امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من جا ماندم از زندگی

#1
مرا ببخش

که هنوز

گاهی به یادت

خیال می بافم

خاطراتت را نفس می کشم

و دل تنگی هایم را

واژه واژه شعر می کنم.



مرا ببخش

که تمام قرارهای عاشقی مان را

هزاران بار

تنها دور زده ام

ولی هیچ وقت نفهمیدم

دست هایمان چطور از هم جدا شد؟

و چرا اینقدر بی رحمانه

همدیگر را رها کردیم؟



من جا ماندم از زندگی

از آن جایی که عشقت را

هر شب

کنج دیوار تنهایی اتاقم

التماس کردم

اما سهم من نشد!



من جا ماندم از زندگی

و سال هاست

که حوالی خیال تو

مُردگی می کنم..!



"سارا قبادی"
پاسخ
 سپاس شده توسط n-e-g-i-n ، Actinium ، єη∂ℓєѕѕღ
آگهی
#2
شاعر باید بینش عاشقانه اش را یک پله بالا بکشد تا بداند عاشق واقعی در کارش "رها کردن" وجود ندارد چرا که:

خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
پاسخ
#3
دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر ، بر این دست مشوش
مضطرب، ترسان
-نقصان-
پاسخ
#4
جالب بود

شاید آخر زندگی باشه ولی من بازم زندگی خواهم کرد (مثلا)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
من جا ماندم از زندگی 1

ما روحمون به خون آلوده ست. ما هزارتا احساسو کشتیم.....
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان