امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایـت تـصـویـر

#1
                                     
روایـت تـصـویـر 1
 

: گفته بودم هیچ اشتباهی نیست و روی حرفم ایستاده ام. حالا خیال نکنی که غم و غصه ها نباشد، نه! اشتباهی که نشود فراموشش کرد و نشود بخشید و نشود پشت سر گذاشت وجود ندارد. اصلا چیزهایی سبز می شود توی ذهنت، سر راهت، که فکر می کنی آن پشت هیچ چیز نیست، همینجا آخر دنیاست. چیزی شبیه کوه باید باشد که هرچه برود پشتش دیده نمی شود؛ انگار که اصلا وجود نداشته. البته مادر تا  این کوه را بشناسد، لابد می گوید"کورت کرده دختر!". پدر هم همین را می گوید، خواهر بزرگتر و پیرزن همسایه هم همین طور. بعد هم من با لبخندِ یک عکسِ کوچکِ فوری، فکر می کنم کور بودن زیاد مهم نیست. برای همین است که رد انگشت هایت لای موهایم همیشه مثل یک باد خنک است، بادِ خنکِ بالایِ کوه. راستش را بخواهی، کوری که هیج، حالا اجاره خانه هم مهم نیست، کار هم که دوباره پیدا می شود. نگفتم که داشتم از خرید نان بر می گشتم و تو را دیدم توی آن مغازه؟ با دست به پیراهن گلدار قرمزی که چند روز پیش دیده بودیم اشاره کردی و قیمتش را پرسیدی، دوباره پرسیدی. مهم نیست که لباسم سیاه است و گل ندارد. حالا قبض های عقب افتاده هم مهم نیست. بچه ای هم در کار نیست که نصف شب بچسبانم به سینه ام و برویم به دنبال یک شربت در داروخانه ها و نفهمیم نگران سرفه های بچه باشیم یا گم شدن لبخند سه در چهارمان از جیب کیف پول. چه خوب شد که قیچی هست، تو هستی و نیمه های شب دلت می خواهد سرت سبک شود. حالا باید همه ی حواس پرتیمان را بریزیم روی زمین...


-          چرا ساکتی؟ چرا حرفی نمی زنی سونیا؟


+ نوشته فَرنوش
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان