امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دختری با ژاکت خاکستری و البته مـوهای بلنـد

#1
دختری با ژاکت خاکستری و البته مـوهای بلنـد 1

می خواهم برای تو دختر خوبی بشوم، دختر خیلی خوبی که دوستش خواهی داشت. قبل تر و همین الان هم آدم های زیادی بودند و هستند که دوستم دارند. اما آن ها من را بلد نبودند، اما آن ها به اندازه تو دوستم نداشتند ، اما آن ها به اندازه تو حواسشان به من نبود، اما آن ها به اندازه تو زیبا نبودند، اما آن ها به اندازه تو قشنگ حرف نمی زدند ، اما آن ها من را از منجلاب دلتنگی و شکست ها نجاتم ندادن، اما آن ها بی هیچ منتی برایم مهربان نبودن،اما آن ها برایم کتاب نخواندن، اما آن ها برایم شعر نخواندن و هیچ یک شعر های من را با صدای خودشان نخواندن وبرایم نفرستادن ،اما آن ها چرتکه می انداختن، اما صدای آن ها ... یعنی ... صدا ... صدای توست ... یعنی .. هیچی..، اما آن ها تو نبودند، اما همه شان دیر کردن ، آن قدر دیر که از دستشان رفتم. اما تو فرق می کنی. تو ساعت مچی ات را پنج دقیقه جلو گذاشته ای. صدای قلبمان یکیست ولی عقربه های ساعتمان نه.وقتی می خواهم بهانه چیزی را بگیرم، تو پنج دقیقه زودتر می رسی و من را به آغوش می کشی و می گویی : " نمی گذارم غصه بخوری"

می‌خواهم توی تمام سفرهای شمال پیشم باشی. می‌خواهم توی جاده که می‌رویم، تو صاحب تمام چیپس های ته بسته باشی،تو عاشق تمام آهنگ های من بشوی. پادشاه کتاب ها و شعر ها و البته دختری با ژاکت خاکستری و موهای بلند! می‌خواهم تو را از زندگی قبلی‌ات جدا کنم. می‌خواهم تو نگرانی هایت را قطع کنی. به دوست داشتن من همین طور عادت کنی. چیزی را که از سر گرفته ای ول نکنی و من یکهو به خودم بیایم و ببینم سال هاست فسقلت بوده ام و جانانم مانده ای!
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی! تو کسی هستی که موبایلم را که قبرستان پیام های تظاهر به علاقه بود را تبدیل به خانه‌ی دوست داشتن های واقعی کردی. تبدیل به خانه  «فسقل»‌ها و «دختره لوس »‌ها و «دلتنگت هستم»‌ها کردی. تو از من و موبایلم یک آدم دیگر ساختی. منی را که خرابه ای بیش نبودم.
بهتر شدیم، با تو یک آدم جدید شدیم. بزرگ‌ترین قلب جهان را به من هدیه دادی.بهترین روز های زندگی ام را برایم رقم زدی ، قشنگ‌ترین جمله‌ها را برایم گفتی و برایت گفتم، برایم گفتی و به من گفتی؛ حمایت؛ حمایتی که هیچ کس نظیرش را ندیده.

من برای تو دختر خوبی می‌شوم. فرنوش،فسقل تو! فاصله‌ی اندک بینمان هم از بین می رود و من در لطافت دست هایت جان می دهم. تو همانی که وقتی آمدی تو دلم گفتم : اه گندش بزنن ،دوباره یک آدم دیگر. مسلمن حالا می دونم که تو یه آدم نبودی. من برای تو‌‌ همان که تو می‌خواهی می‌شوم. دختری که به هیچ کس چراغ نمی‌دهد و برای هیچ کس بوق نمی‌زند. دختر صبور مهربان که بی‌ادب نیست و مو‌هایش را همان طور که از زمین درآمده همیشه خدا کوتاه است.عوض نمی شود، شبیه خود خودش می ماند؛ بی‌هیچ تغییری.

من از روی تمام نقشه‌ها جاده رفتنت را حذف می‌کنم. به گلوی تمام آدم هایی که می‌گویند: تو در روابطت جوگیری، جانانت هم می رود... تیر می‌زنم. فعلی به اسم رفت وجود ندارد! حداقل برای تو. اما فعلی به اسم ماند هست!‌‌ همان فعلی که فاصله‌ی ما دو نفر تویش هی کم تر و کم تر می‌شود و چشم‌هایت توی تاریکی برق می‌زند و می‌خندد.

و تو تنها شهری هستی که دلم می خواهد در آن سفر کنم، سفری برای همیشه؛ تو تا من فاصله‌ای نداری...!

+نوشته فرنوش
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط αѕтer
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دختری که موهایش را کوتاه کرده
  گفتگوی تلخ دختری 9 ساله با "خــــدا"
  دختری که رهایش کردی
Thumbs Up «زنبورهای خاکستری» نقد می‌شود!
Star رمان «زنبورهای خاکستری» نقد شد!
Exclamation «دختری که آینده را می‌دانست» در ایران
  دختری دلش شکست
Exclamation شعر من نسبت به هند و فرهنگش.البته یکم بی قافیه هست....
  دختری که برای رسیدن به عشقش 6 سال کارکرد
  گفتگوی تلخ دختری 9 ساله با خــــدا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان