امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی

#1
فیلم طعم گیلاس ساخته ى عباس کیا رستمی و با بازی زیبا و کم نظیر همایون ارشادی است که مساله خود کشی را اگر نگوییم از دیدی متفاوت ولی به جرآت می توان گفت با نگاهی ساده و در عین حال پخته در فیلم خود مورد بررسی قرار داده است. در ظاهر این فیلم بدین گونه می نماید که مردی برای رهایی از مشکلاتی که در فیلم بدان هرگز اشاره نمی شود قصد کشتن خود را دارد و برای به تحقق رسیدن این امر متوسل به دیگران می شود. آقای بدیعی دراین فیلم نماد انسانی ضعیف و بی اراده است٬ضعف او از آنجا معلوم است که قصد خود کشی می کند و بی ارادگی او از آنجا مشخص می شود که حتی در کشتن خود دودل است و این را ما در آخر فیلم می بینیم.

از ظاهر این فیلم بگذریم و به عمق این فیلم بیشتر بنگریم متوجه می شویم که این فیلم تنها به مساله خود کشی نمی پردازد و خودکشی بهانه ایست در این فیلم برای رسیدن به مفهومی بالاتر؛ مفاهیمی چون٬ فقر٬ تنهایی٬ عدم درک یکدیگر و عدم درک مفهوم زندگی که دو مورد آخر مهمترین مفاهیم این فیلم می باشد. فیلم این مفاهیم را به شکلی زیبا و ساده بیان میکند. بدیعی در این فیلم بر خلاف آنچه همگان بر این باورند که او دنبال کشتن خود می باشد٬ به دنبال پیدا کردن خود در میان جایی است که از آن برخاسته است و به آن بر خواهد گشت(خاک). شاید همگان بر این باورند که خاک در این فیلم مظهر نیستی است. ولی من بر این باورم که اگر نیستی هم باشد نیستی مادی است. در فیلم طعم گیلاس فیلم سعی دارد نشان دهد که تعداد زیادی از انسان هایی که به نوعی قصد کمک به او را دارد زبان یاری با او را ندارد. مانند سربازی که در ابتدای فیلم می بینیم که هدفی جز بقای خود وخانواده ندارد و دل و زبانی نیز یارای یاری وی را ندارند.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


بدیعی با روحانی افغانی آشنا می شود که نه بدیعی روحانی و وضعیت زندگی او را درک می کند و نه روحانی وضعیت بدیعی را. شاید اکثرا در این قسمت فیلم بر این باور باشند که فیلم خواسته یا ناخواسته در این مسیر قرار گرفته است که ارتباط بین روحانیت و مردم را فقط در دیکته های الهی خلاصه کند و یا به زبانی ساده تر می توان گفت که فیلم خواسته بگوید که روحانیت و مردم یکدیگر را درک نمی کنند. شاید بعضی بگویند که بدیعی را نمی توان مجاز بر مردم دانست. زیرا او فردی ضعیف و بی اراده است. ولی موضوع اصلی آن است که روحانیون باید بتوانند این گونه افراد را به راه راست هدایت کنند٬ نه انسان هایی که تنها کمی در آنها سستی دیده می شود. ولی با تمام این تفاسیر نتیجه گیری از رابطه مردم با روحانیت سخت می باشد و آن را به عهده خود شما می گذاریم.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


عشق به زندگی با ابزار مرگ

وقتی بدیعی مغموم را در گور خود ساخته می بینیم و تاریکی که چیره میشود و بعد از شنیدن چند صدای رعد از سیاهی به پشت صحنه فیلم هدایت میشویم؛ جایی که کیارستمی عوامل صحنه را هدایت میکند و سربازهایی که در کنار گور بدیع قدم رو می روند احساس میکنیم کارگردان ما را مسخره کرده است. گمان میکنیم کیارستمی به ما میگوید سرنوشت بدیع به شما مربوط نیست. همان طور که دلیل خودکشی او به شما مربوط نبود. اگر چنین احساسی داریم و فیلم را یک ساعت سر کاری قلمداد کنیم رودست بزرگی خورده ایم. بله «طعم گیلاس» رو دست میزند و پیام های خود را بسیار گنگ انتقال میدهد. این پیام ها درست مانند رمزهای طبیعت هستند. تنها با اشراق میتوان به آنها دست یافت.

این شگرد کیارستمی است و همین امر نیز سبب شده که برخی منتقدین و مخاطبان حرفهای آثار او را تنها روایت مجدد واقعیت بدانند هر چند رسالت رئالیسم او این نیست و خود نیز چنین برخوردی را برنمی تابد. فیلم های اخیر او به شدت فلسفی هستند و مضامین دلهره آور و صعبی همچون مرگ و زندگی و تقابل آن ها با یکدیگر دغدغه او گشته است. او با تاثیر زیاد از خیام و سپس فروغ فرخزاد که هر دو اعتقادات نهیلیستی عمیق دارند فیلمهایی نظیر «باد ما را خواهد برد»، «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و در انتها فیلم عمیق «طعم گیلاس» را جلو دوربین برد.

طعم گیلاس اما دارای استعاره ها و نمادهای زیادی است. بدیعی می خواهد از دست زندگی خلاص بشود. توجه به این نکته که او از چه چیزی گریزان است حائز اهمیت است. او بدهکار نیست، با همسرش مشکلی ندارد، با مشکل حل نشدنی حقوقی یا مالی دست و پنجه نرم نمیکند. او در جایی میگوید:
«گفتن این که مشکل من چیه نه به درد شما میخوره و نه درد منو کم میکنه. تازه اگه هم بگم چیزی از اون نمی فهمی.»

همین دیالوگ کافی است که بدانیم بدیعی با خودش درگیر است، مشکلی ندارد که برای دیگران ملموس باشد مگر این که خودش تجربه کرده باشد و به غایت دچار یاس فلسفی است. او در واقع نقطه مقابل همه صفات خوب و زیبا در زندگی شده است. همه افرادی که او در مسیر حرکت خود می بیند از زیبایی های زندگی دم میزنند:
«میخوای از تماشای غروب زیبا بگذری؟ میخوای از مزه یه گیلاس بگذری؟ از تماشای ماه توی آسمون میخوای بگذری؟»

اما هیچ وقت کسی از حقارت ها، یاس ها، ظلم، استیصال ها و پلیدی ها سخن نمیگوید. فرای نگاه ایده الیستی و بی خیالی فلسفی کیارستمی نسبت به امور دنیا، به طور کنایی در می یابیم که بدیعی از همین موضوعات در رنج است. شاید او نمی خواسته که زندگی با تمام زیبایی هایش همراه با مشکلات عدیده بشری به او اهدا بشود. او از این که تر و خشک با هم به انسان ودیعه شده در عذاب است. او می خواهد جهان مدینه فاضله برای جنس بشر باشد و از این که دنیا مجموعه منظمی از بی نظمی ها و گستره ای از اجتماع پارادوکس ها و جمع اضداد باشد رنج میکشد. در این جا در می یابیم بدیعی ِ ایده آلیست و آرمان گرا تنها رنگ مطلق را سپید می داند و بر آن است که زندگی را یک رنگ و مسطح تصور بکند اما برای دریافت سپیدی می بایست از کانال سیاهی عبور کند. این سیاهی بیراهی نیست مگر مرگ. او در تمام مدت در جستجوی مرگ است تا از راه برهان خلف زندگی را اثبات بکند.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


بدیعی عاشق زندگی است. او با حسرت به غروب خوش رنگ خورشید، ماه، ابرها، آسمان، رفت و آمد بچه ها، دنیای خالص کودکانه و تک درخت های تنها در کنار جاده نگاه میکند. همه چیزهایی که اهدا کننده زندگی هستند. او تخم مرغ نمی خورد چون برای سلامتی اش مضر است؛ اما مگر قرار نیست خودکشی بکند؟ او چراغ خانه را خاموش می کند. درها را قفل میکند و نگران است که زنده به گور نشود بنابرین از باقری می خواهد که از مردن او مطمئن باشد.


همه این ها دلیل ارادت او به زندگی است و حتی انتخاب مرگ برای او جز این دلیلی نمی تواند داشته باشد. بدیعی با حسرت به سرباز نگاه میکند. از این که او نمی اندیشد و تنها از روی اجبار تن به انجام امور میدهد به او حسادت می ورزد. سرباز نماد همه انسان هایی است که تن به جبر زمانه می دهند و در صورت تنگی تنها می گریزند. بدیعی به افغانی طلبه حسادت می ورزد چون خود را اسیر اعتقادات کرده است. طلبه افغانی نماد همه آدم هایی است که به دلیل انتخاب زندگی اعتقادی چون غریبه ها دچار دگردیسی می گردند و برای فطرت بشری بیگانه هستند و تنها دستوراتی که از سوی منبعی الهی ارسال شده است را انجام میدهند. هر بار که بدیعی دم از خودکشی می زند طلبه افغانی با ارجاع به احادیث و سنت دینی او را منع میکند. با تمام این اوصاف، بدیع حسرت میخورد و مایل است آدمی باشد که نمی اندیشد و تنها معتقد می شود.

نمادهای تصویری فیلم قابل توجه هستند. جاده نماد زندگی است. این سمبل قبلاً در تریلوژی «خانه دوست کجاست؟»، «زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون» و همچنین در «باد ما را خواهد برد» به کار گرفته شده بود. جاده دارای سربالایی، سرپایینی، انحراف به چپ و راست و مسیر مستقیم است؛ خصوصیاتی که تنها در زندگی می توان یافت. درخت در هر فیلم کیارستمی نماد چیز به خصوصی است. در «طعم گیلاس» درخت نماینده انسان است. او ریشه در خاک و سر در آسمان دارد. در اطراف جاده درخت های زیادی را می بینیم که تنها هستند. تک درخت بودن استعاره ای برای تنهایی انسان است؛ هرچند که اجتماعی زندگی میکند.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


در یک پلان بدیعی و باقری از میان اجتماعی از درختان عبور میکنند و درست بعد از آن وارد شهر میشوند. جایی که انسان ها دور هم زندگی میکنند و تمدن ایجاد شده است. باقری چند بار مسیر راه را برای بدیعی تعیین میکند؛ درست در جاهایی که به دوراهی میرسند. تعویض جاده نمادی است برای انتخاب مسیر زندگی. باقری میگوید:
«از این راه برو، یه کمی طولانی تره اما باصفاتره.»
و این پیشنهاد درست همگام با نصیحت هایی است که از باقری می شنویم. حرف هایی که وظیفه شان جلوگیری از خودکشی بدیعی و بیش تر کردن عمر او هستند. او میگوید اگر خودش را از بین نبرد مسیر بیش تری را برای پیمودن خواهد داشت و نیز نباید زیبایی ماه و آسمان و یا طعم شیرین توت یا گیلاس را فراموش کند. خاک نماینده اصالت و ازل آدمی است. کیارستمی انسان را از خاک میداند و بازگشت جسم او نیز در خاک خواهد بود. چیزی که خیام نیز بارها بدان اشاره کرده است:

جامی است که عقل آفرین میزندش
صدبوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جــــــام لطــیف
میسازد و بــاز بر زمیـن میزندش

در این جا شاره ای داریم به افسانه خلقت آدم که بعدها از بهشت بیرون رانده شده است، بدیع معتقد است که آدمیتی وجود ندارد چرا که اگر وجود داشت آدمی از بهشت رانده نمیشد. در حقیقت او از تنزل ماورایی انسان ناخرسند است. به این دیالوگ توجه کنید:
«آدم اگه آدم بود توی این یه وجب خاک نمی خوابید.»
منظور از یک وجب خاک دقیقاً زندگی دنیوی و ریشه اصلی انسان است. در جایی دیگر سایه بدیعی را روی خاک می بینیم. در این پلان نسبتاً طولانی راز سر به مهری نهفته است. خاک در زمینه و سایه بدیع روی خاک است. سایه پدیده ای ست قائم به ذات نور. اگر نور نباشد سایه هیچ جسمی دیده نخواهد شد. نور ذات احدی است و این پلان استعاره ای به سلسله علی خلقت انسان و بازگشت او به اصل. رابطه علت و معلولی انسان و این که آدمی پدیده ایست نه قائم بر خویش بلکه در ادامه وجود خالق در این صحنه بازیافت می شود.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


کنایه دیگری در فیلم مستتر است. انسان ارزش ها را گم کرده است. نمیداند راه درست و غلط کدام است. بدیعی از سرباز می خواهد چند بیل خاک روی جنازه او بریزد اما او امتناع میکند. سرباز منطق بدیعی را درک نمیکند. او حاضر به کمک کردن بعد از مرگ بدیعی نیست. درست در ادامه لانگشاتی را می بینیم که در آن بدیعی با اتومبیل از جاده عبور می کند و اطراف جاده ده ها کارگر مشغول بیل زدن و خاک ریختن کنار درخت ها هستند. همه مشغول کمک استعاری به انسان هستند و نمی دانند که دارند این کار را انجام می دهند. وقتی بدیعی کمک میخواهد کسی کمک نمی کند اما وقتی کمک نمیخواهد همه برای نجاتش سرازیر میشوند. دقت کنید به پلانی که اتومبیل بدیع در چاله گیر می کند و کارگرها برای کمک به او سرازیر میشوند.

کیارستمی میگوید ایدئولوژی تنها نظریه پردازی می کند و باورها را ارزشمند می شمارد و در آن از عمل خبری نیست؛ در جایی بدیعی می گوید:
«نمیدونستم طلبه ها هم کارگری میکنن!»
این طعن تلخ در آثار دیگر کیارستمی نیز دیده میشود. طلبه در این دیالوگ نماینده ایدئولوگ و کارگری کردن نماد «اهل فعل بودن» است.

«طعم گیلاس» مکاشفتی در فلسفه مرگ و زندگی است. فیلم نشان می دهد که هر دوی این پدیده ها دو روی یک سکه اند و البته هیچ یک نباید ارزش دیگری را کم رنگ نمایند. البته کیارستمی کفه سنگین ترازو را در اختیار زندگی قرار میدهد و آن را اهم فی الاهم می شمارد. دلیل این حرف سکانس پایانی است. جایی که بدیعی در ظلمت رها میشود. ابر روی ماه را می پوشاند و همه طعم گیلاس ها به باد فراموشی سپرده می شوند تا بدیعی زندگی را بهتر درک کند.


نقدی بر فیلم طعم گیلاس - عباس کیارستمی 1


وارد سکانس پایانی میشویم. کیارستمی را میبینیم که مشغول کارگردانی است و سربازها که کنار درخت تنها قدم رو میروند. با این پایان کیارستمی میگوید: «بدیعی مرگ را به دلیل عشق به زندگی برگزید اما من زندگی را به دلیل عشق به زندگی (من می گویم مرگ) می پذیرم و هنوز به فیلمسازی ادامه می دهم. خواه بدیعی باشد و خواه در خاک خوابیده باشد. زندگی در این سو و آن سوی دوربین در جریان است.»
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  علی پوراحمد با فیلم علمی تخیلی دروازه فراموشی در هالیوود + تصاویر فیلم Oblivion Gatew
  فیلم تقدیر شده جشنواره ونیز راهی جشنواره جهانی فیلم فجر شد
  بازیگر فیلم‌های Wolverine و 47 Ronin در فیلم Bullet Train با برد پیت هم‌ بازی می‌شود
  فیلم Another Round با بازی مدس میکلسن جایزه بهترین فیلم جشنواره ‌BFI را برنده شد
  حقوق گل گدوت در فیلم WW84 معادل ۳۳ برابر حقوق او در فیلم Wonder Woman است
  چهاردهمین دوره جشنواره بین‌المللی «سینماحقیقت» با افزایش جوایز نقدی همراه شده است!
  ثبت‌نام ۴۹۸ فیلم برای شرکت در جشنواره فیلم‌ کودک و نوجوان!
  «خروج فرانسوی» فیلم اختتامیه جشنواره فیلم نیویورک شد
  «کیارستمی و عصای گمشده» بهترین مستند جشنواره یونان شد!
  فیلم DUNE مانند فیلم ارباب حلقه‌ها خواهد بود!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان