امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات روز های مدرسه

#1
راهنمایی بودم یه ناظم داشتیم خیلی عوضی بود لامصب اینقدر هم بداخلاق بود :| خیلی به من گیر میداد خیلی خیلی :|
روز های نزدیکی های عید سال 92 یا 93 بود.ناظممون یه rio2 داشت که خیلی بهش میرسید :| مدرسه هم که تقریبا بزرگ بود اینم ماشینشو میومد تو مدرسه پارک میکرد. Smile رفتیم یه تیکه فلزی که زیر میز هستش (برای گذاشتن وسایل) رو کندیم و به حالت شکل v گذاشتیم زیر صندوق عقب ماشین علاحضرت اینم که بی خبر Smile خوب زنگ اخر شد و این میخواست بره xD دنده عقب اومد صندوق ترکید :| از جاش درومد :| یه خرج حداقل 5 ملیون تومنی گذاشتیم رو دستش XD از اون روز به بعد ماشین نمی اورد .




شعی میکنم هر چند روز یه بار اپدیت کنم. Heart
خاطرات خودتون هم فراموش نشه Heart
کامنت و لایک..............
پاسخ
 سپاس شده توسط Maryam Farrokhy
آگهی
#2
دمت گررررررررررم


دریچه ی کولر کلاس ما با دفتر مدیرا و معلما یکی بود ماهم ی پاکت شیر پرت کردیم تو کانال .........دوستان خبر دادن ک مدیر و ناظم سفید پووووش شدن Big Grin

دوم راهنمایی بودیم
یا امپراطور ،یا هیچ
پاسخ
 سپاس شده توسط CPT_KASRA
#3
تو همون مدرسه که بودیم نزدیکی های عید که میشد مدرسه رو میدادن دسته بچه ها پایه اخری که بچرخون برای 3 ساعت (حدودا 3 زنگ) خودشون هم میرفتن تو دفتر میشستنو.........
خوب بگذریم دوستم که اسمش مهتی بود شده بود مدیر xD من شده بودم ناظم (همیشه من معاونش بودم تو همه ی برنامه ها).
کلاسما یکی از بچه ها داشت زبان درس میداد :| بعد گفتن پروسه اینطوریه که اول درس بعد پرسش ببینیم بازده چجوریه خوب این هم تموم شده حدودا 45 دقیقه باقی مونده بود بچه ها گفتن چیکار کنیم منم داشتم نگاه میکردم بعد یکی از اون پشت داد زد کشتی کج :| اینا هم اسرار کردن و گذاشتیم :| ........داشتیم میدیدیم که بچه های بیجنبه جو گیر شدن شورو کردن به خر در چمن بازی اینارو داشتیم اروم میکردیم کع رسید به بخش زنونه :| منم و مهتی پوکر فیس وایساده بودیم کع گفتیم ببند و اینا بعد مدیر اصلی اومد سر بزنه به کلاس ها ما هم اولین کلاس بودیم :| شت همه چی لو رفت و حدودا 3 نمره از ما بدبختا کم کردن :| ولی اخرش 20 دادن Big Grin
پاسخ
#4
ایول عالی بود این خاطره من
یه دوست داشتیم اسمش مهدی بود همه کلاس باهاش بد بودن به خاطر دلایلی ...
اون روی میزش تنها بود
یه روز من وبچه ها رفتیم زنگ تفریح پایه های میز رو شکوندیم تا بیفته پایه های میز تقریبا لق شده بود
خلاصه بدبختی اون زنگ وقتی دبیرمون  داشت درس میداد یهو اومد و روی میز نشست و شتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دبیرمون پخش زمین شد وهمه بچه ها زدند زیر خنده  Big Grin  Big Grin


پاسخ
 سپاس شده توسط CPT_KASRA
#5
اوه اوه چه جراتــــــــــــــــی! Confusedwrdft:
پاسخ
#6
خب منم دخترونه هاشو ميگم !
همه ي بچه زرنگامون جمع شديم موقع امتحانا سالن بالا امتحان ميديم وقتي همه اومدن بالا يكي محكم ميكوبه به در و شروع ميكنيم دست زدن و رقصيدن منو يكيم هم دست ميزنيم هم سوت سالن و ميتركونيم جالبش اينجاست بچه خوبايي مدرسمونيم مثلا الگوييم اينطوري شديم بعد اون شيطوناي اول سال يه گوشه مظلوم به ما نگاه ميكنن !!!! آخ دلم خنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــك ميشه
آها يه بارم اولاي سال يه معلمي اومد كلاسمون يهد جور خنده داري صحبت ميكرد ماهم ازش سوال ميپرسيديم بچه ها ضبط كردن زنگ تفريح گذاشتيم تو بلند گو آخرم پيدامون نكردن كيا بوديم Big Grin
خاطرات روز های مدرسه 1

خاطرات روز های مدرسه 1
پاسخ
آگهی
#7
دوم راهنمایی بودیم معلم ادبیاته بد اخلاقی داشتیم همش با کمربند میزد البته ماهم خیلییی شر بودیم یه روز بچه ها تصمیم گرفتن پرشیاشو از پا در بیارن کلاس که تموم شد قبل از اینکع معلم بیاد مارفتیم سراغه ماشین دیدبانیش بر عهده من بود بچه ها دوتاشو باچاقو پاره کردن دوتا دیگشو کم باد کردن دو روز بعدش امتحان ادبیات داشتیم سره جلسه که رفتیم دیدم معلم ادبیاته میگه ورقه امتحانو نمیدم تا بگید کاره کی بوده نیم ساعت بعدش بچه ها خودشونو معرفی کردن  بعد منم که دیدبان بودمو لو دادن معلمه با دست میخواست بخوابونه تو دهنم جاخالی دادم خورد به صورته ناظم خلاصه وضعیت مزخرفی شد ولی خداروشکر تونستم ادبیاتو امتحانشو بدم
خاطرات روز های مدرسه 1





خاطرات روز های مدرسه 1
پاسخ
#8
سوم راهنمایی بودم!
زنگ تفریح بود داشتم برای خودم مشق عربی مینوشتم هیشکی تو کلاس نبود به غیر من و یکی تا دوستای دیگم
یه پنجره داشتیم که نرده نداشت اونورشم زمین خالی بود
دوستم رف مث میمون به پنجره آویزون شد پرید اونطرف منم که مرض داشتم دنبالش رفتم!
ی زره گشت زدیم تو زمین خالیه بعد خواستیم برگردیم ناظم ندید ما اینوریم پنجره رو بست:/
گیر افتادیم بدبخت شدیم رف:|
مجبور شدیم فغان بزنیم بیان نجاتمون بدن چون دورتا دور زمین خالی دیوار بود از هیچ جاش نمیشد اومد بیرون
بعد زنگ زدن به پدران گرامی انضباط هم که هیچی:/
Behind every favorite song
  There is an Untold story 
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ⌟ سابلیمینال قبولی در مدرسه و دانشگاه⌜
Big Grin خاطرات امروز من = طنز و باحال
  (دفترچه خاطرات چهارم ابتداییم برادرم را يدا كردم !!!)
  خاطرات یک مداد (قابل توجه کسانی که مداداشنو گاز میگیرن)(به ترتیب هفته بخوانید)
  عكس ضد مدرسه بدو بدو
  مطالب مفیدی در رابطه با کیف مدرسه و اداری
  اگه امروز روز اول مدرسه بود و الان زنگ اول چیکار میکردین؟؟؟
  مدرسه رو دوس داری؟ چرا؟ (هرکی ی دلیل خوب بیاره جایزه داره!)
Smile به نظرتون مدرسه مثل چه حیوونیه؟؟
  این دختر به علت رنگ موهایش از مدرسه اخراج شد + عکس

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان