امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی

#1
روبرتو بولانيو یکی از برجسته‌ترین رمان‌نويسان آمريكاي لاتين به‌شمار می‌آید؛ شيلي در دوره حكومت نظامي، مكزيكو‌سيتي در دهه هفتاد، و جواني بي‌پرواي شاعران از موضوعات مكرر زندگی او است، با وجود این، از موضوعات ديگري نيز استفاده مي‌كند: بستر احتضار سزار وایه‌خو، سختي‌هايي كه نويسندگان گمنام تجربه كردند، و حاشيه‌نشيني. بولانیو متولد ۱۹۵۳ در شيلي است، سال‌هاي نوجواني خود را در مكزيك گذراند و در پايان دهه ۷۰ به اسپانيا رفت. 


روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی 1

در مقام يك شاعر، به همراه ماريو سانتياگو جنبش مادون‌رئاليست (Infrarealist) را بنيان نهاد. در ۱۹۹۹ جايزه رومئو گالگوس را برای «كارآگاهان وحشي» دریافت کرد. پيش از آن هم ماركز و يوسا برنده این جایزه شده بودند. بولانیو نويسنده پركار، و يك جاندار ادبي، است كه هرگز سازش نمي‌پذيرد، و دو غريزه بنيادين يك رمان‌نويس را تركيب مي‌كند: اول این‌که به رويدادهاي تاريخي علاقه‌مند است، و مي‌خواهد به اشتباهات آنها اشاره و اصلاح‌شان كند. و دوم این‌که از مكزيك بهشت اسطوره‌ای‌ به دست مي‌آورد، از شيلي برزخ واقعيت، و از بلانس (شهر كوچكي در شمال شرقي اسپانيا و محل سكونتش) گناهان هر دو را مي‌زدايد. هيچ نويسنده ديگري قادر نبوده پيچيدگي‌هاي كلان‌شهرشدن مكزيكوسيتي را همانند او به تصوير بكشد، و هيچ‌كس وحشت حكومت نظامي در شيلي و آن جنگ كثيف را در نوشته‌هايش اين‌گونه تيز و بُرنده بررسي نكرده است.

 طی چند سال اخیر چند اثر مهم از بولانیو به فارسی ترجمه شده: «آخرین غروب‌های زمین» (ترجمه پوپه میثاقی، نشر چشمه) «ستاره دوردست» (با دو ترجمه به فارسی: پویا رفویی و اسداله امرایی)، «موسیو پن» (با دو ترجمه به فارسی: پوپه میثاقی و میلاد زکریا) و «شبانه‌های شیلی» (با سه ترجمه به فارسی: ونداد جلیلی، رباب محب، فرزانه شبانفر) و این آخری رمان کوتاه «آنت‌ورپ» (ترجمه محمد حیاتی، نشر شورآفرین)، و رمان حجیم «۲۶۶۶» (ترجمه محمد جوادی، نشر کتابسرای تندیس) که یک‌سال پس از مرگ بولانیو در سال ۲۰۰۴ منتشر شد و برایش جایزه انجمن منتقدان ادبی آمریکا را به ارمغان آورد. آن‌چه می‌خوانید گفت‌وگوی خانم کارمن بولوسا شاعر، نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس مکزیکی است با روبرتو بولانیو که دو سال پیش از مرگ بولانیو در سال ۲۰۰۱ انجام شده است.


روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی 1

در آمريكاي لاتين دو سنت ادبي وجود دارد كه يك خواننده معمولي آن‌ها را تحت‌عنوان فانتزي‌نويسان -آدولفو بيو كاسارس، بهترين‌هاي كورتاسار- و رئاليست‌ها، يوسا، تِرزا دو لا پارا درنظر مي‌گيرد. یک پیشینه ادبی به ما مي‌گويد بخش جنوبي آمريكاي لاتين منزلگاه فانتزي است، درحالي‌كه بخش شمالي مركز رئاليسم. شما از هر دو سنت سود مي‌بريد: رمان‌ها و روايت‌هاي شما آفرينش‌هايي هستند هم فانتزي هم رئاليست، كه بازتابي انتقادي و روشنگر از واقعيت است. اين را به اين علت می‌گویم كه شما در هر دو كناره جغرافيايي آمريكاي لاتين و مكزيك زندگي كرده‌ايد. آيا با اين نظر مخالف هستيد؟ بهترين و بزرگ‌ترين نويسندگان (همانند بيو كاسارس و قطب مخالفش بارگاس يوسا) هميشه اين دو سنت را ترسيم كرده‌اند. بااين‌حال، از نقطه‌نظر شمالي‌هاي انگليسي‌زبان، اين گرايش وجود دارد كه ادبيات آمريكاي لاتين را تحت‌عنوان يك سنت واحد طبقه‌بندي كنند.

من فكر مي‌كردم رئاليست‌ها از جنوب مي‌آيند، و نويسندگان فانتزي از بخش‌هاي مركزي و شمالي آمريكاي لاتين؛ اگر بخواهيد به اين دسته‌بندي‌ها توجه كنيد. اما هرگز نبايد اين كار را بكنيد، تحت هيچ شرايطي آن را جدي نگيريد. ادبيات قرن بيستم آمريكاي لاتين هوس‌هاي هيجاني تقليد و عدم‌پذيرش را دنبال كرده است، و ممكن است اين كار را تا ميانه‌هاي قرن بيست‌ويكم نيز ادامه بدهد. به عنوان يك قانون كلي، انسان‌ها از يادگارهاي بزرگ تقليد يا آنها را رد مي‌كنند، و نه گنجينه‌هاي كوچك و ناپيدا. ما نويسندگان بسيار كمي داريم كه فانتزي را به جدي‌ترين معنا برداشت كرده باشند؛ شايد اصلا نداشته باشيم، چراكه، در كنار دلايل ديگر، فقر اقتصادي اجازه نمي‌دهد زيرشاخه‌هاي ادبي رشد كند. فقر تنها به آثار بزرگ ادبيات اجازه رشد مي‌دهد. آثار كوچك‌تر، در اين چشم‌انداز يكنواخت و آخرزماني، نعمتي دست‌نيافتني است.

 البته، اين به اين معنا نيست كه ادبيات ما سرشار از آثار بزرگ است؛ كاملا برعكس. در ابتدا نويسنده ميل دارد اين انتظارات را برآورده كند، اما خيلي زود واقعيت - همان واقعيتي كه اين اميال را شكوفا كرده بود- تلاش مي‌كند محصول نهايي را متوقف كند. 

من فكر مي‌كنم تنها دو كشور با سنت ادبي راستين وجود دارد كه گاها خواسته‌اند از اين سرنوشت بگريزند: آرژانتين و مكزيك. در مورد نويسندگي خودم نمي‌دانم چه بگويم. فكر مي‌كنم رئاليستي باشد. دوست دارم نويسنده‌اي فانتزي باشم، مثل فيليپ كي. ديك [نویسنده علمی-تخلیلی آمریکایی: ۱۹۸۲-۱۹۲۸]، با وجود این، همچنان كه زمان مي‌گذرد و من پيرتر مي‌شوم، ديك بيشتر و بيشتر رئاليست به نظرم مي‌رسد. و فكر مي‌كنم شما با من موافق خواهيد بود، كه مساله تمايز رئاليست-فانتزي در بطن پرسش قرار ندارد، بلكه در زبان و ساختار(ها) است، در روش ديدن. نمي‌دانستم ترزا دو لا پارا را تا اين اندازه دوست داشته باشيد. زماني كه در ونزوئلا بودم مردم در مورد او زياد صحبت مي‌كردند. البته، هرگز كاري از او نخوانده‌ام.

در آثار داستانی‌تان، شايد هم در اشعارتان، خواننده مي‌تواند چينش اعداد (و همچنين اداي احترام) را كشف كند، كه هر يك بلوك‌هاي ساختماني مهمي در ساختار روايي شما محسوب مي‌شوند. منظورم اين نيست كه رمان‌هاي شما به رمز نوشته شده‌اند، بلكه كليد كيمياگري روايي شما در روشي نهفته است كه عشق و نفرت را در حوادثي كه بازگو مي‌كنيد مخلوط مي‌كند. روبرتو بولانيو، اين استاد كيمياگر، چگونه كار مي‌كند؟


روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی 1

اعتقاد ندارم در نوشته‌هايم اعداد بيشتري به نسبت نوشته‌هاي نويسندگان ديگر وجود دارد. من با اين خطر كه اهل فضل‌فروشي به نظر برسم (البته شايد واقعا اهل فضل‌فروشي هم باشم) اصرار دارم بگويم در زمان نوشتن تنها كاري كه دوست دارم انجام بدهم خود عمل نوشتن است؛ كه خودش فرم، آهنگ، و طرح است. من به بعضي از گرايش‌ها، بعضي از مردم، فعاليت‌هاي خاص، و بعضي از مسائل مهم مي‌خندم، فقط به اين دليل ساده كه زماني‌كه با چنين چيزهاي بيهوده‌، و خودخواهي‌هاي برجسته‌اي روبه‌رو مي‌شويد، هيچ گزينه‌اي ديگري جز خنديدن نداريد. همه ادبيات، به معنايي خاص، سياسي است. 

منظورم اين است كه، در ابتدا تعمق در مورد سياست است، و بعد، يك برنامه سياسي. اولي، تلميحي به واقعيت است -(درواقع) به همان كابوس يا روياي خيرخواهانه‌اي كه آن را واقعيت مي‌ناميم- كه در هر دو مورد با مرگ و ناپديدي نه‌تنها ادبيات بلكه زمان پايان مي‌يابد. دومي تكه‌ها و قطعات كوچكي مي‌شود كه باقي مي‌مانند، كه ادامه پيدا مي‌كنند: و به خرد. اگرچه مي‌دانيم كه در مقياس انساني چيزها، ادامه‌يابي يك توهم است و خرد نيز تنها يك ردِ شكننده‌اي است كه ما را از شيرجه‌رفتن در چاه عميق تاريكي حفظ مي‌كند. اما به چيزهايي كه گفتم توجه نكنيد. من فكر مي‌كنم فرد از روي احساسات مي‌نويسد، همه‌اش همين است. و چرا شما مي‌نويسيد؟

بايد گويم كه اگر دليلي براي ننوشتنم وجود داشته باشد، از روي احساسات است. نوشتن برايم فرورفتن در يك منطقه جنگي، دريدن شكم‌ها، رودروشدن با اجساد، و سپس تلاش براي زنده‌نگه‌داشتن ميدان نبرد است. و آنچه شما آن را «چينش اعداد» مي‌ناميد در آثار شما براي من بسيار قوي‌تر از ساير نويسندگان آمريكاي جنوبي به نظر مي‌رسد. در نظر اين خواننده، خنده شما چيزي بسيار بيشتر از يك ژست است؛ بيشتر مخرب است- تخريب مي‌كند. 

در كتاب‌هايتان، كارهاي دروني رمان به روش كلاسيك به پيش مي‌رود: يك تمثيل، يك قصه خواننده را به درون خود مي‌كشد و هم‌زمان او را در جداسازي رويدادها در پس‌زمينه‌‌اي كه با وفاداري بي‌نهايت روايت مي‌كنيد همدست خود مي‌سازيد. اما اجازه بدهيد از اين موضوع رد شويم. هيچ‌كس نمي‌تواند به ايمان شما به نوشتن ترديد داشته باشد. اين نخستين چيزي است كه خواننده را مجذوب خود مي‌كند. هركسي كه بخواهد چيزي فراتر از نوشتن در آثار شما پيدا كند، از داستان‌هاي شما راضي نخواهد شد. و زماني‌كه من آثار شما را مي‌خوانم، به‌دنبال تاريخ نمي‌گردم، بازگويي يك دوره كم‌وبيش تازه تاريخي از گوشه‌اي از جهان. نويسندگان كمي خواننده را به‌خوبي شما با صحنه‌هايي مجسم كه مي‌توانست متوني ساكن و ايستا در دست‌های نويسندگان «رئاليست» باشد مشغول مي‌كنند. اگر به يك سنت تعلق داريد، آن سنت را چه مي‌ناميد؟ ريشه‌هاي تبار شما كجا است؟ و شاخه‌هاي آن به كدام جهت رشد مي‌كنند؟



روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی 1

حقيقت اين است كه در نوشتن به اين‌جور چيزها اعتقادي ندارم، اگر بخواهم با كار خودم شروع كنم. نويسنده‌بودن خوشايند است - نه، خوشايند كلمه مناسبي نيست- يك فعاليت است كه لحظات سرگرم‌كننده‌اي مي‌آفريند، اما چيزهاي سرگرم‌كننده‌تري هم سراغ دارم، كه به همان اندازه ادبيات برايم سرگرم‌كننده هستند. براي مثال، سرقت از بانك يا كارگرداني يا ژيگولوبودن يا بچه‌بودن و در يك تيم فوتبال كم‌وبيش آخرزماني بازي‌كردن. متاسفانه، بچه بزرگ مي‌شود، سارق بانك كشته مي‌شود، كارگردان ورشكست می‌شود، و ژيگولو هم مريض مي‌شود و بعد گزينه ديگري به جز نويسندگي باقي نمي‌ماند. نوشتن براي من معنايي دقيقا متضاد انتظاركشيدن دارد.

 به جاي انتظاركشيدن، نوشتن وجود دارد. خُب، شايد اشتباه كنم؛ ممكن است نوشتن يك شكل ديگر از انتظاركشيدن يا به تاخيرانداختن چيزها باشد. من دوست دارم عكس اين را فكر كنم. اما، همان‌طور كه گفتم، ممكن است اشتباه كنم. در مورد نظرم درباره يك اصل معيار، نمي‌دانم، مي‌تواند مثل نظر هر كسي باشد؛ از اينكه به شما بگويم خجالت‌زده‌ام، كاملا مشخص است: اگر بخواهم فقط تعدادي را نام ببرم و فراتر از نويسندگان زبان اسپانيايي نروم، فرانسيسكو دو آلدانا، خورخه مانريكه، سروانتس، روايت‌گران قصه‌هاي بومي، سور خوانا اينس دو لا كروز، فري سرواندو ترزا دو ميير، پدرو هنريكو اورنا، روبن داريو، آلفونسو رئيس و بورخس.

البته، دوست دارم يك گذشته يا سنت ادبي را نام ببرم، كه تنها دو يا سه نويسنده را شامل شود (يا حتي فقط يك كتاب كوچك)، يك سنت گيج‌كننده كه به فراموشي و نسيان متمايل است، اما از يك طرف در مورد كارهاي خودم بسيار متواضع هستم، و از طرف ديگر كتاب‌هاي بسيار زيادي خوانده‌ام (و از تعداد بسيار زيادي از آنها لذت برده‌ام) و نمي‌خواهم به خودم اجازه انجام چنين كار مسخره‌اي را بدهم.

آيا گذاشتن نام شما در كنار نام اسلاف عرصه نويسندگي كه صرفا اسپانيايي مي‌نوشتند سرسري به نظر نمي‌رسد؟ آيا شما خودتان را جزو سنت هيسپانيك [صفتی که به مردم اسپانیایی‌زبان در آمریکای لاتین اطلاق می‌شود] مي‌دانيد، جريان جدايي از ديگر زبان‌ها؟ اگر بخش زيادي از ادبيات آمريكاي لاتين (به‌ويژه ادبيات داستاني) با ديگر سنت‌هاي ادبي گفت‌وگويي دارد، مشخصا در آثار شما است.

اسامي نويسندگاني را كه به اسپانيايي نوشته‌اند بردم تا اين اصل معيار را كمي محدود كنم. نيازي نيست بگويم، من يكي از آن غول‌هاي ملي‌گرايي كه فقط نوشته‌هاي زبان خود را مي‌خوانند نيستم. به ادبيات فرانسه علاقه‌مندم، به پاسكال، كه توانست مرگ خود را پيش‌بيني كند، و به پيكارش با اندوه، كه به نظر من امروز حتي بيشتر از گذشته قابل ستايش است. يا سادگي آرمان‌شهري فوريير. و همه ادبيات داستاني، به ويژه ادبيات گمنام نويسندگان درباري كه منجر به ورود به سياه‌چال‌هاي بي‌پايان ماركی دو ساد شد. به ادبيات قرن نوزده آمريكا نيز علاقه‌مندم، به ويژه به مارک تواين و هرمان ملويل، و به اشعار اميلي ديكنسون و والت ويتمن. دوره‌اي، در نوجواني‌ام، فقط آلن‌پو مي‌خواندم. اساسا به ادبيات غرب علاقه‌مندم، و تا حدودي هم با آن آشنا.

فقط آلن‌پو خوانديد؟ فكر مي‌كنم ويروس مُسري آلن‌پوخواني در نسل ما بسيار پراكنده شده بود. او بُت ما بود، و من مي‌توانم شما را هم مثل يك نوجوان گرفتار (آن ويروس) ببينم. اما اكنون مي‌خواهم از دنياي شعر به دنياي روايت‌هايتان بروم. آيا طرح داستان را انتخاب مي‌كنيد، يا طرح بعد از شما مي‌آيد؟ چگونه انتخاب مي‌كنيد يا طرح داستان چگونه شما را انتخاب مي‌كند؟ و اگر هيچ‌كدام درست نيست، پس چه اتفاقي مي‌افتد؟ مشاور پينوشه در مورد ماركسيسم، منتقد شيليايي بسيار محترمي كه شما غسل تعميدش داديد، يك كشيش و يك عضو از اُپوس دِي، يا درمانگري كه هيپنوتيزم كار مي‌كند، يا شاعر نوجواني كه به‌عنوان «كاراگاهان وحشي» شناخته مي‌شود؛ همه اين شخصيت‌هاي شما يك همتاي تاريخي دارند. چرا؟

البته، طرح داستان مساله عجيبي است. من اعتقاد دارم، اگرچه استثناهای بسياري وجود دارد، در لحظه‌اي خاص داستاني شما را انتخاب مي‌كند و آرامتان نمي‌گذارد. خوشبختانه، اين زياد مهم نيست. فرم و ساختار هميشه به شما تعلق دارد، و بدون آنها هيچ كتابي وجود نخواهد داشت، يا دست‌كم در بيشتر موارد اين‌چنين است. اجازه بدهيد بگوييم داستان و طرح تصادفا اتفاق مي‌افتند، كه به قلمرو اتفاق، نابساماني و بي‌نظمي تعلق دارند، يا به قلمرويي كه در آشوبي مداوم است (بعضي‌ها ممكن است آن را آخرزماني بنامند). فرم، از طرف ديگر، انتخابي است كه از طريق ذكاوت، ترفند و سكوت به دست مي‌آيد؛ تمام سلاح‌هايي كه اوليس در نبرد خود با مرگ به كار برد. فرم تردستي جست‌وجو مي‌كند؛ داستان به دنبال يك ترفند يا حقه است. يا اينكه اگر بخواهم از استعاره‌اي براي مناظر روستايي شيلي استفاده كنم: نه كه ترفندها را دوست نداشته باشم، ولي ترجيح مي‌دهم آنها را از روي يك پل ببينم.


روبرتو بولانیو:نوشتن با ترس از حکومت نظامی 1

در آثارتان چقدر از نوشتن شرح‌حال‌ خود استفاده مي‌كنيد؟ تا چه اندازه يك پرتره شخصي از شما است؟

پرتره شخصي؟ نه زياد. يك پرتره شخصي يك نوع خاص خود‌پرستي است، اشتياق داشتن به اين‌كه چندين‌بار به خود بنگري. اعلاميه‌اي براي نشان‌دادن علاقه خود به آن چيزي كه هستي و بوده‌اي. ادبيات سرشار از اتوبیوگرافی‌ است، بعضي‌ها بسيار خوب هستند، ولي پرتره‌هاي شخصي معمولا بسيار بد نوشته شده‌اند، مثل پرتره‌هاي شخصي در شعر، كه در ابتدا به نظر مي‌رسيد به نسبت نثر نوع مناسب‌تري براي تصوير‌گري شخصي باشد. آيا آثار من شرح‌حال‌نويسي من است؟ به يك معنا، چقدر نمي‌تواند باشد؟ هر اثري، مثل حماسه، به نوعي شرح‌حال‌نویسی است. در ايلياد سرنوشت دو متحد را ملاحظه مي‌كنيم از يك شهر، و دو ارتش، اما سرنوشت آشيل و پريام و هكتور، و همه اين شخصيت‌ها، اين صداهاي فردي، صدا و تنهايي نويسنده را بازتاب مي‌دهد.

زماني‌كه شاعراني جوان بوديم و در يك شهر زندگي مي‌كرديم (مكزيكوسيتي در دهه هفتاد)، شما رهبر يك گروه از شاعران بوديد، مادون‌رئالیست‌ها (یا به تعبیری دیگر فرو-رئاليست‌ها)، كه از آنها در رمان خود، «كارآگاهان وحشي»، اسطوره ساختيد. كمي در مورد اينكه شعر در نزد مادون‌رئاليست‌ها چه معنا و مفهومي داشت بگوييد.

مادون‌رئاليسم نوعي داداييسم مكزيكي بود. در يك نقطه، آدم‌هاي بسياري بودند، نه‌تنها شاعران بلكه نقاشان و به ويژه بيكار‌ها و آويزان‌هايي بودند كه خود را مادون‌رئاليست مي‌خواندند. مادون‌رئاليسم در واقع فقط دو عضو داشت، ماريو سانتياگو و من. ما هر دو در سال ۱۹۷۷ به اروپا رفتيم. يك شب، در رزلون در فرانسه، در ايستگاه پورتواندره، و درحالي‌كه از تعدادي ماجراجويي فاجعه‌آميز رنج ‌مي‌برديم، تصميم گرفتيم جنبش به پايان برسد.

شايد براي شما تمام شده باشد، ولي در اذهان ما هنوز زنده است. هر دوي شما وحشت دنياي ادبيات بوديد. قبل از نخستين شعر‌خواني‌ام در كتاب‌فروشي گاندي، در ۱۹۷۴، از خداوند خواستم اجازه ندهد مادون‌رئاليست‌ها بيايند. شما آمديد تا دنياي ادبيات را متقاعد كنيد نبايد خودمان را در مقابل اثري كه آن‌چنان جدي نيست جدي بگيريم. اما اجازه بدهيد به بولانيو و كارش برگرديم. شما در روايت بسيار ويژه هستيد -نمي‌توانم تصور كنم كسي رمان‌هاي شما را شاعرانه بنامد- با وجود اين، شما شاعر هم هستيد. چگونه اين دو را باهم آشتي مي‌دهيد؟

نيكانور پارا مي‌گويد بهترين رمان‌ها با وزن (شعري) نوشته شده‌اند. و هرولد بلوم مي‌گويد بهترين اشعار قرن بيستم به نثر نوشته شده‌اند. با هر دو نفر موافقم. ولي از طرف ديگر خودم را يك شاعر فعال نمي‌دانم. درك من از شاعر فعال كسي است كه شعر مي‌نويسد. جديدترین شعرهايم متاسفانه واقعا وحشتناك است. نمی‌دانم. شاید مساله مهم اين است كه به خواندن شعر ادامه دهيم. خواندن شعر بسيار مهم‌تر از نوشتن آن است. حقيقت اين است كه هميشه خواندن مهم‌تر از نوشتن است.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان