اتفاقات جالب در مدرسه یا دانشگاه!

[فاطمه خانومم]

اول خودم تعریف میکنم
همین امسال بود
مسابقه داستان راستان بود.
من و چند تا از بچه ها شرکت کرده بودیم.چون کم بودیم برامون یه مینی بوس گرفته بودن که قطعا نصفش خالی میموند! حالا هی ما و مدیرمون تو خیابون جلوی در مدرسه واستادیم، نیومد!
مدیرمون زنگ زد به رانندهه گفت نمیتونم بیام!
بعد دبیر کار و فناوریمون قرار شد مارو با پرایدش ببره!
خلاصه ما چپیدیم اون تو. جا که نمیشدیم! من میخواستم جلو بشینم لا اقل بتونم نفس بکشم دوستم پرید نشست!!!
توی را هم که همه ما رو نگا میکردن! اصن یه وضی!
رسیدم اونجا. من تو راه کتاب خونده بودم. حالا حالت تهوع گرفته بودم....... وایی
تو راه برگشت با کتابم کوبیدم تو سر همون دوستم که جامو گرفته بود اونم قلقلکم داد. میدونین که قلقلک + حالت تهوع چی میشه؟
منم یکسره کتک کاریش کردم اونم کم نذاشت.
رسیدیم مدرسه من یکی دیگه زدم به سرش فرار کردم! اونم دنبالم تو پله ها پخش زمین شدم!!!!!
حالا زانوم خون میومد به چه شدت! خم هم نمیشد! به مدیرم نمیگفتم چون تقصیر خودم بود!
اصن یه وضی!
تا چند هفته بعدش میلنگیدم !!!!!!!!  :cool:      

---

یه بار با 2 تا از دوستام رفتیم زنگ تفریح، همینطوری داشتیم از سالن میرفتیم جلوی در دفتر معاونت بودیم یهو این دو تا شروع کردن به قلقلک دادن من!
من داشتم روده بر میشدم دست بردار نبودن!
جیغم در اومده بود مگه امان میدادن؟
معاون و دبیرامون از جلومون رد میشدن چیزی نمیگفتن!!!!!!!
تازه چن تاشونم هم زدن زیر خنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!​!!!!!!!!!
دیگه نفس تنگی گرفته بودم!
دبیر علوممون نجاتم داد!!!!!!!!!!!!!!

---

سپاس ندی بی مزه ای!

[PARTO.18]

سال سوم دبیرستان که امتحانات نهایی بود یکی از دخترا گوشی برده بود سر جلسه (خدایی نمی دونم چطوری برده بود کار خیلی سختیه) از کل صفحات کتاب عکس گرفته بود و راحت تقلبشو کرده بود ماهم تو کفش مونده بودیم که بعد دادن ورقه ی امتحان داشت از پله ها می رفت پایین گوشیشو برداشت که به دوس پسرش اس بده خاک تو سر دقیقا جلوی ناظرا برداشتو هیچی دیگه فهمیدن گوشی برده بوده و تمام زحمتش هدر رفت : /

[فاطمه خانومم]

---

یه بار برده بودنمون اردو
خشتک یکی از بچه ها تا زانو پاره شد!!!!!!!!!!!!!!
مونده بود چجوری راه بره که پیدا نباشه!

[:)Mersana]

چهارم بودم که با بچها بردنمون اردو مام اون موقع عین خل وضعا گفتیم قایم موشک بازی کنیم خلاصه یه عده چشم گذاشتن یه عده هم رفتن قایم شن عاقا منم رفتم پشت درخت بوته ها دیدم ربع ساعت شد نیمدن همچین دسشوییمم گرفته بود خلاصه رفتم دستشویی حالا کارم که تموم شد اومدم درو باز کردم قفل شده بود نیم ساعت تو در کوبیدمو داد زدم هیچکی نیمد که نیمد خلاصه منم تیریپ رزمی برداشتمو رفتم عقب تر در فلزی بود بالاش پنجره شیشه ای از شانسم پنجره یکم کنارش شکسته بود منم کفشمو در اوردمو محکم پرتاب کردم سمت شیشه خاک شیر شد تا خلاصه تیکه تیکه شیشه هارو از جا در اوردمو دستمم زخمی کردمو شیشه ها در اومد. اومدم از همونجا بپرم بیرون بدبختی اونموقع قدم نمیرسید فقط سرم به پنجره میرسید بعد کلی داد و هوار که بازم نتیجه نداد حالمم داشت به هم میخورد اخرش دستمو دراز کردمو معلوم نیس کدوم............(از گفتن این کلمه معذوریم) از بیرون درو چفت کرده بود خلاصه درو باز کردمو رفتم بیرون بماند که چقدم ناظم و معلما بام بحث کردن که تا حالا کجا بودیو اتوبوس اومده و...

[IM JUST TIRED]

موش اودسره کلاس معلم زبان رفت روهوا