احساس كرد‌. زیرا هنگامی‌كه دید ناقد متوجه عالم لفظ و عیوب صوری اثرِ ادبی باشد، ملاك داوری و شیوه‌ی تقسیم‌بندی او از آثار ادبی نیز چنین حالتی خواهد داشت.‌این گونه تقسیم‌بندی كه بر اساس صورت و شكل آثار ادبی بنیاد شده است، بی‌فایده نیست،١ اما از جهات بسیاری مانع نقد و داوری درست است. همین توجه به صورت و تقسیم‌بندی آثار ادبی از رهگذر شكل و فرم است كه نقص عمده‌ای را در سنت شعری ما سبب شده است و آن، فراهم‌آوردن دیوان‎های شاعران ماست بر اساس قالب قصیده و غزل و رباعی و آن‌گاه تقسیم‌بندی آن قوالب به ترتیب حروف تَهَجّی. در نتیجه‌ی ‌این تلقی ادیبان ما از تقسیم‌ آثار ادبی، ‌این مشكلات به وجود آمده است‌‌: نخست‌ این‌كه شاعران قدیم ما سیر تاریخی و تحول ذهنی خود را ثبت نكرد‎ه‌اند. هیچ دانسته نیست كه حافظ كدام شعر‎ها را در جوانی گفته و كدام شعر‎ها را در پیری. مگر‌ این‌كه قرینه‌ای خاص به‌دشواری بتوانیم در بعضی موارد پیدا كنیم. دو دیگر ‌این‌كه داوری درباره‌ی جوانب معنوی كار شاعران قدیم ما دشوار شده است؛ زیرا در تقسیم‌بندی دیوان‎ها، رعایت شكل ظاهری و ترتیب الفبایی، سبب شده است كه برای یك خواننده، مطالعه در جوانب روحی و معنوی سیر یك شاعر، از كار‎های دشوار و گاه محال گردد و در بررسی ادوار ادبی، سیر صعودی یا نزولی یك اندیشه یا یك زمینه‌ی وجدانی و عاطفی را به دشواری بتوانیم بررسی كنیم. فایده‌ی‌ اصلی ‌این كار، یعنی تقسیم‌بندی آثار ادبی بر اساس انواع، ‌این است كه به‌خوبی می‌توان علل ضعف یا نیرویافتن یكی از انواع را در دور‎ه‌ای خاص بررسی كرد. وقتی بدانیم حماسه یا شعر غنایی چیست و شرایط تاریخی و اجتماعی هر كدام چیست، ‌به‌خوبی می‌توانیم از علل ضعف و انحطاط یا اوج و شكفتگی هر نوع در ادوار مختلف سخن بگوییم. بر اساس شناسایی ‌این نظریه، علل اوج حماسه در قرن چهارم و انحطاط آن در عصر مغول و باز اوج غنا و شعر غنایی در عصر مغول را خوب می‌توان تفسیر و توجیه كرد. حتا می‌توان آگا‎هانه بعضی از ضعف‎ها را كه نتیجه‌ی عوامل خاصی است، برطرف كرد و در نقد و بررسی یك اثر، با توجه به شرایطی كه نوع آن اثر دارد، از قوت و ضعف آن سخن به میان آورد.
سنت ادبی عرب كه مورد پذیرش ادیبان ‌ایرانی و دیگر ادیبان ملل مسلمان قرار گرفت،‌ این دشواری‎ها را بر سر راه نقد و داوری تاحدی به وجود آورد.‌ این پرسش به ذهن می‌رسد كه چرا وقتی ملل اسلامی، فرهنگ و تمدن یونانی را از رهگذر ترجمه و اقتباس اخذ كردند، و بسیاری از جزییات تفكر یونانی را به‌دقت مورد تحلیل و بررسی قرار دادند، از ‌این نكته غافل ماندند كه موازین نقد و داوری در باب آثار ادبی را هم از یونانیان اخذ كنند؟ ظاهرن علتش ‌این است كه قدما تصور می‌كرده‌اند آثار ادبی هر زبانی ویژگی خاص خود را دارد و قابل‌انتقال به زبان دیگری نیست و از سوی دیگر اهمیتی كه به شعر عرب و آرای عرب در باب شعرـ كه دیوان‌العرب خوانده شده٢ ــ می‌داده‌اند، سبب شده است كه خود را از آرای یونانیان در باب شعر بی‌نیاز بدانند و از همین‌جاست كه وقتی در منطق، نیازمند به اخذ اصطلاحات ادبی یونان شد‎ه‌اند، اغلب حرف‎هایشان پریشان و بی‌معنی است. از قبیل سخنانی كه ابن‌سینا و دیگران در باب تراژدی (تراقودیا) در تفاسیر و شروح خود بر خطابه‌ی ارستو آورد‎ه‌اند٣، و نشان می‌دهد كه درك درستی از‌ این مفاهیم نداشته‌اند.
ناقدان فرنگی كه از میراث تفكر یونانی بهره‌مندند، آثار ادبی را‎، دور از توجه به شكل ظاهری و چندوچون وزن و قافیه، فقط از دیدگاه زمینه‌ی معنوی و بار عاطفی و وجدانی تقسیم‌بندی می‌كنند، به گونه‌ای كه ‌این تقسیم‌بندی مرز زبانی خاصی نمی‌شناسد؛ ‌این تقسیم‌بندی كه در آثار ادبی همه‌ی‌ ملل جهان ـ با تفاوت‎هایی در جزییات ـ صدق می‌كند و در همه‌ی‌ ادوار تاریخ ادبیات ملل قابل‌توجه است، نوعی حصر عقلی است در حوزه‌ی‌ معانی آثار ادبی و خصایص عام اسالیب آن كه با دگرگونی‎های جوامع بشری به دشواری قابل‌تغییر است. چنان‌كه خواهیم دید از همان روزگار قدیم تاكنون ‌این حصر عقلی مصداق داشته است. بی‌گمان ذهن تحلیل و تجزیه‌گر یونانی ـ همان‌گونه كه مقولات را در منطق و فلسفه حصر عقلی كرده ـ در ‌این تقسیم‌بندی تأثیر مستقیم داشته است.
نظریه‌ی‌ انواع ادبی، كوششی است در راه ‌این تقسیم‌بندی. انواع ادبی عبارتند از مجموعه‌ی خصایص فنی عامی‌كه هر كدام دارای مشخصات و قوانین ویژه‌ی خود هستند. هر یك از انواع شعر حماسی، غنایی‎، نمایشی و تعلیمی، ساختمان و هندسه‌ی خاص خود را داراست. مثلن حماسه نوعی شعر داستانی است كه كاملن جنبه‌ای آفاقی (Objective) دارد، نه انفسی (Subjective) و در ‌این نوع، هیچ‌گاه هنرمند از «من» خویش سخن نمی‌گوید و از همین رهگذر است كه حوزه‌ی حماسه بسیار وسیع است و در خلال حماسه تصویر تمدن یك ملت را، در مجموع، با تمام عادات و اخلاق، ‌به‌خوبی می‌توان مشاهده كرد و حتا قوای طبیعی و غیرطبیعی مؤثر در تكوین آن ملت در حماسه‌اش نمودار است. برعكس، شعر غنایی شعری است كه حاصل لبریزی احساساتی شخصی است و محور آن «من» شاعر است و سراینده در آن نقشِ پذیرنده و متأثر دارد نه تأثیربخش و مؤثر. دیگر انواع نیز هر كدام ویژگی خاص خود را دارند و‌ این انواع در نثر نیز مصداق پیدا می‌كند.
هر كدام از ‌این انواع، ماد‎ه‌ای مخصوص به خود دارد. در حماسه ماد‎ه‌ای وسیع، كه مجموعه‌ای از حوادث مهم است، همراه با اسلوبی نیرومند و سرشار از نظر قرینه‌سازی و تصویر‎ها ضروری است و تا یك حماسه به درجه‌ی‌ كمال برسد، تجربه‌ی چند شاعر در چند نسل لازم است و باید كه شاعران حماسه از تخیل نیرومندی برخوردار باشند. برعكس، شعر غنایی، ماده‌ی ‌ساده و محدودی دارد كه عبارت است از هر گونه احساس شادی یا غم یا خشمی‌كه به گونه‌ی ‌شعر درآید. باز در مقابل ‌این دو نوع، شعر نمایشی نه نیازی به افزونی حوادث دارد ـ چنان كه در حماسه لازم بود و نه سرشاری و لبریزی احساسات می‌خواهد ـ چنان‌كه در شعر غنایی ضرورت داشت ـ بلكه قدرت در نظم و سرعت در تصویرگری حوادث (یا حادثه) را لازم دارد با اسلوبی آشكارا و استوار. و بر همین قیاس، شعر تعلیمی‌نیز ماده‌ی ‌خاص خود را كه دانش و اخلاق است، با نظرگاهی فلسفی‎، داراست.‌ این انواع ادبی، بیش و كم به انواع پدیده‎های هستی شباهت دارند: حیوانات، جمادات، نباتات، انسان‎ها كه در تاریخ طبیعی، هر مجموعه‌ای با خواص مشترك خود جداگانه مورد بحث قرار می‌گیرد. پرندگان خصایص مشتركی دارند كه در پستانداران یا مثلن رسته‌ی ماهی‌‎ها دیده نمی‌شود.
تطور انواع موجودات، تحت تأثیر عوامل خارجی محیط و تركیب خاص هر كدام به وجود می‌آید، اما تطور انواع ادبی تحت تأثیر نبوغ آفرینندگان آثار ادبی و تمدن‎های گوناگون است. همان‌گونه كه محقق تاریخ طبیعی، یك درخت صنوبر را از وقتی كه گیاهكی بوده تا هنگامی‌كه درختی شده مطالعه می‌كند، ناقد ادبی نیز هر نوعی از انواع ادب را در سیر تاریخی خود مورد بررسی قرار می‌دهد كه چه‌گونه به وجود می‌آید و چه‌گونه راه كمال می‌پیماید و حتا چه‌گونه از میان می‌رود. بنابراین از چند نظرگاه می‌توان تطور انواع ادبی را بررسی كرد:
١- تطور هر یك از انواع به‌طورمستقل و جداگانه؛
١- دگرگونی یك نوع در راه تبدیل به نوعی دیگر؛
٢-  تغییرات كامل در انواع.
 
I ـ تطور هر یك از انواع ادبی:
یكی از اشتبا‎هات ناقدان قرن هفده و هیجده و امثال «بوالو»‌ این بود كه تصور می‌كردند انواع ادبی به گونه‌ی قالب‎هایی جامد و ثابت همیشه وجود دارند و هیچ تغییری در آن‎ها راه ندارد. اما در قرن اخیر، از رهگذر مطالعات تاریخی در سیر انواع، به ‌این نتیجه رسید‎ه‌اند كه هر نوعی خودبه‌خود سیری و تطوری دارد؛ یعنی پس از یك مرحله‌ی‌ ابتدایی به انواع دیگر می‌آمیزد و نمی‌توان یك نوع را از همسایگان معنوی آن جدا كرد. هر نوعی مراحل رشد و كمال خود را می‌پیماید تا می‌رسد به مرحله‌ی انحلال؛ مثلن حماسه، ممكن است در یك دوره خاتمه‌یافته تلقی شود، زیرا شرایط اجتماعی به‌وجودآمدن آن ممكن است دیگر وجود نداشته باشد.
 
II – دگرگونی یك نوع، در راه تبدیل به نوعی دیگر:
در آثار ادبی بعضی ملل، از قبیل یونان، پیدایش انواع ادبی و دگرگونی آن، سیر تاریخی و طبیعی دارد؛ ولی در بعضی ملل دیگر ممكن است جنبه‌ی تقلیدی داشته باشد؛ مثل آثار ادبی ملل اروپا در قیاس با ادبیات قوم یونانی. روی‌هم‌رفته می‌توان مراحل تاریخی پیدایش انواع ادبی را، در آثار ادبی بعضی ملل ـ از قبیل یونان ـ بدین گونه بررسی كرد:
الف: حماسه
نخستین نوعی كه در ادب یونان ظهور كرده، نوع حماسه است. در ادب یونانی حماسه خاستگاهی اشرافی دارد.‌ این نوع شعر كه موضوع آن صحنه‌‎های نبرد است، تعبیر درستی است از یك جامعه‌ی ‌اقطاع‌دار (فئودال) كه با همسایگان خود در گیرودار نبرد است تا حوزه‌ی‌ تسلط خود را گسترش دهد. در ‌این اجتماع، فرد، وجود مشخصی ندارد، فقط بعضی از سركردگان نیرومند هستند كه راهبری جنگ و جنگبارگی با ‌ایشان است. این نوع شعر، حالت بیداری یك جامعه را در برابر حیات تصویر می‌كند. در ادب ‌ایرانی نیز چنین است؛ با ‌این تفاوت كه درگیری‌‎های قومی‌در شاهنامه بنیاد تجاوزطلبی در نظام فئودالیسم ندارد و تصویرِ حالتِ سازندگی یك جامعه است.
ب: غنایی
در یونان، پس از جنگ‎های پی‌درپی، آرامشی نسبی برقرار می‌شود. نوعی نظام بر شهر حاكم می‌شود‌. مردم به خویش می‌آیند و از لذت‎های زندگی سخن می‌گویند و فرد در جامعه اعتبار خود را باز می‌یابد و انسان در جمع، گم‌شده نیست. در ‌این عصر شعر غنایی شكل می‌گیرد: شعر تأثیر، شعر آمیخته با رقص و موسیقی. ‌این نوع شعر، تصویرگر مرحله‌ای است كه فرد شخصیت خود را باز می‌یابد، خواه شخصیت خود او و خواه شخصیت دیگران. البته در ادب دیگر ملل ‌این امر مسلم نیست و‌ ای بسا كه شعر غنایی بر شعر حماسی تقدم داشته باشد‌. شواهد موجود در ادب فارسی نشان می‌دهد كه حماسه بر دیگر انواع (مانند یونان) تقدم دارد.
ج: نمایشی
شعر نمایشی‎، یا شعر دراماتیك، شعری است كه در جوامع مترقی به وجود می‌آید؛ جوامعی كه به مرحله‌ی كمال فكری و هنری رسید‎ه‌اند‌. زیرا   پیچیده‌ترین نوع شعر است و شاعر در آن می‌كوشد كه جنبه‌‎های پیچیده‌ی نفسانیات انسان را مورد تحلیل و وصف قرار دهد و ‌این كار نیازمند آشنایی به روان انسان است و جز در مرحله‌ای كه اجتماع به حد متعالی شناخت و خرد رسیده باشد، و از فلسفه و روان‌شناسی آگاه باشد، حاصل نمی‌شود. در یونان قدیم شعر نمایشی رواج داشته ولی در ادبیات ملل اسلامی‌تا عصر‎های متأخر، از شعر نمایشی و اصولن ادبیات دراماتیك نشانه‌ای نیست مگر ‌این‌كه از بعضی شرایط شعر نمایشی صرف‌نظر شود و با توسع، بعضی از آثار ادبی داستانی ما مصداق ادب نمایشی قرار گیرد.
د: تعلیمی‌
شعر تعلیمی‌كه موضوع آن، اخلاق و دانش و آموختن است، در مرحله‌ای پیدا می‌شود كه فرد و جامعه به مراتبی از علم می‌رسند و سابقه‌ی آن در ادب اغلب ملل دیرینه است‌. در ادبیات‌ ایران اسلامی‌شعر تعلیمی‌از كهنه‌ترین انواع به شمار می‌رود و البته سیر تاریخی خاصی دارد.
دوران نثر:
در هر یك از انواع ادبی، نثر، به‌طوركلی دیرتر از شعر به وجود می‌آید؛ گرچه به‌ظاهر دشوار می‌نماید ولی اگر به خاستگاه روحی و معنوی شعر و نثر بیندیشیم ‌به‌خوبی دانسته می‌شود كه عواطف و احساسات ( كه مایه‌‎های اصلی شعرند) زودتر از منطق و اندیشه (كه خاستگاه طبیعی نثر ادبی هستند) در انسان بیدار می‌شود. در ادبیات تمام ملل ‌این خصوصیت وجود دارد كه شعر مقدم بر نثر به وجود می‌آید. البته منظور از شعر، شعر به معنای ساده و ابتدایی آن است.
 
III – تغییرات كامل در انواع ادبی:
انواع ادبی تنها تطور و دگرگونی نمی‌یابند، بلكه گاهی تبدیل به نوعی دیگر می‌شوند. هنگامی ‌كه اجتماع می‌كوشد اَشكال تاز‎ه‌ای كه با تمایلات جدید سازگار باشد، به وجود آورد، نوعی به نوع دیگر تبدیل می‌شود. از ماده‌ی‌ نوع قبلی، نوع تاز‎ه‌ای به وجود می‌آید، مثلن حماسه‌ی همر به گونه‌ی تاریخی هرودوت در می‌آید، یا تاریخ ساسانیان در بیان فردوسی مایه‌‎های حماسی به خود می‌گیرد و یا شاهنامه اساس تاریخ‌نویسی دوره‎های بعد می‌شود.
البته نباید فراموش كرد كه همان‌طور كه در عالم طبیعت و در تاریخ طبیعی نمی‌توان مرز زمانی دقیقی میان مراحل پیدایش انواع قایل شد و نشان داد كه در چه مرحله‌ای جماد و در چه مرحله‌ای گیاه و حیوان و انسان پدید آمده، انواع ادبی نیز چنین است. همه‌ی ‌این‎ها را می‌توان در كنار هم دید. تداخل ‌این انواع ادبی، نیز چنین است. تداخل ‌این انواع ادبی، امری است طبیعی. ممكن است بعضی از خصایص شعر غنایی در فصلی از یك حماسه یا یك شعر نمایشی به وجود آید؛‌ این درهم‌آمیختگی در ادبیات ملل اسلامی ‌و به‌خصوص در ادبیات پارسی به گونه‌ی آشكاری مشاهده می‌شود و بی‌گمان عامل فرم (صورت) در‌ این آمیختگی تأثیر فراوان داشته است.
در تاریخ طبیعی برای هر گروه و دسته و خانواد‎ه‌ای نام‎ها و اصطلاحات دقیقی وجود دارد، اما در ادب، برای شاخه‌‎های فرعی و شعبه‎های‌ این انواع، دقیقن نامی‌ نمی‌توان جست. برروی‌هم آن‌چه در حوزه‌ی ادب قرار می‌گیرد و حاصل نبوغ هنری انسان از رهگذر كلمات است، در دو شاخه‌ی اصلی انواع شعر و انواع نثر قرار می‌گیرد. شعر خود جداگانه دارای چهار نوع اصلی حماسی‎، غنایی، نمایشی و تعلیمی‌است و هر كدام از‌ این انواع دارای شاخه‌‎هایی است؛ مثلن شعر غنایی شامل اقسام: هجو‎، مرثیه و غزل است و شعر نمایشی دارای اقسام: تراژدی، كمدی و درام جدید است و باز هر كدام از ‌این شاخه‌‎ها شامل آثاری است كه در جزییات با یكدیگر تفاوت دارند:
به‌دشواری می‌توان یك اثر ادبی را در نوع دقیق و شاخه‌ی خودش قرار داد؛ زیرا اگر از نظرگاهی به یك نوع نزدیك باشد، از دیدگاهی دیگر به نوعی دیگر شبیه است؛ مثلن هجو گاهی صبغه‌ای از شعر نمایشی به خود می‌گیرد و صبغه‌ای از شعر غنایی و حتا صبغه‌ای از شعر تعلیمی. به همین جهت است كه تقسیم‌بندی‌‎های ادبی در تمام موارد دقیق نخواهد بود و به‌ضرورت‎، در مواردی‎، جنبه‌ی قراردادی به خود می‌گیرد. در شعر پارسی، اغلب، انواع غناییات به یكدیگر می‌آمیزند: غزل حافظ مجموعه‌ی آن‌چه را كه غنایی خوانده می‌شود از طنز تا وصف و مرثیه و غزل در خود جلوه‌گر می‌كند.
شعر حماسی
تعریف و خصایص حماسه:
حماسه شعری است داستانی‌ـ روایی با زمینه‌ی قهرمانی و صبغه‌ی قومی ‌و ملی كه حوادثی بیرون از حدود عادت در آن جریان دارد.
١- زمینه‌ی‌ داستانی حماسه: یكی از خصایصی كه در تعریف حماسه آمده جنبه‌ی داستانی بودن آن است. بنابراین در حماسه مجموعه‌ای از حوادث وجود دارد. با‌این‌كه در حماسه، بی‌هیچ تردیدی‎، مجموعه‌ای از اوصاف و خطبه‌‎ها و تصاویر وجود دارد، همه‌ی ‌این عناصر نسبت به عنصر داستانی‌بودن، جنبه‌ی ثانوی دارد.
حماسه، تاریخ تخیلی گذشته است. به قول لامارتین: حماسه شعر ملل است به هنگام طفولیت ملل، آن‌گاه كه تاریخ و اساتیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته و شاعر، مورخ ملت است. زیرا در آن مرحله از تاریخ هنوز نقد و انتقاد رواج نیافته است؛ در آن مرحله، ملل نیازمند وصایای بزرگان و قهرمانان خویش‌اند، آن‎ها كه ملت‌‎ها را از مرحله‌ای به مرحله‌ای سوق داده‌اند و به درجه‌ای از تمدن رساند‎ه‌اند.
٢- زمینه‌ی قهرمانی حماسه: بیش‌ترین بخش حماسه را اشخاص و حوادث اشغال می‌كنند و وظیفه‌ی شاعر حماسی آن است كه تصویرساز انسانی باشد كه هم از نظر نیرو‎های مادی ممتاز است و هم از لحاظ نیرو‎های معنوی؛ با تمام رقتی كه از نظر عاطفی و احساسی در آن‎ها وجود دارد. تخیل همیشه نمونه‌های عالی و ‌اید‎ه‌ال را در گذشته می‌جوید، اما عقل و منطق ‌این نمونه‎های متعالی را در آینده جست‌وجو می‌كند. همان‌گونه كه نستور Nestor قهرمان سالفرسود ‌ایلیاد همر می‌گوید: «هیچ كسی نمی‌تواند از مردمان زنده‌ی ‌این روزگار، خود را با آن قهرمانان باستانی مقایسه كند.» آنان حتا در خوردن و نوشیدن نیز حالت برجسته و استثنایی دارند.
٣- زمینه‌ی ‌ملی شعر حماسی: ‌این حوادث قهرمانی‌ـ كه به منزله‌ی تاریخ خیالی یك ملت است – در بستری از واقعیات جاری است و آن عبارت است از خصایص اخلاقی آن جامعه و نظام اجتماعی و زندگی سیاسی و عقاید او در مسایل فكری و مذهبی:
الف ـ اخلاق عصر:
ایلیاد تابلویی است از جامعه‌ای كه همر در آن می‌زیسته؛ جامعه‌ای با نظام اقطاعی (فئودالی) و خصوصیات ویژه‌ی آن: روش جنگ و نوع نبردافزار‎ها، طرز لباس‌پوشیدن و نوع غارت‎ها و غنیمت‎ها، خصایص روانی جامعه از درشتخویی و سادگی و انتقام‌جویی‌. شاهنامه نیز تصویری است از جامعه‌ی ‌ایرانی در جزیی‌ترین خصایص حیاتی مردم‌ ایران.
ب ـ تصویر مردم:
طرز تفكر مردم، عقایدشان در باب آفرینش و زندگی و مرگ و آن‌چه به حیات آن سرزمین و مردم پیوستگی دارد، در حماسه‌ی آن ملت و سرزمین تصویر می‌شود. ‌ایلیاد تصویری است از مردم یونان و شاهنامه تصویری است از مردم ‌ایران. به همین مناسبت است كه بعضی از ناقدان فرانسوی گفته‌اند: «شرط حماسه ‌این است كه هم از جنبه‌ی تخیل و هم از نظر تصویر عقاید مردم كامل‌تر اثری باشد، همچون دایره‌المعارفی از زمانه و مردم با هم.» بدین‌گونه، پیداست كه جز شاهنامه در ادبیات ما، اثری كه مصداق كامل حماسه باشد، به‌دشواری می‌توان یافت.
۴- زمینه‌ی خرق عادت: یعنی جریان حوادثی كه با منطق و تجربه‌ی علمی ‌همسازی ندارد، یكی دیگر از شرایط حماسه است. در هر حماسه‌ای رویداد‎های غیرطبیعی و بیرون از نظام عادت وجود دارد و ‌این خوارق عادات فقط از رهگذر عقاید دینی آن عصر توجیه می‌شود. هر ملتی عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عامل «شگفت‌آوری» در حماسه‌ی خویش به كار می‌گیرد و بدین گونه است كه در تمام حماسه‌‎ها موجودات و آفریده‌‎های غیرطبیعی، در ضمن حوادثی كه شاعر تصویر می‌كند، ظهور می‌كنند. در‌ ایلیاد نقش خدایان و كار‎های ‌ایشان‎، پیوسته تجلی می‌كند. در ادیسه نیز چنین است. در شاهنامه نیز حدیث سیمرغ و دیو سپید و رویین‌تن‌بودن اسفندیار و عمر هزارساله‌ی زال و‌.‌.‌. رویداد‎هایی است بیرون از عادت كه همچون رشته‌ای استوار زمینه‌ی ‌تخیلی حماسه را تقویت می‌كند.
در تغییراتی كه حماسه در تاریخ می‌یابد، عوامل «شگفت‌انگیزی» - یعنی عوامل توجیه خوارق عادات‌ـ دگرگون می‌شوند، زیرا عقاید ماورای طبیعی یك قوم دگرگون می‌شود. مثلن در اقوامی ‌كه بت‌پرست‌اند یا به تعدد خدایان معتقدند، راه توجیه خوارق عادات، با اقوام مسیحی متفاوت است. در مسیحیت، قدیسین آیین مسیح و فرشتگان و شیاطین، جای آفریده‌‎های اساتیری را می‌گیرند. گونه‌ی ‌دیگری از عوامل توجیه خوارق عادات، وجود دارد و آن اعتقاد بسیاری از اقوام است به سحر و جادو و عالم ارواح و جن. در تمام ‌این سه نوع، اساس كلی، عقیده است‌. گاهی تخیل شاعر نیز خود عاملی است در پرداختن بعضی پدیده‎ها.
در میان ناقدان قدیم اروپا بر سر این موضوع اختلاف است كه عامل توجیه خرق عادات، یعنی عنصر اصلی «شگفت‌آوری»، باید ثابت باشد، یعنی همان الهه‌ی ‌اساتیری یونان باشد یا به قدیسین آیین مسیح و خدا و فرشتگان بدل شود؛ زیرا عقاید جامعه دیگرگون شده است. بوالوـ در فن شعر خویش ـ منحصرن همان خدایان و پدیده‌‎های اساتیری را می‌پذیرد، اما شاتوبریان ـ در نبوغ مسیحیت ـ عكس ‌این عقیده را داشته است. در نظر شاتوبریان باید بر اساس عقاید مسیحیت سخن گفت، زیرا تمدن مسیحی‎، شعری می‌پذیرد با صبغه‌ی مسیحیت.
 
هندسه‌ی شعر حماسی:
هر حماسه، ناگزیر باید از وحدت كامل برخوردار باشد. ‌این وحدت حاصل چند امر است: نخست ‌این كه یك حادثه‌ی اصلی در آن وجود داشته باشد تا حوادث دیگر را در پی بیاورد. دوم‌ این كه یك قهرمان اصلی در آن باشد كه حوادث را راهبری كند. حوادث را در چهار اصل می‌توان تصویر كرد: ١- آغاز؛ معمولن با خطابی به الهه یا یكی از قدیسان آغاز می‌شود: «‌ای خدای شعر» یا «ای‌.‌.‌. » كه در آغاز هر بخش دیده می‌شود. ٢- تغییرات ناگهانی در وضع قهرمانان؛ مثلن كناره‌گیری ناگهانی قهرمان یا دخالت عناصر غیرطبیعی كه مسیر حادثه را دگرگون می‌كند. ٣- گره حماسه؛ و آن هنگامی‌است كه حوادث به گونه‌ای تصویر می‌شود كه نیرو‎ها برابر می‌نمایند و خواننده حالت حیرت می‌یابد. ۴- بازشدن گره؛ یعنی لحظه‌ای كه آن موقعیت حساس با یك اقدام یا با یك حادثه باز می‌شود. در شاهنامه به جای یادكردن از خدای شعر یا خدای دیگر، فردوسی از مفهومی‌ كه خود بدان اعتقاد داشته (خدای اسلامی) سخن گفته و از راویان داستان از قبیل آزاد سرو و یا‌.‌.‌. یاد می‌كند. ولی سه نكته‌ی دیگر نیز در شاهنامه مانند ‌ایلیاد دیده می‌شود.
 
انواع حماسه:
با توضیحاتی كه در باب خصایص حماسه یادآور شدیم و با توجه به آثار موجودی كه حماسه خوانده می‌شوند باید حماسه را به دو گونه تقسیم كرد: حماسه‌ی طبیعی و حماسه‌ی مصنوعی.
١- حماسه‌ی طبیعی:
بر روی هم، منشأ حماسه‌ی طبیعی، یك حادثه‌ی تاریخی یا شبه‌تاریخی است (تاریخ به معنی ابتدایی و اساتیری آن)؛ ‌این گونه حماسه‌‎ها مؤلفی مشخص ندارد. تمام ملت، در تمام نسل‎ها، مؤلف ‌این حماسه‌‎ها بود‎ه‌اند.
٢- حماسه‌ی مصنوعی:
حماسه‌ی مصنوعی تقلیدی است از حماسه‌ی طبیعی؛ زیرا مجموعه‌ی‌ عوامل خود را از حماسه‌ی‌ طبیعی به وام می‌گیرد، از قبیل ساختمان و‌ این كه موضوع آن زمینه‌ی‌ قومی ‌دارد و اشتمال بر صحنه‌‎های جنگ و داشتن زمینه‌‎های شگفت‌انگیز‌. در حماسه‌ی‌ مصنوعی دیگر تمام افراد ملت دخالت ندارند، بلكه فقط یك شاعر آن را می‌سراید. حوادث غیرطبیعی نیز در‌ این نوع حماسه، دیگر جنبه‌ی آرایش دارد و ساختگی است.‌ این گونه حماسه در حقیقت بازآفرینی حماسه است، نه آفرینش حماسه.
در دوره‌‎های متأخر فرهنگ اروپا، نوعی از شعر كه جنبه‌ی انسانی دارد، عنوان حماسه یافته بی ‌آن‌كه شرایط اصل حماسه در آن رعایت شده باشد. در ‌این نوع شعر، فكر اصلی، دگرگونی و پیشروی انسان است و قهرمان آن، انسان به معنی عام كلمه است. در ‌این نوع حماسه صبغه‌ای از غنا (به اعتبار جنبه‌ی حدیث نفس آن) نیز دیده می‌شود و حتا در آثار بعضی از شاعران رمانتیك از صبغه‌ی رمز نیز بهره‌مند است.
حماسه در ادبیات همه‌ی ملت‌‎ها وجود ندارد. مثلن در ادبیات عرب، با تمام گسترشی كه دارد، حماسه به معنی علمی ‌آن وجود ندارد. با‌این‎كه لغت «حماسه» بیش از هزار سال است كه در ادبیات عرب به كار می‌رود، عرب حماسه ندارد؛ زیرا جامعه‌ی قبیله‌ای عرب، ظرف تاریخی پیدایش حماسه را نداشته است. همیشه درگیری‎های قوم عرب، داخلی بوده است و جنگ میان قبایل نزدیك به یكدیگر‌. پیداست كه از چنین جنگ‎های داخلی، حماسه (با آن شرایطی كه یادآوری شدیم) به وجود نمی‌آید.
در ادبیات عرب، حماسه به نوعی از شعر اطلاق می‌شود كه به گونه‌ای از حالت خشم و خروش شخص گوینده (بر اساس «من» شخصی او) و یادكرد افتخارات او (و گاه افتخارات قبیله‌ی ‌او) سخن می‌گوید. كتاب‎هایی از نوع حماسه‌ی ابوتمام یا حماسه‌ی ‌ابن الشجری و دیگر كتاب‎هایی كه عنوان حماسه به خود گرفته، جنگ‎ها و مجموعه‌‎هایی است از ‌این گونه شعر‎ها و ریشه‌ی لغوی حماسه نیز به معنی خشم و درشتی و گاه جنگ است.
اصطلاح حماسه، در ادبیات فارسی كه قدیم‌ترین ادوار نمونه‌‎های برجسته‌ی حماسه را داشته، امری است جدید. در پنجاه سال اخیر  كلمه‌ی حماسه داخل تعبیرات نویسندگان و ادیبان‌ایرانی شده است و گرنه تا پنجاه سال قبل هیچ‌كس شاهنامه را حماسه نخوانده بود. در سال‎های اخیر‎، با توجه به اصطلاح اپیك  Epique فرنگی بعضی از ادبا (مقارن جشن هزاره‌ی فردوسی ١٣١٣ هـ‌. ش) كلمه‌ی حماسه را به جای اپیك به كار بردند و رواج پیدا كرد‌. عرب‎ها خودشان از حماسه مفهوم اپیك را احساس نمی‌كنند؛ به همین مناسبت در مورد كتاب‎هایی از نوع شاهنامه یا ‌ایلیاد یا مهابهاراتا لغت حماسه را به كار نمی‌برند، بلكه واژه‌ی الملحمه۴ را به كار می‌برند كه به معنی جنگ سخت خونین است. می‌گویند ملحمه الشاهنامه یا ملحمه‌ی ‌ایلیاد.
در دوره‌ی معاصر، هر نوع شعر را كه از جنگ (به هر نوعی كه باشد) سخن بگوید، حماسه خواند‎ه‌اند. بر اساس‌ این توسّع در تعبیر، تمام منظومه‌‎هایی كه در بحر متقارب و به تقلید از شاهنامه سروده شده از نوع حماسه خوانده شده است و بر‌ این اساس حماسه‌‎ها را به چند دسته‌ی: ملی، تاریخی، مذهبی تقسیم كرد‎ه‌اند.۵ درصورتی‌كه در اكثریت قریب‌به‌اتفاق‌ این آثار، عناصر اصلی حماسه (كه پیش از ‌این در باب آن سخن گفتیم) اصلن وجود ندارد و صرفن جنگ، عامل مشترك‌ این آثار با نوع كامل حماسه است.
در فارسی حوزه‌ی استعمال كلمه‌ی حماسه، حتا از حد منظومه‌‎های جنگی هم فراتر رفته و هر نوع كار بزرگ یا درگیری اجتماعی و سیاسی را نیز، در روزنامه‌‎ها‎، حماسه می‌خوانند: حماسه‌ی ملت ویتنام، حماسه‌ی ملت فلسطین كه منظورشان از حماسه در ‌این مورد تنها نفس نبرد و جنگ است نه شعری و منظوم‎های كه از‌ این یا آن نبرد سخن بگوید.
با توضیحاتی كه در باب مفهوم دقیق حماسه و ریشه‎های آن یاد كردیم، در ادب فارسی به جز شاهنامه‎، نمونه‌ای كه مصداق كامل حماسه باشد، به‌دشواری می‌توان یافت. در بعضی كتاب‎ها (از قبیل گرشاسب‌نامه) صحنه‌‎هایی هست كه با صحنه‌ی حماسه یكسان می‌نماید و می‌تواند مصداق حماسه قرار گیرد.
از قرن پنجم به بعد نمونه‌‎هایی كه به عنوان حماسه مطرح شده، هر كدام یكی از عناصر اصلی حماسه (مثلن زمینه‌ی قومی، یا خارق‌العاده‌بودن حوادث، یا‌.‌.‌. ) را دارد و دیگری را ندارد و چون ارزش‎های قومی ‌و ملی اندك‌اندك جای خود را به ارزش‎های مذهبی و دینی داده است، تا‌ این اواخر كوشش درستی برای خلق حماسه در ادبیات ما نشده بود. كوشش‎هایی كه در سال‎های اخیر برای بازخوانی و تحقیق در اساتیر ‌ایرانی (از پورداود به بعد) آغاز شده، زمینه را برای توجه به اساتیر ملی آماده كرده است و جوانه‌‎هایی از ادب حماسی در شعر معاصر به ظهور پیوسته كه از نظر احیای یك استوره، آرش كمانگیر اثر سیاوش كسرایی را می‌توان نام برد؛ كه با همه‌ی ‌ایراد‎هایی كه به نحوه‌ی سرودن آن گرفته‌اند، نفس حادثه و نفس استوره، زمینه‌ی‌ حماسی كامل دارد، زیرا هم مایه‌ی قومی ‌و ملی دارد و هم حادثه‌ی غیرطبیعی در آن دیده می‌شود.٦
 
شعر غنایی
شعر غنایی در نظر لامارتین و موسه و بسیاری از شاعران رمانتیك، شعری است كه شاعر، «خویشتن خویش» را موضوع آن قرار دهد و به همین مناسبت تصور می‌كردند كه شعر غنایی شعری است شخصی، در صورتی كه چنین نیست. شعر غنایی شعری است كاملن اجتماعی و اگر تعریف ‌این گروه را بپذیریم، بخش عمد‎ه‌ای از شعر‎هایی غنایی را باید از حوزه‌ی تعریف «غنایی» بیرون كنیم. تعریف دقیق شعر غنایی شاید چنین باشد: «شعر غنایی سخن‌گفتن از احساس شخصی است»، به شرط ‌این‌كه از دو كلمه‌ی‌ «احساس» و «شخصی» وسیع‌ترین مفاهیم آن‎ها را در نظر بگیریم. یعنی تمام انواع احساسات: از نرم‌ترین احساسات تا درشت‌ترین آن‎ها با همه‌ی‌ واقعیاتی كه وجود دارد. احساس شخصی بدان معنی كه خواه از روح شاعر مایه گرفته باشد و خواه از احساس او، به اعتبار ‌این كه شاعر فردی است از اجتماع، روح او نیز در برابر بسیاری از مسایل با تمام جامعه اشتراك موضع دارد.
 
دوران شعر غنایی:
شعر حماسی در دوران طفولیت جوامع به وجود می‌آید و شعر غنایی شعری است كه در دوران جوانی جامعه‌‎ها رشد می‌كند. بدین گونه كه فرد «خویشتن خویش» را باز می‌یابد و «ندا‎های درون» خویش را می‌شنود. با‌این‌همه، شعر غنایی در جوامعی كه به مرحله‌ی كهولت و پیری رسید‎ه‎اند نیز ظهور دارد. عوامل آن: به‌كاربردن «من» بیش از حد، نیاز به لذت‎ها، بدبینی برخاسته از دست‌نیافتن به آرزو‎ها، رنج حاصل از اندیشه درباره‌ی بودن و كوشش‎های ذهن در باب آزادی و‌.‌.‌. است. برروی‌هم انسانیت در مرحله‌ی جوانی و پیری یك نوع اندیشه و احساس دارد، یعنی در پیری بازگشتی دارد به احساسات دوران جوانی خویش، اما تعبیر و برداشت او از نوع احساسات، در دوران پیری و جوانی، یكسان نیست.
 
موضوعات شعر غنایی:
توانایی تخیل در آفرینش حوادث و قهرمانان، آن گونه كه در شعر حماسی دیده می‌شود، بی‌كرانه است‌. اما در برابر نفسانیات انسان،‌ این آفرینش در حدی معین می‌ایستد؛ زیرا در نفس انسان، احساسات ثابت است و نوع احساساتی كه بشر در تاریخ با آن روبه‌رو بوده، در یك جدول معین‎، تقریبن ثابت مانده است. ‌این احساسات، موضوعات شعر غنایی است و می‌توان آن‎ها را به احساسات مربوط به: فرد، خانواده، انسانیت‎، وطن، طبیعت و خدا تحدید كرد. با‌ این تفاوت كه نوع احساسات ما در برابر مسایل متغیر است. مرگ در یك دوره، برای افراد یك جامعه وحشتناك است و گاه ممكن است برای اجتماع یا افرادی شیرین باشد. البته بعضی از‌ این موضوعات به نسبت تازگی دارد؛ مثلن احساس نسبت به انسانیت و یا احساس نسبت به وطن، امری جدید است.
در شعر فارسی، وسیع‌ترین افق معنوی، افق شعر‎های غنایی است‌. مطالعه در تطور انواع غنایی در ادب فارسی، گسترده‌ترین زمینه‌ی بحث است. موضوعاتی كه در ادب فارسی حوزه‌ی‌ شعر غنایی را تشكیل می‌دهد، تقریبن تمام موضوعات رایج است (به جزحماسه و شعر تعلیمی). حتا داستان‎های منظوم ادب پارسی (كه نمی‌توان به‌دقت عنوان دراماتیك و نمایشی بر آن اطلاق كرد) همه در مقوله‌ی شعر غنایی قرار می‌گیرند؛ و در یك نگاه اجمالی: شعر‎های عاشقانه، فلسفی، عرفانی، مذهبی، هجو، مدح و وصف طبیعت، همگی، مصادیق شعر غنایی هستند. نكته‌ی‌ قابل‌ملاحظه ‌این كه در ادبیات فارسی ‌این مفاهیم اغلب با یكدیگر به هم آمیخته‌اند و یك قطعه شعر یا یك قصیده، تركیبی است از مجموعه‌ی ‌‌این مفاهیم. غزل فارسی كه یكی از سرشارترین حوزه‌‎های شعر است، نمونه‌ی خوبی است كه در آن می‌توان آمیزش انواع غنایی را ‌به‌خوبی ملاحظه كرد. در یك غزل حافظ، مسایل اجتماعی (كه با بیانی غنایی بر اساس «من» گسترده و اجتماعی شاعر مطرح می‌شود) با مسایل خصوصی (از قبیل مرثیه‌ی دوست یا فرزند) و مباحث فلسفی (آغاز و انجام زندگی و سرنوشت انسان و اعتراض در برابر نظام كاینات) و هجو و طنز محیط و وصف طبیعت به هم می‌آمیزد؛ و در یك زمینه‌ی كلی عرفانی سیر می‌كند.‌ این‎ها همه انواع جداگانه‌ی غنایی هستند كه در شعر او تركیب یافته‌اند.
در آ‎غاز ادب دری، ‌این انواع از یكدیگر بیش‌تر تمایز دارند. هر قدر شعر فارسی به كمال نزدیك‌تر می‌شود،‌این مفاهیم به یكدیگر بیش‌تر می‌آمیزند. ناگفته پیداست كه یكی از علل اصلی ‌این آمیختگی انواع غنایی در ادب فارسی (و نیز ادب عرب)‎، تأثیر قوالب شعری و سنت‌‎های ادبی است. حكومت قالب و فرم (مثلن شكل قصیده با قوافی سبب شده است كه سلسله‌ی تداعی، انواع مضامین شعری را در یك شعر در كنار یكدیگر قرار دهد.
اصطلاح غنایی، كه در برابر لیریك Lirique فرنگی در سال‎های اخیر در ادبیات فارسی و عربی رایج شده، در قدیم نبوده است. چنان‌كه پیش از ‌این گفتیم، قدما برای مجموعه‌ی غناییات، اصطلاح خاصی نداشته‌اند. تعبیراتی از نوع غزل یا تغزل در ادبیات ما بوده كه در طول زمان مفهوم آن، تغییرات وسیعی یافته است. همچنین هجو، مصادیق گوناگون داشته، اما مجموعه‌ی‌‌ این‎ها را به نام خاصی نمی‌خواند‎ه‌اند. كلمه‌ی غنایی (از ریشه‌ی‌ غنا به معنی موسیقی و نواختن و آواز خواندن) برابر است با كلمه‌ی لیریك (به معنی شعری كه همه جا با «لیر» ـ یك نوع آلت موسیقی ـ خوانده می‌شده است) در زبان یونانی قدیم كه بعد‎ها به ادبیات اروپایی راه یافته است. امروز در مطبوعات و زبان منتقدان مطبوعات، اصطلاح غنایی یا لیریك به معنای محدود و ناقص آن (چنان‎كه لامارتین و موسه تصور كرده بودند) به كار می‌رود. مثلن هر شاعری را كه از عشق (به معنی محدود و كودكانه و جوانانه‌ی آن) سخن بگوید شاعر غنایی می‌خوانند؛ در صورتی كه چنین نیست. تقریبن تمامی ‌آثار شعری معاصران ما (جز در نمونه‎هایی كه مصداق دقیق حماسه یا بعضی تجربه‌‎های نمایشی و گاه تعلیمی ‌قرار می‌گیرد) نمونه‌‎های شعر غنایی است. با ‌این تفاوت كه در یك نوع، از «من» تنها و رمانتیك و بیمارگونه‌ی فردی سخن می‌رود (عاشقانه‎های روزنامگی و قطعه‌‎های ادبی منظوم) و در یك نوع، از «من» گسترده و اجتماعی هنرمند (مثل بعضی از شعر‎های نیما یا اخوان ثالث و ملك‌الشعرای بهار) سخن گفته می‌شود‌. همه‌ی ‌این‎ها مصادیق شعر غنایی هستند.
در بررسی انواع غنایی در شعر فارسی زمینه‌ی اجتماعی را نباید فراموش كرد. هجو‎های فردی را با هجو‎های اجتماعی نباید در یك طراز قرار داد. مرثیه‌‎های خصوصی را با مرثیه‌‎های عام و اجتماعی نباید یكسان شمرد؛ و بر همین قیاس هر یك از انواع غنایی را با توجه به ارتباط و پیوندی كه با جامعه و قلب تاریخ دارد، باید ‌به‌خوبی بررسی كرد. در چنین سنجشی می‌توان ارزش گویندگانی از نوع حافظ یا عبید را ‌به‌خوبی دریافت.
 
شعر نمایشی
تعریف: شعر نمایشی، عبارت از شعری است كه در آن به تصویر و تجسم حادثه‌ای تاریخی یا خیالی از زندگی انسان پرداخته می‌شود و شاعر هیچ‌گونه دخالتی در آن حادثه ندارد. در شعر نمایشی، به‌هرحال، انسان، در پیوندی كه با زندگی و طبیعت دارد، مطرح است. وظیفه‌ی اصلی نمایش بیان حادثه و تحلیل اشخاص است. همیشه یك حادثه‌ی اصلی وجود دارد كه حوادث فرعی برای تصویر بیش‌تر و به‌تر آن حادثه به وجود می‌آیند (Action) و آن‌چه به كمك ‌این حادثه‌ی اصلی می‌آید انتیریگ ( Intrigue) خوانده می‌شود؛ گرچه گاهی‌ این دو را مترادف یكدیگر به كار برد‎ه‌اند‌. از قدیم برای حادثه‌ی اصلی یعنی «اكسیون» شرایطی قایل بود‎ه‌اند كه در تاریخ تحول درام تا قرون اخیر اعتبار خود را حفظ كرده است. ‌این شرایط عبارتند از‌‌: ١- وحدت (یعنی یك موضوع و یك حادثه بر سراسر درام حاكم باشد) كه البته‌ این شرط در همه‌ی آثار رعایت نشده است. ٢- پیوند منطقی حوادث و‌...‌.
تقسیم‎هایی كه از ادب نمایشی در ملل غرب شده، بیش‌تر در حدود تراژدی و كمدی و درام است كه با اختصار می‌توان در باب آن‎ها چنین توضیح داد:
١- تراژدی، تصویر ناكامی ‌اشخاص برجسته است. از جهتی با حماسه پیوند دارد و از گذشته‌ی اساتیری یا تاریخی سرچشمه می‌گیرد و گاه دوری زمان جای خود را به دوری مكان می‌دهد. هنرمند به جای آن‌كه از گذشته‌ی دور (خواه تاریخی و خواه اساتیری) سخن به میان آورد، از مكانی دور در زمانی نزدیك سخن می‌گوید. ‌این كه در تعریف تراژدی گفته‌اند: «قهرمانان آن در پایان دچار مرگی دلخراش شوند.» به‌ این معنا است كه مرگ قهرمانان نتیجه‌ی‌ اجتناب‌ناپذیر تضاد‎ها و تلاش‎هایی باشد كه مسیر داستان آن را به وجود می‌آورد. هر تراژدی، در آن سوی غمی ‌كه تصویر می‌كند، نشان دهنده‌ی فتحی بزرگ است كه در خواننده شور و هیجان می‌آفریند. ریشه‌ی‌ كلمه‌ی تراژدی به معنی آواز بز Tragedy است (یونانی: تراگودیا) كه در تعبیرات مفسران اسلامی ‌ارستو (مانند ابن‌سینا) به گونه‌ی طراغودیا در آمده است، گویا از ترانه‎ای سرچشمه می‌گیرد كه یونانیان قدیم، هنگام مراسم قربانی دیونوس۷   یا در سوگ او می‌خوانده‌اند. علاوه بر وحدت‎های سه‌گانه (زمان، مكان، داستان) در تراژدی از طرز بیان موزون و سنگین و موضوعات برجسته (سرنوشت و مسائل ابدی) باید كمك گرفت.
٢- درام، در اصل به معنی كاری است كه انجام می‌شود و به همین مناسبت به معنی مطلق نمایش و تئاتر به كار می‌رود. ولی در كنار تراژدی و كمدی به معنی نمایشی است كه بنیاد آن بر تعارض یا تضاد است و همه نوع صحنه (شاد یا غمگین) در آن ممكن است در كنار یكدیگر قرار داشته باشد. درام كوششی است برای نشان‌دادن شكل عادی زندگی‌. از اوایل قرن ١٩ شیوع ‌این نوع نمایش‎ها فزونی گرفت. بسیاری از تعزیه‌‎ها و تقلید‎های‌ ایرانی را می‌توان در حوزه مفهومی ‌این اصطلاح قرار داد. گفته‌اند یك درام خوب سه كار می‌كند: «سرگرم می‌كند‎، چیزی می‌آموزد و حالی برمی‌انگیزد.»
٣- كمدی، تصویر عیوب یا رذیلت‎های اخلاقی است، به گونه‌ای كه مایه‌ی خنده و ضحك باشد. از نظر ‌این كه عامل اساسی در خلق كمدی، نفسانیات انسان و غرایز اوست.
از قبیل بخل و حسد و عشق، با تراژدی گاه به هم نزدیك می‌شوند و به گفته‌ی یكی از ناقدان، آن‌جا كه كمدی پایان می‌گیرد، تراژدی آغاز می‌شود. یكی از مشكلات بحث در كمدی ‌این است كه بدانیم «مضحك» یا «ضحك» (= خنده) چیست. بیش‌تر بر‌این عقید‎ه‌اند كه خاستگاه طبیعی آن، تضاد میان دو امر است. اما هر تضادی خند‎ه‌اور نیست.
با شرایطی كه در كتب نقد ادبی فرنگ در باب شعر نمایشی یاد كرد‎ه‌اند، در ادبیات ما شعر نمایشی (و به‌طوركلی ادب نمایشی) جلو‎ه‌ای ندارد‎، مگر ‌این‌كه از بعضی شرایط شعر نمایشی صرف‌نظر كنیم و هر نوع شعری را كه تصویرگر حادثه‌ای باشد از مقوله‌ی شعر نمایشی بدانیم، درآن‌صورت بسیاری از داستان‎های عاشقانه‌ی ‌ادبیات ما (حتا داستان‎های غیرعاشقانه) می‌تواند در مقوله‌ی شعر نمایشی قرار گیرد و بسیاری از داستان‎های شاهنامه از نمونه‎های عالی تراژدی به حساب می‌آید، مانند داستان رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و سیاوش كه بیش‌ترین شرایط تراژدی را به معنای عالی و جهانی آن دارا هستند.٨
در اواسط عصر مشروطه، كوشش میرزاده‌ی عشقی در «سه تابلو مریم» و نمایش‎نامه‌ی «كفن سیاه» از اولین اقداماتی به شمار می‌رود كه شعر فارسی را به حدود تجربه‌‎های بیان نمایشی نزدیك كرده است و پس از او كوشش‎های نیما یوشیج (چه در «افسانه» و چه در «مرغ آمین») قدم‎هایی است در ‌این راه، شاید توفیق‎آمیزترین كوشش‎ها در راه گونه‌ای از شعر نمایشی، كوشش‎های م. امید باشد در شعر‎هایی از نوع: «كتیبه»، «شهر سنگستان» «مرد و مركب» كه بیش‌ترین صبغه را از خصایص شعر نمایشی دارد. نوعی از ادب منظوم ما، كه از عصر صفویه‎، سابقه دارد و تعزیه خوانده می‌شود، گونه‌ای دیگر از همین عالم شعر نمایشی است.
اصولن هنر نمایش در ‌ایران ـ در قیاس با یونان و ملل اروپا  ـ  بسیار ابتدایی و اندك‌مایه است٩. شعر نمایشی نیز همین حالت را دارد. جای هرگونه تجربه‌ای در‌ این راه، همچنان خالی است.
 
شعر تعلیمی‌
تعریف: در هر یك از انواع قبلی شعر، كه پیش از ‌این یاد شد، غرض لذت‌بخشیدن است و در مرحله‌ی بعد است كه سود‎های دیگری ممكن است در نظر گرفته شود. اما در شعر تعلیمی، برعكس‎، هدف آموختن است و تعلیم. حال اگر در خلال شعر تعلیمی، داستان یا وصفی مطرح شود (كه مایه‌‎های غنایی در آن جلوه كند) ‌این‎ها اموری عارضی و ثانوی هستند. ‌این وصف‎ها و ‌این قصه‌‎ها، در خدمت مساله‌ی دیگری هستند كه آن آموختن و تعلیم است و بدین‌ گونه است كه خواننده «لذت شراب حقیقت را در جام‎های زیبایی و جمال» احساس می‌كند. ماده‌ی ‌اصلی شعر تعلیمی ‌علم و اخلاق و هنر‎هاست یعنی: حقیقت، نیكی (خیر) و زیبایی است.
برروی‌هم دو نوع شعر تعلیمی‌ در ادبیات ملل دیده می‌شود: نوعی كه موضوع آن خیر و نیكی است (حوزه‌ی‌اخلاق) و نوعی كه موضوع آن حقیقت و زیبایی است (حوزه‌ی ‌شعر‎هایی كه مساله‌ای از علم یا ادب را می‌آموزند) و از دیرباز هر دو نوع نمونه‌‎هایی داشته است.
در ادب فارسی شعر تعلیمی ‌در هر دو شاخه‌ی اصلی خود، دارای به‌ترین نمونه‌‎هاست. بخش عمد‎های از ادب متعالی ما را شعر تعلیمی ‌به وجود می‌آورد. آثار اغلب شعرای غیردرباری، سرشار از زمینه‌‎های تعلیمی‌ است. حتا ادب درباری نیز در موارد بسیاری مایه‌‎های تعلیم اخلاق به خود گرفته است‌. نوع دیگری از شعر تعلیمی ‌(كه قصد آن آموختن حقیقت و علم است) نیز در ادب ما از آغاز وجود داشته است، و آن نوعی است كه شاعران، قالب شعر را (یعنی نظم: وزن و قافیه و بعضی فوت‌وفن‌‎های دیگر شاعری را) در خدمت آموزش یك مقصود به كار برده‌اند. از‌ این رهگذر منظومه‌‎های بسیاری در زمینه‌‎های علوم پزشكی‎، ریاضیات، نجوم، ادب، لغت و تاریخ به وجود آمده است. از قرن چهارم دانش‌نامه‌ی میسری در طب، نمونه‌ی ‌این گونه از شعر تعلیمی ‌است و بعد‎ها در قرن ششم، نصاب الصبیان ابونصر فراهی و مقلدان او كه تا قرن اخیر ادامه داشت، همه و همه نمونه‌‎های شعری تعلیمی ‌از نوع اخیرند.
ناقدان ادب برای شعر تعلیمی، از نظر تاریخی، دو مرحله قائل‌اند: نخست مرحله‌ی ابتدایی و آغازی و آن هنگامی ‌است كه دانش‎های بشر ـ به علت محدودیت ـ به‌ هم آمیخته است و گذشته از ‌این نوشتن، بسیار اندك‌یاب و دشوار است. از‌ این رهگذر است كه نظم وسیله‌ای می‌شود برای تعلیم و به‌خاطرسپردن هر گونه دانستنی و مساله‌ای در ادب عرب؛ پریشانی و گسستگی معانی را، در یك قصیده، باید نتیجه‌ی همین خصوصیت دانست، زیرا قصیده و به‌طوركلی شعر، كه دیوان عرب خوانده شده، گنجینه‌ی همه‌ی دانش‎ها و مطالب قابل‌یادگیری ‌ایشان است. چون رسم كتابت و تحریر در میان قوم عرب رواج چندانی نداشته، ‌ایشان هر نكته‌ی‌ قابل‌ملاحظه‌ای را ـ برای ‌این كه فراموش نشود ـ در قالب نظم به رشته‎ای خاص می‌كشید‎ه‎اند و همین سنت سبب شده است كه در دوره‌‎های بعد كه فرهنگ و نوشتن در میان ‌ایشان شیوع یافته، باز هم پراكندگی و تعدد حوزه‌ی معانی در قصاید عرب از خصایص اصلی شعر ‌ایشان به شمار رود. وزن و قافیه‌ای كه بر اغلب امثال و حكم عامیانه حاكم است، نتیجه‌ی همین خصوصیت است.
یكی دیگر از ادواری كه برای شعر تعلیمی ‌شناخته‌اند، دوران انحطاط جوامع است. وقتی خلاقیت و ابتكار هنری در جامعه‌ای بمیرد، هنرمندان و شاعرانش به كار نظم مسائل مختلف می‌پردازند، زیرا علم یا تاریخ یا ادب را موضوع آماده‌ای برای جلوه‌دادن استعداد نظم خود تشخیص می‌دهند و صنعت، جای الهام را می‌گیرد.
 
منابع و مآخذ
١- در یونان هم به مسأله‌ی وزن و‌ این‌كه نوعی از شعر را از طریق وزن آن بسنجند، توجه می‌شده است.
٢- الشعر دیوان العرب (از عبارات معروف كتب ادب عرب است) و ناصر خسرو گوید:
عرب بر خر شعر دارد سواری     پزشكی گزیدند مردان یونان
٣- رجوع شود به‌‌: فن الشعر، ارستو، ترجمه‌ی‌ عبدالرحمن بدوی همراه با شروح و تفاسیر اسلام
۴- جنگ‎های خونین آخرالزمان، كه از علایم ظهور مهدی (ع) و از نشانه ‎های رستاخیز است، در عقاید عامه‌ی ‌اهل اسلام به همین مناسبت از قدیم عنوان «ملاحم به خود گرفته و در كتب احادیث، همیشه بابی را كه در مورد نشانه‌‎های قیامت است، باب فتن و ملاحم می‌خوانند. برای نمونه صحیح بخاری و مسند احمد حنبلی و طبابی در باب فتن ملاحم و اشراط الساعه (نشانه‌‎های رستاخیز) دیده شود.  
۵- برای نمونه‌ی ‌این گونه منظومه‎ها كتاب حماسه‌سرایی در ‌ایران تألیف آقای دكتر ذبیح‌الله صفا دیده شود.
٦- فضل تقدم در احیای ‌این استوره‌ی حماسی از آنِ احسان یار شاطر است كه بر اساس متون قدیمی‌ و تلفیق چند روایت، داستان آرش را با نثری شیرین در كتاب داستان‎های‌ ایران باستان تحریر كرد و پس از او چند تن به نظم آن پرداختند. غیر از سیاوش كسرایی، مهرداد اوستا نیز آن را در قالب دوبیتی‌‎های پیوسته (چهار پاره) نظم كرد و بعضی دیگر به صورت نمایش‌نامه آن را بازآفرینی كردند.
۷- دیونوس  Dionysus خدای بارآوری و شراب.
٨- قدیم‌ترین نوع نمایش‌نامه در ادبیات ماه كوشش‎های میرزا فتح‎علی آخوندزاده است كه به زبان تركی در قفقاز نوشته و در همان روزگار تألیف، به فارسی ترجمه شده است. رجوع شود به ‌اندیشه‌‎های میرزا فتح‌علی آخوندزاده از دكتر فریدون آدمیت.
٩- در باب هنر فردوسی به عنوان آفریننده‌ی تراژدی‎های بزرگ رجوع شود به مقاله‌ی دكتر محمود صناعی به عنوان «فردوسی استاد تراژدی» در مجله‌ی یغما سال ۴٨ و چاپ جداگانه‌ی ‌این مقاله از انتشارات مؤسسه روان‌شناسی دانشگاه تهران. 
 شفیعی كدكنی، محمدرضا: «انواع ادبی و شعر فارسی»، رشد آموزش ادب فارسی، سال هشتم، شماره ٣٣، تابستان ١٣۷٢، قسمت دوم، ۴-٩.
پاسخ
آگهی
#2
بهتون پیشنهاد میکنم پست هایی که خیلی مطالبشون زیاده رو بصورت خلاصه بذارید در کنار چند تا عکس.
اینجوری همه جذب مطلب میشن!
موفق باشید (:
انواع ادبی و شعر فارسی 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  برای حفظ موجودیت زبان فارسی چه کرده ایم؟
  برگزاری نشست «پاسداشت زبان و ادبیات فارسی در منطقه اکو»
  اگر در المپیاد ادبی سال ۱۳۹۴ شرکت می کردید..
  تاثیر فضای مجازی بر ادبیات و زبان فارسی
  کدام کتاب برای نخستین بار تحولات ادبی و هنری معاصر را نشان داد؟
  'گینس' در شعر فارسی
  مروری بر اتفاقات ادبی سال ۹۸
  اصطلاحات و واژه های ترکی که معادل فارسی ندارند
  جملات انگلیسی زیبا و کوتاه در مورد زندگی با ترجمه فارسی
  شکل گیری زبان فارسی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان