امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

به خاطر ابرها تو را گفتم

#1


به خاطر ابرها تو را گفتم

به خاطر درختِ دریا تو را گفتم

برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار

برای سنگریزه های صدا

برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود

و آسمانش را رنگ می دهد خواب

برای هر شب نوشانوش

برای حصار جاده ها

برای پنجره گشوده

برای پیشانی باز

برای پندار و گفتارت تو را گفتم

که هر نوازش و هر اعتمادی جاودانه است.



عشق من

برای آنکه آرزوهایم را تصور کنی

لبانت را بگذار همچون ستاره ای بر آسمان واژه هایت

بوسه هایت در شب سرزنده

و رد بازوان تو به گردِ من

همچون شعله ای به نشانه‌ی پیروزی است

رویاهای من همه در دسترس اند

روشن و جاودانی

و هنگامی که تو اینجا نیستی

خواب می بینم که می خوابم

خواب می بینم که به رویایم.



پیشانی بر شیشه ها چونان بیداران اندوه

تو را می جویم فراتر از انتظار

فراتر از خود خویشتنم

و آنچنان دوستت دارم که نمی دانم

کدام یک از ما غایب است.



"پل الوار"

ترجمه: جواد فرید



گزیده هایی از شعر بلند: برای نخستین بار

از کتاب: با نیروی عشق (مجموعه اشعار) / انتشارات نگاه / چاپ اول
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دست گذاشتم رو یکی که یک قشون خاطر خواشن
  من سخن گفتم احمد شاملو
  به خاطر هیچ شنوایی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان